سی و سومین جلسه تاریخ کلام با حضور حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی و دبیری علمی دکتر نعمت الله صفری فروشانی روز سه شنبه 11 آبان 95 در موسسه امامت برگزار شد.
در ابتدای این نشست آقای دکتر صفری به بیان روند برگزاری این جلسات و خلاصه ای از مباحث جلسات گذشته پرداخت و گفت: این سومین سالی است که این نشست برگزار می شود. در سال اول دوازده جلسه در مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) و سال دوم بیست جلسه در جامعه الزهراء (س) برگزار شد.
وی در بیان ویژگیهای خاص کلاسهای استاد به این موارد اشاره کرد:
1- روشمند بودن: استفاده موثر، هم از روشهای خاص تاریخی و شواهد و قرائن و هم از روشهای کلامی؛
2- این جلسه نظریه محور است؛ یعنی استاد نظریهای دارند و در راه اثبات نظریه کوشش میکنند و حاضرین در این جلسات نیز چالشهایی ایجاد میکنند و بحثهای طلبگی اتفاق میافتد؛ بنابراین اگر گاهی اوقات مشاهده میکنید که بحثها بین اثنین شد مورد نظر استاد نیز هست.
3- بحثها بهصورت عمیق مطرح میشود. الآن شما تصور بفرمایید که 33 جلسه برگزار کردهایم و هنوز در مدرسه اول یعنی مدرسه مدینه هستیم. مدرسه مدینه به دو بخش قبل از عاشورا و بعد از عاشورا تقسیم میشود. استاد بخش قبل از عاشورا را تمام کردند و وارد مدرسه مدینه در مقطع زمانی بعد از عاشورا شدند.
4- کارآمدی این جلسات قابلتوجه است. یکی از مهمترین شبهاتی که مستشرقان و شبه مستشرقان مطرح میکنند این است که کلام و نظام معرفتی ما اقتباسی است و معتزله بر آن تأثیر گذاشتهاند ولی استاد سعی دارند بهصورت روشمند ثابت کنند که بنیاد معرفتی ائمه (ع) بنیاد درونزا است و تاریخ آن در قرن اول و همان آغاز و بهوسیله امام علی (ع) و یارانشان است. از همینجا هم پاسخگویی به مستشرقان به شکل نظاممند و روشمند صورت میگیرد و بنده مانند این جلسات را ندیدهام.
5- نظام معرفتی ثابت و یک پیش نظام را تعریف میکنند و برای آن شواهدی میآورند.
پس از آن، آقای دکتر سبحانی به ایراد سخن پرداخت و از زحمات دکتر صفری که از ابتدا بانی این جلسات بودند تقدیر و تشکر کرد. وی افزود: یک جمعبندی و گزارشی از مباحث دو سال گذشته تقدیم حضورتان میشود که به نحوی فهرستی است که افق آینده را تا حدی روشن میکند. از جلسه آینده به ترتیبی که در بحثهای گذشته داشتیم وارد یکایک سرفصلهای بحث خواهیم شد.
همانطور که اشاره شد یکی از نزاعهای مهم در طول تاریخ تفکر اسلامی و شیعی، بحث اصالت اندیشه و هویت تشیع است. مخالفان تشیع از دیرباز با عناوین مختلف و با تمسک به شواهد و ادله گوناگون تلاش کردند نشان بدهند که آن چیزی که بهعنوان شیعه در تاریخ وجود دارد امری است که از سابقه تاریخی کهنی برخوردار نیست. دستکم تلاش بر این است که نشان داده شود که تشیع در صدر اول در قرن اول حضور جدی ندارد و از اواخر قرن اول و آن هم تابع عوامل بیرونی شکل گرفته است.
نتیجه این مدعا که از همان قرن دوم پایهگذاری شده است و تا امروز بهصورت گسترده تبلیغ میشود این است که نشان داده شود تشیع مولود در تاریخ اسلام با میراث اصیل اسلامی ارتباطی ندارد. در پاسخ شیعه از آغاز تلاش میکرده تا نشان بدهد که بنیادهای فکر شیعی در سنت پیامبر (ص) بوده است و از آغاز حضوری فعال داشتهاند.
این دو نظریه بهعنوان نظریه اصلی در شیعه پژوهی مطرح بوده است و هر دو طرف شواهد متعددی را اقامه کردهاند.
بحث ما از تاریخ تشیع از اینجا آغاز میشود و هر شیعه پژوهی نیز باید نقطه آغاز تحقیق خود را اینجا قرار دهد.
قبل از ورود به بحث چند نکته روششناختی را یادآور شدیم:
1- اساساً بحث حضور تاریخی تشیع بهعنوان یک جریان و اصالت فکر شیعه بهعنوان شیعه را باید از هم تفکیک کنیم. استدلالهای تاریخی برای نفی هویت شیعه کافی نیست. چنانکه اثبات ریشههای تاریخی تشیع نیز برای اثبات اصالت شیعه کافی نیست. در اینجا میخواهیم مغالطهای را در این میان بازکنیم. اگر کسانی برای اینکه اثبات کنند تشیع ریشه در بنیادهای اصلی اسلام دارد به امتداد تاریخی تشیع تمسک میکنند این استدلال تمام نیست؛ و اگر کسانی برای نفی اصالت فکر شیعه به انقطاع تاریخی تشیع تمسک میکنند و نشان میدهند که تشیع از آغاز بهعنوان یک جریان نبوده است این استدلال نیز ناتمام است. ما این تفکیک را از ابتدا گفتهایم بهعنوان: مغالطه میان اندیشه و تاریخ. از تاریخ به اندیشه و از اندیشه به تاریخ نمیتوان پل منطقی اثباتی زد. البته گفتهشده که هم بحثهای کلام معرفتی میتواند به مدد تاریخپژوهی کلامی و اعتقادی بیاید و هم تاریخ میتواند مباحث کلامی را توضیح بدهد ولی لزوماً با اثبات یکی به اثبات دیگری نمیتوان پل زد. این نکته بسیار مهمی است و فراوان در تاریخ 1200 سال گذشته این خلط صورت گرفته است.
اگر هیچ شیعهای هم در صدر اسلام حضور نداشته باشد و ما بتوانیم اثبات کنیم مؤلفههای تفکر شیعه در کتاب و سنت وجود دارد برای اصالتش کافی است.
دکتر صفری: یک محقق تاریخی به دنبال اصالت نیست.
دکتر سبحانی: استنباطهایی که تاریخپژوهان از بحثهای تاریخی خودشان دارند (که کم نیست) یکی از نتایجی که میگیرند این است که چون تشیع از آغاز نبوده است باید به دنبال ریشه و اسباب بگردیم که به خارج تفکر اسلامی برمیگردد؛ بنابراین باید در نگاه ایرانی گری برخی شیعیان جستجو کنیم یا تأثیرات یهودی گری و مانند آن را بررسی کنیم. نتایجی که تاریخپژوهان یا منتسبان به آنها از دادههای تاریخی میگیرند. ما خواستیم از آغاز معلوم باشد که این بحث تاریخی ما اثبات یا نفیاش اثبات یا نفی هویت نیست گرچه با اثباتش نکات زیادی در حوزه اصالت به دست میآید و با نفی آن ممکن است تردیدهایی ایجاد کند. فقط در حد احتمال و نظریه است.
2- ادعای ما این است که تکوین تاریخ تشیع یک مقوله تدریجی و مستمر و همراه با فرازوفرودهای طبیعی انسانی است؛ یعنی بین هویت معرفتی و کلامی تشیع و آن چیزی که در بستر بیرونی جامعه شیعه رخ میدهد کاملاً فاصله میاندازیم. معتقدیم جامعه شیعه و شیعیان همچون همه گروههای بشری در تاریخ از یک مسیر تکوین طبیعی برخوردار بوده است. البته جامعه شیعه به این دلیل که رهبران معصوم داشته است و شخصیتهای ویژه بزرگ در هدایت آنها نقش داشتهاند ممکن است سرنوشتی متفاوت داشته باشد (که میخواهیم اثبات کنیم متفاوت بوده است) ولی نباید آرمانی و خیالی اندیشید که تشیع به معنای یک واقعیت تاریخی یک امر خارقالعاده است و یکزمان به وجود میآید و از هیچ سنت تاریخی برخوردار نیست. اینطور نیست. شیعه نیز مانند تمام پیروان ادیان از یک سیر طبیعی و تکوینی برخوردار است. پس هر نظریهای که میخواهد در باب تشیع طرحی درافکند باید به این واقعیتهای تاریخی توجه داشته باشد.
کسی که میخواهد یک دوره تاریخی را بررسی کند و در آن حوزه فرضیهسازی کند باید به واقعیتهایی که حول آن موضوع و پدیده وجود دارد توجه کند. قبلاً اشارهای کردم که چقدر تفاوت میکند مثلاً در رابطه با یک حادثهای که در حاکمیت وجود دارد و قدرت و غلبه دارد با یک حادثهای که در گوشهای بهصورت منزوی و پنهان رشد میکند. این دو جور نگاه در تحلیلها باید وجود داشته باشد.
3- تشیع آغازین، یک جریان معارض (اپوزیسیون) و اقلیت و درگیر با نظام حاکم سیاسی و اقتصادی است. دو نکته مهم در مورد این گروه وجود دارد:
الف) تشیع در این دوره از عده و عده لازم برخوردار نیست. دستگاه رسانهای ندارد؛ امکان تأثیرگذاری در محیطهای بیرونی برایش بهندرت حاصل شده است.
ب) کاملاً در تضاد با منافع و مشروعیت نظام حاکم است؛ یعنی اثبات مدعیات شیعه در این دوره معنایش نفی کل تاریخ، هویت و حاکمیت و قدرت طبقه اکثریت جامعه اسلامی است.
این مخاطره از سقیفه خطرهایش خودش را نشان داد یعنی دعوای سقیفه نشان داد که مدعیان خلافت در آن دوره هرکدام تئوری را درمیافکنند انصار و مهاجرین و بنیهاشم که کاملاً معارض با تئوری دیگر است و حاکمیت یک نظریه در سقیفه معنایش طرد سایر نظریهها بود و تشیع در آغاز به این دلیل که ادعای اساس خلافت اسلامی را میکرد و معتقد به حقانیت و غصب خلافت برای دیگران بود طبیعی است که هر نظریه رقیب که حاکم شود اولین اقدامش باید در سرکوبی فکری و فرهنگی این نظریههای رقیب شود. این را تاریخ نشان میدهد. مهاجرین با انصار چه کردند؟ با سعد بن عباده و آن داستانهایی که برای نظریه مقابل مهاجرین فراهم کردند. عین همین داستان و بدتر از آن، با آل البیت (ع) اتفاق افتاده است. این را فرضیه بگیریم؛ نه مدعا. یک فرضیه باید در ذهن محقق این دوره شکل بگیرد که اگر مهاجرین با انصار برخورد فیزیکی و اجتماعی و تطمیع و تهدید داشتهاند و جریان انصار را به حاشیه راندند در مقابل نظریه دیگری ولو به احتمال با چه ابزارها و اهرمهایی مواجه کردهاند و توانستند نظریه رقیب را ساکت کنند؟ این چه نتیجهای به ما میدهد؟ برای مورخ تاریخ فکر در این دوره این گمانه پدید میآید که اسناد و مدارک تاریخی توسط حاکمیت و اکثریت یا حذفشده و یا تفسیر دگرگونشده و یا برایش معارض سازی شده است بهگونهای که بتواند حاکمیت و مشروعیت اکثریت را خدشهدار نکند. در این موارد مورخان دنبال روشهای غیرمستقیم برای کشف واقع میروند؛ زیرا وقتی شما میدانید که خود واقعه بهصورت عریان در تاریخ ظهور پیدا نکرده است همیشه باید روشهای غیرمستقیم بکار ببرید. این فرض را در نظریه بیاورید که اگر واقعیت تاریخی تشیع در این دوره حضورداشته است چگونه مورد انکار قرار گرفته است؟ یا اگر نتوانستند انکار کنند با چه نوع تفسیرها و ترفندهایی بازنمایی و بازخوانی شده است؟
دکتر صفری: هر سه نکته از نکات سلبی است. به این معنا که بیان میفرمایید که اگر چیزی را در واقع نبینیم علتهایش این است.
دکتر سبحانی: اگر ندیدم که میگوییم ندیدیم. اگر وجود داشته است و میخواهیم بازخوانی کنیم سؤال این است که به دنبال چه چیزی برویم؟ میخواهم بگویم فرضیهسازی و روششناسی بررسی آن فرضیه و اسناد باید تابع این اصول باشد.
در یک جمعبندی میتوان گفت: در تاریخ تشیع نخستین (بنابر فرض و احتمال) با یک حرکت تدریجی اجتماعی در حاشیه جامعه اکثریت و تحتفشار حاکمیت سیاسی برخورد داریم بهطوری که حاکمیت تلاش میکند برای حفظ مشروعیت خودش اسناد و مدارک تاریخی این دوره را به گونه دیگری بازنمایی کند که با حاکمیت خودش در تعارض نباشد. این فضای فرضیهسازی ما است. بر این اساس ما سراغ مدارک تاریخی رفتهایم و یکایک این مدارک را بازخوانی کردیم. درمجموع محورهایی که موردبررسی قرار گرفت اینها بود که عرض شد.
همانطور که آقای دکتر صفری فرمودند دوره تشیع نخستین را بر محور اهلبیت (ع) میدانیم و بر دو دوره تقسیم میکنیم: تا عاشورا و پس از عاشورا. این بدان جهت است که تا عاشورا ائمه (ع) و دستکم جامعه شیعی آن دوره هنوز نه فرصت جامعه سازی مستقل در مقابل اکثریت داشت که بعدها نام سنی یا مرجئه به خودش گرفت و نه بنای بر این داشت که بین خودش و جامعه اکثریت فاصله ایجاد کند. ما در بحث تاریخ و سیره اهلبیت (ع) ادعایمان این است که ائمه تا عاشورا هنوز به دنبال پروژه اصلاح در درون امت بودند و فرمایش امام حسین (ع) در آستانه واقعه کربلا یکی از شواهد ما است. صلح و متن صلحنامه امام حسن (ع) نیز شاهد دیگری است.
دکتر صفری: اصلاح به چه معنا است؟
دکتر سبحانی: یعنی اصلاح انحرافاتی که به وجود آمده است اعم از انحرافات فکری و اجتماعی و اخلاقی تا به سنت پیامبر (ص) برگردند. همان کاری که امام علی (ع) در دوران کوتاه حکومت خودشان میخواستند انجام دهند. همان انحرافی که در شورای ششنفره گفتند بر اساس سنت پیامبر (ص) و شیخین بیعت کنید که امام علی (ع) قبول نکردند. تفاوت صلح امام حسن (ع) و حرکت امام حسین (ع) در این است. در قضیه صلح هنوز امید به اصلاح از درون امت وجود دارد. وقتی معلوم میشود که این اصلاح ممکن نیست از بیعت سرباز میزنند و حادثه کربلا رخ میدهد. یکی از رجزهای یکی از صحابه در روز عاشورا این است: این شمشیر بین ما و شما فاصله است. اگر این شمشیر کشیده شود این خون هرگز پاک نمیشود و فصل میان ما و شما خواهد بود.
این همان انفصال واقعه عاشورا بین دو دوره تاریخی تشیع است؛ دوره مسیر اصلاح و بازگشت امت به مسیر سنت پیامبر (ص) و دوره ناامیدی از اصلاح و جداسازی جامعه شیعه. این در تحلیل دوران تاریخی نخستین از نظر فکری بسیار مهم است. به همین دلیل است که در دوره اول تا عاشورا گفتیم که تشیع اعتقادی در شکل فردی و حداکثر در شکل جمعی ظهور پیدا میکند؛ یعنی هرگز انتظار نداریم که جامعه اعتقادی شیعه کاملاً بهعنوان یک گروه مستقل و مجزا و بریده از بدنه اجتماعی باشد. از عاشورا به بعد است که در مظاهر اجتماعی شاهد گروههای فکری فرقهای شیعی هستیم.
در تحلیل تاریخی میگوییم این ظهور منسجم اعتقادی شیعه بعد از عاشورا در توابین و واقعه مختار (جریان موسوم به کیسانیه) که کاملاً منسجم ظهور پیدا میکند خلقالساعه نیست و نشان میدهد این حرکت در زیرپوست جامعه اسلامی وجود دارد ولی اظهار آن بهعنوان یک گروه فکری و اعتقادی بعد از عاشورا است.
بر اساس این تقسیمبندی که مدرسه مدینه را به اول و دوم تفکیک میکنیم و پذیرش آن سیر تدریجی که در تاریخ تشیع وجود دارد نظریهای که ساختیم این است که تشیع در آغاز در قالب افراد و شخصیتها ظهور و بروز پیدا میکند. تفکر شیعه از شخصیتهای مشخص آغاز میشود و بهتدریج تبدیل به گروه هم بسته اجتماعی میشود و در آستانه عاشورا و پس از آن تبدیل به یک گروه اعتقادی میشود.
این در مقابل نظریهای است که امروز هم ادعا میکند که تشیع اول، تشیع سیاسی است و تشیع اعتقادی به بعد از عاشورا برمیگردد. این را قبول نداریم و معتقدیم تشیع اعتقادی از همان ابتدا وجود دارد ولی تشیع افراد و شخصیتها است و بعدها در قالب گروه اجتماعی بروز میکند که پایههای اعتقادی دارد یعنی احقیت امام علی (ع) به خلافت، بهعنوان محور این گروه تلقی میشود. در مرحله سوم شکلگیری جامعه اعتقادی شیعه را شاهد هستیم. اساساً جامعه اعتقادی شیعه به این معنا است که نقطه فصل و وصل اینها مجموعهای از معتقدات است که امروز آن را هسته تشیع میدانیم.
دکتر صفری: سیری که شما میفرمایید بر اساس تاریخ فکر و اندیشه است. تاریخ سیاسی به این چیزها کاری ندارد. به همین خاطر است که تشیع در نمود سیاسی خودش دیده میشود.
دکتر سبحانی: آنها هم نمیتوانند عناصر فکری و فرهنگی را نادیده بگیرند. یکی از اشکالات بزرگ تاریخپژوهی ما عدم توجه به عناصر فرهنگی است. اصلاً در تاریخ اسلامی عنصر سیاست غلبه دارد و به همین خاطر است که تاریخ فرهنگ نداریم. یک تاریخ جامع باید همه عناصر را در بر بگیرد. ریشه بسیاری از عناصر سیاسی در فرهنگ است.
ما به بررسی جزءبهجزء مدارکی که در تاریخ داریم پرداختیم تا مدعای خودمان را اثبات کنیم. این اسناد تاریخی در چند محور تقسیمبندی میشوند:
1- مدارک تاریخی که نشاندهنده حضور گروهی از اصحاب به نام «شیعه علی»؛ تاریخ نشان میدهد که گروهی از زمان پیامبر (ص) انگشتنما میشود که گرداگرد پیامبر (ص) جمع میشوند و ویژگی آنها داشتن ولایت امام علی (ع) است.
2- مدارکی که مؤلفههای فکر شیعه را از آغاز در مدارک نخستین نشان میدهد؛ این مربوط به افراد نیست بلکه مربوط به اندیشهها است. وقتی نشان میدهیم عنصر امامت از زمان پیامبر (ص) مطرح بوده است یک بازتاب تاریخی در تفکر شیعه دارد؛ یعنی فکر امامت امیرالمؤمنین (ع) حضور دارد. وقتی میبینیم مهدویت آنچنان در سنت پیامبر (ص) برجسته است که اهل سنت بیش از شیعه بر آن تأکید میکنند و حتی پیشگویی میکنند که در هفتادسال بعد از پیامبر (ص) ظهور اتفاق میافتد نشاندهنده این است که عنصر مهدویت یک عنصر حاضر در فکر شیعه است. وقتی از مسئله غیبت، رجعت و توحید و عدل در میراث نخستین یاد میشود و نشان میدهیم که اختصاص به راویان شیعه ندارد نشان میدهد که هسته فکر شیعه از آغاز در سنت اسلامی وجود دارد.
3- میراث اعتقادی بازمانده از خود اهلبیت (ع)؛ در اینجا از مواردی یادکردیم. از کلمات امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و کسانی مانند ابن عباس که نزدیک به اهلبیت (ع) هستند گفتیم و بیان کردیم که میتواند بستر مناسبی را فراهم کند که نشان دهد این فکر یک ریشه تاریخی دارد.
4- اسناد تاریخی که شخصیتهای خاصی را بهعنوان وفاداران به امام علی (ع) و دلبستگان به مرام ایشان نشان میدهد؛ حدود 10 شخصیت را در این دوره بررسی کردیم که علائم تشیع در آنها ظاهر است. گفتیم با همین اسناد موجود میتوان نشان داد که ریشههای تفکر شیعه در آنها حضور دارد. گفتیم داستان ارتد الناس بعد رسولالله الا ثلاث صرفنظر از درستی این روایت، حاکی از یک واقعیت تاریخی است که پس از پیامبر (ص)، آن گروه وابسته به امام علی (ع) با تعداد اندک بهتدریج گسترش پیدا کردند.
5- گزارشهایی که از تشیع بهعنوان یک جریان عمومی اعتقادی یاد میکنند؛ تا قبل از این اسناد، تمام اسنادی که عرض کردم مربوط به قبل از عاشورا است و این اسناد مربوط به بعد از عاشورا است. اسناد تاریخی نشان میدهد که در همین دوره نخستین گروهی وجود دارند که از نظر اعتقادی مؤلفههای تشیع را دارند و تا حدودی انسجام درونی دارند و بر جامعه اسلامی آن زمان تأثیر میگذارند. مخالفان از این گروه بهعنوان سبایه یادکردهاند و این گروه را به فردی بنام عبدالله بن سبا که یهودی زاده و اهل صنعا است منتسب دانستهاند. تاریخ اهل سنت در این مسئله با هم اختلافی ندارند و در دورههای تاریخی بعد هرگاه خواستهاند شیعه را متهم کنند به این دوره تاریخی تمسک کردهاند. نام برخی از بزرگان تشیع در این گروه آمده است؛ یا بهعنوان سران یا بهعنوان فریبخوردگان این گروه.
ما بنابر آن متدولوژی که قبلاً گفتیم و با بررسی اسناد تاریخی گفتیم که داستان سبایه که ساخته شده است بهترین شاهد تاریخی بر وجود گروه تشیع اعتقادی نخستین است. از لابلای مدارک بررسی کردیم که دو نظریه مهم در باب عبدالله بن سبا وجود دارد که ما هر دو نظریه را نقد کردیم و نظریه سومی را پذیرفتیم که مدعای ما را ثابت میکند:
نظریه اول: مخالفان و مستشرقان؛ معتقدند عبدالله بن سبا یک شخصیت مرموز و کارگردان این صحنه است و سبایه یک گروه انحرافی در حاشیه جامعه اسلامی است که در یک مدتی کودتا میکنند و بعد از آن نیز ساقط میشوند و آثاری از آنها باقی میماند.
نظریه دوم: داستان عبدالله بن سبا یک دروغ تاریخی است. این شخصیت ساخته سیف بن عمر است تا وقایعی را به او نسبت بدهد.
نظریه سوم: نه عبدالله بن سبا دروغ تاریخی است و نه چیزی بنام سبایه قابلانکار است؛ اما از طریق همان متدولوژی اسناد تاریخی را بازخوانی کردیم. گفتیم اگر بپذیریم که نگارش تاریخ به دست دشمن است باید از طریق بررسی همین اسناد به واقعیت تاریخ پی ببریم. واقعیت تاریخی که ما کشف کردیم این است که عبدالله بن سبا یک صحابی معمولی امام علی (ع) است. نشانی از او در این حوادث تاریخی وجود ندارد و در بحث قتل عثمان تاریخ حضور او را نشان نمیدهد. حتی در زمانی که در کنار یاران دیگر است یک شخصیت دسته دوم و غیر مؤثر شناخته میشود. ادعای غلو او و برخورد امام علی (ع) با او را فیالجمله پذیرفتیم ولی جزئیات ماجرا معلوم نیست و بخشی از آن ساخته دست تاریخنگاران و اسطوره پردازان است. عبدالله بن سبای سیف بن عمر دروغ است ولی عبدالله بن سبای تاریخی درست است.
مهمتر از آن، چیزی بنام سبایه که مخالفان از آن یادکردهاند و تمامی سیاهههای اعتقادی را به او منسوب کردهاند. گفتهاند آنها قائل به وصایت امام علی (ع) هستند؛ امامت را الهی میداند؛ قائل به عصمت است؛ در باب مقامات امام علی (ع) چیزهایی را نسبت میدهد؛ قائل به مهدویت، غیبت و رجعت است. ما میگوییم همین گروه تمامی اعتقادات را دارند.
پس:
1- برای یک مورخ تاریخ فکر تا اینجا معلوم میشود که بنا بر اعتراف حتی مخالفان، در زمان خود امام علی (ع) گروهی هستند که این سیاهه اعتقادی را باور دارند.
2- گفتهاند که سبایه منتسب به عبدالله بن سبا است و اثبات کردیم که سبایه ارتباطی با این شخصیت ندارد. نشان دادیم اینها یمنیهای طرفدار امام علی (ع) بودند. میدانیم اکثر یاران امام یمنی بودند. اعراب حجازی از اینها با دشنام یاد میکردند و از آنها با عنوان «سبایی» یاد میکردند. هر جا از این لفظ استفاده کردند به این معنا است که اینها «یمنی» هستند و عرب اصیل نیستند. تا قبل از سیف بن عمر، عبدالله بن سبا یک شخصیت است و سبایه نیز گروهی متفاوت از او است. سیف بن عمر و کسانی نزدیک به او، بین داستان عبدالله بن سبا و سبایه را پیوند زدند. با این بحث ما یک نتیجه تاریخی گرفتیم و آن اینکه تاریخ نمیتواند وجود گروهی اعتقادی که دارای این سیاهه فکری و معرفتی است را انکار کند؛ یعنی اینقدر گروه شیعه در زمان امام علی (ع) با اعتقاد به وصایت و ولایت، عصمت، مهدویت و غیبت و رجعت روشن و واضح است که مخالفان نمیتوانند انکار کنند و نهایتاً برای آن قصهپردازی میکنند. وقتی این ارتباطها را از نظر تاریخی بریدیم و نشان دادیم که سبایه ارتباطی با عبدالله بن سبا ندارد واقعیت کشف میشود.
دکتر صفری: ظاهراً کلمه «سبایه» در حوادث قبل از عاشورا دیده نمیشود و بیشتر مربوط به بعد از عاشورا است.
دکتر سبحانی: گفتیم که در داستان حجر بن عدی بهصراحت تعبیر سبایه میآید و در داستان مختار وقتی تعبیر سبایی میشود از شیوعش کاملاً نشان میدهد که این گروه دارای پیشینه است. یادکردیم وقتی امویها به جنگ لشکر مختار میآیند از اینها به نام سبایی یاد میکنند و همانجا نشان دادیم که منظور از این سبایی غیر حجازی است.
دکتر صفری: در این قسمت دیگر در مدرسه مدینه نیستید و وارد کوفه میشوید.
دکتر سبحانی: اختلاف ما با شما در بحث کوفه و مدینه هنوز پابرجا است. وقتی میگوییم مدرسه مدینه، منظورمان این است که مدینه کانون تولید فکر است. یک مدرسه فکری را به پایتخت معنوی و ایدئولوژیکش معرفی میکنند. اعتقادمان بر این است که کوفه تا زمان امام باقر (ع) مولد فکر شیعی نیست و هیچ تأثیرگذاری مستقیم بهعنوان شخصیتهای مؤثر شیعی ندارد. هر جا کوفه ادعای تشیع میکند اخذ مستقیم از مدینه میکند. معتقدیم کوفه بعد از عاشورا متأثر از جریاناتی هستند که در مدینه در خاندان پیامبر (ص) اتفاق میافتد. پس اگر از کوفهای یاد میکنیم که از اوایل قرن دوم شروع میشود آن کوفهای است که یک نوع استقلال فکری و معرفتی دارد؛ یعنی شخصیتهایی دارد که تولید فکر میکنند. در این مرحله هنوز به آن نقطه فکری در کوفه نرسیدهایم و شخصیتهای درون آن یا ناشناخته هستند یا اگر شناختهشده هستند همه مستقیماً به محمد بن حنفیه و خاندان وحی متصل هستند.
هیچ شاهدی نداریم که در زمان عثمان از واژه سبایه استفاده شده باشد. البته روشن است نهضتی که علیه عثمان برمیخیزد یمنیها هستند. ولی از زمان معاویه که تعصب عدنانی بر جامعه اسلامی حاکم میشود افراد بیرون از دایره عدنانی متهم به سبایی شدند.
دکتر صفری: شما حجر بن عدی را نیروی معرفتی میدانید؟ میتوانید ارتباط او را با ائمه ثابت کنید؟
دکتر سبحانی: الآن متعرض بحث حجر نیستم. میخواهم بگویم در زمان حجر بن عدی این واژه استعمال دارد. اینها کسانی هستند که به ولایت امام علی (ع) معتقدند و ولایت دیگران را نفی میکنند. آنجا در اسناد تاریخی حجر بن عدی با شهادت آن گروه که بر اساس آن به قتل میرسد نقطه تضاد او با مخالفان، ولایت امام علی (ع) است.
دکتر صفری: میپذیرید که به امام زمان خودش «یا مذل المومنین» گفته باشد؟
دکتر سبحانی: نمیدانم. الآن درصدد اثبات و نفی آن نیستم. در این بحث برای ما مهم نیست. ما میخواهیم بگوییم مخالفین از واژه سبایه استفاده کردند تا مخالفین امام علی (ع) را مورد اتهام قرار دهند.
دکتر صفری: سیاهه اعتقاداتی که فرمودید منسوب به سبایه نشده است بلکه به عبدالله بن سبا منتسب شده است و همچنین در منابع معتبر تاریخی نیست و در منابع فرقه شناسی است که معمولاً بدون سند نوشته شده است و متأخر است سبایه یک گروه سیاسی هستند که دور هم جمع میشوند و ولاء امام علی (ع) را مطرح میکنند. بیش از این در تاریخ چیزی از آنها دیده نمیشود.
دکتر سبحانی: نسبت به سؤال اول که این اعتقادات مربوط به عبدالله بن سبا است سؤال این است که چرا به عبدالله بن سبا گفتند دارای این اعتقادات است؟ درست درجایی میگویند که عبدالله بن سبا با این اعتقادات جریان سبایه را ایجاد کرد و آن موج را آفرید و الا عبدالله بن سبا بهعنوان یک فرد در یکگوشه مدینه که گزارش تاریخی ندارد. همه آن چیزی که برای یک مورخ در همان گزارش مهم است این است که عبدالله بن سبا با این اعتقادات گروهی را فریب داد و جمعی را با خودش در این اعتقادات همراه کرد. پس عبدالله بن سبایی که در این کتب آمده است کاملاً بازبسته به یک گروهی بنام سبایه است؛ نه بهعنوان یک فرد. والا بزرگان اصحاب نیز سیاهه اعتقاداتشان معلوم نیست. چطور شد که سیاهه اعتقادات عبدالله بن سبا را گفتهاند؟ و معتقدند که او این اعتقادات را منتشر کرد.
نکته دوم اینکه ما کتابهای فرقهنگاری نخستین را جدای از کتابهای تاریخنگاری نمیدانیم. اصلاً وقتی میگفتند «کتب مقالات» منظورشان از علم مقالات، علم تاریخ فکر بوده است. به این دلیل که تاریخ عمومی به سیاست میپرداخت دغدغه تاریخنگاران بحثهای فکری نبود. وقتی میخواستند گزارشهای فکری را بگیرند علم مقالات را درست کردند. پس آنچه در کتب مقالات آمده است بخشی از تاریخ است و نمیشود آن را بیرون از تاریخ تعریف کرد. گزارشهای مقالات در مورد مسائل فکری از کجا آمده است؟ این گزارشها قطعاً موثقتر از گزارشهای تاریخی است که دغدغه نسبت به فکر و فرهنگ ندارد. المقالات یعنی علم دیدگاهها و علم نظریات؛ یعنی تاریخ علم.
دکتر صفری: هر جا مشکوک شویم بررسی میکنیم.
دکتر سبحانی: همه گزارشهای تاریخی نیز اینگونه است.
ثانیاً جا پای این دیدگاهها در منابع تاریخی وجود دارد. اینگونه نیست که حتی کتابهای تاریخ سیاسی هم بهکلی از این دیدگاه یاد نکرده باشند. مهم این است که نگارندگان این آثار که همه تعلقات غیر شیعی و اکثراً ضد شیعی دارند با نام بردن این سیاهه اعتقادات و انتسابش به عبدالله بن سبا یک حقیقت تاریخی را بر ما آشکار میکنند. آن حقیقت این است که وجود چنین اعتقادات در یک گروهی در این دوره اول غیرقابل انکار بوده است؛ زیرا اگر مخالفین میتوانستند انکار کنند انکار را بر این داستانپردازی ترجیح میدادند.
در منابع نخستین هیچگونه اعتقادی مبنی وصایت و ولایت و مهدویت و غیبت نیست. چرا باید مخالفان این زحمت فراوان را به خودشان بدهند که از سبایه به این صورت یاد کنند؟ و سبایه را به عبدالله بن سبا نسبت بدهند؟ چون یک واقعیت تاریخی بنام هسته اعتقادات شیعه وجود دارد که غیرقابلانکار است. این اعتقادات نیز در برخی از اصحاب است. برای انکار این اعتقادات باید یک قصه درست شود و گناه آن به گردن کسی بیفتد که میتواند متهم به این اعتقادات شود و آنهم عبدالله بن سبایی است که اتهام غلو در او وجود دارد. او را یهودی زاده میکنند و منسوب به اندیشههای بازمانده از یهودیت میکنند.
ما میخواهیم بگوییم در زمان امام علی (ع) گروهی با این سیاهه اعتقادات وجود دارند. پس کسانی که انکار میکنند و برای رجعت دنبال یک تاریخی بعد از عاشورا میگردند و وصایت را به هشام بن حکم منسوب میکنند و مهدویت را در کیسانیه درست میکنند و غیبت را به بعد از فوت محمد حنفیه وصل میکنند تمام اینها با بحث سبایه منتفی میشود. در بحث بعد که کیسانیه است عرض میکنم تمام آن چیزی که در باب کیسانیه گفته شد عین داستان سبایه تأکیدی است برریشههای اعتقادی کیسانیه در قبل از عاشورا؛ یعنی تمام کسانی که کیسانیه را از نظر تاریخی بررسی کردهاند گفتهاند جریان کیسانیه ریشه در سبایه دارد. پس خود داستان کیسانیه تائید سبایه است و نشاندهنده تفکر هسته مرکزی تشیع است.
سؤال: یک نکته این است که ممکن است کسی که این داستان را درست کرده باشد در زمان خودش دیده است که عالمان شیعه بر این اعتقادات اصرار دارند و او نیز برای رد این ادعا چنین داستانی را درست کرده باشد؛ بنابراین لزوماً اینگونه نیست که اصل این اعتقادات در آن زمان وجود داشته باشد. نکته دیگر اینکه مهم برای کسی که تاریخ را مینویسد این است که درگیری میان صحابه را درست کند و توجیهی برای آن پیدا کند و با توجه به اینکه ممکن است در زمان نگارنده شیعیان دارای چنین اعتقاداتی بودهاند این اعتقادات را به عبدالله بن سبا نیز نسبت داده باشد.
دکتر سبحانی: همه احتمالات وجود دارد ولی این احتمال چقدر با واقعیت تاریخی سازگار است؟ شما در زمانی قرار دارید که همه دعوای اصالت تشیع، تاریخی بود؛ یعنی موافق و مخالف در طول هزار سال دعوایش این بود که آیا تشیع در دوران نخستین بود و متصل به سنت پیامبر (ص) بود یا نبود؟ موافقان میگفتند تشیع در کنار پیامبر (ص) متولد شد و مخالفان میگفتند هیچ نسبتی با سنت پیامبر (ص) و قرآن کریم ندارد. در این فضا مخالف اعتراف میکند که این اندیشهها وجود دارد و در بین یک گروهی از اصحاب هم وجود دارد. این توجیه وارد نیست که فرد نیز میداند که هیچ پیشینه تاریخی ندارد، بگوید میپذیریم ولی از عبدالله بن سبا بود. این مسئله ممکن نیست.
میفرمایید میخواهد نزاع درون صحابه را توجیه کند استدلالهای علمی و کلامی درست کند؛ به نظر من این کار کور کردن چشم بجای پاک کردن ابرو است.
او میخواهد نزاع صحابه را در حد سیاسی حل کند و میخواهد بگوید اینها اجتهاد کردند. مگر در جنگهای جمل و نهروان و صفین چه کردند؟ گفتند: اجتهدوا فاخطأوا. آیا وقتی میخواهیم اختلاف صحابه را در یک مسئله سیاسی مانند فتنه عثمان حل کنیم بگوییم برداشت غلط کردند یا یک گروه عوامی شور و عاطفهشان غلبه کرد و چنین کردند. این راحتتر است یا اینکه بگوییم اینها انحرافات اعتقادی داشتند؟ این عمیق کردن اختلاف صحابه است نه حل اختلاف آنها.
سؤال: در تاریخ شیعه نیز مشابه این حرکتها را داریم؛ مثلاً در جریان ازدواج امکلثوم با عمر، برخی بجای اینکه در مورد این ازدواج بحث کنند میگویند شیطان جنی را به شکل ایشان درآورده و به ازدواج عمر درآورده است. خیلی از عالمان شیعه تلاش میکنند توجیهی برای آن پیدا کنند. لذا با توجه به اینکه در افواه مشهور شده است به دنبال اصالت آن نمیگردند بلکه سعی میکنند آن را بهگونهای توجیه کنند.
دکتر سبحانی: قلم دست کسی است که تمام امکانات سیاسی و اقتصادی را دارد و در مورد یک گروه اقلیتی مینویسد که حتی فرصت حیات عادی ندارد. یادمان نرود که تشیع در این دوره در چه وضعیتی قرار دارد؟
دکتر صفری: در کدام دوره؟
دکتر سبحانی: اواخر قرن اول
دکتر صفری: این داستان مربوط به قرن دوم است.
دکتر سبحانی: یقیناً این داستان مربوط به قرن اول است. شکلگیری این داستان مربوط به قرن اول است.
دکتر صفری: نصوص مربوط به قرن دوم است.
دکتر سبحانی: نصوصی که در تاریخ مکتوب شده است تاریخ شفاهی است؛ یعنی وقتی طبری معنعن نقل میکند شفاهی است. پس یک ذهنیت شفاهی وجود دارد؛ یعنی اینطور نیست که سیف بن عمر در گوشه خانه بنشیند و یک تاریخی بسازد بدون اینکه ذهنیت و باور عمومی داشته باشد.
دکتر صفری: اگر در مورد شخصیت روانشناسی خود سیف بن عمر مطالعه کنیم میبینیم چنین چیزی در مورد او امکان دارد. شهر میسازد. جنگ میسازد. او مانند ژولورن خیالپرداز خوبی است.
دکتر سبحانی: امکان دارد ولی ژول ورن ننوشت که دیگران از او تبعیت کنند. چون تاریخ موازی در مورد همه اینها وجود دارد. در کتب تاریخی کنار روایات سیف بن عمر در مورد همه مباحث تاریخی روایت موازی داریم؛ یعنی سیف بن عمر در باب حادثه مختار، داستان ساخته است موازی با او روایت دیگر داریم. این است که وقتی طبری روایت تاریخی نقل میکند ابن اثیر زیر بار روایت سیف بن عمر نمیرود. کل حادثه مختار و حوادث بعد را نقل میکند. پس سیف بن عمر یگانه نیست. بحث بر سر این است که آیا شیعه آنقدر در بعد تبلیغاتی قوی است که یک گروهی نمیتوانند آن را انکار کنند میپذیرند و بدل میزنند. چنین وضعیتی برای شیعه وجود دارد. شیعه با کدام رسانه حرفهای خودش را جا میاندازد؟ معلوم است که در آن دوره تاریخی که دارد قصه ساخته میشود نمیشود انکار کرد که در زمان امام علی (ع) و در حادثه عثمان چنین اندیشههایی وجود داشته است. اتفاقاً فرمایش شما خوب است. نظریه عبدالله بن سبا و سبایه برای حلوفصل عدالت صحابه است و باید دید چه مشکلی سر راه عدالت صحابه است که افسانه عبدالله بن سبا ساخته میشود؟ چرا عبدالله بن سبا نماینده این کار میشود؟ چرا عبدالله بن سبا یهودی نامیده میشود؟ چرا محرکات این صحابه به بیرون جهان اسلام میرود؟ برای اینکه دامن صحابه تطهیر شود. پس معلوم است مورخ ما کاملاً با این حادثه آشنا است و آنقدر این حادثه روشن است که قابلانکار نیست و باید برای آن فکری کرد. آن فکر طرح عبدالله بن سبا و سبایه است.
تا اینجا مجموعه شواهدی که تا قبل از عاشورا وجود دارد را مطرح کردیم. البته از جزئیات گذشتیم. در مورد بعد از عاشورا بخش کیسانیه را به تفصیل گفتیم و سعی میکنم در یک نیم ساعتی گزارشی از آنچه در باب کیسانیه گفتیم و انشاءالله ادامه بحث را خدمتتان خواهیم داشت.