اشاره
هـر کسـی در هـر علمـی که متخصص اسـت، فقط در همان علـم تخصص دارد و دیگر این آموزه کهنه شـده اسـت که کسـی که متخصـص در فقـه باشـد در همه علـوم دیگر مبانـی را دارد. مبانـی هر علم با علم دیگر متفاوت اسـت. تلقی ما این اسـت که کسـی کـه اصـول فقـه خوانده باشـد، می توانـد در هر علمی مجتهد شـود و کسـی که اصول فقـه نخوانده باشـد، در هیچ علمـی نمی تواند مجتهد شـود؛ ایـن از بدیهی ترین اصول باطل شـده اسـت.
…ائمه(علیهم السـلام) تأکیـد می کردنـد معارفشـان پخـش شـود، نـه فضائـل و معجـزات و کرامات؛ امـا در مجالس مـا معمولا بـه فضائـل و کرامـات پرداخته می شـود. کسـی کـه اهل تعقل باشـد، با کلام امـام تعقـل می کنـد و از آن، اعجاز و فضیلـت او را درك می کنـد. نهج البلاغـه را بـه مخالفان نشـان بدهیـد و بگویید ایـن خطبـه و کلام امام من اسـت؛ امامی که امیر کلام اسـت.
محتـوای کلامـش را ببینیـد اینکـه در توحیـد و نبـوت و معاد چـه می گویـد. عالمی می گفت دوسـت دارم به بهشـت بـروم، نه بـرای حورالعیـن و نعمت هـای مـادی، فقط بـرای اینکـه نهج البلاغـه را از زبان حضرت علی(علیه السـلام) بشـنوم.
بـه نظـرشـما چـرا دانـش تاریـخ در حوزههـای علمیـه مهجـور اسـت و در واقـع بزرگتریـن مانـع تاریخ آمـوزی در حوزههـای علمیه چیسـت؟ (البته با عنایـت به حوزه فعالیت شـما در جامعـة المصطفی)
اسـتاد: سؤال خوبی اسـت. مشكل تاریخ، شـایددر خارجی ها در بخش هایی شـدیدتر باشـد؛ ولی در ایران هم این مشـكل را داریـم، به خصـوص در تاریـخ مقـدس كـه مربـوط بـه اهل بیت اسـت. مشـكل این اسـت كه شـیعه تاكنـون تاریخ راعلـم تلقـی نكـرده و آن را بـه دیـد نقل نگریسـته اسـت.
علامـه طباطبایـی هـم موافـق با ایـن نظراسـت؛ به همین دلیـل كسـی به سـراغش نرفته اسـت. نقل ها هـم متضادند و كمتـر میتواننـد انسـان را بـه حقیقـت برسـانند؛ از این رو وقتـی میخواهیـم تاریـخ را به صـورت علمی مطـرح كنیم، ممكـن اسـت بسـیاری از مطالـب غیر علمـی، كـه در طول اعصـار، تاریـخ تلقـی شـده اند، در بوتـه نقـد قرار بگیرنـد. به همیـن دلیل تا قـدم از قدم برمی داریم می گویند این مسـئله با فلان عقیده مردم ناسـازگار اسـت و به این شـكل دسـت مـا را می بندنـد، به خصـوص كـه تاریـخ بـا كلام و حدیـث نیـز آمیخته شـده اسـت. ممكـن اسـت تاریخ، بـا روش های خـودش، بـه نتیجـهای برسـدكه مـورد تأیید كلام نباشـد یا نتیجـهای غیـر از آنچـه تاریـخ بـه دسـت آورده، در حدیـث آمده باشـد. مـا معتقدیم كه تاریـخ هیچ ناسـازگاری با مبانی اسـامی و بـا مبانـی تشـیع نـدارد و آنهایـی كه ناسـازگارند یـا حقایـق تاریخی نیسـتند، یـا كلام حقیقی نیسـتند، یعنی كلام نمـا هسـتند و یـا احادیـث ضعیفی انـد كه به پـروپای تاریـخ می پیچنـد. بنابرایـن اگـر تاریـخ را روشـمند و علمی مطـرح كنیـم، می توانیـم آن رادر خدمـت اهـل بیـت قـرار بدهیـم و بـا توجه بـه زمان و مـكان و تحلیل ها به شـناخت بهتـری از اهـل بیت دسـت پیـد اكنیم.
یكـی از ایده هایـی كـه مـا داریـم، كارآمدكـردن تاریـخ در تحلیل تاریخ اهل بیت اسـت. راه حل این مشـكل این اسـت كـه بتوانیـم بـا زبان علمـی معیار صحبـت كنیم. ایـن زبان، زبـان عقلایی اسـت و از روش های عقلایـی بهره میگیرد و همـه عقـلا بـه آن وفادارند. یكـی از نكاتی كـه مرتب تذكر می دهـم ایـن اسـت كه عقاید را بـا گزاره هـای نقلی تاریخی گـره نزنیـم؛ زیـرا عقاید كلامـی ما در یـك سـطح بالاتر، با دلایل قطعی، ثابت شـده اسـت و جایـگاه گزاره های تاریخی پایین تـر از جایـگاه كلامـی قطعـی، یعنـی قـرآن و روایـات متواتـر و عقـل ثابت، اسـت. گـزاره تاریخی عقیده نیسـت و اگـر عقاید را بـه گزاره های تاریخـی گره بزنیم، با زیر سـؤال رفتـن هـر گـزاره تاریخـی ممكن اسـت تزلزل و تشـتتی در باورهـا ایجاد شـود؛ مثلا این كه در عاشـورا فلان اتفـاق افتاده یـا نـه؟ فلان شـخصیت بـود یا نبـود؟ فلان شـخصیت غیر معصـوم اشـتباه كـرد یـا نـه؟ممكن اسـت بخواهیم اشـتباه غیرمعصومی را تحلیل كنیم، اگر این مسـئله را عقیده بدانید و تاریـخ نتوانـدآن را ثابـت كنـد، عقیده زیر سـؤال مـی رود؛ بنابرایـن عقایـد را بایـد از جـای دیگـر گرفـت و نبایـدآن را بـه گزاره هـای تاریخـی گـره زد. ایـن مسـائل را بـه صورت روشـمند در كلاسهـا مطـرح میكنیـم و بـه لطـف خـدا جـواب هـم داده اسـت؛ معمولا طلابـی كه تاریـخ خوانده اند، درتبلیـغ موفق ترنـد؛ چـون مـردم تشـنه این حقایق انـد. اگر این مسـائل به سـبك تحلیلـی و روشـمند و عقلایی مطرح شـوند، مخاطب را مثل تشـنه ای كه همیشـه آب شور خورده اسـت و بـا آب گوارایـی روبهرو می شـود، سـیراب میكنند. با ایـن روش مخاطـب دید زیبایـی به ائمه (علیهما السـلام) پیدا می كنـد و مظلومیتشـان را می فهمـد. تاریـخ از ایـن جهت كارایی بیشـتری در تبلیغ داشـته است.
بـرای اینكـه تاریـخ از صـرف نقـل بودن خـارج و علـم تلقی شـود، بایـد به فلسـفه تاریـخ بپردازیم و نـگاه درجـه دو به تاریـخ بیندازیم. بحث نـگاه درجه دو بـه تاریـخ را تـا چه حـد جـدی گرفته ایم؟
اسـتاد: برای پاسـخ به این سـؤال خوب است كه یك تقسیم ثلاثـی داشـته باشـیم. تاریخ را میتـوان در یكی از سـه معنا بـه كار بـرد: 1. تاریخ نقلی مانند نقلهایـی كه در كتابهایی مثـل طبری و امثال آن اسـت؛ 2. تاریخ تحلیلی كه تحلیل و بررسـی همین نقلهـا و گزارشها اسـت و 3. فلسـفه تاریخ كـه یـك ایدئولـوژی و جهان بینـی كلـی و نگـرش كلی به مـا می دهـد. در بخـش فلسـفه تاریـخ، در غـرب كارهـای فراوانی شـده اسـت. فراوانی كارهای غربیـان و عقب افتادگی مـا در این زمینه سـبب شـده اسـت كه دانشـوران مـا هرگاه بـه سـراغ این مقولـه می رونـد مقـداری خودباختگی نشـان می دهنـد و معمـولا كارهـای آنـان را اصـول مسـلم تلقـی می كننـد یـا نقـد جـدی و زیادی بـه آن هـا وارد نمی كننـد. ما صاحب نظـران بسـیار كمـی در فلسـفه تاریخ داریم. كسـانی مثل شـهید مطهری و شـهید صدر وارد این مقوله شـدند به سـمت قـرآن رفتند. حـق هم همین اسـت كه در این بـاره از قـرآن و سـنت های آن و همچنین روایات كمك های بسـیار بگیریـم و بعـدبـا علـوم روز بـه صـورت اجتهـادی برخـورد بكنیـم، نـه اینكه بـدون مبنا گفته هـای دیگـران را بپذیریم؛ البتـه مبنـا باید تثبیت شـده باشـد، نه ذوقی و استحسـانی.
تاریـخ تحلیلی مسـئله مهمی اسـت. از آنجا كه هنـوز مبانی آن برای ما روشـن نشـده و آن را روش شناسـی نكرده ایم، هر كسـی بـا مبانـی و روش خاص خـود به تحلیل می پـردازد و اقوال و تحلیلها متشـتت می شـوند. برای نمونه هم سـنی، هـم شـیعه و هـم مستشـرق تاریخ تحلیلـی می نویسـند؛ اما نتایـج متفاوتی به دسـت میدهنـد؛ زیرا هنـوز قواعد تحلیل روشـن نشـده اسـت. باید بـرای بیـان قواعـد تاریـخ، علمی بـه نـام قواعد تحلیـل تاریخ تعریـف كنیم، مثـل اصول فقه كـه بیانگـر قواعـد فقهاسـت؛ امـا متأسـفانه هنوز امـكان و شـرایطش را نداریـم. واحدهـا به گونه ای طراحی شـده اند كه بیشتـر به متـن می پردازند، اسـاتید هنوز مسـلط نیسـتند و روشهـا هم بسـیار مختلف اسـت. نیـاز اسـت كار اجتهادی، مثـل كارهایـی كـه در حـوزه در اصول و فقه می شـود، انجام بگیـردكـه متأسـفانه نه این كـه در اول راه هسـتیم، هنـوز راه نیفتادهایـم كـه خـلأ بزرگی اسـت. اسـاتید تاریـخ اندك اند و خیلی زود مشـهور می شـوند و متأسـفانه اشتغالاتشـان اجازه نمی دهـدكـه وارد ایـن وادی شـوند. حـق ایـن اسـت كـه بعضی از اسـاتید كه صاحب فكرند، وارد این مقولات شـوند، جرقه های فكری شـان را یادداشـت كنند و طلاب مسـتعد را وارد ایـن حیطه كنند.
فرق بین فلسفه تاریخ و تاریخ تحلیلی چیست؟
اسـتاد: بایـد تاریـخ را تعریـف كنیـم تا فلسـفه تاریخ روشـن شـود. گاهـی تاریـخ بـه معنـای عینیـت تاریخ اسـت، یعنی آنچـه اتفـاق افتـاده اسـت؛ چـه چیزی، چگونـه و چـرا اتفاق افتـاده اسـت؟ گاهـی نیـز تاریخ به معنـای گزارههایی اسـت كه كاشـف از آن اتفاق اسـت، مثل سـنت و حدیث؛ نسـبت اتفاق و گزاره تاریخی مانند نسـبت سـنت و حدیث است. این گزاره ها در علمی به نام تاریخ سـاماندهی می شـوند. فلسـفه تاریـخ ناظـر بـه عینیـت تاریخی اسـت؛ مثلا اینكه سـنت ها چـه بودهانـد؟ بـر اسـاس كدام سـنت فـلان امت نابود شـده اسـت؟ سـنتی كه حاكـم بر واقعیـت تاریـخ اسـت. تاریخ به چـه سـمتی پیش مـی رود؟ فرجـام جهان چیسـت؟محرك، هـدف و غایت تاریخ چیسـت؟ آیـا تاریخ تكرار می شـود، دور می زنـد، خطـی حركـت می كنـد یا زیگـزاگ پیش مـیرود؟
ایـن عینیـت تاریخـی نوعـی جهان بینـی اسـت و از بـالا به تاریـخ نـگاه می كند. ممكن اسـت خیلی از فیلسـوفان تاریخ تسـلط تاریخی بر تاریخ نداشـته باشـند.
تحلیـل تاریـخ، با توجه بـه گزارههـای علم تاریـخ و با كمی جزئی نگری بیشـتر، مسـائل را بررسـی می كند. چـرا امویان سـقوط كردنـد؟ چـرا آل بویه دچار تشـتت شـدند؟ دولتهای دینـی یا دولتهای شـیعی را آسیب شناسـی كنیم تا بفهمیم علـل رشـد تمدن اسـلامی چه بـوده و چه عللی سـبب افول آن شـده اسـت. حتـی میتـوان ریزتر نیز بررسـی كـرد؛ چرا فـلان خلیفـه نتوانسـت موفق باشـد و شكسـت خـورد؟ چرا مـردم كوفـه تـا آخـر بـا امـام علی (علیها السـلام) همراهـی نكردنـد؟ بـا قواعـدی كـه در دسـت داریم مسـائل را تحلیل می كنیم. در واقع تحلیل یعنی زمان شناسـی، مكان شناسـی، شخصیت شناسـی، روانشناسـی شـخصیت و جامعه شناسـی كـه از تاریـخ نقلی جدا می شـود.
یعنـی در تحلیـل تاریخـی هم می توانیـم فقط به تحلیـل منقـولات بپردازیم و هم ممكن اسـت گاهـی از فلسـفه تاریخ اسـتفاده كنیم.
اسـتاد: بررسـی گزاره هـا مقـام اثبـات اسـت و اینكه تاریـخ به چه سـمتی پیش مـی رود، مقام ثبـوت. نـگاه فلسـفه تاریخی ما ممكن اسـت در تحلیلهای مـا تأثیر بگذارد، اما ممكن اسـت مسـتقیم دخالت نكند.
وارد بحث روشـی بشـویم. آیا در بحث فلسـفه تاریخ یـا تحلیل تاریخ كاری جدی انجام شـده اسـت كه بتوانیم روشـی ارائه كنیم؛ مثلا اگر كسـی وارد تاریخ شـد ایـن ده گام را بردارد تا به تحلیلی درسـت و موفق برسـد؟
اسـتاد: در زبـان فارسـی و در محافل خودمـان كمتر به این مقولـه پرداختهایم، بلكه می توانم بگویـم اصـلا نپرداختهایـم. كارهای پراكنـدهای در دانشـگاهها و در مراكز حوزوی انجام شـده اسـت؛امـا هنـوز بـه قدری نیسـت كـه بگوییم جـای خالـی ایـن كار را پركـرده اسـت. این بزرگتریـن آسـیبی اسـت كـه در دوران معاصـر در حیطـه تاریـخ داریـم. تاریخ ممكن اسـت شـعب مختلفی داشـته باشـد، از جمله تاریخ شـفاهی، كه آنجا هم به تحلیل نیاز داریم. كتاب روش پژوهـش در تاریـخ را آسـتان قـدس ترجمه و منتشـركرده اسـت؛ اما آن هـم در حال و هـوای خاصـی اسـت و هنوز در سـطح اسـت؛ به عمـق نرفتهایم. مـا در تاریخ به كسـی مثل شـیخ انصـاری نیـاز داریـم كـه بتواند قواعـد تاریخ را بـا ذهن نقـاد و وقاد خودش و به سـبك اجتهـادی تحلیـل بكند و موجـب تحولی در علم تاریخ شـود. باید عـدهای از همه چیز بگذرند و در ایـن مقوله متمحض بشـوند؛ هنـوز ایـن كار را نكردهایم.
آیـا ایـن كارهایـی كـه در تاریخ به صـورت تحلیل انجام می شـود بـه صورت ارتكازی اسـت؟
اسـتاد: بلـه، تحلیلهـا موردی اسـت؛ بـرای مثال من امام علی (علیها السـلام) را بـا توجه به آنچـه در ذهـن و ارتـكاز دارم، تحلیـل می كنم و می نویسـم و دیگری شـاید به گونـهای دیگر بنویسـد؛ حتـی ممكـن اسـت گرایشهـا در من تأثیر بگـذارد، یا روشـی را به نفع شـیعه بدانم و بـه كار بگیـرم یـا در جایـی به نفع شـیعه ندانم و اسـتفاده نكنـم و در نتیجـه در كتابی دیگر جور دیگری بنویسـم.
مطلبـی را دربـاره حدیث و كلام و تاریخ فرمودید. چطور می توانیم نسـبت اینها را بسـنجیم و در صورت تعارض آن را برطرف كنیم؟
اسـتاد:مباحث بین رشـته تاریخ و علـوم دیگر ضلع طویلـی دارد و نمی توانم جواب قطعی به شـما بدهـم. بـرای هركدام در حد چند رسـاله بایـد كار كنیم؛ برای مثال به طلبهای پیشـنهاد داده بـودم كـه تعامـل تاریخ وكلام را در یك مسـئله، مثل علم غیب یا عصمت، بررسـی كند.
كجـا بـا هم تعامل دارند و كجا ممكن اسـت در ظاهر متعارض باشـند؟ این تعـارض چگونه و بـا چـه دیـد و مبنایی حل میشـود؟ همین طـور بین تاریخ و حدیث. جلسـات مختلفـی درباره تاریخ و كلام گذاشـتیم كه می توانید در سـایت سـخن تاریخ ببینید. اما تاریخ و حدیث خاص اسـلام اسـت، چه سـنی و چه شـیعه و بسـیاری از گزارههای تاریخی با گرایشهای مختلف درقالـب حدیـث وارد شـده كـه ممكن اسـت روشهـای تاریخی و روشهـای تحلیل نتیجه دیگـری بدهنـد؛ برای نمونه در كتابهای تاریخ متعصبان اهل سـنت كه می خواسـتند تشـیع را بـه یهودیت نسـبت دهند، شـخصیتی به نام عبدالله بن سـبا خلق شـده بود كه یـك هزاره، یا بیشـتر، شـخصیت تاریخی مسـلم فرض می شـد؛ از او سـوء اسـتفاده می كردند و پیدایش شـیعه را بـه او نسـبت میدادنـد. علامـه عسـكری كـه رحمـت خـدا بـر او بـاد، در كتابش با اسـتفاده از روشهـای تاریخـی، ثابـت كـرد كه این شـخصیت موهوم اسـت و وجـود خارجی نداشـته اسـت. می توانیـم پایان نامهای را به روش شناسـی علامه عسـكری اختصاص بدهیم؛ همینطـور روش شناسـی علامه جعفر مرتضی عاملی یا روش شناسـی افـراد مختلف و كمكم بـا جمع شـدن ایـن پایان نامهها، به كلیت و نتیجهای نسـبتا قطعی برسـیم؛ اما در این مسـائل هنـوز در قدمهـای نخسـتیم و از آنجـا كـه تاریـخ ضعیـف و نحیف اسـت و این علـوم خیلی بـزرگ وعریـق و ریشـه دارند، هنـوز یافته هـای ایـن علـوم بر تاریـخ تحمیل می شـود. هنوز تاریخـی رهـا از كلام و رهـا از حدیـث، بـه صـورت مـدون و قطعـی نداریـم. عـلاوه بـر این، همان طـور كـه علوم انسـانی دیگر، مثل جامعه شناسـی، اقتصـاد و علوم دیگر، یافته هایشـان را بـر تاریـخ تحمیـل می كننـد، مورخـان هـم، در چارچـوب نظری، تحت سـیطره ایـن علوم در می آیند.
اگـر تاریـخ را خـوب نشناسـیم آیا ممكن اسـت حدیـث و قرآن یـا حتی علوم دیگـر را كـه بـرای خودشـان تاریخـی داشـتهاند و در سـیر و تطـورات تاریخی شـكل گرفتهاند، خـوب نفهمیم؟
اسـتاد: بلـه، خیلـی فرمایش متینی اسـت. اگر به قرآن و سـنت هـم مراجعه كنیـم، مؤیدات فراوانـی بـرای ایـن فرمایـش می بینیم. بسـیاری از آیـات قرآن آیـات تاریخی اند كـه عبرت و درس گیـری را می آموزنـد. حضـرت علی (علیها السـلام) بـر تاریـخ تكیـه دارد و می فرمایـد من چـون تاریـخ می دانم مثلا این اسـت كه با امت های گذشـته زندگـی كردهام. برخـی از بزرگان میگوینـد كسـی كـه تاریـخ بخوانـد می تواند انسـان ده هزار سـاله باشـد و كسـی كـه تاریخ نداند، مثل كودك چندسـاله اسـت و در محـدوده علم خودش گام برمـی دارد. اگر تاریخ ندانیم، حتی ممكن اسـت در شـناخت ائمه (علیهما السلام) هم دچار مشكل شـویم و نتوانیم واقعیت و عینیت آنان را تشـخیص دهیم؛ اما با روشهای تاریخی، مثل زمان شناسـی، مكان شناسـی و حتی مخاطب شناسـی، موضـوع هریك از ائمه (علیهما السـلام) را بررسـی میكنیم.
مثلا شاید بحث تقیه در میان باشد.
اسـتاد: از همین فرمایش شـما اسـتفادهای بكنم؛ اگر از تاریخ استفاده نكنیم، در فقه هم دچار نقصـان می شـویم. یكـی از اركان برخی از اجتهادات فقهی، مسـائل تاریخی اسـت؛ باید زمان و مـكان ائمـه را بشناسـیم و بدانیـم كـه حدیث در چه فضایـی، مكه یا مدینه یا كوفـه و برای چه مخاطبی صادر شـده اسـت. این فضاها ممكن اسـت تأثیر بگذارد؛ متأسـفانه در حوزهها به تاریـخ اهمیـت نمی دهند و آن را مطالعاتی قلمداد می كنند. كسـانی هسـتند كه ممكن اسـت به اجتهاد هم رسـیده باشـند، اما تاریخ ائمه (علیهما السـلام) را به اشـتباه صد سـال این طرف و آن طـرف می گوینـد، زمان را تشـخیص نمی دهند، عباسـیان و امویان را تشـخیص نمی دهند و سـامانیان را با ساسـانیان اشـتباه می كنند. چنیـن افرادی طبیعتا در فهـم احادیث هم ممكن اسـت دچار مشـكل شـوند؛ پرهیز از این اشـتباه ضرورت بسـیار مهمی اسـت. هر چقدر ما به تاریـخ بی توجهیـم، مستشـرقان توجه دارند و با روشـمند بودنشـان یافته های جدیدشـان را به مـا القـا می كننـد. وهابیت هم، در لایـه قویتر خـودش، روی ریز به ریز مسـائل تاریخی ما كار می كنـد و بـا سـلاح تاریخ پیـش می آیـد. مرزهای تاریخـی ما نیـز مرزهای متزلزلی اسـت و بایـد تقویـت شـود. ما نیـز باید قوی شـویم تا بتوانیـم در مقابل آنـان كار كنیم. شـاید یكی از بهتریـن موارد كشـف رضـای امام زمان همین بحثهای تاریخی باشـد كه می تواند شـبهات را بزداید.
از سـویی بحث بومی سـازی و حوزوی سـازی تاریخ را مطرح كردید و از سویی دیگـر تاریـخ را علمـی میدانید كـه با عقـلا كار دارد نـه فقط با متدینـان؛ چطور می شـود این دو مسـئله را جمع كرد؟
اسـتاد: ابتـدا متذكر شـوم كـه عقلا در مقابـل متدینان نیسـتند و متدینان هم ممكن اسـت عقـلا باشـند. متدیـن بـا توجـه به اینكـه به یك بـاور كلامـی معتقد اسـت و خـود را موظف بـه پایبنـدی بـه آن بـاور و دفـاع از آن میداند، مراد اسـت. تاریـخ باعقلا سـروكار دارد یعنی خـود را در چارچـوب كلامـی خاصی محصور نمی كنـد و فراتر از یك دیـن و یك كلام بحث می كنـد. زبـان مشـترك عقلا اسـت. از آنجا كـه ما دین و مكتبمـان را عقلانـی می دانیم، كه در جـای خـودش ثابـت شـده اسـت، اگـر پـای عقلا یا عقـل را بـه مكتبمان بكشـانیم، ضرر نخواهیـم كـرد و نبایـد واهمـه داشـته باشـیم. برخی واهمـه دارند كـه طرح مسـائل تاریخی، عقایـد مـردم را بـا تردیـد روبهرو می سـازد؛ ایـن افـراد در حقیقت نتوانسـتهاند عقاید مـردم را بـه صـورت عقلایـی و عقلی تثبیـت كنند. همچنیـن برخی از مسـائلی كـه بـه اسـم عقایـد بـه مـردم تزریـق شـده، در حقیقـت عقیده نیسـتند. برخـی از ایـن مطالـب، باورهاییاند كـه ائمـه در زمـان حضورشـان بـا آنهـا مبـارزه می كردنـد و شـیعه را از ایـن مطالـب برحـذر می داشـتند؛ اما وقتی سـایه ائمه (علیهما السـلام) برداشـته شـد، عده ای افراد كم سواد اینها را رایج كردند و بدین شـكل این پیرایهها گسـتردهتر شـدند؛ بـرای مثـال در محـور غلـو یـا مسـئله لعـن اشـخاص مثل صحابـه، نـه لعن كلـی، می توانیم از نظـر تاریخی ثابت كنیم كـه در عصر هیچ یك از ائمه (علیهما السـلام) لعن اشـخاص وجـود نداشـته اسـت، بلكـه می توانیـم خلافـش را ببینیـم.
حضـرت علی (علیها السـلام) می فرمایـد: آنـان را سـب نكنید و بگویید انشـاءالله خدا هدایتشـان كنـد. در تاریخ نمی بینیم كـه یـك امام خلیفـهای از خلفای ثاثی اصحابـی را با ذكر اسـم لعن كرده باشـد.
در خلوتها چطور؟
استاد: در خلوتها هم نداریم.
اسـرار آل محمـد یا چیزهایـی از این قبیـل آیا از ائمه(علیهما السـلام) نیست؟
اسـتاد: اگـر دقتهایـی را كـه در احادیـث فقهـی بـه كار میبریـم، در ایـن نـوع احادیـث هـم بـه كار گیریـم، متوجه می شـویم كه وضعیت این نوع احادیث چگونه اسـت. بیشـتر ایـن احادیث ضعیفاند؛ كسـی نمی تواند حدیثی نشـان بدهد كـه یكـی از امامان، خلفا را با ذكراسـم لعن كرده باشـد و آن حدیـث بـر مبنای یـك كتاب رجـال، مثلا نجاشـی، صحیح باشـد. تاریخ نشـان بدهد، بسترشناسـی بكنیم، امام در مدینه و زیـر ذره بیـن بـوده اسـت. ایراداتی بر اصحاب امـام گرفتند، امـا نتوانسـتند از خـود امام نقطه ضعفـی بگیرند. اگـر امام در آن فضـا لعـن می كـرد، تظاهرات وسـیعی علیه امـام صورت می گرفت؛ زیرا در مدینه غلبه با طرفداران شـیخین اسـت نه شـیعه. اینگونه احادیث در كوفه درسـت شـده اسـت. كتاب سـلیم بافته عدهای از شیعیان اسـت، كتاب معتبری نیست و از نظـر تاریخی نمیشـود به آن اسـتناد كـرد. پایان نامههایی نوشـته شـده و ثابت كردهاسـت كه از نظر تاریخی نمیتوان بـه قضایـای تاریخـی كـه فقـط در ایـن كتـاب آمده اسـت، اسـتناد كـرد. زمانـی در یكـی از شـهرها بین برخـی از علما اختـلاف بـودكـه لعن افضـل اسـت یـا صلـوات؛ در نهایت پیـروزی از آن كسـانی شـد كـه لعـن را افضل میدانسـتند.
این مسـئله جزو آموزههای ائمه (علیهما السـلام) نیست، بلكه عـدهای غالـی و تنـدرو در كوفه اینها را به امام نسـبت دادهاند و امـروز جـزو آموزههـای اصلـی مـا شـده اسـت. همچنیـن ائمه (علیهما السـلام) تأكید می كردند معارفشـان پخش شـود، نـه فضائـل و معجزات و كرامـات؛ اما در مجالـس ما معمولا بـه فضائل و كرامات پرداخته می شـود. كسـی كه اهل تعقل باشـد، بـا كلام امـام تعقل می كنـد و از آن، اعجـاز و فضیلت او را درك می كنـد. نهج البلاغـه را بـه مخالفان نشـان بدهید و بگوییـد ایـن خطبه و كلام امام من اسـت؛ امامـی كه امیر كلام اسـت. محتـوای كلامـش را ببینیـد اینكـه در توحید و نبـوت و معـاد چه می گویـد. عالمی می گفت دوسـت دارم به بهشـت بـروم، نه بـرای حورالعیـن و نعمتهای مـادی، فقط بـرای اینكه نهج البلاغه را از زبان حضرت علی (علیها السـلام) بشـنوم. صحیفـه سـجادیه، رسـاله حقـوق یـا احادیـث امام صادق (علیها السـلام) نیـز همینطـور اسـت. اینهـا را ترویـج نكردهایـم؛ چـون درگیـر بـامسـائلی بودهایـم كـه اگـر هـم مـورد نظر ائمه بوده، اصل نبوده اسـت و ائمه (علیهما السـلام) آنها را اصلی ترین وسـیله گسـترش معارفشـان نمی دانستند.
نكتـهای راعـرض كنـم كـه گنـج عظیمـی اسـت و مـا از آن غافـل ماندهایـم. شـبهات آینـده شـبهات تاریخی اسـت و قهرمـان ایـن عرصـه نـه فیلسـوفاناند، نـه فقهـا و نـه متكلمـان؛ چـون زبـان اینها درون گروهی اسـت. كسـی باید در ایـن عرصه بیاید كه زبان فراگروهی داشـته باشـد و بتواند بـه مقابلـه بپـردازد. می توانیـم ایـن مسـئله را در راه دفـاع از اهل بیـت و زدودن شـبهات كارآمـد كنیـم.
در حـال حاضـر تاریـخ در حوزه مسـئله و درسـی جانبـی اسـت؛ امـا بـه نظـر میرسـد طلبه هـا ـ در هـر گروهـی كه هسـتند، چه كسـانی كه بـه صورت خـاص در تاریـخ كار می كنند یا كسـانی كـه دروس دیگـری می خواننـد ـ بایـد بـه ابـزار علـم تاریـخ مسـلط باشـند. چـه مسـیر و سـیر مطالعاتـی را به آنـان پیشـنهاد می كنیـد تـا بـه آن ابـزار تاریخـی مسلط شـوند؟
اسـتاد: دیگر زمان اینكـه تاریخ را مطالعاتی بدانیم گذشـته اسـت. خواندن تاریخ، حتی در سـطوح بالا، به اسـتاد نیاز دارد. دركلاسهـای مـا كسـانی بودند كه شـاید در فقـه، كلام یا فلسـفه مجتهد بودند و بـا نگاه نقلی به تاریـخ وارد كلاسها شـدند و فكـر می كردندكـه می شـود گذراند؛ اما بعـد از یك تـرم احسـاس كردنـد كـه نیـاز دارند؛ یعنـی فهمیدنـد هنوز چیـزی بـه دسـت نیاوردهانـد. ایـن ترمهـا حـدود پنـج هزار صفحـه مطالعاتـی دارد؛ یعنـی بـرای هر جلسـه بایـد صد یا دویسـت صفحـه را مطالعـه كنند تا سـر كلاس بحث كنیم. بـا ایـن برنامه متوجه شـدند كه تـا حالا چیزی نمی دانسـتند و در تاریـخ عوام بودند. این مسـئله درباره همه صادق اسـت؛ یعنـی هركسـی در هـر علمی كه متخصص اسـت، فقط در همان علم تخصص دارد و دیگر این آموزه كهنه شـده اسـت كـه كسـی كه متخصـص در فقه باشـد در همه علـوم دیگر مبانـی را دارد. مبانـی هـر علـم با علـم دیگر متفاوت اسـت. تلقـی مـا این اسـت كه كسـی كه اصـول فقه خوانده باشـد، می توانـد در هـر علمـی مجتهـد شـود و كسـی كـه اصـول فقـه نخوانـده باشـد، در هیچ علمـی نمی تواند مجتهد شـود؛ ایـن از بدیهی تریـن اصول باطل شـده اسـت. باید در سـطوح بـالا بـه ضـرورت علم تاریخ برسـیم؛ حتـی اگـر بخواهیم از مكتبمـان دفـاع كنیـم؛ یعنی اصلا دفـاع از مكتـب منوط به ایـن اسـت كه تاریـخ را به صورت روشـمند بیاموزیـم وگرنه عقـب میافتیـم. وهابیـت در خیلـی از مسـائل از نظر علمی مـا را دور می زنـد و لازم اسـت مـا بـه ایـن سـلاحها دسـت پیـدا كنیـم؛ تاریخ هنوز پرسـتیژ نـدارد. این ایده كـه تاریخ را مطالعاتی و بی نیاز از اسـتاد بدانیم، خیلی بسـیط اسـت؛ البته اسـتادهای تاریخ هم باید سطحشـان را بالاتـر بیاورند. قبول دارم كـه خیلـی از اسـتادان تاریـخ از نسـل قدیم انـد و روش ندارنـد. بعضـی از ایـن اسـاتید نمی داننـد روش چیسـت و با همیـن دیـد با تاریـخ برخورد می كننـد. زمانی از سـر ناچاری بـرای كسـانی كه فرصـت ندارند، به خصوص كسـانی كه در شهرسـتانها هسـتند و نمیتوانند اسـتادان قوی ببینند، سیر مطالعاتـی تنظیم كردیم و در سـایت گذاشـتیم. برای مطالعه جنبه هـای مختلف تاریـخ، مثل تاریخ جاهلیت، تاریخ اسـلام و تاریـخ تمـدن، چند كتاب معرفی كردیم؛ اما از سـر اضطرار، تـا علاقه منـدان با بعضـی از كتابهای روشـمند در مقولات مختلف آشـنا شوند.
یكـی از مقولاتـی كه ضـرورت دارد و باید وارد حوزههای علمیه شـود، بحث تاریخ علم اسـت؛ تاریـخ علـم بـه صـورت كلـی و تاریـخ علم خـاص. فقهای ما بایـد تاریخ علـم فقـه را بدانند؛ بداننـد مكتـب جبـل عامل و حله چیسـت و تأثیـر و تأثر اینها بـر یكدیگر چیسـت. اگر قواعد تاریـخ علـم را بدانند در آن علم مسـلطتر می شـوند.
مسـئله دیگـر ایـن اسـت كـه تخصصهـا بایـد جزئـی و ریز بشـوند؛ زیـرا علم تاریخ شـعب مختلف و فراوانی دارد. متخصص در كل تاریخ نداریم و نمی توانیم داشـته باشـیم، همچنین در كل تاریخ اسـلام نداریم و نمی توانیم داشـته باشـیم؛ حتی متخصص در تاریخ تشـیع نداریم و نمی توانیم داشـته باشـیم. تخصصها باید ریز شـود، مثلا ممكن اسـت كسی متخصص امام صـادق باشـد؛ بنابرایـن باید موضوعات تاریـخ را تخصصی و ریز تعریف كنیـم و پیش بیاییم.
بـه شـیوه های مختلـف می شـود بـه تاریـخ پرداخـت، مثـلا تاریخ روز شـمار، تاریـخ اشـخاص، تاریـخ اقـوام یـا تاریـخ تمـدن یـا كشـور. اگر ممكن اسـت اقسـام تاریـخ و ضـرورت و فایـده هـر كـدام را بگویید.
اسـتاد: محورهـای كلان تاریخ عبارت اند از: تاریخ اسـلام، تاریخ باسـتان، تاریـخ ایران، تاریخ تشـیع، تاریخ معاصر، تاریخ تمدن اسـلامی، تاریخ شـفاهی، مباحث نظری تاریخ مثل فلسـفه تاریـخ، تاریـخ علـم و قواعـد تاریـخ علـم. تاریخ شـعب مختلفـی دارد كـه با تلاش دوسـتان انشـاءالله در آینـده دانشـكدهها و دانشـگاههای تاریخ راه اندازی می شـوند.
علـم تاریخ چـه جایـگاه و اهمیتی برای طـلاب، به خصوص جامعـه المصطفی و طلاب خارجـی، دارد؟
اسـتاد: تاریـخ اهمیت فراوانـی دارد و از این جهت كه گـروه تاریخ و در كل جامعه المصطفی، بیشـتر با طلاب غیر ایرانی سـر و كاردارد كه وضعیت تاریخ در كشورهایشان با وضعیت تاریخ در ایـران متفاوت اسـت، رشـته تاریـخ در اینجا اهمیت فوق العـادهای پیدا می كند. شـاید از 25 ملیت در اینجا طلبه داشـته باشـیم كه تاریخ در برخی از این كشـورها، به خصوص كشـورهایی كـه خیلـی آكادمیك اند، جزو رشـتههای برتر علوم انسـانی اسـت و برخی از رشـتههای علوم اسـلامی یا انسـانی ما، مثل علوم قرآن، فلسـفه یا كلام، در آن كشـورها مطرح نیستند. تاریخ، برخـلاف كلام و حدیـث و علـوم قـرآن، برون گروهـی و ابـزاری بـرای صحبت بـا همه عقلا اسـت، نـه فقـط گروه متدینـان؛ از این رو طـلاب خارجی كه از گرایشهـای مختلفاند، وقتی بـه كشورشـان برمی گردنـد می توانند با ابـزار تاریخ با دیگران صحبت كنند. متأسـفانه پیشتر رویكردی خالی از روشـمندی و علمی نگری به تاریخ داشـتیم و معمولا تاریخ را در امثال نقل فضائـل، مناقـب و اینهـا منحصر كرده بودیـم. به اصطاح مـواد داریـم، اما ابـزار نداریم؛ مثل كسـی كه كلی مصالح سـاختمانی داشته باشـد، اما طراحی نداشته باشـد؛ از این جهت انسجام و طراحی مشـخصی نداشـتیم. نكته دیگر اینكه وهابی ها و مستشـرقان درباره تاریخ بسیار كار كردهانـد و از آن طریـق شـبهات را بـه جامعه جهانی وارد می كنند؛ بنابرایـن این طلاب باید به علم روز مسـلح باشـندكه بتوانند شـبهات را پاسـخ بدهند. ما باید هدفمند كار می كردیم: هم طلبگی و هم روشـمند. بایدهر دو را می داشـتیم؛ زیرا كشـورهایی كه با آنها سـروكار داریم، گاهـی از نظـر فكـری و فرهنگی نقیض هسـتند؛ برخی خیلی تند و برخـی دیگر خیلی كند.
حـدود چهارده سـال ازتشـكیل گـروه تاریخ میگـذرد. از صفر تـا صد این گروه داخلی اسـت؛ یعنـی تمـام برنامه هـای آن در داخـل خـود حـوزه، خـود جامعه المصطفی چیده شـده اسـت. مؤسسـات دیگر، مثل مؤسسـه امام خمینـی یا باقر العلوم، یك رشـته آماده را گرفتنـد؛ اما ما از ابتـدا اقتضـای طلبگـی، اقتضـای قم بودن، اقتضـای طلبه خارجی بـودن و ارتباطاتـی كه این رشـته با رشـته های دیگر دارد را بررسـی كردیم و سـپس واحدها را تنظیم كردیم. حاصل این چهـارده سـال، یـازده رشـته در مقاطع مختلف اسـت. در مقطع عمومـی تاریخ اسـلام را داریم كـه تمام مسـائل مربوط به تاریخ اسـلام را، در حدود هفتاد واحد تخصصـی، دربر میگیرد. در مقطع ارشـد و دكتری، بر خلاف جاهای دیگر، تاریخ اسـلام نداریم، بلكه آن را به چهار رشـته تخصصـی تاریـخ تشـیع، تاریـخ اهلبیـت، تاریخ معاصر جهـان اسـلام و تاریخ تمدن اسـلام تجزیـه كردیـم؛ یعنـی ما بـرای اولین بار، در اینجا در دو رشـته سـطح چهار تخصصـی داریم كـه حـوزه نـدارد: «تاریخ اهل بیـت» و «تمـدن اسـلامی دردوره معاصر». تاریـخ اهل بیت به صـورت آكادمیـك بـرای اولین بـار در این گروه و در قالب یك رشـته تحصیلـی و نه گرایش، تشـكیل شـده اسـت و 32 واحد تخصصی دارد كه به شـكل روشـمند و علمی ارائه میشـود.
تاریـخ معاصـر جهـان اسـلام نیز بـرای اولین بار در این گروه ارائه شـده اسـت. تاریخ تشـیع و تاریـخ تمـدن اسـلامی در جاهـای دیگر هـم تدریس میشـود، اما واحدهـا در این گـروه فرق دارند و بومی سـازی شـدهاند.
تـاكنـون نزدیك به دویسـت دانش پژوه داشـتیم و تأكیدمان بر سـطح چهار و دكتری اسـت.
دقـت فراوانـی می شـود كـه رسـالهها، هفتـاد پایان نامه ارشـد و حـدود پنجاه تحقیـق پایانی، پاسـخگوی ضرورتهـا و نیازهـا باشـند. پایان نامه های ارشـد ما سیاسـتگذاری شـده اند؛ یعنی هـر پایان نامه هـا قطعـهای از یك پازل اسـت، مثلا تاریخ تشـیع در كشـمیر یا مناطق مختلف دیگـر. ایـده مـا ایـن بـوده كه عصـاره تحصیـل طلبـه در پایان نامـه اش باشـد و به مـا فایده برسـاند. مـا اطـلاع كاملی از كشـور همه این طـلاب نداریم و اگـر بخواهیم آگاه شـویم كار و هزینـه زیـادی میطلبد؛ بـر همین اسـاس پایان نامه ها را به سـمت نیازهای منطقه ای سـوق دادیـم و خواسـتیم در آن زمینـه كار كننـد كه با ایـن روش، با خرج اندك، طلبـه پایان نامهاش را بر اسـاس علاقه اش مینویسـد و برای جامعه المصطفی و كشـورمان قابل اسـتفاده اسـت؛ بـرای مثـال طلبه تحقیق خوبی درباره تاریخ تشـیع در كشـورهایی مثل كشـمیر، افغانسـتان، پاكسـتان و… ارائـه میكند.
یكـی از ویژگی هـای گروه تاریـخ تولید یك مجله دانش پژوهی و دو مجله علمی و زین اسـت. تنهـامجلـه علمی و پژوهشـی جامعه المصطفـی، به نام تاریـخ پژوهشنامـه مطالعات جهان اسـلام یـا مطالعـات تاریخی جهان اسـلام، متعلق به این گروه اسـت كه تاكنون سـه شـماره از آن ارائـه شـده اسـت. مجلـه قدیمی دیگـری به نام سـخن تاریخ داریم كـه علمی ترویجی اسـت و حدود بیسـت شـماره از آن عرضه شـده اسـت. شـماره اول مجله دانش پژوهی نیز از چـاپ خـارج شـده اسـت. ایـن مجلات تأثیـر خوبی بر هویت بخشـی بـه طـلاب و اعتماد به نفس آنان گذاشـته است.
فعالیـت دیگـر این گـروه در فضای مجازی اسـت. سـایت «سـخن تاریخ» شـاید بزرگترین سـایت تخصصـی ایـران باشـد. ایـن سـایت حـدود دو سـال و نیم اسـت كه تشـكیل شـده و در طـی ایـن دو سـال و نیـم بیـش از 600 هـزار بازدیـد داشـته اسـت؛ در حـال حاضـر نیز روزانـه حـدود دوهـزار بازدیـد دارد. ایـن پایـگاه مجازی بسـیار منضبط اسـت و میتواند معیار خوبـی برای سـایت های علمی باشـد. سـخن تاریـخ تقریبا بـرای علاقه مندان بـه بحثهای تاریخی، به خصوص تاریخ نویسـان حوزوی، مركزیت پیدا كرده اسـت. در این سـایت كارهای طـلاب و اسـاتید را پوشـش می دهیـم و تأكیـدداریم كه آثـار افراد معمـم را حتمـا ارائه كنیم كـه مشـخص شـود تاریخ در حـوزه در حال رشـد اسـت. یكـی از مهمترین ویژگیهـای این سـایت ویژه نامه هایـی دربـاره ائمه (علیهما السـلام) اسـت؛ مقـالات علمـی خوبـی كـه درباره ائمه(علیهما السـلام) بوده، به صورت ویژه نامه هایی مسـتقل در دسـترس هستند. كار جالبی هم در سـایت شـده كـه از آقـای قرائتی الهـام گرفتهایم؛ ایشـان می گفت چرا حوزه علمیه سـایت خنـده نمی گـذارد. با این نگاه بخش «شكرسـتان تاریخـی» را ایجاد كردیـم كه با لطیفه های تاریخـی جذابیت سـایت را افـزون می كند.
در انتخاب استادان چه روشی داشته اید؟
اسـتاد: یكـی از سیاسـت های ما تنوع اسـاتید بوده اسـت. در این چهـارده سـال از حدود صد اسـتاد، از مناطـق و نهادهـای مختلـف و بـا دیدگاه های گوناگون و در سـطوح متفـاوت، بهره برده ایم.
منتشر شده در : نشریه رهنامه پژوهش، شماره 19 (پیاپی 30، بهار و تابستان 1394)