بازدیدها: 2057
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=14942

جریان‌شناسی غلوّ (2) (ابن غضائری و متّهمان به غلوّ، در کتاب الضعفاء)

مقدمه :

بخش دوم:

ابن غضائری و متّهمان به غلوّ، در «کتاب الضعفاء»

1. شخصیت «ابن غضائری»
احمدبن حسین بن عبیداللّه بن ابراهیم غضائری معروف به «ابن غضائری» و مکنی به ابوالحسین، یکی از شخصیّت های بزرگ رجالی شیعه بوده که در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل نیمه اول قرن پنجم هجری می زیسته است. پدرش حسین بن عبیداللّه نیز یکی از علمای بزرگ شیعه بود که شیخ طوسی و نجاشی نزد او تلمّذ نموده بودند. وفات او در سال 411هجری واقع شده است.
غضائر، جمع «غضارة» و به معنای مهره های سفالین سبز رنگی است که برای دفع چشم زخم می ساخته اند و مردم آن را همراه خود حمل می نموده اند.1 چنین به نظر می رسد که جدّ دوم او (ابراهیم) و احتمالا فرزندش (عبیداللّه) دارای چنین شغلی بوده اند.2
این نکته قابل تذکّر است که از عبیداللّه و ابراهیم نامی در کتب تراجم علما نیامده است.
احمد، مدّتی همراه نجاشی نزد پدر خود به فراگیری علوم مشغول بوده است و از بعضی از کلمات نجاشی چنین برمی آید که احمد نیز مدّتی سمت استادی نجاشی را داشته است.3
شخصیّت علمی و جلالت قدر و وثاقت ابن غضائری، مورد تأیید بسیاری از علما و رجالیان شیعه در طول تاریخ (همانند شیخ طوسی (ره)، نجاشی، علامه حلّی، میرداماد، شیخ عبدالله تستری، میرزا محمد صاحب رجال کبیر، سیدمصطفی تفرشی صاحب نقدالرجال، علاّمه مجلسی، شیخ حرّ عاملی و…) قرار گرفته است.4 و در این میان، تنها محمدتقی مجلسی (مجلسی اوّل) او را مجهول دانسته و عدالت و وثاقتش را مورد تردید قرار داده است.5
از کلام شیخ طوسی (ره) چنین برمی آید که احمدبن غضائری چندان در این دنیا نزیست؛ زیرا مرگ او را مرگی اخترامی ذکر می کند6 که به مرگ قبل از چهل سالگی گفته می شود.7

2. تألیفات «ابن غضائری»
شیخ طوسی (ره) از دو کتاب «ابن غضائری» یاد می کند که یکی در بیان مصنّفات شیعه و دیگری در ذکر اصول آنهاست. اما خود بلافاصله خبر از عدم استنساخ این دو کتاب از سوی علمای شیعه و ازبین رفتن آنها به وسیله ورثه احمدبن حسین غضائری می دهد.8
از کلمات علاّمه حلّی ره در «خلاصةالاقوال» چنین برمی آید که ابن غضائری دو کتاب دیگر نیز داشته است که اوّلی درباره ممدوحین و یا ثقات و دومی درباره مذمومین و یا ضعفا بوده است.9
بعضی خواسته اند از عبارت نجاشی در هنگام بیان شرح حال احمدبن محمدبن خالد برقی کتاب پنجمی به نام «کتاب التاریخ» را برای ابن غضائری اثبات نمایند، زیرا نجاشی در این عبارت می گوید:
«… احمدبن الحسین فی تاریخه».10
در ردّ این ادّعا بعضی گفته اند که کلمه «تاریخ» در آن زمان بر کتب رجالی نیز اطلاق می شده است و بنابراین، کتاب تاریخ ابن غضائری، تألیفی غیر از کتاب رجالی وی نمی باشد.11 و بعضی دیگر را نظر بر این است که مراد از کلمه تاریخ در اینجا، تاریخ وفات برقی می باشد نه کتاب تاریخ.12

3. سرگذشت «کتاب الضعفاء»
چنانچه دیدیم یکی از کتب «ابن غضائری» درباره مذمومین و ضعفا بوده که از آن با عنوان «کتاب الضعفاء» یاد می شود. شیخ طوسی (ره) از این کتاب یاد نمی کند و نیز نجاشی (گرچه بعضی از مطالب او هماهنگ با محتویات «کتاب الضعفاء» موجود می باشد و نیز در مواردی با عبارت «ذکر ذلک احمدبن حسین» یاد می کند) امّا سخنی از کتاب او به میان نمی آورد. و از این رو این احتمال ابراز شده است که شاید نجاشی این مطالب را مشافهتا از «ابن غضائری» گرفته باشد.
اوّلین بار، سیداحمدبن طاووس حلّی (م673ق) به این کتاب دسترسی پیدا نموده و آن را در کتاب خود به نام «حلّ الاشکال فی معرفة الرجال» که در سال 644هجری تألیف نموده، درج کرده است. در این کتاب، کتب چهارگانه رجالی شیعه، یعنی رجال شیخ طوسی، فهرست شیخ طوسی، اختیار معرفةالرجال کشّی و رجال نجاشی نیز درج شده بود.
سیدبن طاووس، محتویات و مطالب «کتاب الضعفاء» را بر عهده نگرفته و تنها به علّت ترس از نابودی آن، آن را در کتاب خود درج می نماید. و پس از وی، دو شاگرد بزرگش علاّمه حلی و ابن داود حلّی آن را در لابه لای کتاب های خود و بر طبق ترتیب آنها جای دادند.
کتاب «حلّ الاشکال» تا زمان شهید ثانی موجود بوده است و فرزندش (صاحب معالم) کتاب رجالی خود «التحریر الطاووسی» را از آن استخراج نمود. این کتاب، سپس درحالی که در شرف نابودی بود، به دست مولی عبداللّه بن حسین تستری (م1021ق) افتاد و او فقط به استخراج «کتاب الضعفاء» اقدام نمود و آن را به ترتیب حروف الفبا تنظیم کرد. و پس از وی، شاگردش مولی عنایت اللّه قهپایی آن را در «مجمع الرجال» (تألیف شده در سال 1016ق) به صورت پراکنده و طبق ترتیب کتاب خود جای داد.13
بنابراین اقوال «کتاب الضعفاء» را می توان به صورت متفرق از سه کتاب «خلاصةالاقوال» علاّمه حلّی (ره)، «رجال» ابن داود و «مجمع الرجال» قهپایی به دست آورد.
اما در سال 1355قمری، حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی به نسخه ای از «کتاب الضعفاء» تنظیم شده به وسیله مولی عبدالله تستری دست یافت و آن را استنساخ نمود. این کتاب، هم اکنون در مجموعه شماره 155 نسخه های خطی کتابخانه ایشان جای دارد و ما در اینجا اقوال «ابن غضائری» را از این کتاب نقل می کنیم. و از این به بعد، هرجا به نقل قولی از «کتاب الضعفاء» پرداختیم از این نسخه خطی می باشد.14 طبق بعضی اطلاعات به دست آمده، هم اکنون یکی از فضلای حوزه علمیه قم در صدد تصحیح و چاپ این کتاب است.

4. اعتبار اقوال «کتاب الضعفاء»
گرچه در این باره نظریات مختلفی ابراز شده است، اما می توان عمده این نظریات را در دو نظریّه خلاصه نمود: نظریه ای که قائل به عدم اعتبار اقوال این کتاب است و نظریه ای که اقوال آن را معتبر می داند.
قائلان نظریّه اوّل، خود به دو گروه تقسیم شده اند: گروهی که انتساب کتاب «ابن غضائری» را می پذیرند و گروهی که این انتساب را نمی پذیرند.
گروه اوّل نیز به دو دسته دیگر تقسیم می شوند:
دسته اوّل، کسانی مانند ملامحمدتقی مجلسی اند که اقوال این کتاب را به علّت مجهول بودن «ابن غضائری» و تشکیک در عدالت و وثاقت او رد می نمایند.
در این باره ملامحمدتقی مجلسی می فرماید:
والذی ظهرلنا من التتبع التام ان اکثر المجروحین سبب جرحهم علوّ حالهم کما یظهر من الاخبار التی وردت عنهم علیهم السلام «اعرفوا منازل الرجال منا علی قدر روایاتهم عنا». ولهذا تری ثقةالاسلام (الکلینی) و علی بن ابراهیم (صاحب تفسیرالقمی) و محمدبن حسن الصفار (صاحب بصائرالدرجات) و سعدبن عبدالله (صاحب المقالات والفرق) واقرابهم ینقلون اخبارهم ویعتمدون علیهم وابن الغضائری المجهول حاله وشخصه یجرحهم والمتأخرون یعتمدون علی قوله وبسببه یضعف اکثر اخبارالائمة علیهم صلوات اللّه …15
دسته دوم، کسانی مانند میرداماد هستند که علّت عدم اعتنا به اقوال «ابن غضائری» را «مبتنی بودن این اقوال بر اجتهاد و نه بر حس» می دانند. ضمن آنکه اعتراف به جلالت قدر او دارند.
در این مورد، میرداماد در راشحه دهم از «الرواشح السماویّة» بعد از طرح بحث لزوم مبتنی بودن شهادت رجالی بر حسّ و یا نقل از کسی که شهادت او از روی حسّ است، و نه بر اجتهاد، اقوال «ابن غضائری» را به عنوان اقوالی اجتهادی مطرح می نماید:
«فاما ابن الغضائری فمسارع الی الجرح جردا مبادر الی التضعیف شططا».16
اما ابن غضائری، پس به سرعت به جرح آشکار می پردازد و مبادرت به تضعیف دور از حق می نماید.
و در راشحه سی وپنجم می فرماید:
«… هذا مع انه (ای ابن الغضائری) فی اکثر مسارع الی التضعیف بادنی سبب».17
از میان کسانی که انتساب کتاب به «ابن غضائری» را نمی پذیرند، می توان از شیخ آقا بزرگ طهرانی صاحب الذریعه18 و حضرت آیةالله خویی صاحب معجم رجال الحدیث19 یاد نمود که هر دو شأن «ابن غضائری» را بالاتر از آن می دانند که به نوشتن چنین کتابی بپردازد.
شیخ آقابزرگ در جایی از «الذریعة» انتساب این کتاب به «ابن غضائری» را اجحافی عظیم در حق او دانسته و تألیف آن را به معاندین و دشمنان شیعه به منظور لوث نمودن چهره بزرگان شیعه نسبت داده است. و در جای دیگر، تألیف این کتاب را به قمیین (اشاعره قم) که شیخ مفید از آنها با عنوان مقصّرین یاد می کند، نسبت داده است تا بدین ترتیب، بسیاری از روات را به وسیله یک نفر عالم بغدادی یعنی «ابن غضائری» متّهم به غلو نمایند، تا از این راه بیشتر مقبول افتد.20
در میان مدافعین اعتبار «کتاب الضعفاء» می توان از علاّمه حلّی و ابن داود یاد نمود که اقوال ابن غضائری را در صورت عدم معارضت با اقوال شیخ و نجاشی، قبول نموده و در هنگام معارضت در بسیاری از موارد به جهت تضعیف ابن غضائری توقف می نمایند.21
همچنین می توان از رجالی بزرگ معاصر شیخ محمدتقی شوشتری صاحب موسوعه رجالی «قاموس الرجال» نام برد که «ابن غضائری» را مردی نقّاد دانسته و با تتبع در تضعیفات او، در بسیاری از موارد، آنها را «به حقّ» معرفی می کند.22
در اینجا ما قصد نداریم که یکی از اقوال و نظریات فوق را انتخاب نموده و با پیش فرض، به بحث درباره متهمین به غلو در کتاب الضعفا بپردازیم. بلکه مبنای ما آن است که بدون پیش فرض، وارد بحث شده و در ضمن تحلیل و بررسی، به صحّت یا سقم بعضی از نظریات ابراز شده اشاره کنیم.

5. متهمان به غلوّ در «کتاب الضعفاء»
قبل از ورود به این بحث، ناچار از تذکّر نکاتی می باشیم:

1. چنانچه قبلا نیز متذکّر شدیم، مبنای بررسی ما نسخه خطی «کتاب الضعفاء» می باشد.

2. یکی از اختلافات موجود میان علمای رجالی این است که آیا این کتاب تألیف احمدبن حسین است یا پدرش حسین بن عبیدالله. در این باره نظر مشهور آن است که کتاب، تألیف پسر است. و در این نسخه نیز می توان تأییدی بر این قول آورد؛ زیرا در بیان حال احمدبن علی ابوالعباس الرازی می فرماید:
«حدثنی ابی انه کان فی مذهبه ارتفاع».23
که این، پدر احمد یعنی حسین بوده که به عنوان عالم رجالی شناخته شده است. درحالی که ذکری از پدر حسین یعنی عبیداللّه در ضمن تراجم علما وجود ندارد.

3. با توجّه به وفات «ابن غضائری» در حدود دهه دوم قرن پنجم هجری، می توانیم به این نتیجه برسیم که ایشان از میان کتب اربعه، دو کتاب «کافی» تألیف کلینی متوفّای 328 یا 329هجری و «من لایحضره الفقیه» تألیف شیخ صدوق متوفای 381هجری را در دسترس داشته است که در این مورد در «کتاب الضعفاء» در ضمن بیان حال احمدبن مهران، از کتاب «کافی» نقل قول می کند و اشاره ای به کتاب صدوق در سراسر این کتاب به دست نیامد.

همچنین می توانیم سه کتاب «تفسیر قمی» تألیف علی بن ابراهیم قمی، متوفای اوایل قرن چهارم و «بصائرالدرجات الکبری فی فضائل آل محمد(ص)» تألیف ابوجعفر محمدبن حسن بن فرّوخ ملقب به صفّار، متوفّای 290هجری و «کامل الزیارات» شیخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه قمی، متوفای 367هجری را در دسترس «ابن غضائری» دانسته و نظریات او را با توجّه به روایات راویان این کتب، تحلیل و بررسی نماییم.
در اینجا ما برای تسهیل هرچه بیشتر بررسی خود، جدولی ترتیب داده ایم که ملاک اصلی آن، معرّفی متّهمان به غلوّ در «کتاب الضعفاء» بوده است،24 که ضمن ذکر اسامی آنان، اقوال سه رجالی بزرگ شیعه یعنی کشّی، نجاشی و شیخ طوسی را نیز درباره آنان ذکر کرده ایم.
همچنین از آنجا که «ابن غضائری» را تأثیرگرفته از قمی ها می دانند، در مواردی که از قمی ها نظری درباره یکی از آن اشخاص به دست آمده، ذکر نموده ایم که ملاک ما در این مورد، تصریح خود «ابن غضائری» و یا استثنای آن اشخاص از رجال کتاب «نوادرالحکمة» بوده است، بدون آنکه تحقیق مستقلّی پیرامون متهمان به غلوّ از سوی قمی ها نموده باشیم.25
ستون ماقبل آخر این جدول، یعنی «وقوع در سلسله اسناد» از این جهت کارآمد است که بعضی همه رجال ذکرشده در سلسله اسناد «کامل الزیارات» و «تفسیر قمی» را به علّت برداشت از سخنان مؤلّفین این دو کتاب در مقدّمه کتاب هایشان، موثّق دانسته اند. و بنابراین، نفس وجود روایتی از شخص متّهم در این دو کتاب، در نزد آنها دلالت بر وثاقت آن شخص و بالتّبع معارضت با قول «ابن غضائری» می نماید.
همچنین کثرت روایت از راوی در کتب اربعه می تواند به عنوان توثیق و تأیید راوی در نزد بعضی باشد.

و اینک، جدول یادشده:

حال با توجّه به جدول، بحث خود را در محورهای زیر ادامه می دهیم:

الف تعداد متهمان به غلوّ در «کتاب الضعفاء»
«کتاب الضعفاء» مشتمل بر نام بیش از 160راوی است که بجز در چند مورد، بقیّه تضعیف شده اند. از این تعداد، 57نفر آنان در جدول ذکر شده اند که مشخصا تعداد 50نفر آنان از سوی وی متّهم به غلو شده اند. و در چند مورد، از آنان رفع اتهام گشته و یا الفاظ وی، دال بر اتهام غلو نمی باشد.
بنابراین، تضعیف کمتر از یک سوم ضعفای موجود در کتاب، به علّت غلوّ صورت پذیرفته است. این تعداد، به خودی خود، رقم بزرگی را تشکیل می دهد که در پی اثبات یا عدم اثبات این اتهامات، سرنوشت چندهزار روایت در جوامع روایی شیعه، مشخص می گردد.26
اما از سوی دیگر، این تعداد، تنها یک سوم جمعیّت حدود 150نفری متهمان به غلوّ را که از مجموع کتب رجالی شیعه به دست می آید، شامل می شود. و بنابراین، این سؤال مطرح می گردد که چرا «ابن غضائری» که نقّاد این فن بوده است، از ذکر بقیّه خودداری نموده است، که در این مورد ممکن است احتمالات زیر ابراز گردد:

1. «ابن غضائری» تنها معتقد به غلوّ همین عدّه بوده است.
این احتمال اساسا منتفی است؛ زیرا در میان این عدّه مطرح نشده، بعضی از بزرگان غلات مانند حمزةبن عماره بربری (یزیدی)، مغیرةبن سعید بجلی، بیان بن سمعان تمیمی، حارث شامی، عبداللّه بن حارث، صائد نهدی و محمدبن مقلاص معروف به ابوالخطّاب وجود دارند که هر هفت نفرشان در حدیثی از سوی امام صادق (علیه السلام) مورد لعنت قرار گرفتند.27
همچنین از سران دیگر غلات مانند بزیع، عمیربن بیان عجلی، معمّربن خیثم، بشّار شعیری، محمدبن بشیر، حسین بن علی خواتیمی، ابوالسمهری، ابن ابی الزرقاء، علیّ بن حسکة، حسن بن محمد معروف به ابن بابای قمی، ابومحمد حسن السریعی، محمدبن نصیر فهری نمیری، ابوجعفر محمدبن علی شلمغانی، احمدبن هلال عبرتایی، ابوطاهربن علی بن بلال و… که اکثر آنها از سوی ائمه (علیهم السلام) مورد لعنت قرار گرفته اند، در این کتاب ذکری نشده است (که بعضی از آنها مانند احمدبن هلال و… در سلسله اسناد روایات نیز واقع شده اند).28
ممکن است گفته شود که «ابن غضائری» به ذکر این افراد به علّت متفق علیه بودن ضعف آنها از سوی علمای رجالی و ورود لعن آنها از سوی ائمه معصومین (علیهم السلام) اقدام نکرده است. اما باز این سخن صحیحی نیست؛ زیرا اوّلا: در «کتاب الضعفاء» از افرادی همانند فارس بن حاتم، محمدبن فرات و… نیز یاد شده است که آنها نیز از سوی ائمه (علیهم السلام) مورد لعنت قرار گرفته اند. و ثانیا چنین نیست که در مورد همه افراد باقیمانده، مذمّتی از سوی امام معصوم (علیه السلام) رسیده باشد.

2. «ابن غضائری» در مقام بیان همه ضعفا نبوده است.
این احتمال نیز صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا اوّلا: ظاهر آن است که «ال» در «الضعفاء» برای استغراق است و بنابراین، کتاب، متکفل بیان همه ضعفاست؛ مگر اینکه بگوییم نامگذاری این کتاب از سوی «ابن غضائری» صورت نگرفته است. ثانیا: این کتاب، در مقابل کتاب «الممدوحین» اوست و بنابراین باید مجموع این دو کتاب، بیان حال تمام راویان را به عهده بگیرد و نمی توان گفت تمام افراد ذکر نشده در این کتاب، در کتاب «الممدوحین» او که هم اکنون در دسترس نیست، ذکر شده بوده است.

3 این کتاب، از سوی «ابن غضائری» نگارش نیافته است؛ بلکه از سوی فردی غیرمتخصص و یا متخصص اما با هدف خاصّ صورت پذیرفته است.
این قول، شبیه قول صاحب «الذریعة» است که دقّت در موارد ذکرشده در این کتاب، تخصّص صاحب کتاب و همچنین بی غرض بودن او را اثبات می نماید.29

4. این کتاب به صورت یادداشت های پراکنده از سوی «ابن غضائری» نوشته شده که هنوز مورد بازبینی نهایی او و تنظیم او به صورت یک کتاب قرار نگرفته بوده، و این احتمال وجود دارد که بعضی از این یادداشت ها در طول زمان از بین رفته باشد.
و باز محتمل است که این یادداشت ها به وسیله بعضی، قبل از سیدبن طاووس، در مجموعه ای به صورت یک کتاب تنظیم شده است و آنچه به دست ابن طاووس رسیده، این یادداشت های ناقص بوده است.
این احتمال، با توجّه به مطالب گذشته و نیز گزارش شیخ مبنی بر بی توجهی ورثه «ابن غضائری» به کتاب های او نزدیک به صواب به نظر می رسد.

ب الفاظ و عبارات دلالت کننده بر غلوّ در «کتاب الضعفاء»

یک. لغت غلوّ و مشتقات آن:
مثلا درباره احمدبن محمدبن سیّار (شماره4 جدول) می گوید: «غال منحرف» و یا درباره جعفربن اسماعیل منقری (شماره7) می گوید: «کان غالیا کذابا» و درباره خیبری بن علی (شماره15) می گوید: «غال المذهب» و درباره منخل بن جمیل کوفی و موسی بن سعدان حناط (شماره 51و52) می گوید: «فی مذهبه غلوّ» و یا درباره محمدبن حسن بن شمون (شماره41) می گوید: «واقف ثم غلا».
حال، سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا می توان در دلالت این الفاظ، به تشکیک قائل شد، به این معنی که مثلا الفاظی مانند «غالی» و «غال المذهب» را حمل بر مراتب بالای غلوّ (مثلا غلو در ذات)، و الفاظی مانند «فی مذهبه غلوّ» را حمل بر مراتب پایین غلوّ (مثلا غلو در صفات) نمود؟ این، سؤالی است که جواب دادن به آن احتیاج به بررسی بیشتری دارد که امکان آن در اینجا منتفی است.
نکته ای که در اینجا قابل تذکّر است این است که عبارت «ذکره الغلاة» (غلات از او یاد کرده اند)، چنانچه درباره عمربن مختار خزاعی (شماره32) به کار رفته است، و یا «ذکره الغلاة ورووا عنه» چنانچه درباره عبدالله بن ایوب قمی (شماره22) استعمال شده است، دلالت بر اتهام به غلوّ در نزد «ابن غضائری» نمی نماید. زیرا روایت غلات از شخص و یاد کردن از او، اعمّ از غالی بودن آن شخص می باشد.

دو. کلمه ارتفاع و مشتقات آن:
ترکیباتی همانند «فی مذهبه ارتفاع» (مانند شماره های 1، 3، 5، 8، 11 و…) و یا «کان شهیرا فی الارتفاع» (شماره46) و یا «مرتفع القول» (شماره20، 23، 24، 25، 26، 27، 54، 55 و…) و یا «مرتفع فی مذهبه» (شماره43)، از این سنخ می باشد.
در اینجا ممکن است این احتمال ابراز شود که با توجّه به اینکه لغت ارتفاع دلالت بر تجاوز کمتری از لغت غلوّ می نماید، شاید منظور ابن غضائری از استعمال این لغت، مقداری متفاوت با استعمال لغت غلوّ باشد. اثبات این مطلب یا ردّ آن، احتیاج به بحث و بررسی فراوان دارد.
نکته قابل تذکّر اینکه گاهی این کلمه در حالت منفی به کار می رود؛ مانند: «لاارتفاع به» (شماره های 29و36) یا «لایرتفع به» (شماره34). باید توجّه داشت که این ترکیبات به معنای نفی غلوّ و ارتفاع نیست؛ بلکه معنایی معادل «لاالتفات الیه» (توجهی به او نمی شود) دارد که دلالت بر ضعف می کند.
دلیل اینکه این ترکیبات به معنای نفی غلوّ نیست، این است که در عبارات ابن غضائری این ترکیبات همراه با اثبات غلوّ استعمال شده است. مثلا درباره عبدالله بن قاسم حضرمی (شماره29) می گوید: «ضعیف غال متهافت لاارتفاع به». و یا درباره قاسم بن ربیع صحاف (شماره36) می گوید: «ضعیف فی حدیثه غال فی مذهبه لاالتفات الیه ولاارتفاع به»؛ و یا درباره فرات بن احنف (شماره34) طبق نقلی می گوید: «غال کذاب لایرتفع به ولانذکره».

سه. یادکردن از شخص در زمره فرقه های مشهور غلات:
هرگاه ابن غضائری، از شخصی با عنوان خطّابی یاد کند، دلالت بر آن دارد که در نظر «ابن غضائری» آن شخص از پیروان محمدبن مقلاص، معروف به ابوالخطّاب بوده است؛ مانند جحدرةبن مغیرة (شماره6: کان خطّابیا فی مذهبه)، مفضل بن عمر جعفی (شماره50: ضعیف متهافت مرتفع القول خطّابی)، یونس بن بهمن (شماره56: غال خطابی).
و یا اگر از شخصی با عنوان همراهی با «ابوالخطّاب» یاد نماید، این نیز دلالت بر خطّابی بودن آن شخص دارد؛ چنانچه درباره جماعةبن سعد (شماره11) می گوید: «خرج مع ابوالخطّاب وقتل».
همچنین اگر با عنوان «مغیری» از شخصی یاد نماید، دلالت بر پیروی آن شخص از مرام «مغیرةبن سعید» در نظر ابن غضائری می نماید؛ مثلا درباره «معلّی بن خنیس» (شماره48) می گوید: «کان اول امره مغیریّا …».
در اینجا با توجّه به اینکه این دو مرام، مبلّغ غلوّ در ذات بوده اند، می توانیم عقاید آنها را به اشخاص پیرو آنها در نظر ابن غضائری نیز منسوب نماییم.
در پایان این بحث، تذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد:

1. کلمه تخلیط یا مشتقات آن، دلالت بر غلوّ نمی نماید؛ بلکه به معنای مخلوط بودن روایات صحیح و غیرصحیح می باشد.30

2. ترکیب های «فاسد المذهب» و «فاسد الدین» اعمّ از غلوّ می باشد؛ زیرا شامل تمام مذاهب غیر اثناعشری می گردد.

بنابراین، عبارت ابن غضائری درباره فارس بن حاتم (شماره33) که می گوید: «فسد مذهبه» و یا درباره سهل بن زیاد (شماره16) که می گوید: «فاسد الروایة والدین» و یا درباره طاهربن حاتم (شماره19) که می گوید: «کان فاسد المذهب»، به خودی خود، دلالت بر غلوّ این اشخاص در نظر «ابن غضائری» نمی نماید و اینکه ما در اینجا از آنها یاد کردیم یا به جهت استفاده غلوّ آنها از قرائن خارجی و یا اینکه در مورد شخصی مانند «سهل بن زیاد» برای مقایسه نظرات مختلف بوده است.

ج. قمی ها و ابن غضائری

از بعضی نوشته ها چنین برمی آید که قمی ها و «ابن غضائری» مشترکا در متهم نمودن راویان به غلوّ تلاش داشته اند.31 و در این میان، شیخ آقا بزرگ طهرانی، «کتاب الضعفاء» را حاوی بهترین (و کامل ترین) لیست اسامی کسانی می داند که به اتّهام غلوّ از سوی قمی ها از شهر قم اخراج گردیدند.32
با مراجعه به جدول، درمی یابیم که بین متهمان به غلو از سوی قمی ها و بین متهمان به غلوّ از سوی ابن غضائری، عموم و خصوص من وجه برقرار است. بر اساس جدول، موادّ اجتماع، هفت نفر و از قرار زیر می باشند:

1. احمدبن محمدبن سیّار (شماره4) که قمی ها او را از رجال «نوادرالحکمة» استثنا کرده اند و گفتیم که این استثنا اعم از اتهام به غلوّ است؛ اما ابن غضائری با الفاظ شدیدی از او یاد می کند و قول به تناسخ را که از شعب غلو در ذات است، به او نسبت می دهد.

2. جعفربن محمدبن مالک فزاری (شماره8) که قمی ها او را نیز از رجال «نوادرالحکمة» استثنا نموده اند و ابن غضائری با عبارت «کل عیوب الضعفاء مجتمعة فیه» از او یاد می کند.

3. سهل بن زیاد (شماره16)

4. محمدبن احمد ابوعبدالله رازی جامورانی (شماره37)

5. محمدبن عبدالله بن مهران ابوجعفر الکوفی (شماره45)

6. محمدبن علی بن ابراهیم ابوجعفر القرشی، معروف به ابوسمینة (شماره46)

7. یوسف بن سخت (شماره54)

و در میان این افراد، «ابن غضائری» فقط اخراج سهل بن زیاد (شماره16) و ابوسمینة (شماره46) از قم از سوی قمی ها را متذکّر می شود؛ بنابراین سخن شیخ آقابزرگ طهرانی در این باره، توجیه صحیحی پیدا نمی کند.
مواد افتراق متهمین به غلوّ از سوی قمی ها و ابن غضائری در جدول، چهارنفر و از قرار زیر است:

1. احمدبن حسین بن سعید، معروف به دندان (شماره2) که قمی ها او را متهم به غلوّ نمودند، اما «ابن غضائری» با جمله «حدیثه فیما رأیته مسالم» در مقام رفع اتهام از او برآمده است.

2. حسین بن شاذویه (شماره13) که قمی ها او را با عنوان «غالی کذاب» یاد کرده اند، اما ابن غضائری با فعل «زعم» و جمله «رایت له کتابا فی الصلوة سدید» از او رفع اتهام نموده است.

3. قاسم بن حسن بن علی بن یقطین (قاسم شعرانی) (شماره35) که «ابن غضائری» با جمله «الاغلب علیه الخیر» تمایل به رفع اتهام از او دارد.

4. محمدبن اورمه قمی (شماره38) که قمی ها به واسطه خیال غلوّ در او، قصد کشتنش را داشتند، اما «ابن غضائری» با جمله «حدیثه نقی لافساد فیه» از او رفع اتهام نموده و روایات غلوّآمیزی را که از زبان او نقل شده است، جعلی می داند.
و ماده افتراق متهمین به غلو ابن غضائری از قمی ها، عبدالرحمن بن ابی حمّاد، معروف به ابوالقاسم کوفی صیرفی (شماره21) است که بنا به نقل ابن غضائری، قمی ها از او روایت نقل کرده اند که این دلالت بر توثیق او یا لااقل عدم اتهام به غلو می باشد؛ درحالی که «ابن غضائری» می گوید: «فی مذهبه غلوّ».

و مواد افتراق قمی ها از ابن غضائری در خارج از این جدول، عبارت است از:

1. حسین بن یزیدبن محمد نوفلی33
2. حسین بن عبیدالله سعدی، که به اتهام غلو از قم اخراج گردید.34
3. محمدبن موسی بن عیسی ابوجعفر همدانی سمّان، و جالب این است که او کتابی به نام «الرد علی الغلاة» داشته است.35

نتیجه ای که از این بحث به دست می آید این است که ابن غضائری، خود، منهجی مستقل از قمی ها در متهم نمودن به غلوّ داشته است و اشتراکات آنها درصد کمی (حدود 14درصد) می باشد. بنابراین، اینکه معمولا متهمّین به غلوّ از سوی این دو را در یک سیاق ذکر می کنند، صحیح به نظر نمی رسد.
و نیز اینکه شیخ آقابزرگ طهرانی، این کتاب را کتابی جعلی از سوی مقصرین قمی معرفی می نماید، نیز صحیح نمی باشد.36

د. کشّی و ابن غضائری

ابوعمرو محمدبن عمربن عبدالعزیز کشّی، معاصر کلینی، در نیمه اوّل قرن چهارم می زیسته است.37 او کتاب رجالی بزرگی به نام «معرفةالناقلین» نگاشت که حاوی راویان شیعه و اهل سنّت بود. شیخ طوسی (ره)، پس از برگزیدن بخش راویان شیعه و تصحیح آن، در سال 456هجری آن را بر شاگردان خود املا نمود و پس از آن، این کتاب با نام «اختیار معرفةالرجال» مشهور گشت.38
با توجّه به حیات «ابن غضائری» در نیمه دوّم قرن چهارم، این احتمال بسیار فراوان است که او به اصل کتاب «معرفةالناقلین» دسترسی داشته است. با این فرض، ما به تأثیرات کشّی بر ابن غضائری، یا به عبارت بهتر، اشتراکات متهمّین به غلوّ در نظر آن دو می پردازیم، با تذکّر این دو نکته که:
اوّلا: «ابن غضائری» در مورد متهمّین به غلو، نامی از «کشّی» نمی برد.
ثانیا: این احتمال وجود دارد که بعضی از متهمین به غلوّ در نظر کشی، در «اختیار معرفةالرجال» ذکر نشده باشند.

و امّا این مشترکات که 14نفر می باشند، از قرار زیر است:

1. احمدبن محمد سیاری (شماره3) که کشّی روایتی از امام جواد علیه السلام در مذمّت او ذکر می کند.

2 حسین بن علی بن ابی عثمان معروف به سجّادة (شماره12) که کشی با غلیظ ترین تعابیر از او یاد می کند و او را به گروه غالی «علیائیه» نسبت می دهد.

3. صالح بن سهل (سهیل) همدانی (شماره17).

4. عبدالله بن قاسم بطل حارثی (شماره28) که کشّی او را از اهل ارتفاع می داند.

5. فارس بن حاتم بن ماهیه قزوینی (شماره33) که کشّی ضمن ایراد روایاتی در مذمّت او، او را از غلات می داند؛ اما ابن غضائری با عنوان عامّ فساد مذهب از او یاد می کند که اعمّ از غلوّ است.

6. محمدبن بحر رهنی (دهنی) نرماشیری (شماره39)

7. محمدبن حسن بن شمون بصری (شماره41)

8. محمدبن سنان زاهری (شماره44)

9. محمدبن عبدالله بن مهران (شماره45)

10. محمدبن علی بن ابراهیم بن موسی، معروف به ابوسمینة (شماره46)

11. معلّی بن خنیس (شماره48)، که دو دسته روایات مادحه و ذامّه درباره او نقل می کند.

12. مفضّل بن عمر ابوعبدالله الجعفی (شماره50)، که مانند معلّی، دو دسته روایات مادحه و ذامّه درباره او نقل می کند.

13. منخل بن جمیل کوفی (شماره51)

14. یونس بن ظبیان (شماره57)

از اینجا به دست می آید که این مشترکات، دو برابر مشترکات قمی ها و ابن غضائری (یعنی حدود 28درصد متهمین به غلو از سوی «ابن غضائری») می باشد؛ بنابراین می توانیم تأثیر کشّی بر ابن غضائری را بیش از تأثیر قمی ها بدانیم.
نسبت بین متهمین به غلو از سوی کشّی و از سوی ابن غضائری نیز عموم و خصوص من وجه است که مواد اجتماع آنها ذکر شد.

اما مواد افتراق کشی از ابن غضائری:
در این جدول، می توان از قاسم بن حسن بن علی بن یقطین (شماره35) و محمدبن فرات (شماره47) نام برد که از سوی «ابن غضائری» متهم به غلو نشده اند.
و در خارج از این جدول، می توان از افراد بسیاری همانند:

ابوالعباس طرفانی،39
اسحاق بن محمدبن احمد بصری،40
بزیع،41
بیان بن سمعان،42
جعفربن میمون،43
جعفربن واقد،44
حارث (حرث) شامی، 45
حسن بن محمدبن بابا، 46
حسین بن عبیدالله سعدی،47
حسین بن علی خواتیمی،48
حفص بن میمون،49
حمزةبن عمارة البربری (یزیدی)،50
خالد الخواتیمی (خالدبن نجیح جوّان)،51
سرّی،52
سلیمان الدیلمی،53
شاه رئیس ابوعبداللّه الکندی،54
صائد النهدی،55
عباس بن صدقة،56
علی بن حسکة،57
عبداللّه بن حارث شامی،58
عمروبن شمر،59
محمدبن اسماعیل،60
محمدبن منصور،61
محمدبن موسی السریعی،62
مغیرةبن سعید،63
موسی بن اشیم،64
موسی السواق،65
نصربن صباح66
و هاشم بن ابی هاشم،67
نام برد که کشّی اتهام به غلوّ را از سوی خود یا دیگران بر آنها وارد می سازد و در «کتاب الضعفاء» ابن غضائری نامی از آنها نیست.
و در مورد مواد افتراق ابن غضائری از کشّی می توان از کسانی که در جدول، سخنی از کشّی درباره آنها نقل نشده و یا اتّهام به غلو از او روایت نشده است، یاد نمود.
از این بحث، این نتیجه گرفته می شود که منهج «ابن غضائری» در اتهام به غلوّ، از منهج کشّی نیز متفاوت بوده است.

ه. ابن غضائری و نجّاشی

شیخ ابوالعباس احمدبن علی بن احمدبن عباس، معروف به نجاشی (372450ه) یکی از بزرگترین رجالیان شیعه می باشد که نظرات او از سوی همه رجالیان و نیز فقهای شیعه مورد توجّه قرار می گیرد.
نجّاشی، همدرس «ابن غضائری» بود که هردو نزد حسین بن عبیدالله، پدر «ابن غضائری» تحصیل می نمودند. بعضی خواسته اند از عبارت نجاشی که در شرح حال علی بن محمد بن شیران می گوید: «کنا نجتمع معه عند احمدبن الحسین»[نجاشی،ص269]،68 این استفاده را بنمایند که نجاشی مدتی نیز نزد «ابن غضائری» تلمّذ نموده است.
با مقایسه عبارات نجاشی و «کتاب الضعفاء» می توانیم موارد بسیاری را که حاکی از تأثیر «ابن غضائری» بر نجاشی است، کشف نماییم، که نجاشی خود در بعضی از این موارد، صریحا به این تأثیر اعتراف می نماید.
با بررسی متهمّین به غلوّ در نظر این دو رجالی، نیز به این نتیجه می رسیم که نسبت بین این متهمین در نظر آن دو، نسبت عموم و خصوص من وجه می باشد؛ البتّه با تذکّر این نکته که در اینجا ملاک اتهام در نظر نجاشی را ایراد اتّهام یا نقل آن بدون رد، فرض نموده ایم.

موارد اشتراک عبارت است از:

1. احمدبن علی ابوالعباس الرازی (شماره3) که «ابن غضائری» اتهام غلوّ را از پدرش نقل می کند و نجاشی این اتهام را با کلمه «قیل» بیان می نماید.

2. خیبری بن علی (شماره15) که ابن غضائری او را متهم به غلوّ می نماید، اما نجاشی این اتهام را از قول او نقل نمی کند؛ بلکه فقط ضعف مذهب را از قول ابن غضائری نقل می نماید و اتهام غلوّ را نسبت به مجهول (یقال) می دهد.

3. سهل بن زیاد (شماره16)

4. عبدالرحمن بن ابی حمّاد ابوالقاسم کوفی صیرفی (شماره21)

5. عبدالله بن عبدالرحمان الاصمّ المسمعی البصری (شماره27)

6. عبدالله بن قاسم حارثی (شماره28)

7. علی بن حسان بن کثیر هاشمی (شماره30)

8. محمدبن حسن بن شمون بصری (شماره41)

9. محمدبن حسین بن سعید الصائغ الکوفی (شماره42)

10. محمدبن عبدالله بن مهران ابوجعفر الکوفی (شماره45)

11. محمدبن علی بن ابراهیم بن موسی ابوجعفر القرشی معروف به ابوسمینة (شماره46)

12. مفضل بن عمر ابوعبدالله الجعفی (شماره50)

بسیاری نیز از سوی ابن غضائری متهم به غلوّ گشته اند، درحالی که از سوی نجاشی تضعیف شده اند، بدون آنکه صریحا اتهام غلو در مورد آنان ذکر شود. این عدّه عبارتند از:

1. ابراهیم بن اسحاق احمری (شماره1)

2. احمدبن محمدبن سیّار معروف به سیّاری (شماره4)

3. امیّةبن علی قیسی (شماره5)

4. جعفربن محمدبن مالک فزاری (شماره8)، که نجاشی واضع حدیث بودن او را از قول «ابن غضائری» نقل می کند، درحالی که در «کتاب الضعفاء» او صریحا متهم به غلوّ گشته است.

5. حسین بن علی بن ابی عثمان، معروف به سجادة (شماره12)

6. عبدالرحمن بن احمدبن نهیک سمری ملقب به رحمان (شماره20)

7. عبدالله بن حکم ارمنی (شماره25)

8. علی بن عبدالله بن عمران مخزومی ملقب به میمون (شماره31)

9. محمدبن حسن بن جمهور (شماره40)

10. محمدبن سلیمان الدیلمی (شماره43)

11. محمدبن سنان الزاهری (شماره44)

12. معلّی بن خنیس (شماره48)

13. منخل بن جمیل کوفی (شماره51)

14. موسی بن سعدان الحنّاط (شماره52)

15. میاح المدائنی (شماره53)

16. یوسف بن یعقوب جعفی (شماره55)

17. یونس بن ظبیان (شماره57)

از اینجا این نتیجه به دست می آید که از میان 50نفری که از سوی ابن غضائری متهم به غلوّ گشته اند، جمعا 30نفر (یعنی 60درصد) به وسیله نجّاشی تضعیف گشته اند. بقیّه این متهمین را یا نجاشی اصلا ذکر نکرده است و یا اگر آنان را ذکر کرده، توصیف ننموده است. و در این میان فقط به یک مورد برخورد نمودیم که از سوی «ابن غضائری» متهم به غلوّ گشته و از سوی نجاشی توثیق شده است و آن محمدبن بحر رهنی (دهنی) نرماشیری (شماره39) است که نجاشی با اشاره به کلام «ابن غضائری» چنین می فرماید:
«قال بعض اصحابنا انه کان فی مذهبه ارتفاع وحدیثه قریب من السلامة ولاادری من این قیل ذالک».
که البتّه در این مورد، «ابن غضائری» تنها نیست، بلکه کشّی نیز با او هم عقیده است و چنین به نظر می رسد که نجاشی کلام کشّی را در این مورد ملاحظه ننموده است که درباره او می گوید:
«کان من الغلاة الحنقین».
و از اینجا این نتیجه به دست می آید که در مقام بیان موارد افتراق ابن غضائری از نجاشی، اجمالا می توان از بقیّه متهمین به غلو (غیر از 13نفر مشترک) نام برد.
موارد افتراق نجاشی از ابن غضائری در خارج از این جدول را می توان از قرار زیر برشمرد:

حسین بن عبیدالله سعدی،69
ربیع بن زکریا،70
سلیمان بن عبدالله دیلمی،71
علی بن احمد ابوالقاسم الکوفی،72
محمدبن موسی بن عیسی النوفلی،73
موسی بن جعفر کمیزانی (کمندانی)،74
نصربن صباح75
و ابوالقاسم بلخی.76

و ابن غضائری و شیخ طوسی
شیخ محمدبن حسن طوسی (385460ه) معروف به شیخ الطائفه نیز یکی از بزرگترین رجالیان شیعه به شمار می آید که دو کتاب معروف او یعنی الفهرست و رجال طوسی، در میان علمای رجالی شیعه، مورد توجّه فراوان می باشد. علاوه بر این، او کتاب رجالی کشّی را نیز تهذیب، تلخیص و تصحیح نموده است. شیخ طوسی (ره) شاگرد پدر ابن غضائری یعنی حسین بن عبیداللّه غضائری و معاصر با «ابن غضائری» بوده است.77
او در مقدمه فهرست خود، فقط از دو کتاب «ابن غضائری» که یکی در مصنفات و دیگری در اصول بوده، نام می برد و آنها را تلف شده معرّفی می نماید.78 بنابراین، می توانیم به این نتیجه برسیم که شیخ (ره) از وجود «کتاب الضعفاء» و آرای ابن غضائری در آن مطلع نبوده است.
با تتبع در دو کتاب فهرست و رجال طوسی، به اسامی تعدادی از راویان برخورد می نماییم که شیخ (ره) درباره آنها اتهام به غلوّ را نقل نموده است، اعمّ از آنکه خود این اتهام را پذیرفته یا ردّ نموده یا اینکه در مقابل آن سکوت گزیده باشد. فایده نقل این چنینی آن است که در بعضی از موارد، بی مستند بودن تضعیفات و اتهامات وارد از سوی «ابن غضائری» را مردود می شمرد.
نسبت بین متهمین به غلوّ در عبارات ابن غضائری و شیخ طوسی نیز عموم و خصوص من وجه است. مواد اشتراک این دو، عبارت است از:

1. احمدبن علی ابوالعباس الرازی (شماره3)

2. حسن بن علی بن ابی عثمان، معروف به سجّادة (شماره12)

3. طاهربن حاتم بن ماهویه قزوینی (شماره19) که گرچه «ابن غضائری» با تعبیر «فاسدالمذهب» از او یاد می کند، اما به کمک قرائن می توانیم دریابیم که مراد از فساد مذهب، قول به غلوّ می باشد.

4. فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی (شماره33)، برادر طاهر، که مطلب بالا در مورد او نیز صادق است.

5. فرات بن احنف عبدی (شماره34)

6. محمدبن بحر رهنی (دهنی) نرماشیری (شماره39)

7. محمدبن حسن بن جمهور (شماره40)

8. محمدبن حسن بن شمون بصری (شماره41)

9. محمدبن سلیمان دیلمی (شماره43)

10. محمدبن عبدالله بن مهران (شماره45)

11. محمدبن علی بن ابراهیم، معروف به ابوسمینة (شماره46)

علاوه بر این، بعضی از متهمین به غلوّ در نظر ابن غضائری، در نظر شیخ تضعیف شده اند، بدون آنکه اتهام به غلوّ را صریحا برای آنان ذکر کند. این افراد عبارتند از:

1. ابراهیم بن اسحاق احمری (شماره1) که شیخ طوسی (ره) با عبارت «کان ضعیفا فی حدیثه متهما فی دینه» از او یاد می کند.

2. احمدبن محمدبن سیّار، معروف به سیّاری (شماره4)

3. سهل بن زیاد (شماره16) که در کتاب «فهرست» او را تضعیف نموده و در کتاب «رجال»، او را توثیق کرده است.

4. صالح بن سهل (سهیل) همدانی (شماره17)

5. محمدبن سنان زاهری (شماره44)

اما موارد افتراق ابن غضائری از شیخ (ره) :
غیر از 11مورد مشترک و نیز غیر از احمدبن حسین بن سعید (شماره2) و حسین بن شاذویه (شماره13) و قاسم بن حسن بن علی بن یقطین (شماره35) و محمدبن اورمه قمی (شماره38) که ابن غضائری تقریبا از آنها رفع اتهام نموده، و همچنین بجز افرادی مانند عبدالله بن ایوب قمی (شماره22) و عمربن مختار خزاعی (شماره32) و محمدبن فرات بن احنف (شماره47) که صریحا از سوی ابن غضائری متهم به غلو نشده اند، می توانیم بقیه را از موارد افتراق ابن غضائری از شیخ ذکر نماییم؛ گرچه بعضی از این موارد یا اصلا در کتب شیخ ذکر نشده و یا توصیف نشده اند.
اما در این میان، ما فقط به ذکر مواردی می پردازیم که از سوی ابن غضائری متهم به غلو گشته و از سوی شیخ توثیق شده اند؛ یا اینکه شیخ (ره) آنان را از ممدوحین به شمار آورده است. این افراد عبارتند از:

1. جعفربن محمدبن مالک فزاری (شماره8)

2. معلّی بن خنیس (شماره48)

3. مفضل بن عمر ابوعبدالله جعفی (شماره50)

اما موارد افتراق شیخ (ره) از ابن غضائری در جدول، عبارت است از:

1. احمدبن حسین بن سعید (شماره2) که ابن غضائری از او رفع اتهام می نماید، اما شیخ در مقابل اتهام او به غلوّ ساکت می ماند.

2. قاسم بن حسن بن علی بن یقطین (شماره35) که ابن غضائری با عبارت «الاغلب علیه الخیر» تمایل به رفع اتهام از او دارد.

3. محمدبن اورمه قمی (شماره38) که ابن غضائری، روایات منقول از او (که از آن بوی غلوّ یا فساد مذهب استشمام می شود) را جعلی می داند، اما شیخ (ره) می فرماید: «فی روایاته تخلیط اخبرنا بجمیعها الا ما کان فیها من تخلیط او غلوّ»، که اعتراف ضمنی به قبول وجود روایات غلوّآمیز در میان روایات او می باشد.

و این موارد افتراق، در خارج از جدول عبارت است از:

1. احمدبن هلال عبرتایی،79

2. اسحاق بن محمد بصری،80

3. حسین بن عبیدالله قمی،81

4. حسن بن محمدبن بابا،82

5. سلیمان الدیلمی،83

6. عروة النّخاس الدهقان،84

7. علی بن احمد کوفی،85

8. علی بن یحیی،86

9. محمدبن صدقه.87

10. محمدبن عیسی بن عبید.88

11. محمدبن فضیل ازدری.89

12. محمدبن موسی السریعی.90

13. موسی بن اشیم.91

14. نصربن صباح.92

6. متهمان به غلوّ از سوی ابن غضائری و وقوع در سلسله اسناد
از بحث قبل روشن شد که از میان حدود 50نفر متهم به غلوّ از سوی ابن غضائری، بیشتر آنان از سوی رجالیان بزرگ شیعه مانند کشّی، نجاشی و شیخ طوسی نیز متهم به غلوّ گشته یا تضعیف شده بودند. افرادی که تنها از سوی «ابن غضائری» مورد اتهام واقع شده اند، و از سوی رجالیان مذکور تضعیف نشده اند، عبارتند از:

1. جحدربن مغیرة الطائی (شماره6)

2. جعفربن اسماعیل مقرئ (منقری) (شماره7)

3. جعفربن محمدبن مفضل (شماره9)

4. جعفربن معروف (شماره10)

5. جماعةبن سعد (شماره11)

6. خلف بن محمد (شماره14)

7. صالح بن عقبة بن قیس بن سمعان (شماره18)

8. عبدالله بن بحر (شماره23)

9. عبدالله بن بکر (بکیر) ارجانی (شماره24)

10. عبدالله بن سالم صیرفی (شماره26)

11. قاسم بن ربیع صحاف کوفی (شماره36)

12. محمدبن احمد أبوعبداللّه الرازی (شماره37)

13. معلّی بن راشد القمی (شماره49)

14. یوسف بن سخت (شماره54)

15. یونس بن بهمن (شماره56)

در این میان، فقط شماره 37 از سوی قمی ها تضعیف شده است؛ بدین ترتیب که از رجال «نوادرالحکمة» استثنا شده است که چنانچه متذکّر گشتیم، این استثنا اعمّ از اتهام به غلوّ می باشد. بنابراین می توان «ابن غضائری» را در همه این موارد پانزده گانه، تنها دانست. این نفرات، در کلام رجالیان سه گانه، یا ذکر نشده اند و یا توصیف نگشته اند.
در مورد مشترکات ابن غضائری و رجالیان سه گانه، و درباره پذیرش یا عدم پذیرش روایاتی که آن متهمان در سلسله اسناد آنها واقع شده اند، از آنجا که با «ابن غضائری» تنها روبرو نیستیم، بحثی نمی کنیم.
و اما در مورد منفردات ابن غضائری (یعنی آنها که فقط از سوی «ابن غضائری» متهم به غلو شده اند)، مشکل وقتی پدید می آید که روایتی از آنها در کتب اربعه و کتاب «کامل الزیارات» و «تفسیر القمی» نقل شده باشد.
خوشبختانه از هفت نفر از این افراد، یعنی جحدربن مغیرة (شماره6)، جعفربن اسماعیل مقری (منقری) (شماره7)، جعفربن معروف (شماره10)، خلف بن محمد (شماره14)، عبداللّه بن سالم صیرفی (شماره26) و معلّی بن راشد قمی (شماره49)، روایتی در این کتب ششگانه ذکر نشده است.93 گرچه ممکن است در کتب دیگر روایی شیعه که مثلا در «بحارالانوار» جمع آوری شده اند، روایاتی از آنان ذکر شده باشد.
اما در مورد هشت نفر بقیّه، باید در دو مقام بحث نماییم:

مقام اوّل. آیا اتّهام ابن غضائری نسبت به ایشان، از دیدگاه علم رجال، با وقوع متهمین در سلسله اسناد این کتب، در تضاد است یا خیر؟

مقام دوّم. با روایات این متهمین باید چگونه برخورد نماییم؟
در مورد مقام اوّل، باید بگوییم که اتهام وارد نمودن «ابن غضائری» با وقوع متهمین در سلسله اسناد کتب اربعه از دیدگاه رجالی در تضاد نمی باشد؛ زیرا هیچ یک از صاحبان کتب اربعه، شهادت به وثاقت تمام راویان کتب خود نداده اند. بله، تنها صدوق (ره) در مقدمّه «من لایحضره الفقیه» عبارتی دارد که ممکن است در بدو نظر از آن توثیق راویان کتابش استنباط شود. آن عبارت چنین است:
«وصنّفت … هذا الکتاب … ولم اقصد فیه قصد المصنّفین فی ایراد جمیع مارووه بل قصدت الی ایراد ما افتی به واحکم بصحّته واعتقد فیه انه حجّة فیما بینی وبین ربّی».94
اما باید توجّه داشت که صحیح بودن حدیث در نظر قدما، غیر از صحّت آن در نظر متأخران می باشد؛ زیرا قدما حدیثی را صحیح می دانستند که دارای قرائنی باشد که موجب اطمینان و وثوق به صدور آن از معصوم (علیه السلام) گردد (که بعضی از این قرائن عبارت بود از: 1. وجود حدیث در بسیاری از اصول اربعمأة، 2. تکرار حدیث در یک یا چند اصل با طرق مختلف، 3. وجود حدیث در اصلی که منتسب به یکی از اصحاب اجماع باشد، 4. وجود حدیث در کتبی که بر ائمه (علیهم السلام) عرضه شده و آنان آن کتاب را تأئید نموده باشند و…) اما پس از قرن هشتم هجری که سید جمال الدین بن طاووس یا علامه حلّی تقسیم بندی جدیدی برای احادیث عرضه نمودند، حدیث صحیح اینگونه تعریف شد:
«حدیث صحیح، حدیثی است که سلسله سند آن از راوی تا معصوم(ع) به صورت متّصل افراد امامی عادل ضابط باشند».95
و از اینجا روشن می شود که حدیث صحیح در نزد قدما، حدیث موثوق الصدور بوده، اما در نزد متأخران، حدیثی است که تمامی سند آن را افراد ثقه امامی تشکیل بدهند.
بنابراین، حکم به صحّت حدیث در نزد قدما، اعمّ از توثیق افراد سلسله سند آن می باشد.
اما در مورد دو کتاب «کامل الزیارات» و «تفسیر القمی» ممکن است با مشکل مواجه شویم؛ زیرا مؤلفان این دو، در مقدّمه کتاب های خود، عباراتی دارند که ممکن است از آنها توثیق تمام روات آن دو کتاب استنباط شود.
شیخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه (متوفّای 368ق) در مقدمه کتاب کامل الزیارات می فرماید:
«وقد علمنا انا لانحیط بجمیع ماروی عنهم فی هذا المعنی ولا فی غیره ولکن ما وقع لنا من جهة الثقات من اصحابنا رحمهم اللّه برحمته ولااخرجت فیه حدیثا روی عن الشذاذ من الرجال یؤثر ذالک عنهم عن المذکورین غیر المعروفین بالروایة، المشهورین بالحدیث والعلم».96
و علی بن ابراهیم در مقدّمه تفسیر خود می فرماید:
«نحن ذاکرون ومخبرون بما ینتهی الینا ورواه مشایخنا وثقاتنا عن الذین فرض اللّه طاعتهم واوجب رعایتهم ولایقبل العمل الابهم».97
در این دو عبارت، اگر دو جمله «لکن ما وقع لنا من جهة الثقات من اصحابنا» و «رواه مشایخنا وثقاتنا» را دالّ بر وثاقت تمام افراد واقع در سلسله اسناد این دو کتاب فرض نماییم، در این صورت، تضادّ رجالی بین اتهامات ابن غضائری نسبت به این افراد و وقوع ایشان در سلسله اسناد این دو کتاب پدید می آید. اما اگر این دو جمله را دالّ بر وثاقت اساتید و شیوخ بی واسطه این دو مؤلف فرض نماییم، در این هنگام هیچگونه تضادّی پدید نمی آید؛ زیرا نه تنها این افراد هشتگانه از اساتید این دو بزرگوار نبوده اند، بلکه هیچ یک از متهمین به غلوّ در نظر ابن غضائری نیز، از شیوخ بی واسطه آن دو نمی باشند.98 و قول صحیح تر (با توجّه به قرائن)، همین قول دوم است.99
اما مقام دوم بحث: باید بگوییم که تنها در هنگامی می توانیم روایات این متهمّین را رد نماییم که به همه سؤالات زیر جواب مثبت داده باشیم (و اگر تنها به یک سؤال جواب منفی بدهیم، نمی توانیم این روایات را به علّت اتهام ابن غضائری مردود شماریم).

1. آیا «کتاب الضعفاء»، از آن ابن غضائری است؟

2. آیا ابن غضائری شخص موثّقی است؟
از بحث های اول مقاله روشن شد که مثبت بودن جواب این دو سؤال را صحیح‌تر می دانیم.

3. آیا تضعیفات ابن غضائری و یا متهم نمودن اشخاص به غلوّ، از سوی او، مبنی بر شهادت به حسّ است (و نه بر اجتهاد)؟
در این باره در بخش بعد بیشتر بحث خواهیم کرد.

4. آیا مراد ابن غضائری از متهمّین به غلوّ، غلو در ذات است؟
اثبات این مطلب بسیار مشکل است و اگر مراد او از غلوّ، غلوّ در فضایل باشد، گرچه باعث تضعیف راوی نزد ابن غضائری می گردد، اما تضعیف آن راوی نزد دیگران بستگی به نظر آنان درباره فضایل دارد. و چه بسا بعضی اتهام غلوّ را در صورتی که فقط «ابن غضائری» ناقل آن باشد، حمل بر غلوّ در فضایل نموده و آن را باعث مدح و بلکه تقویت راوی بدانند.

5. آیا غلوّ در ذات و به طور کلّی فساد در عقیده، ملازم با ثقة نبودن راوی می باشد؟
قبلا متذکّر شدیم که باید بین غلوّ در ذات و فساد عقیده (مانند فطحی بودن، واقفی بودن، عامّی بودن و…) تفاوت گذاشت؛ زیرا غالیان در ذات، معمولا در دام اباحی گری عملی افتاده از هیچ عمل خلافی ابا ندارند. بنابراین، جواب این سؤال در بعد اوّل، یعنی غلوّ در ذات، مثبت است.

6. آیا غالی بودن یک راوی (از نوع غلوّ در ذات) موجب ردّ همه روایات او می گردد؟
به طور کلّی در جواب این سؤال، باید بین حالت غلوّ راوی و حالت قبل و بعد از غلو، تفصیل قائل شویم. درباره بعضی غلات، مانند ابوالخطّاب،100 طاهربن حاتم،101 و برادرش فارس،102 و علی بن احمد ابوالقاسم کوفی،103 چنین گفته شده است که آنها قبل از غالیگری، از شیعیان پاک و راستگو بوده اند، که از این حالت، در علم رجال، تعبیر به «الاستقامة قبل الغلوّ» می شود. بنابراین اگر ثابت شود که روایات آنها مربوط به حالت «قبل الغلوّ» می باشد، دلیلی برای ردّ این روایات نداریم.
و بعضی از غلات، مانند صالح بن سهل همدانی،104 سالم بن مکرّم (معروف به ابوخدیجه)105 پس از چندی توبه نموده و در این حالت از دنیا رفته اند. بنابراین دلیلی برای ردّ روایات آنها «بعد الغلوّ» نداریم.
البتّه این بحث، کلّی است و در مورد این هشت نفر محلّ گفتگو، موردی ندارد؛ زیرا درباره هیچکدام از آنها حالت قبل و بعد از غلو، مشخص نگردیده است.

7. آیا این راویان متهم، تنها ناقلان روایاتشان می باشند؟
با مراجعه به روایات نقل شده از این راویان، درمی یابیم که مضمون بسیاری از آن روایات، از طرق دیگری که در بعضی از موارد، طرق صحیحی می باشند، نیز نقل شده است. و به اصطلاح، این راویان، متفرّد به روایات خود نیستند. و از اینجا می توانیم قرینه ای به دست آوریم که اینگونه روایات، از سوی آن افراد جعل نگشته است.

7. ابن غضائری و اجتهاد در رجال
یکی از شرایط اعتبار گفته رجالی، آن است که توثیق یا تضعیف او از باب شهادت باشد؛ یعنی مبادی حسّی یا مبادی نزدیک به حسّ داشته باشد. بنابراین تضعیف یک راوی از روی روایات منقول از او، غیرمعتبر می باشد که از این حالت تعبیر به «اجتهاد در علم رجال» می گردد. در این مورد، «ابن غضائری» به همراه قمی ها، از سوی بعضی از علما و فقهای شیعه، مانند وحید بهبهانی، متهم به «اجتهاد در رجال» گشته است.
علاّمه وحید بهبهانی پس از شرح مفصّلی پیرامون متهمین به غلوّ در نظر ابن غضائری و قمی ها، علل اتهام آنان را داشتن عقایدی درباره ائمه که مخالف با عقاید قمی ها و ابن غضائری بوده می داند و در پایان می فرماید:
«ثم اعلم انّ القمیین والغضائری ربما ینسبان الراوی الی الکذب ووضع الحدیث ایضا بعد ما نسباه الی الغلوّ وکانه لروایته ما یدلّ علیه».106
همچنین می توانیم عبارت «بادنی سبب» در کلام میرداماد را (در «الرواشح») منطبق بر اجتهاد در علم رجال از سوی ابن غضائری، یا لااقل شامل آن بدانیم:
«هذا مع انه [ای ابن غضائری] مسارع الی التضعیف بادنی سبب»107
چنانچه در راشحه10 بعد از مطرح نمودن اعتبار شهادت حسّی و عدم اعتبار اجتهاد در رجال، درباره ابن غضائری چنین می فرماید:
«فاما ابن الغضائری فمسارع الی المجرد جردا مبادر الی التضعیف شططا».108
و نیز از ظاهر کلام محمدتقی مجلسی (ره) چنین برمی آید که ابن غضائری (ره) علاوه بر اینکه شخص مجهولی است، در اتهام غلوّ وارد نمودن به راویان، از دقت در روایات آنان سودی جسته است.109
به نظر می رسد که ظاهر کلام ابن غضائری در مورد بعضی از این متهمّین نیز مؤیّد نظرات این عدّه فی الجمله (و نه بالجمله) باشد.
مثلا درباره جعفربن محمدبن مفضل (شماره9) می گوید:
«… وما رأیت له قطّ روایة صحیحة».
و یا درباره عبدالله بن عبدالرحمان اصم مسمعی (شماره27) چنین می نویسد:
«… له کتاب فی الزیارات ما یدل علی خبث عظیم و مذهب متهافت».
و همچنین درباره علی بن حسان بن کثیر هاشمیّ (شماره30) می گوید:
«رأیت له کتاب تفسیر الباطن لایتعلق من الاسلام بسبب».
و یا درباره محمدبن حسن بن جمهور (شماره40) می گوید:
«رأیت له شعرا یحلل فیه محرمات اللّه عزوجل».
و درباره محمدبن عبدالله بن مهران ابوجعفر کوفی (شماره45) می گوید:
«له کتاب فی الممدوحین والمذمومین یدل علی خبثه وکذبه».
همچنانکه از کسانی مانند احمدبن حسین بن سعید بن حماد (شماره2)، حسین بن شاذویه (شماره13) و محمدبن اورمه قمی (شماره38) به واسطه دیدن کتب و روایات آنان، رفع اتّهام می نماید.
تمام عباراتی که دلالت بر اتهام به غلوّ یا رفع آن از روی اجتهاد در نظر ابن غضائری می کند، همین هشت مورد است که پنج مورد، درباره اتهام و سه مورد در رفع اتهام می باشد.
برای تحلیل و بررسی بیشتر، می توان اجتهاد را در محلّ بحث به دو قسم تقسیم نمود: اجتهاد در متن حدیث و اجتهاد در سند آن.
اجتهاد در متن حدیث آن است که با توجّه به ملاک‌های قطعی در دست، مانند مخالفت با قرآن و مخالفت با سنت قطعی، به ردّ احادیث بپردازیم، بدون آنکه حکمی درباره راویان آن احادیث بنماییم. این نوع اجتهاد، نه تنها مذموم نیست، بلکه از سوی ائمه شیعه (علیهم السلام) (طبق روایاتی)110 به آن توصیه شده است.
علّت ضرورت این اجتهاد آن است که در مقاطعی از تاریخ اسلام، گروه‌های مختلفی که بدترین آنان گروه های غلات بودند، به جعل و وضع احادیثی متناسب با معتقدات خود پرداختند و آنها را به ائمه شیعه (علیهم السلام) نسبت دادند. در این میان، کار گروه های غلات از همه گروه‌های دیگر خطرناک تر بود؛ زیرا آنان حدیث را با سلسله سند آن جعل می کردند. بدین ترتیب که کتب یاران ائمه را می گرفتند و از روی آن، نسخه برداری می کردند و در ضمن نسخه برداری، احادیثی با سلسله اسناد مشابه کتب اصل، در آن جعل می نمودند و سپس آن کتب را بین اصحاب ائمه (علیهم السلام) پخش می کردند که به این شیوه حدیث سازی، اصطلاحا «حدیث سازی از راه دسّ» می گوییم.
در این مورد برای روشن تر شدن بحث، به دو شاهد اکتفا می نماییم:

1. هشام بن حکم از قول امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می کند:
مغیرةبن سعید، عمدا بر پدرم دروغ می بست. یاران او که در میان یاران پدرم مخفی بودند، کتاب‌های اصحاب پدرم را می گرفتند و به او می دادند و در آن کتب به صورت مخفیانه (دسّ)، کفر و زندقه را جای می داد و آنها را به پدرم اسناد می داد؛ سپس آن کتب را به یارانش می داد تا در بین شیعیان منتشر نمایند. پس هر نوع غلوّی که در کتاب‌های پدرم می یابید، بدانید از آن مواردی است که «مغیرة» در کتب پدرم به صورت مخفیانه جای داده است.111

2. یونس بن عبدالرحمن که یکی از بزرگترین اصحاب امام رضا (علیه السلام) می باشد که از سوی آن حضرت، به عنوان «سلمان زمان» معرّفی گشته است،112 از سوی بعضی از اصحاب ائمه(ع) به علّت ردّ بعضی از احادیث مورد اعتراض قرارگرفت و در جواب آنها چنین گفت:
من مسافرتی به عراق داشتم و در آنجا تعدادی از اصحاب امام باقر (علیه السلام) و تعداد بیشتری از اصحاب امام صادق (علیه السلام) را ملاقات نمودم و احادیثی را از آنها شنیدم و کتب (احادیث) آنها را گرفتم (و استنساخ کردم). سپس آن احادیث و کتب را به نزد ابوالحسن الرضا (علیه السلام) آورده و بر آن حضرت(ع) عرضه نمودم. (اما با کمال تعجب مشاهده نمودم که) امام رضا (علیه السلام) بسیاری از آن احادیث را رد نموده و فرمود:
«این احادیث، از امام صادق (علیه السلام) صادر نشده است».
و سپس فرمود:
«همانا ابوالخطّاب بر ابوعبداللّه (امام صادق علیه السلام) دروغ می بست. خدا ابوالخطّاب و یاران او را لعنت کند که تا به امروز این احادیث را در کتب یاران ابوعبداللّه به صورت مخفیانه جای می دهند».113
به نظر می رسد که صاحبان کتب اربعه حدیثی شیعه، در پالایش روایات و گلچین کردن روایات در کتب خود، از این شیوه اجتهاد، بسیار استفاده نموده باشند.
اجتهاد در سند حدیث که از آن با عنوان «اجتهاد در رجال» نیز یاد می شود، آن است که شخص رجالی با توجّه به ناهمگون بودن متن روایت با معتقدات خود، راوی یا راویان آن روایت را متصف به ضعف یا غلوّ می نماید. درباره این نوع اجتهاد در کلام «ابن غضائری»، باید به دو نکته توجّه نماییم:

اوّل آنکه: اثبات این نوع اجتهاد درباره اتهام غلوّ، از کلمات ابن غضائری بسیار مشکل می باشد؛ زیرا تنها درباره پنج نفر ذکرشده، عبارات «ابن غضائری» اشعار به اجتهاد داشت، درحالی که همه این پنج نفر قبلا از سوی او به عنوان غالی و مرتفع معرّفی گشته بودند و سپس ابن غضائری، آن عبارات مذکور را به عنوان تأیید ذکر کرد. بله، درباره رفع اتهام، کلمات ابن غضائری صریح در اجتهاد است که این به جهت آن است که این سه نفر به وسیله قمی ها از راه نظر در روایاتشان متهم به غلوّ گشته بودند، و ابن غضائری از همان راهی که اتهام به آنها وارد شده بود، از آنها رفع اتهام نموده است.

نکته دوم آنکه: بر فرض که بخواهیم اجتهاد در رجال را به گردن ابن غضائری بیندازیم، باید ابتدائا عقاید کلامی او را درباره فضایل و مناقب ائمه (علیه السلام) به دست آوریم و متأسفانه کتابی که حاوی عقاید او باشد، در دست نیست تا بتوانیم مقایسه ای میان عقاید او و متون روایات راویان متهم داشته باشیم. و نمی توانیم عقاید قمی ها درباره صفات و فضایل ائمه (علیه السلام) را به او نیز نسبت دهیم؛ بخصوص با توجّه به اینکه اوّلا، محلّ زندگانی او قم نبوده (بلکه احتمالا او به همراه نجاشی در بغداد میزیسته)است و ثانیا، بعضی از کسانی که به وسیله قمی ها متهم به غلوّ شده اند، ابن غضائری از آنها رفع اتهام نموده است.
اما ما از سه راه می توانیم ثابت نماییم که «ابن غضائری» راویان را به جهت نقل روایات فضایل متهم ننموده است و این احتمال را تقویت نماییم که این اتهام به غلوّ، از نوع اتهام به غلوّ در ذات بوده است.

اوّل آنکه: در میان افراد تأیید شده از سوی او، کسانی مانند محمّدبن اورمه قمی، راوی روایات فضایل می باشند و اگر این فضایل در نظر او غلوّ بود، او را تأیید نمی کرد.

دوم آنکه: روایات فضایل، از نوعی که قابل قبول مقصّران نبوده است، در کتاب های کافی، بصائرالدرجات و کامل الزیارات فراوان دیده می شود و این سه کتاب در دسترس «ابن غضائری» بوده است. و اگر بنا بود به جهت این روایات، اشخاص را متهم به غلوّ نماید، باید بسیاری از این راویان را متهم می نمود.
به عبارت دیگر، مشابهت فراوانی بین روایات فضایل نقل شده از سوی این متهمین و روایات نقل شده از سوی غیرمتهمین وجود دارد؛ و متهم ننمودن عدّه زیادی از این راویان، دلیل بر آن است که متهمین در نظر «ابن غضائری» ویژگی دیگری داشته اند.مگر آنکه بگوییم «کتاب الضعفاء» ناقص است و این افراد، در قسمتی که به دست ما نرسیده، متهم شده بوده اند که اثبات این ادعا بسیار مشکل می باشد.

سوّم آنکه: اگر بنا باشد ابن غضائری افراد را به جهت نقل اینگونه روایات متهم نماید، باید تمامی راویان واقع شده در سلسله اسناد این روایات را متهم نماید، نه بعضی از آنها را؛ درحالیکه با تتبع در روایات متهمین درمی یابیم که بعضی از آنها در صدر روایات فضایل، بعضی در وسط و برخی در آخر سند واقع شده اند و همین، دلیل محکمی است بر آنکه اتهام به غلوّ در نظر ابن غضائری، به جهت اینگونه روایات نبوده است.
احتمالی که ما درباره متهمین به غلوّ در نظر ابن غضائری می دهیم، این است که در زمان او روایاتی از بعضی از این متهمین که معمولا در صدر سلسله اسناد احادیث قرار داشته اند، در دسترس بوده که در آنها نوعی غلوّ در ذات مشاهده می شده است، یا کتبی از آنها موجود بوده که حاوی اینگونه روایات بوده است؛ چنانکه در ذیل ترجمه اینگونه متهمین در «رجال نجاشی» می توانیم به نام بسیاری از این کتب دسترسی پیدا کنیم.
اشتباهی که در این راه ممکن است گریبانگیر «ابن غضائری» شده باشد، این است که به این نکته توجه نداشته است که گروه های حدیث ساز غلات، مانند مغیریّه و خطّابیه، حدیث را با سند آن جعل می کردند و چه بسا احادیثی به نام این متهمین جعل نموده و موجبات این اتهام را فراهم آورده باشند. البتّه این به معنای رفع اتهام از تمام متهمین نیست؛ بلکه اتهام بسیاری از آنها، بخصوص آنانکه صاحب کتب بوده اند، از راه های دیگر، مانند مشترک بودن ابن غضائری با شیخ و نجاشی در وارد آوردن اتهام، قابل اثبات است.

1 . ابن منظور (630711ق)، لسان العرب، تعلیق علی شیری، چاپ اوّل: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق، ج10، ص80
2 . موسوی خوانساری اصفهانی، میرزا محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، قم، اسماعیلیان، 1390ق، ج1، ص47
3 . نجاشی اسدی کوفی، ابوالعباس احمدبن علی بن عباس (372450ق)، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری، قم مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین، ص269، رقم705
4 . برای اطلاع بیشتر از اقوال علما درباره «ابن غضائری» مراجعه شود به: 1. روضات الجنات، ج1، ص47 به بعد.2. الفوائد الرجالیة، محمداسماعیل بن حسین بن محمدرضا مازندرانی خواجوی (م1173ق)، تحقیق سیدمهدی رجایی، چاپ اوّل، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372ش، ص276 به بعد. 3. اعیان الشیعة، سیدمحسن امین، تحقیق سیدحسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403ق، ج2، ص565و566 4. سماء المقال فی تحقیق علم الرجال، حاج میرزا ابالهدی کلباسی اصفهانی، تحقیق سید محمدعلی روضاتی اصفهانی، قم، مکتبة البرقعی، 1337ش، ج1، ص715
5 . اعیان الشیعة، ج2، ص565 والفوائد الرجالیة، ص276
6 . شیخ طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن بن علی (385460ق)، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، مشهد، دانشگاه مشهد، 1351ش، مقدمه، ص2
7 . سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، چاپ دوم: قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408قم، ص89
8 . الفهرست، مقدمه.
9 . کلیات فی علم الرجال، ص87، به نقل از: رجال العلاّمة، ص225 و اعیان الشیعة، ج2، ص566
10 . اعیان الشیعة، ج2، ص565
11 . کلیات فی علم الرجال، ص78
12 . الفوائد الرجالیة، ص284
13 . طهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ اوّل: تهران، چاپخانه مجلس، 1335ش، ج10، ص89 به بعد و ج4، ص288 به بعد
14 . تعلیقه نویس کتاب «الرعایة» از نسخه ای از «الضعفاء» در مجموعه شماره1071 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نام می برد: (الرعایة فی علم الدرایة، شهید ثانی، تعلیق عبدالحسین محمدعلی بقال، چاپ دوّم: قم، کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، ص177)
15 . به نقل از «الفوائد الرجالیة» ص276
16 . میرداماد، محمدبن محمدباقر حسینی، الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیة، چاپ سنگی، بی جا، بی نا، بی تا، ص59
17 . همان، ص113
18 . الذریعة، ج10، ص90
19 . خویی، سیدابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، چاپ چهارم: قم، مرکز نشر آثارالشیعة، 1410ق، ج1، ص102
20 . الذریعة، ج24، ص329، 333و338
21 . به نقل از اعیان الشیعة، ج2، ص565
22 .تستری، شیخ محمدتقی، قاموس الرجال، چاپ دوم: قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1410ق، ج1، ص67
23 . کتاب الضعفاء، نسخه خطی، برگه3
24 .در ترتیب این جدول، از کتب زیر استفاده نمودیم:
1. رجال النجاشی
2. الفهرست، شیخ طوسی
3. رجال الطوسی، ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، تعلیق سید محمدصادق آل بحرالعلوم، چاپ اوّل: نجف، مطبعة الحیدریّة، 1381ق
4. اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، مشهد، چاپخانه دانشگاه مشهد، 1348ش
5. المعجم الموحّد لاعلام الاصول الرجالیّة والخلاصة للعلاّمة، محمود دریاب نجفی، چاپ اوّل: قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1414ق
6. معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم خویی
7. جامع الرواة، کاظمی اردبیلی
25 . برای اطلاع بیشتر از نظریات پیرامون مستثنیات از «رجال نوادر الحکمة» مراجعه شود به: مشایخ الثقات، میرزا غلامرضا عرفانیان، قم، مؤلف، 1416ق، الحلقة الثانیة، ص113
26 . در این مورد فقط کافی است بدانیم که «سهل بن زیاد» که یکی از این متهمان می باشد، در سلسله سند 2304 روایت واقع شده است. (معجم رجال الحدیث، ج8، ص341)
27 . اختیار معرفة الرّجال، ص195
28 .برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به معجم رجال الحدیث و جامع الرواة و دیگر موسوعه های رجالی شیعه، ذیل اسامی آنها
29 . قاموس الرجال، ج1، ص6667
30 . مقباس الهدایة فی علم الدرایة، عبدالله مامقانی (12901351ق)، تحقیق محمدرضا مامقانی، چاپ اوّل: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1411ق، جلد2 ،ص303304
31 . فوائدالوحید، ص3839 (چاپ شده در آخر کتاب «رجال الخاقانی»، علی خاقانی، تحقیق سید محمدصادق بحرالعلوم، چاپ دوم: قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1404ق)
32 . الذریعة، ج24/328329
33 . رجال النجاشی، ص28 و جامع الرواة، ج1/258
34 . جامع الرواة، ج1/246
35 . رجال النجاشی، 338 و جامع الرواة، ج2/205
36 . الذریعة، ج24/322
37 . مقدّمه «اختیار معرفةالرجال» به قلم حسن مصطفوی
38 . الذریعة، 1/365
39 . اختیار معرفةالرجال، رقم1002
40 . همان، رقم1014 و 347
41 . همان، رقم550
42 . همان، رقم511و547
43 . جامع الرواة، ج1/163، به نقل از کشی
44 . اختیار معرفةالرجال، رقم538و1012
45 . همان، رقم990
46 . همان، رقم999
47 . همان، رقم990
48 . همان، رقم998
49 . همان، رقم638
50 . همان، رقم511، 537و543
51 . همان، رقم591
52 . همان، رقم547
53 . همان، رقم704
54 . همان، رقم1002
55 . همان، رقم511
56 . همان، رقم1002
57 . همان، رقم511
58 . همان، رقم994995، 997
59 . همان، رقم347
60 . همان، رقم347
61 . همان، رقم347
62 . همان، رقم1001
63 . همان، رقم339، 408، 511 و543
64 . همان، رقم638
65 . همان، رقم1001
66 . همان، رقم584
67 . همان، قم 1012
68 . کلیات فی علم الرجال، ص81
69 .رجال النجاشی، ص269
70 . همان، ص165
71 . همان، ص182
72 . همان، ص265
73 . همان، ص338
74 . همان، ص406
75 . همان، ص27
76 . همان، ص428
77 . رجال الطوسی، ص470
78 . الفهرست، ص2
79 . رجال الطوسی، ص410
80 . همان، ص411
81 . همان، ص413
82 . همان، ص414و430
83 . الفهرست، ص162
84 . رجال الطوسی، ص420
85 . الفهرست، ص211 و رجال الطوسی، ص485
86 . رجال الطوسی، ص418
87 . همان، ص391
88 . الفهرست، ص311
89 . رجال الطوسی، ص389
90 . همان، ص436
91 . همان، ص436
92 . همان، ص515
93 . به نقل از معجم رجال الحدیث و جامع الرواة، در ذیل اسامی آنان
94 . من لایحضره الفقیه، ابوجعفر الصدوق محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی (م.381ق)، تعلیق سیدحسن موسوی خرسان، چاپ پنجم: تهران، دارالکتب الاسلامیّة، 1390ق، ص3
95 .اصول الحدیث واحکامه فی علم الدرایة، جعفر سبحانی، چاپ دوّم: قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1414ق، از ص43 تا 52، با تلخیص و تصرف
96 . کامل الزیارات، شیخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه، تصحیح و تعلیق عبدالحسین امینی، نجف، مطبعة المرتضویة، 1356ق، ص4
97 . تفسیرالقمی، جلد1، ص4
98 . برای اطلاع از نام اساتید و شیوخ آن دو، مراجعه شود به: معجم رجال الحدیث، ج4، ص95، ضمن شرح حال «جعفربن محمدبن قولویه» و همان، ج11، ص195، ضمن شرح حال «علی بن ابراهیم قمی»
99 . با استفاده از: کلیات فی علم الرجال، ص297 تا 320
100 . معجم رجال الحدیث، ج14، ص243
101 . همان، ج9، ص156
102 . همان، ج13، ص238
103 . همان، ج11، ص246
104 . همان، ج9، ص72
105 . همان، ج8، ص24
106 . فوائدالوحید، ص38و39
107 . الرواشح السماویة، راشحه35، ص113
108 . همان، ص59
109 .به نقل از: الفوائد الرجالیة، خواجویی، ص276
110 . برای اطلاع از بعضی از این روایات مراجعه شود به:
1. تهذیب الاحکام، ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، چاپ سوم: تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1390ق، ج8، ص55
2. الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، تحقیق و تعلیق سیدحسن موسوی خرسان، چاپ چهارم: تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1363ش، ج3، ص288
3. اختیار معرفةالرجال، ص146و147
111 . اختیار معرفةالرجال، ص147
112 . معجم رجال الحدیث، ج20، ص202
113 . اختیار معرفةالرجال، ص146

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *