دهمین نشست سیره پژوهی/ جریان های فكری دوران امام جواد (عليه السلام)

جریان های فكری دوران امام جواد (عليه السلام)
بازدیدها: 1867
15 خرداد 1391
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=15062

دهمین نشست سیره پژوهی/ جریان های فكری دوران امام جواد (عليه السلام)

دهمین نشست سیره پژوهی با موضوع جریان های فکری دوران امام جواد (علیه السلام) و با حضور مدیر گروه تاریخ اسلام و اساتید گروه و جمعی از سیره و تاریخ پژوهان در سالن شهید عارف الحسینی برگزار گردید.

در ابتدای این جلسه آقای نعیم آبادی به عنوان سخنران جلسه به ایراد مباحث خود پرداخت. وی ضمن اشاره به مشکلات اولیه تحقیق در این زمینه به تصور اولیه عده زیادی از پژوهشگران تاریخ و سیره نسبت به کمبود منابع در این زمینه اشاره کرد و افزود: زمانی که شروع به تحقیق در این زمینه نمودم مباحث زیادی در این زمینه وجود داشت که بنا به کمبود وقت به آن ها نپرداختم؛ مباحثی مانند تعاملات فرقه ای و اتفاقات و رویکردهای خاصی که در مراكز متراكم شیعی در  زمان امام (علیه السلام) واقع می شد.

وی در ابتدا به عنوان مقدمه به برخی از حوادث مهم این دوره اشاره کرد و این عصر را عصر گذار از شکوفایی عصر عباسی و شروع انحطاط آن نامید. شورش ها و جنگهایی که در این دوره صورت می گیرد مانند شورش علویان، ابو السرایا ابن طباطبا، قیام خوارج، زط های بصره، مصری ها و قیام بابك كه در نهایت با شكست او توسط سردار ترك ایرانی زمینه اولیه برای ورود تركان به دستگاه خلافت عباسی ایجاد شد. علاوه بر این از جنگ های عباسیان با روم می توان به عنوان جنگ های خارجی در این دوره نام برد. وی جریان محنت را یکی دیگر از جریانات مهم این دوران معرفی کرد و موضع امام و اصحاب نسبت به این جریان و مساله خلق قرآن را با اهمیت توصیف كرد.

وی بعنوان طرح بحث اصلی، به تعامل امام جواد و جریان های موجود اشاره کرد:

اولین جریان، واقفه بود. آن ها کسانی بودند که با انگیزه های متفاوت وارد جریان وقف شدند که عمده اش بحث مالی بود و دستاویز مهم این افراد ادعایشان در مورد غیبت بود. باید توجه داشت هم اکنون رویکردی در مسایل پژوهشی بوجود آمده که ادعای واقفه را با مباحث غیبت ارتباط کامل می دهد. بطوری که به اعتقاد آقای بیوکارا سیر غیبت نویسی از دوره واقفه بعد از امام کاظم (علیه السلام) شروع می شود و انگیزه آنها محکم کردن پایه های واقفه از این راه بوده است. در دوران امام رضا (علیه السلام)، ایشان تنها شخصیتی بودند که با این گروه کاملا درگیر شدند و به نوعی این بیماری در آن دوره معالجه شد. در همان دوره اولیه شکل گیری واقفه یعنی دوران امام رضا (علیه السلام)، عده زیادی از آنها این اعتقاد رجوع کردند و به امامت ایشان معتقد شدند. اما در دوره امام جواد (علیه السلام) افرادی مانند احمد بن ابی نصر بزنطی واقفه بودند که البته بعدا مستبصر شد. ضمن اینكه گزارش هایی از حضور آنان تا قرن چهارم در متون تاریخی به چشم می خورد.

جریان دیگر، جریان فطحیه است که بعد از رحلت امام صادق (علیه السلام) شروع شد. این گروه از پارادوکس های حل نشده هستند؛ ‌به این معنا كه در عین اعتقاد به تمامی ائمه (ع) و نقل روایت از آنان به امامت عبدالله افطح نیز معتقدند. در میان این افراد نام بزرگانی از علما مانند عمرو بن سعید مدائنی و خاندان بنی فضال نیز دیده می شود.

جریان دیگر در این دوره زیدیه هستند که در این دوره سران متفکر زیدیه مانند قاسم رسی و احمد بن عیسی بن زید حضور دارند که به نظریه پردازی و تنقیح مکتب زیدیه مشغول اند. دولت ادریسیان نیز به دست گروهی از زیدیه شكل گرفت که حکومت آنان در قرن پنجم با کنار زدن امویان ادامه پیدا می کند. ابهاماتی درباره تعامل این دولت با امام (علیه السلام) وجود دارد که باید مشخص شود.

جریان پنجمی که در این دوره فعالیت می کنند اسماعیلیه هستند. این جریان از عمیق ترین شکافهایی بود که بعد از امام صادق (علیه السلام) ایجاد شد و علیرغم تلاشهای امامان (علیهم السلام) از بین نرفت و هنوز هم ادامه دارد. آن ها در دوره امام جواد (علیه السلام) در دوره ستر هستند. هنگامی که محمد بن اسماعیل به عراق مهاجرت می کند زندگی پنهانی را در آنجا آغاز می کند و تا حدود 120 سال این دوره ستر ادامه پیدا می کند. بنابراین در این دوره اسماعیلیه آن قدرتی نرسیده است که بتوان بر روی تعامل آن با امام جواد (علیه السلام) تاکید کرد. این نکته قابل توجه است که منقولات زیادی از عبدالله بن میمون در روایات شیعه وجود دارد و آقای فرهاد دفتری این فرد را همان محمد بن اسماعیل می داند. اگر این فرضیه درست باشد، با بررسی تک تک رواتی که او از آنها روایت می کند شاید بتوان به سرنخ هایی دست پیدا کرد.

در این قسمت، آقای دکتر صفری نکته ای را یادآور شدند. ایشان ضمن تاکید بر این که شخصیت عبدالله بن میمون شخصیت جنجالی است که هم در میان رجال امامیه و هم در میان رجال اسماعیلیه حضور دارد. نتیجه ای که از مجموع بحث ها می شود گرفت این است که آن عبداللهی که در رجال امامیه حضور دارد ماهیتا با آن عبداللهی که رجال اسماعیلیه وجود دارد متفاوت است. در رجال اسماعیلیه احتمالا با اسم مستعار آمده که میمون را به معنای مبارک گرفته اند. زمانی هم که اسماعیلیه او را فرض می کنند نیمه اواخر قرن سوم است که با زمانی که ایشان روایات شیعی را نقل می کند تطابق ندارد و نشان می دهد او از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است. بنابراین با این توضیحات به نظر می رسد از این روایاتی که ذکر شد نمی توان سرنخی در این زمینه پیدا کرد چرا که از اسامی مشترک است.

حسین نعیم آبادی در ادامه، ششمین جریان فعال در زمان امام جواد (علیه السلام) را غالیان دانست و افزود: در این دوره جریان غالیان انسجام ندارند. شخصیت های شناخته شده این جریان كسانی هم چون حسین بن علی خواتینی و محمد بن فرات که از اصحاب امام هادی و عسکری است، می باشند. همچنین از هاشم بن ابی هاشم و ابوالغمر نیز یاد می شود که از یاران ابوالخطاب هستند که حضرت آنها را لعن و دستور ترور برخی از آنها را صادر می کند.

از دیدگاه او جریانات درونی امامیه در زمان امام جواد (علیه السلام) که امامت ایشان را قبول دارند دارای مرزبندی های خاصی عنوان کرد و به معرفی هر کدام از آن ها پرداخت:

1- جریان حدیثی فقهی: مرحوم کشی از سه دوره از اصحاب اجماع یاد می کند: 1- دوره صادقین (علیهما السلام) 2- امام صادق (علیه السلام)  3- امام هفتم و هشتم (علیهما السلام) با یک نگاه کلی می توان دریافت که گرایشهای فقهی دوره های اولیه بیشتر است و گرایش های کلامی در دوره های اخیر پر رنگ تر می شود. این جریان متشکل از کسانی است که دغدغه کلامی ندارند؛ كسانی مانند زراره که متکلم بود و بعد از مدتی کاملا از کلام کناره گیری کرد و به سراغ فقه و حدیث آمد و یا افرادی مانند محمد بن مسلم و ابوبصیر

2- جریان حدیثی- کلامی: اصحاب این جریان، متکلم و نظریه پرداز نیستند و از وارد شدن به مباحث کلامی دوری می کنند ولی احادیث کلامی را روایت می کنند و تنها به نقل روایت بسنده می کنند. در این جریان چند گروه گنجانده می شوند: گروههای متهم به غلو، متهم به تقصیر یا مقصر و آن ها که گرایش اعتدالی دارند. جریان متهم به غلو یا مفوضه کم کم به شکل جریان درآمد. شناخت جریان مقصره بستگی به شناخت مفوضه و غالیان خواهد داشت. این ها کسانی بودند که با سران مرجئه از شیعه ارتباط داشتند؛ افرادی مانند حسن بن صالح بن حی، علی بن صالح بن حی. اما گرایش اعتدالی عمدتا وارد مباحث کلامی نمی شود که از افراد شناخته شده این جریان می توان به نام افرادی مانند ابان بن تغلب، محمد بن مسلم و زراره در دوره عمر خودش اشاره کرد.

3- جریان کلامی حدیثی: در این جریان افرادی مانند زراره، هشام بن سالم، هشام بن حکم و مومن طاق قرار دارند که هر کدام از اینها نظریه پردازی می کنند. زراره بحث استطاعت را کاملا تنقیح می کند و به خاطر همین مساله مورد هجمه شدید قرار می گیرد. او در این مورد حتی با امام باقر (علیه السلام) نیز درگیر می شود. ابن ندیم درباره او تعبیر اکبر فی الکلام دارد. زراره سر حلقه یک جریان کلامی است و از پیروان او تعبیر به اهل الاستطاعه می شود. از هشام بن حکم به عنوان سرآغاز نظریه پردازی بطور جدی در کلام یاد می شود و بدون شک بدلیل نظریاتش خصوصا به خاطر جسمانیت خداوند یک شخصیت جنجالی است. دلیل این امر این است كه او به جد تلاش می کرد اندیشه های شیعی را تنقیح کند. هشام بن سالم نیز در كنار مومن طاق نظریه پرداز است و مکتب و مدرسه و پیرو دارد.

4- شخصیت های جریان ساز کلامی: این شخصیت ها در رتبه پایین تر از شخصیتهای کلامی قرار دارند. این ها کسانی هستند که ایده های اعتقادی دارند و روایت های کلامی را نقل می کنند اما به معنای اصطلاحی متکلم نیستند. تفاوت آن ها با جریان قبلی در این است که شخصیت کلامی آنها پررنگ تر است. در این زمینه می توان به نام افرادی مانند عبدالله بن عثمان، ابراهیم بن هاشم، یعقوب بن یزید و سهل بن زیاد اشاره کرد.

5- شخصیت های منفرد کلامی: جانشینان متکلمین بزرگ هستند که یا تحت تاثیر متکلمان بزرگ اند و یا اگر اندیشه دارند منفردند و صاحب طرفدار نیستند که در این زمینه می توان به حمران بن اعین اشاره کرد.

 

بحران جانشینی و بازبینی اندیشه اعتقادی امامت

نظریه رایج این است که امامیه در این برهه دچار بحران می شود و بعد از آن به تثبیت می رسد اما فکر می کنم که این تثیبت به سرعت اتفاق نیفتاد؛ یعنی صرف جلسه ای که در بغداد برگزار شد و بحثی که یونس بن عبدالرحمن می کند که بگذارید این کودک بزرگ شود این مساله را به ذهن تداعی می کند که پذیرش جانشینی امام به سرعت اتفاق می افتد. اما شواهدی وجود دارد که شاید تا مدتها برخی اصحاب برجسته زیر بار نرفتند. یکی از مهم ترین این شواهد نقل نکردن روایت برخی شخصیت های حدیثی از امام جواد (علیه السلام) است؛ افرادی مانند ابن ابی عمیر، یعقوب بن یزید و محمد بن عیسی بن عبید. البته محمد بن عیسی یک روایت از امام (علیه السلام) نقل می کند اما همان یک روایت نیز تنها یک گزارش تاریخی است که می گوید رفتیم خدمت امام (علیه السلام) و عرض کردیم زکریا بن آدم وجوهات را نمی پردازد اما دلیل ان ذکر نمی شود و امام (علیه السلام) به او پیغام می دهند که ما کان لابی ولد غیری. ضمن این كه نقل های دیگر این روایت نشان می دهد كه این شخص نیز احمد بن محمد بن عیسی اشعری است نه محمد بن عیسی عبیدی.

در پایان جلسه آقای دکتر صفری به عنوان تکمیل بحث، مطالبی را عنوان کردند که به بخشی از آن اشاره می شود:

در زمان امام جواد (علیه السلام) ایشان تحت نظر هستند و روایتی هم داریم که اصحاب می گویند رابطه ما کم کم قطع می شود. مانند زمان امام صادق (علیه السلام) نیست که مجلسی تشکیل شود و روایتی نقل شود و اصحاب خاصی باشند. همچنین عمده این جریانات نیز در کوفه هستند و باید بررسی شود که آیا امکان رفتن به بغداد برای آن ها وجود دارد یا نه؟ اصلا برخی وقتها حکومت منتظر ارتباط گیری برخی از اصحاب بوده است و طبیعتا مساله استاد و شاگردی و نقل روایت بسیار کم رنگ می شود و اگر مسند امام جواد (علیه السلام) را مطالعه کنید روایاتی که از ایشان نقل شده تعدادش بسیار کمتر از امامان دیگر (علیهم السلام) است. امام هادی و امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز شرایط مشابهی داشته اند و علیرغم این که یکی از طولانی ترین زمان امامت مربوط به امامت امام هادی (علیه السلام) است اما روایت کمی از ایشان وجود دارد.

در این زمینه باید به چند نکته مهم اشاره نمود:

1-  بحث جریان شناسی اصحاب، بحث نوینی است که حدود آن مشخص نشده است. کسانی با فرضیاتی پایان نامه پذیرفته اند که چند شاهد تایید کننده و چندین شاهد نقض کننده دارد. مباحث خامی است که البته ناچار ممکن است تحت تاثیر مستشرقان باشد. یکی از مطالبی که به جریان شناسی کمک می کند کتاب کشی است که کتاب مهمی است. ای کاش شیخ طوسی این کتاب را تنزیه نمی کرد تا مطالب بیشتری برای ما روشن می شد. در نظر اصحاب رجال و امامیه با خوش بینی به این کتاب نگاه نشده و نمی تواند آینه تمام نمای واقعه باشد زیرا خودش خواسته که روایات را جمع کند؛ در ماوراء النهر بوده و از مرکز علمی جهان اسلام دور بوده است.

2- بررسی ناقلین موضع صحابه بسیار مهم است. مثلا موضع زراره را ممکن است جریان مخالف زراره نقل کرده باشد. باید گرایش شناسی شود. این مطلب درباره افرادی مانند مختار، مفضل، محمد بن سنان، زکریا بن آدم و دیگران نیز صادق است. شاید عده ای برای تخریب فردی مانند زکریا بن آدم که در قم زندگی می کرده و اختلافات زیادی در قم بوده است چنین کاری کنند؛ بخصوص این که نقل ما منحصر در کتاب کشی باشد.

3- آیا از روایات اصحاب می توان گرایش آن ها را کشف کرد؟ مثلا در روایات مفضل یا محمد بن سنان چه مقدار می توانیم گرایش آن ها را کشف کنیم؟ در کتابهای رجال ما گفته اند که برخی شخصیت ها مورد علاقه برخی گروه ها مانند غلات بوده اند که در این زمینه اعتقادات خود را به این شخصیت ها نسبت می داده اند. بنابراین باز هم دچار مشکل می شویم. بنابراین جریان شناسی، علاوه بر این که کار جدید و خوش منظر است بسیار مشکل نیز هست و نمی توان به زودی به نتیجه رسید.

4- دید اصحاب نسبت به ائمه (علیهم السلام) چگونه است؟ برخی اصحاب هستند که می گویند اگر این سیب را نصف کنید و نصف آن را حرام کنید من نیز می گویم حرام است. برخی اصحاب نیز حتی اگر بداند امام (علیه السلام) با مبنای کلامی او مخالف است آن را نمی پذیرد. اگر مثلا هشام نظریه ای در جسمیت خلاف امام (علیه السلام) یا زراره در استطاعت داشته باشد از کدام گونه است؟ و مطلب دیگر این که آیا می توان شاهدی بدست آورد که امام (علیه السلام) اجازه فکر باز را داده باشد یا اصحاب چنین تصوری کرده باشند که می توانند در برخی زمینه ها مجتهد باشند.

5- روایاتی وجود دارند که امام به برخی از اصحاب خود اجازه ورود به مباحث کلامی را نداده اند. امام شخصیت برخی را می شناخته و می دانستند که ورود به مباحث کلامی برای آن ها می تواند گمراهی را در پی داشته باشد.

6- به نظر می رسد بعد از امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) احیاگر سازمان وکالت است. حدودش را مشخص می کند و با آن شدت مراقبت ارتباطش با آن سازمان حفظ می شود. فرضیه اصلی بنده این است که دغدغه اصلی امام جواد (علیه السلام) همین سازمان و حفظ انسجام شیعه از راه این سازمان بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *