هفتمین نشست تاریخ شفاهی حوزه های علمیه

هفتمین نشست تاریخ شفاهی حوزه های علمیه برگزار شد
بازدیدها: 1886
27 دی 1394
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=15039

هفتمین نشست تاریخ شفاهی حوزه های علمیه

هفتمین نشست تاریخ شفاهی حوزه های علمیه با رویکرد حوزه علمیه نجف و قم روز چهارشنبه 23 دی 1394 در سالن جلسات مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی برگزار شد.

در ابتدای این جلسه، آقای دکتر صفری به عنوان دبیر نشست اولین سوال را با وضعیت تفسیر حوزه نجف آغاز کرد و از استاد یوسفی غروی خواست نسبت به تفسیرها با رویکرد جدید مطالبی را بیان نمایند.

حضرت آیت الله یوسفی غروی در پاسخ گفت: یکی از علمایی که به تفسیر قرآن اهمیت بسیار می داد شیخ محمد جواد بلاغی نجفی صاحب تفسیر «آلاء الرحمن» بود. ایشان وارث سلف صالحی بود که به کلام بیشتر اهمیت می دادند. سبب این گرایش ظهور برخی از تبلیغات مبشرین مسیحی بود که مخصوصا با ورود انگلیس به عراق شدت گرفته بود.مبشرین مسیحی بیشتر به شهر عماره که فقیر نشین بود می رفتند و با کمک های انسانی که به مردم آن جا می کردند به تبلیغ مسیحیت می پرداختند. مشهور شده بود زمانی که کشیش ها برخی از کارهای اعجاز حضرت عیسی (ع) را می گفتند عرب ها از روی عادتشان که معجزات پیامبر اسلام (ص) را می شنیدند صلوات می فرستادند با شنیدن معجزات حضرت عیسی نیز صلوات می فرستادند و تلاش های آن ها به نتیجه ای نرسید و بعد از مدتی بساطشان را جمع کردند

مرحوم بلاغی این وضعیت را دیده بود و احساس کرده بود که برای مقابله با تبشیر های مسیحیان و شبهاتی که به عنوان جزوه منتشر می کردند باید کاری انجام دهد. او دیده بود که این ها استناد به برخی متون عبری می کنند و لذا لازم دیده بود انجیل را به طور مادرزاد یاد بگیرد. برای این هدف چهار سال در شهری بنام ذی الکفل (به تعبیر محلی چفل) نزدیک حله رفت. در آن جا یهودیان زیاد بودند. مرحوم بلاغی در سن شصت سالگی به عنوان حمال به آن شهر می رفت تا زبان آن ها را یاد بگیرد.

ایشان از بیت بلاغی ها بودند که از صحرای حجاز آمده بودند. قابل ذکر است که نجف اولین شهر لب بادیه حجاز است و از این دست اقوام حجازی که به نجف آمدند و شیعه شدند زیاد هستند؛ خاندانی مانند بلاغی ها، بیت آل راضی، بیت محبوبه و سادات مقرن.

دکتر صفری: ایشان شاگرد چه کسی بودند؟

یادم نمی آید ولی از نظر مدرسه دینی، مدرسه ای را گزینش کرده بود که خلوت تر باشد تا به نویسندگی برسد. شبانه روز یکی دو بحث را داشت ولی عمده کارش مطالعه و نوشتن بود. به مدرسه ایروانی در محله عماره نجف رفته بود. از لحاظ شدت و قوت اراده در مجاهدت، بدون این که عنوان مرجعیتی داشته باشد که درآمد داشته باشد زندگی می کرد. آقای محمد باقرحجتی نقل می کرد ایشان ناچار شده بود لباس هایش را برای کتاب ها بفروشد. لذا کت دسته دوم بجای قبا و لباده خریده بوده و یقه اش را باز کرده بود که شبیه به لباده باشد. این منظره را ظاهرا ایشان خودش دیده بود.

کتاب کلامی معروفشان «الرحله المدرسیه» است که روش رمانتیک و داستانی داشت و تحت تاثیر روش آن زمان نوشته بود. این کتاب را به صورت محاوره ای نوشته بود. ایشان در میان روحانیون از اولین کسانی است که به این سبک نوشته است؛ البته کسانی دیگر هم بوده اند که این گونه نوشته اند. مثلا «گفتار خوش یار کنی» در رد بابیت و بهاییت نوشته فردی بنام «علی اکبر محلاتی» است که بسیار شیرین است و توصیه می کنم که آن را بخوانید.

کتاب دیگر ایشان «الهدی الی دین المصطفی» در دو جلد است که «آیت الله سید علی فانی اصفهانی» زمانی که طلبه فاضل و شاگرد ایشان بوده، به فارسی ترجمه کرده است. یک رساله ای در «توحید و تثلیث» دارد و آخرین کار ایشان همین کتاب «تفسیر آلاء الرحمن» است که در چهار جزء است و الان هم در دو جلد در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی چاپ کرده اند.

این تفسیر تا سوره آل عمران می رسد و در آن زمان چاپخانه ها در نجف خوب پا نگرفته بوده است و در صیداء لبنان چاپ کرده بودند که من در نجف آن را دیدم.

دکتر صفری: از نظر محتوا چه مزیتی دارد؟

به قلم قدیمی نیست ولی بالاخره در وقت خودش قلم جدید بود. گاهی اوقات قلم مصری گفته می شد؛ چون مصری ها پیش قدم در قلم های روز بودند.

علوم قرآن مجموعه مقدمات تفسیر است که مشتمل بر معلومات عمومی از تفسیر و قرآن است و به تدریج توسعه پیدا کرد تا به حدی رسید که مستقل شد. یکی از امتیازات کتاب ایشان این است که ایشان بسیار زیبا مقدمات تفسیری را مطرح کردند؛ مخصوصا در تشریح فعالیت مبشرین مورد تشکیک بود که قرآن کریم چه اعجازی دارد؟ ایشان این مساله را در مقدمه وجوه شش گانه اعجاز بررسی می کند.

این مقدمه آن قدر پرمغز است که «سید مرتضی رضوی کشمیری» که موجه ترین کتاب فروشی نجف داشت در چاپ مجمع البیان مقدمه آلاء الرحمن را دوباره چاپ کرد.

یکی از شبهاتی که ایشان به آن پاسخ داده بود این بود که به این دلیل که قرآن به زبان عرب ها صحبت کرده است، کتاب علمی نیست و لذا از مدرک ادراک انسان تعبیر به قلب کرده است که تعبیری عوامانه است. ایشان در مقام پاسخ گفته بود: درست است که مرکز ادراک قلب نیست و مخ است ولی سلول های مغز انسان هم نیاز به رسیدن خون دارند و قلب است که خون را به آن می رساند. این پاسخ در وقت خودش برای من وجیه بود؛ گرچه این توجیه در وقت نداشتن دلیل، شاید به عنوان حداقلی حساب می شد.

ایشان از روی عنایت به تفسیر قرآن که حوزه علمیه نجف به تفسیر عنایت نداشت بسیار تلاش می کرد و لذا درس اصول و فقه خود را به این نیت تعطیل کرد و از شاگردانش خواست بجای درس اصول و فقه به درس تفسیرش بیایند که یکی از شاگردانش آیت الله خویی بود. بعد از ایشان، آقای خویی در وقت خودش بنا را بر درس تفسیر گذاشت، یک سالی هم ادامه داد و در ضمن آن یک جلد تفسیر را نوشت. وی بنا را بر این گذاشته بود که تفسیر آلاء الرحمن را تکمیل کند ولی به هر جهت نظرش برگشته بود و از سر گرفت.

در این میان، شیخ آذری بنام «میرزا رضای لطفی زنجانی» به همراه دیگران، آقای خویی را تحریک کردند تا دست از تفسیر بردارد و به طرف اصول و فقه برود. این شیخ همان کسی بود که تقریرات مباحث الفاظ اصول مرحوم خویی را نوشت و به عنوان اولین جزوه تقریرات منتشر کرد. او از نجف به ایران آمد و عمامه را کنار گذاشت و در تهران نمایندگی عطرهای فرانسوی که علامت دختر داشت را گرفت و مبلغ علمیت آقای خویی شد و توانست پایه های اولیه را بگذارد. «سید محمد فعلی» نیز که خواهر زاده میرزا رضای لطفی بود مبلغ آقای خویی شده بود و وجوهات ایشان را دریافت می کرد.

ظاهرا برایم معلوم نیست که این مساله همزمان با وضعیت انتقال علامه طباطبایی از تبریز به قم بوده است یا نه؟ علامه طباطبایی تا وقتی تبریز بودند شش جلد تفسیر روایی که اخیرا به اسم البیان منتشر شده است را نوشتند. در ادامه به «تفسیر المنال» محمد رشید رضا شاگرد شیخ محمد عبده برخورد کرده بود و تصمیم گرفت دست از تفسیر روایی بردارد و «تفسیر المیزان» را بنویسد. ظاهرا این جریان همزمان با ترک درس تفسیر آقای خویی شده بود.

دکتر صفری: از «آلاء الرحمن» و «البیان» از نظر چاپ و استناد علمی چه استقبالی شد؟

از آلاء الرحمن همین اندازه که در نشست های طلاب از آن تعریف می کردند استقبال شد ولی از آن طرف خیلی از طلبه ها همین اندازه انتقال از آن وضعیت قدیم به قلم جدید برایشان مشکل شده بود؛ چون به قلم عربی شیخ انصاری و کفایه آخوند عادت کرده بودند.

«البیان» مرحوم خویی یک جلد به تفسیر سوره فاتحه بیشتر نرسیده بود ولی چندان انعکاسی در حوزه نداشت. من تشویق شدم در روضه هفتگی پنج شنبه شان شرکت کردم و از داماد ایشان «سید مرتضی حکمی» خواهش کردم که یک جلد از آن را به من بدهد؛ چون در بازار نبود. این جریان، قبل از عنوان مرجعیت ایشان و تجدید چاپ بود. سید مرتضی حکمی، «البیان» را به قلم نوآورتر از مرحوم بلاغی بازنویسی کرد و لذا کتاب به قلم روز از آب درآمد و حجمش هم دو سه برابر نسبت به حجم البیان آقای خویی شده بود و اگر این بازنویسی نبود این کتاب رونق پیدا نمی کرد.

دکتر صفری: در مورد آیت الله معرفت صحبت کنیم. ظاهرا «التمهید» را در عراق شروع کرده بودند.

نگارش این کتاب در اثر فعالیت های کهن ترین حزب سیاسی در خاورمیانه یعنی احزاب چپ و کمونیستی در عراق بود. البته ظهور این احزاب در میان عرب ها مانند ایران حالت انشعاب ایجاد نکرد و فقط یک حزب بنام «شیوعی» بود. وقتی انقلاب عبدالکریم قاسم شکل گرفت در زندان ها باز شد و موج قرمز مارکسیستی تمام عراق را فرا گرفت و خیلی وضعیت خطرناک شد.

در مقام رویارویی با این موج الحادی مارکسیستی، حرکت های دینی نیز راه افتاد؛ از جمله در بغداد مجلاتی راه افتاد که قبلا اسمی از مجله نبود. در حوزه کربلا مجله ای بنام «اجوبه المسایل الدینیه» بدست سید عبدالرضا شهرستانی تاسیس شد. در این مجله سوالات قرآنی می شد. سید عبدالرضا فعال بود ولی سواد حوزوی زیادی نداشت؛ مانند غالب حوزوی های کربلا. لذا قسمت قرآنیات این مجله را به آقای معرفت سپرده بود که در آن زمان طلبه جوان ولی بسیار تلاش گر بود. خود ایشان تعبیر می کرد همین موجب شد که مراجعه تفسیری کردم و در این راه افتادم.

ایشان می گوید ضمن مطالعه تفسیری ام برای پیدا کردن جواب سوال هایم می دیدم به تفسیر بیشتر می خورد تا علوم قرآن که زمینه برای نوشتن این کتاب شد.

سوال: آیت الله معرفت زمانی که به ایران آمدند به چهره تقریبی مشهور شدند؟

خط تقریبی همچنان در میان علمای شیعه بوده است. از زمان «شیخ محمد حسین کاشف الغطاء» بوده است ولی این مظهری که بعد از انقلاب در ایران پیدا کرد سبب تفاوت شد و الا تفاوت شایان توجهی نداشت.

دکتر صفری: وضعیت تفسیر و علوم قرآن در موسسات جدیدی که با برنامه بودند چه بود؟

در «منتدی النشر» و «کلیه الفقه» مسبوق به سعی قرآن نشد مگر به ترویج البیان آیت الله خویی. زیرا آقای مظفر هم درس آقای خویی و شاگرد آیت الله کمپانی بود.

دکتر صفری: آیات الاحکام هم نبود؟

سید محمد باقر صدر در سن سی سالگی به مرحوم آقای حکیم به واسطه دایی اش شیخ مرتضی آل یاسین که صاحب قلم ادبی شیوا و زیبا بود پیشنهاد داد که جمعی از  علما را دور هم جمع کنید و منشوراتی را در مقابل انتشارات مارکسیست ها بیرون بدهید.

متفرع از این «جماعه العلما» که ریاستش شیخ مرتضی بود مجله ای بنام «الاضواء الاسلامیه» منتشر شد که مشهورترین و پایدارترین و حوزوی ترین مجله به اداره «شیخ کاظم حلفی» بود که بعثی ها او را شهید کردند. در این مجله کتاب های دیگری را به طور ضمنی چاپ می کردند؛ از جمله «قلائد الدرر فی تفسیر آیات الاحکام»، کتاب «آیات الاحکام» از مرحوم شیخ عبدالکریم جزایری مشاور سیاسی مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، کتاب « الجمان الحصان فی تفسیر آیات الاحکام» از سید محمود اصفهانی ده سرخی که مختصر ترین است.

هم اکنون در حوزه قم نیز دلشان می خواهد درس خارجی راه بیندازند که اصول و فقه نباشد، از این جهت آیات الاحکام راه انداختند. کتاب دیگر از مرحوم سید محمد حسین طباطبایی به اسم «آیات الاحکام» است که انتشارات حاج محمد داوری آن را چاپ کرده است.

دکتر صفری: شاید اولین کسانی که وارد تفسیر موضوعی شد شهید صدر بود.

البته این مساله مربوط به بعد از متلاشی شدن حوزه نجف بود. ایشان به قلم های اسلامی علمی منتشره در ایران بسیار توجه داشت. خودش نیز فارسی را خوب صحبت می کرد؛ حتی جد ایشان سید اسماعیل صدر با همان لهجه اصفهانی صحبت می کرد.

«میرزا ابراهیم انصاری اراکی» به ایران رفت و آمد می کرد کتاب های منتشره ایران را تقسیم می کرد و برای شهید صدر می آورد. او می گفت: یک سفر رفتم. شهید صدر گفت ادوار فقه آقای شهابی را پیدا کنم و خیلی در تهران گشتم تا پیدا کنم. شهید صدر، نوشته های شهید مطهری را نیز مترصد بوده و می طلبیده است. حتی به دنبال کتاب های دکتر شریعتی نیز بوده است. بعد از این که برخی علما کتاب های شریعتی را کتب ضلال معرفی کرده بودند آیت الله سید کاظم حائری نقل می کرد که از شهید صدر کسب تکلیف کردیم. ایشان از طریق «شیخ محمود علامرودشتی» توصیه کرده بود که طلبه ها این کتاب ها را بخوانند که «لایرد الضلال الا من حیث اتی». به عبارت دیگر گفته بود که واقعا بیانش بیان ساحر است و اگر می خواهیم از اسلام دفاع کنیم باید ببینیم او چه سلاحی را بکار برده است و ما یاد بگیریم و با آن سلاح از اسلام دفاع کنیم.

چون متوجه شده بود که «گرایش استنباطی قواعد کلی از ایات قرآن» در حوزه علمیه زمینه دارد درسش را تعطیل کرده بوده و در مسجد شیخ طوسی درسی را تحت همین عنوان راه انداخته بود و بعدا این درس ها به عنوان کتاب منتشر شد.

دکتر صفری: غیر از این کتاب، تفسیر موضوعی در نجف داشتیم؟

خیر سراغ ندارم.

دکتر صفری: در مورد شیخ محمد صادقی صحبت کنید.

دکتر شیخ محمد صادقی وقتی به مکه مشرف شده بود زمانی بود که ایت الله حکیم هم مشرف شده بودن و من نیز رفته بودم. شیخ محمد صادقی اعلامیه ای را با تذکر به شروع حرکت امام خمینی و سخنرانی های ایشان بر علیه شاه به سه زبان منتشر کرده بود و در وادی عرفات پخش کرده بود و موجب اقدام ایران علیه او شد.

ایران بخاطر رفاقتی که با ملک فیصل داشت او را خواسته بود و این ها هم دستگیرش کردند. مردم دست به دامن آقای حکیم شدند و آقای حکیم نیز وساطت کرد و دولت بر سر دو راهی قرار گرفته بود و در نهایت تحویلش نداد و لذا آقای حکیم گفت که به عراق بفرستند.

این مساله همزمان با دهه محرم بود. او در مجالس دینی طلاب منبر می رفت. مباحث او تازگی داشت و خیلی ها استفاده می کردند و ایشان هم عمدتا ژست قرآنی و تفسیری داشت. در درس او حلقه سی نفری حاضر می شدند. یادم هست که من نیز حاضر شدم ولی در حد دیدن نمونه.

ایام فاطمیه منزل «سید نصر الله مستنبط» داماد آقای خویی بود و آقای صادقی منبر رفت و آقای خویی هم آمد. آقای صادقی قرآن جیبی را درآورد و گفت که حضرت آیت الله این آیه چطور است؟ و ایشان گفتند خوب است. آقای صادقی گفت که من برای برگشتن شما به درس تفسیر استخاره کرده ام و این آیه آمده است. آیه دیگری را نشان داد و گفت این آیه چطور است؟ آقای خویی گفتند: بد است. آقای صادقی گفت: این را برای ترک این کار گرفته ام. با این کار تلاش کرد که ایشان به درس تفسیر باز گردند ولی توفیقی حاصل نشد.

تفسیر «فرقان» ایشان در آن جا منتشر نشد و همزان با درسش اشتغال داشته و بعد که ایران آمد بیشتر منتشر شد. من خبر بیشتری از ایشان نداشتم.

درس تفسیر ایشان منفرد بود و استقبال کمی می شد؛ چون آراء خاصی داشت. مثلا بعضی از کلمات را در برخی ایات، معنای خاصی می کند که مورد توافق نیست.

سوال: با توجه به این که گروهی در این جلسه هستند که از طرف قسمت سنجش حوزه آمده اند یک سوال مطرح کرده اند و آن این که در گذشته، شیوه ورود به حوزه چگونه بود؟

ورود به حوزه از قدیم با معرفی حوزات شهرستان ها و علمای بلاد بوده است. طلاب مقدمات را در نظام قدیم درسی ملا مکتبی می خواندند. بعد از آن در مدارس اگر در شهری بود که مدرسه دینی بود در آن جا درس می خواندند.

صفویه چهار شهر را به عنوان مرکز حوزوی در نظر گرفته بودند. یکی از این شهرها نیشابور بود که چون سابقه حوزوی داشته به عنوان مرکز حوزوی قرار دادند؛ چون در مرز هایی بودن که با اهل تسنن ارتباط داشتند. مرحوم «حاج میر حامد حسینی نیشابوری» از مبلغینی بود که از این حوزه به هند قدیم و کشمیر فرستاده شدند. همچنین حوزات دیگری در ایران در نظر گرفته بودند.

اگر شهر مدرسه دینی داشت پیش عالم آن شهر مقداری از دروس را می خواندند. بعد هم همان، ملاک اعتماد و معرفی او به حوزه های مرکزی تر می شد. زمان خودم یادم است وقتی جامع المقدمات و سیوطی را خواندیم، سید محمد تقی حکیم مدیر کتابخانه بود و به پدرم گفته بود این ها را اینجا بفرست تا امتحان بگیرم. پرسید که چه کتاب هایی می خوانید؟ و دو سه سوال کرد و پذیرفته شدیم.

در آن زمان شایعه اش رسید که مرحوم بروجردی به نجف می خواهند بیایند و شایع شده بود که می خواهند امتحان بگیرند. این مطلب مورد سوء ظن برخی علما از جمله «میرزای اصطهباناتی» واقع شده بود. او خوش بین به طرح برنامه امتحان از طرف آقای بروجردی نبود و مشکوک شده بودند که طرح آقای بروجردی به طرح های رضاخانی برگردد که بهانه ای برای محدود کردن حوزه بود. لذا ایشان امتحانات را تحریم کرد. سعی بر امتحان بود ولی محکوم شد.

البته یک امتحان عادی برای دفاتر شهریه بود. مرحوم سید کاظم یزدی با توجه به قحطی که پیش آمده بود طرح نان را راه انداخته بود. بعد از ایشان، سید  ابوالحسن اصفهانی اولین عالمی است که شهریه را ثابت کرد و با اولویت بندی تقسیمی می داد. از این جا مساله امتحان به طور طبیعی شروع شد. چند تا سوال می کردند و می دیدند که اشتغال جدی دارد و شکل ارتزاق نیست. همین اندازه که معرفی می شد و چند سوال می کردند و در کاغذی می نوشت کافی بود. حتی نمره گذاری هم نبود؛ بلکه می نوشت مردود یا مقبول، و شهریه تثبیت می شد.

مرحوم آیت الله حکیم سعی کرد در شهرهای عراق از عرب های ایرانی الاصل که فعال تر و دلسوزتر برای تبلیغ بودند استفاده کنند و جوانان را به حوزه فراخوان کنند. بعدا بعثی ها متوجه شدند و مقابله کردند و به بهانه سربازگیری متلاشی کردند. این مدارسی که این جوان ها راه می دادند از علمای محلشان معرفی می خواستند.

به این معرفی نامه اکتفا می کردند؛ چون اولش بود. البته محتوای امتحان بیشتر صرف و نحو بود که عرب ها بیشتر به نحو اهمیت می دادند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *