سی امین نشست سیره پژوهی با موضوع نقد کتاب «ارزیابی اخبار قضاوت های امیر المؤمنین(ع)» تالیف حجة الاسلام مصطفی صادقی به میزبانی گروه تاریخ اسلام مجتمع آموزش عالی امام خمینی(ره) برگزار شد.
ناقدین این کتاب، آقایان دکتر جوادی و دکتر صفری فروشانی بودند. در ابتدای این نشست، نویسنده کتاب به تشریح انگیزه های نگارش کتاب پرداخت
و گفت: جرقه نگارش این کتاب زمانی در ذهن من ایجاد شد که در برخی جلسات آیت الله مددی شرکت می کردم که به نقد و بررسی کتاب آقای مدرسی می پرداختند و در یک جلسه وارد مبحث اصبغ بن نباته شدند. در گذشته، برای من نیز درباره این اخبار، جای سوال بود؛ خصوصا با توجه به این که مانند روایات ظهور، بسیار نقل شده و کمتر به نقد و بررسی آن با رویکرد تاریخی پرداخته شده است.
وی مشکل مهم خود را در تالیف این کتاب، مباحث بین رشته ای عنوان کرد که خصوصا در حوزه فقه و حدیث نیاز به وارد شدن متخصصان این رشته ها احساس می شد. وی درباره سوال اصلی کتاب گفت: سوال اصلی این است که آیا هر کدام از این اخبار که از قضاوت های امیرالمومنین(ع) نقل شده است می تواند امکان وقوعی داشته باشد و آیا رخ داده است؟
استاد صادقی در بیان پیشینه تحقیق گفت: در کتاب های متعددی این اخبار جمع آوری شده است. در این زمینه می توان به کتاب کافی، قضایا و احکام امیر المومنین(ع) تالیف مرحوم علامه سید محسن امین، کتاب ابواسحاق کوفی (ابراهیم بن هاشم) که در انتساب کتاب به او اختلاف نظر است، مرحوم علامه شوشتری در کتاب مفصل خود، تنها روایات را جمع آوری کرده و به مناسبت، به موضوعات دیگر نیز پرداخته است که به نظر بنده خروج از موضوع است؛ مثلا به مناقب امام علی(ع) و طعن خلفا پرداخته و هدفش روشن کردن فضیلت امام علی(ع) با علم و قضاوتش و نشان دادن ضعف خلفا بوده است.
وی ساختار این کتاب، در ابتدا ساختاری فقهی معرفی کرد و در این باره گفت: بعدا اساتیدی که این کتاب را مطالعه کردند فرمودند که مهندسی کتاب عوض شود و به شکل منبع، اسناد و متن که همان قرائن و شواهد را شامل می شود نگاشته شود. بنابراین کسی که کتاب را مطالعه می کند اسمی از قضاوت های امام(ع) مشاهده نمی کند و به همین خاطر، در نمایه آخر کتاب، حداقل ۱۳۰ روایت با علائمی مشخص شده است.
این پژوهشگر تاریخ، کلیات فصول کتاب را شامل تاریخچه قضاوت در اسلام، جایگاه قضایی امیرالمومنین(ع)، مفهوم شناسی قضا، سیره قضایی امیرالمومنین(ع)، معیارهای ارزیابی یک خبر، جایگاه مولف و نسبت کتاب با او، گونه های منابع، بررسی راویان اصلی و مهم و قرائن و شواهد دانست و در توضیح مفهوم قضا گفت: قضا در جمله «قضی علی» الزاما به معنای قضاوت و فصل خصومت نیست بلکه در بسیاری جاها، قضی به معنای قال است که در این بخش، مواردی نیز به عنوان شاهد آمده است. همچنین قضاوت می تواند به معنای حکم کردنی باشد که فصل خصومت طرفینی را به همراه داشته باشد.
نویسنده کتاب در گونه شناسی راویان اصلی و مهم افزود: در این کتاب راویانی مانند سکونی که از مهم ترین راویان قضاوت است مورد بررسی قرار گرفته و برخی از آن ها نیز شخصیت شناسی شده است که یکی از مهم ترین نتایج آن، قصاص بودن برخی آن ها است. همچنین در این کتاب، آمده است که برخی اخبار ائمه(ع) به امیرالمومنین(ع) منتسب شده است؛ مثلا امام صادق(ع) مطلبی را فرموده اند و به امام علی(ع) استناد داده شده است.
حجة الاسلام صادقی یکی از اشکالات وارد به کتاب خود را نقل نشدن برخی از این اخبار بصورت کامل دانست و در پاسخ به این اشکال گفت: هم اکنون نیز حجم کتاب زیاد شده است و اگر می خواستیم همه داستان ها بصورت کامل آورده شود حجم بیشتری می طلبید.
پس از آن آقای دکتر جوادی به عنوان منتقد، اولین نقد خود را به تعبیرات «خیلی مهم است» و یا «خیلی عجیب است» بعد از نقل برخی اخبار توسط نویسنده کتاب اختصاص داد و در توضیح آن گفت: به نظر می رسد اگر بخشی از این دعاوی مطرح شده در اخبار قضاوت ها را به قضات کار کشته شرکت کننده در دوره های مختلف دادگاه ها بدهیم و رای آن ها را ببینیم و سپس بررسی کنیم آیا این خبر مهم است یا یک قاضی دارای همه شرایط قضاوت به راحتی می تواند چنین حکمی صادر کند؟ ما گاهی اوقات عظمت امام علی(ع) را در این می بینیم که خطبه بدون نقطه خواند ولی مشاهده می شود که فردی تفسیر ۵ جلدی بدون نقطه می نویسد. حالا عظمت امام علی(ع) از بین می رود یا از همان اول که این را از عظمت ایشان می دانستیم کار درستی نبود.
همین ابراز تعجب را می توان درباره احادیث طبی گفت که یک طبیب جا افتاده و درس خوانده فهیم باید آن را مورد بحث قرار دهد و این گونه نشود که گاهی اوقات یک چیزی به عنوان عظمت نقل کنیم و بعد مشخص شود نه تنها عظمت نیست بلکه می تواند مشکل آفرین هم باشد.
وی در بیان نقد دوم خود به این کتاب گفت: نویسنده در چند مورد بیان کرده است که مثلا ممکن است این مطلب از طریق فرقه های مختلف به این اخبار راه پیدا کرده باشد. بصورت کلی عرض کنم، نتیجه ای که بدست آورده ام این است که اصل اولی در مطالعات فرقه ها این است که هر کدام از آن ها که مطلبی را به فرقه مقابل نسبت می دهند دروغ است و در این زمینه هیچ فرقه ای مستثنا نیست. منشأ این اشتباه این است که فکر می کنیم همانطور که علی با حق است و حق با علی است ما نیز بر حقیم. مرحوم مطهری در نقد این قول که امام زمان(ع) می آید تا عده ای شیعه را نجات دهد می گوید: این مطلب صحت ندارد و امام زمان(ع) می آیند بشریت را نجات دهند و شیعه و غیر آن در این مساله موضوعیت ندارد. می گویند فلان فرقه چنین گفته است. مگر من به عنوان یک فرقه، هر چه می گویم درست است؟
وی در نقدی دیگر در بحث «نسائکم حرث لکم» که نویسنده داستانی مرتبط با آن نقل می کند و می گوید این مطلب با قرآن مخالف است، گفت: واقعیت این است که خود شیخ طوسی که این بحث را مطرح کرده به مخالف قرآن بودن آن اشاره نمی کند بلکه روایاتی را که می آورد نقد سندی می کند. در عین حالی که حرف های خود مرحوم شیخ هم جای ان قلت دارد. زمانی حضرت آیت الله وحید می فرمودند احادیث تقیه ما اگر با مالک بود فرض تقیه داریم ولی ابوحنیفه که خودش در آن دوره مغضوب است تقیه در مورد او فرض نمی شود و اتفاقا شیخ می گوید که فتوای مالک همین بوده و مشکلی ندارد که نشان می دهد اساسا در این جا بحث تقیه مطرح نبوده و در فضای مدینه چنین بحثی مطرح شده و فضای تقیه ای نیست.
آقای دکتر جوادی در نقد بحث احراق در کتاب، گفت: به این دلیل که روش این کتاب روش سنتی است من هم بر اساس همان روش سنتی نکاتی را عرض می کنم و الا ممکن است بر اساس دیدگاه مقاصد الشریعه ای که چندان بین ما سابقه ندارد نیز استدلال شود. مرحوم بهشتی می گوید: گاهی ممکن است راجع به مسایلی که قرآن مطرح کرده، اصل حکم را نگه داریم ولی چگونگی اجرای حکم را دگرگون کنیم و تغییر دهیم. پس کسی ممکن است بر اساس مقاصد الشریعه ای وارد شود و این کار را انجام دهد. مرحوم بهشتی در کتاب حج، در این مساله که آیا تسمیه برای ذبح حیوان لازم است یا نه؟ می گوید: بحث تسمیه مربوط به بحث قربانی بوده است و قربانی برای بت ها حرام است و اگر می خواهد قربانی شود حتما باید لله باشد ولی در مواردی اصلا بحث قربانی نیست؛ نه برای بت، نه برای قربانی. ایشان می گوید: آن چه قرآن در مقام بیان بوده است قربانی برای بت ها بوده است. این مطلب، بحث دیگری است.
وی در ادامه تاکید کرد که بحث در این جا داخل در بحث سنتی است گفت: مرحوم شیخ در تهذیب، در صفحه ۶۴ جلد ۱۰ می گوید: «فالامام مخیر بین ان یقیم علیه الحد بضرب الرقبة او اهدار من الجبل او الاحراق بالنار او الرجم.» بنابراین با وجود چنین نکاتی، بحث احراق چیزی نیست که بطور مسلم غلط باشد و مطلبی باشد که در روایات و فتاوای ما راه پیدا نکرده باشد.
آقای دکتر جوادی در ادامه به این نکته اشاره کرد که چه خوب است اگر می خواهیم بصورت بررسی سندی کار کنیم همه جا این گونه باشد و اگر بناست که از نظر سندی، گزارشی را نفی کنید در هر دو طرف باشد. وی در ادامه افزود: در بخش هایی از کتاب، آمده است که این گزارش توسط اهل سنت نقل شده است. در بیان این مطلب باید گفت که بخشی از آن ها بسیار طبیعی است؛ زیرا اهل سنت بر خلاف شیعیان، قضاوت و دستگاه قضایی داشتند و طبیعی بود که بسیاری از این مسایل را نقل کنند. بنابراین نقدی نیست بر این که بگوییم از اهل سنت نقل شده است.
وی در بیان مطلبی که نویسنده طی آن سیره یکی از خلفا را لگد زدن دانسته بود گفت: این که نویسنده می گوید سیره او چنین بوده، به این معناست که مدارک و سند ها را جمع آوری کردید و سیره آن فرد را بدست آوردید، در حالی که اگر ادعای سیره شد نیاز به اثبات دارد.
آقای دکتر جوادی برخی ادعاهای نویسنده کتاب را صرف استبعاد دانست و در مورد ارائه تحلیل توسط نویسنده گفت: ما حداکثر چند تحلیل را می دانیم ولی بر بسیاری از مطالب تسلط نداریم و بر اساس «وامرهم شوری بینهم» لازم است با متخصصین آن رشته مشورت کنیم تا شاید احتمالی که می دهیم احتمال درستی باشد.
وی در بیان برخی تحلیل های نادرست به یک مورد به عنوان مثال اشاره کرد و گفت: آقایی نوشته بود که مرا دعوت کرده اند تا در فلان دانشگاه آمریکا سخنرانی کنم. من این آقا را می شناختم و دامادش هم در همان دانشگاه بود. بررسی کردیم، مشخص شد زمانی که به خانه دامادش رفته بود داماد به او گفته بود که دانشگاه ما هم سخنرانی کن. ولی آن فرد در کتابش این ها را ننوشته است. وی در مثال دیگر گفت: همیشه در ذهنم بود که چرا دیدگاه شهید مطهری درباره تصوف با عبدالرحمن بدوی یکسان است. تا وقتی که خود نوشت عبدالرحمن بدوی را خواندم که می گوید: ده ماهی در ایران استاد مدعو بودم و در آن جا در دانشگاه تهران چند کلاس درباره تصوف داشتم. اتفاقا کتاب تصوف او همان درس های او در دانشگاه تهران است. او می گوید: عده ای به کلاس من می آمدند، از جمله مرحوم مفتح و آقای محقق و مطهری. اگر این مطلب را نمی دانستیم مجبور بودیم تحلیل کنیم که چرا شهید مطهری درباره تصوف چنین می گوید؟ این که بلافاصله یک تحلیل اموی یا تحلیل عباسی در کنار یک گزاره تاریخی می گذاریم، آیا واقعا کنارش تحلیل اموی یا عباسی بوده است؟
آقای دکتر جوادی در پایان سخنان خود به یکی از تحلیل های نویسنده در این کتاب اشاره کرد و گفت: در جایی از کتاب، بیان شده که کسی پا رو پای امام علی(ع) گذاشت و حضرت او را با شلاق تادیب کرد. خود نویسنده اشاره می کند که اساسا شلاق دست همه کس نبوده و اگر دست یک شخصیتی بود معلوم بود مهم است. سوال مهم این جا است که اگر او شلاق را دست امام می دید باید می فهمید مهم است و نباید جرات می کرد چنین کاری کند. لازم است در این جا تحلیل شود که اساسا در سیره امام علی(ع) مطلبی وجود دارد که تایید کند ایشان کسی را بخاطر شخص خودش تادیب کرده باشد؟
پس از آن، آقای دکتر صفری به عنوان ناقد دیگر این کتاب، یکی از نقاط قوت آن را نو بودن آن در حوزه خود دانست و افزود: شاید تا کنون بصورت مجموع به نقد و بررسی اخبار قضاوت ها پرداخته نشده و این قضاوت ها همیشه به عنوان کرامت های تکوینی یا اعجاز علمی مطرح می شده است و کسی جرات نکرده وارد بررسی و نقد آن ها شود.
وی با اشاره به ضرورت وارد شدن به نقد برخی از این گونه روایات گفت: خوب بود نویسنده محترم به بحث تطور این گزارش ها نیز می پرداختند؛ زیرا مشخص می شد که این گزارشها از نظر کمیت در زمان های مختلف افزایش داشته اند.
مدیر گروه تاریخ اسلام مجتمع آموزش عالی امام خمینی(ره) این کتاب را کتابی نسبتا جامع در نقد منابع معرفی کرد و افزود: مباحث نو و سرنخ های خوبی در این کتاب است و الگوهای مناسبی در آن برای نقد معرفی شده است.
وی به بین رشته ای بودن این موضوع اشاره کرد و گفت: این موضوع با چند علم فقه، حدیث، رجال، تاریخ و برخی از موارد با ملل و نحل و فرقه شناسی در ارتباط است و نقطه قوت کتاب در این است که در این چند رشته، عرصه وجود کرده است.
آقای دکتر صفری در نقد این کتاب به برخی نکات مهم اشاره کرد که بصورت فهرست وار به آن ها اشاره می کنیم:
۱- سرتاسر کتاب در حد این علوم، خود را نشان نداده است؛ مثلا انتظار داریم وقتی وارد فقه می شود مثل یک فقیه وارد شود و همینطور در علوم دیگر.
۲- این کتاب دو نسخه داشته است. در نسخه اول، ۱۳۰ مورد قضاوت امام بصورت فهرست وار، ذکر شده بود و به ترتیب مورد نقد قرار گرفته بود. به نظر می رسید این کار، نقد منظمی نباشد. پیشنهاد شد که این ها طی فصولی جای داده شود و نقد سندی و محتوایی و نقد دلالتی شود. این کتاب سرنخ ها و تیترهای خوبی در ارزیابی اسناد و مدارک و شواهد و قرائن ارائه کرده است. بنابراین، بنا شد این موضوع در چارچوب مذکور مورد بحث قرار گیرد ولی نویسنده، از آن علاقه اول دست برنداشت و دوباره می خواست بر همان ۱۳۰ مورد تکیه کند. هم اکنون نیز که در قالب دیگر ریخته است، باز آن ۱۳۰ مورد باقی مانده است. مثلا ده مورد را در نقد سندی، ۲۰ مورد در نقد محتوایی و همین طور موارد دیگر جای داده و بر همان نسخه اول وفادار مانده که مشکلاتی را ایجاد کرده و از این جهت ساماندهی کتاب به هم خورده است.
۳- برخی از عبارات عام مانند این که «همه پذیرفته اند» در این کتاب آمده که عامیانه است و ممکن است کسی نپذیرفته باشد.
۴- در این کتاب، جنبه های اثباتی از جنبه های سلبی جدا نشده است. بالاخره مشخص نشد که از این ۱۳۰ گزارش، کدامیک مورد قبول نویسنده و کدامیک توسط او مردود اعلام شده است و آن ها را که قبول دارد بر چه اساسی است؟
۵- این کتاب، فصلی با عنوان «سیره قضایی امام علی(ع)» دارد که نویسنده در این جا نیز طاقت نمی آورد و زمانی که می خواهد وارد مثال شود، آن مورد را نقد می کند؛ در حالی که در بحث سیره قضایی، انتظار بر این است که مثال هایی آورده شود تا بیان کند سیره قضایی حضرت چیست؟
۶- نویسنده سعی در پالایش نسبی ابتدایی نکرده است و ای کاش به ما ملاکی می داد که بر اساس آن گزارش هایی را رد یا قبول کنیم.
۷- خوب بود در این کتاب، مطالعات پیرامونی مورد بررسی قرار می گرفت. به عنوان مثال، اقوال مختلف گروه های اسلامی نظیر اهل سنت و زیدیه ذکر می شود و بیان می گردید که آیا شبیه این قضاوت ها برای فرد دیگری نیز رخ داده است نه؟ چنانچه این مطالعات پیرامونی انجام می شد ممکن بود سرنوشت بسیاری مباحث به گونه ای دیگر رقم بخورد؛ به عنوان مثال، مشخص می شد شخصی که در زمانه خاصی بوده است این مساله را اضافه کرده است.
از همین مطالعات پیرامونی، می توان به بسترشناسی زمانی و مکانی پرداخت؛ به عنوان مثال خوب بود مشخص می شد که آن مساله ریاضی برای اولین بار در چه زمانی گفته شده است؟ و علم ریاضی و جبر چه پیشرفتی داشته است؟ و آیا راوی، با ریاضی دان ها هم در ارتباط بوده است یا نه؟ این کار، باب نویی در مسایل باز می کرد.
۸- برخی مباحث مبنایی کمتر مورد توجه نویسنده قرار گرفته است و بصورت گذرا به آن پرداخته شده است و لازم بود مبنای نویسنده در این جا روشن شود. مثل این که تا چه حد، علم قاضی را قبول دارد؟ و بالاتر از آن، آیا امام می تواند از علم غیب و علم خاص خودش در قضاوت ها استفاده کند؟ از پیامبر(ص) نقل می شود که : «انما اقضی بالبینات» یعنی من با دلیل و بینه حکم می کنم و اگر به نفع کسی، مطلبی را گفتم و واقعا حقش نبود خودش متوجه باشد که این حکم من، برای او حلیت آور نیست. همچنین در مباحث مهدویت که گفته می شود حضرت حجت(عج) مانند حضرت داود قضاوت می کند و طبق ظاهر حکم نمی کند، مخالف سیره نبوی و سیره ثابت شده علوی است. هر چند این مطلب، در اصل هم اول الکلام است؛ زیرا چه کسی گفته است که حضرت داود طبق بینات حکم نمی کرد؟ که باید برای آن دلیل قرآنی و روایی بیاوریم. اگر دلیل، گزارش «مات الدین و عاش الدین» باشد آن گزارش زیر سوال است؛ البته ممکن است کسی آن گزارش را قبول کرده و فکر کرده که حضرت داود با علم خودش قضاوت می کرده است.
۹- یکی از مباحث مهم دیگری که در این کتاب تشریح نشده ولی خوشبختانه به یک مقاله آدرس داده شده است، مساله قضیة فی واقعه است. روشن است، عمده قضاوت های امیر المومنین(ع) که در کتاب های قضایی و تاریخی است چندان مورد توجه فقها قرار نگرفته است و جایگاه قضایی و فقهی این اخبار قضایی، چندان رفیع نیست. برخی در بیان توجیه این مساله، گفته اند که این اخبار، قضیة فی واقعه هستند و موارد مخصوصی بوده اند که کار خود حضرت بوده و هیچ کس غیر از ایشان نمی توانسته این کار را انجام دهد. این مطلب، جای سوال و بحث دارد که آیا همه یا عمده قضاوت های حضرت این گونه بوده است؟ این موضوع آن قدر مهم است که من به یکی از دانشجویان دکتری پیشنهاد دادم که موضوع خود قرار دهد.
۱۰- مبحث دیگری که کمتر در این کتاب مطرح شده است مساله تفاوت ماهوی قضاوت های حضرت علی(ع) قبل از حکومت و در زمان حکومت است. همچنین قضاوت های زمان پیامبر(ص) و قضاوت های زمان خلفا و حتی شاید بتوان قضاوت های زمان حکومت را به قبل از کوفه و بعد از کوفه تقسیم کرد و همچنین قضاوت های درون جنگ و بیرون جنگ را در نظر گرفت. با در نظر گرفتن این مسایل می توان، الگوی مناسبی برای قضاوت های کنونی باشد.
۱۱- این کتاب، در بحث های منبع شناسانه، سرنخ های خوبی داده است و جا داشت منابع سنی و شیعه از هم جدا شوند. ممکن است در یک بررسی مشخص شود که اهل سنت بیشتر به جنبه های تاریخی و شیعیان معمولا به جنبه های مناقبی، اعجازی و ماورائی توجه می کنند. آیا این مطلب استثنا نیز دارد و اگر هست به چه گونه است؟ حتی خوب بود این اخبار در منابع فرقه های دیگر مانند زیدیه و اسماعیلیه نیز مورد بررسی قرار می گرفت؛ به عنوان مثال بررسی می شد آن چیزهایی که در کتاب دعائم الاسلام قاضی نعمان نقل شده با اخباری که در کافی نقل شده یا ابراهیم بن هاشم و علی بن ابراهیم نقل می کنند تفاوت ماهوی دارد یا نه؟
۱۲- مطلب دیگری که می توانست توسط نویسنده پررنگ شود نقش قصه گویان و سبک داستان سرایی در برخی از این قضاوت هاست. اما در برخی موارد تنها به ذکر چند خط بسنده شده است.
۱۳- در بحث سندی مبنای مشخصی اتخاذ نشده است و هرجا مخالف دید نویسنده بوده با سندهایی رد شده و در برخی از موارد که موافق دید وی بوده با سند های دیگر مورد تایید قرار گرفته است.
۱۴- بحث های مفهوم شناسی این کتاب، جالب است؛ بخصوص بحث قضا که در یک اقدام ابتکاری قضا تنها به معنای قضاوت کردن در نظر گرفته نمی شود و نویسنده، معانی مختلفی برای آن در نظر می گیرد.
آقای دکتر صفری، در پایان با تاکید بر این مطلب که نقدهای وارد شده، چیزی از ارزش این کتاب نمی کاهد گفت: این کتاب می تواند مبنایی برای رسیدن به سطوح بالاتر قرار گیرد.
پس از آن، حجة الاسلام مصطفی صادقی نویسنده کتاب، ضمن تشکر از بذل عنایات اساتید محترم به این کتاب و پذیرش اکثر نقدها، گفت: ما در بیان برخی مطالب، با محدودیت هایی مواجه هستیم و ممکن است حوزه علمیه، بسیاری از نقدهای نقدهای تاریخی را نپذیرد.
وی در پاسخ به این شبهه که برخی مطالب را به برخی فرقه ها نسبت داده است گفت: در جایی گفته ام که ممکن است این مطلب از اهل سنت به کتاب های شیعه راه یافته باشد و خواسته ام مساله را حل کنم.
استاد صادقی در بیان تعارض برخی اخبار با مبانی فقهی گفت: نقل می شود سه نفر، نزد امیر المومنین(ع) می آیند و شهادت بر فحشای شخصی می دهند و می گویند که نفر چهارم نیز در راه است. امام علی(ع) می فرماید که شما حد بخورید. اما قاعده اش این بوده که حضرت، صبر کند. من این بحث را در کتاب آوردم ولی ناظر فقهی فرمودند که طبق قواعد فقهی اگر چهار شاهد کامل نباشد آن سه نفر نیز حد می خورند.
وی در ادامه به بحث احراق و اجرای حد بوسیله سوزاندن ا شاره کرد و گفت: این که امام علی(ع) شخصی را در گودال بنشاند و آتش بزند با سیره ایشان سازگار نیست. در ادامه نمونه های تاریخی ذکر کرده ام که مثلا خالد بن ولید از کوه پرتاب می کرده و یا ابوبکر فجائة بن عبد یالیل سلمی یا اسلمی را آتش زد و اعتراض شدیدی علیه ابوبکر در تاریخ صورت می گیرد و لحظه آخر عمر، حدیث پشیمانی گفت که ای کاش چند کار انجام نمی دادم که یکی از آنها آتش زدن فجائه بود. خواستم بگویم ممکن است یک رگه هایی پیدا کنیم و تلاش کردم آن را نپذیرم.
نویسنده کتاب درباره تادیب با شلاق گفت: در این قسمت بحث کرده ام که آیا امام علی(ع) درّه (شلاق) به دست می گرفت؟ اگر پیشینیه اش این بوده که عمر نیز دره به دست بوده، سیره امام علی(ع) چگونه بوده است؟ و اساسا دره چیست؟ در نهایت نیز بیان کرده ام که دره، شلاق نبوده است، بلکه یک چیزی مثل چوب برای توجه دادن به افراد و تذکر بوده است ، در حدی که شلاق حساب نشود.
در پایان نیز آقای دکتر الله اکبری به عنوان یکی از مشاورین نگارش این کتاب با بیان این مطلب که کتاب های نگاشته شده در این زمینه دارای محتوای یکسان هستند و بسیاری از آن ها تنها شکل جمع آوری شده این اخبار بدون نقد و بررسی هستند، گفت: این کتاب، یک گام تازه است که وارد فضای نقد این روایات شده و بخشی از ارزشمندی این اثر نیز به همین جهت است.
وی در ادامه گفت: اگر یکی از طلاب، مبانی و روش آقای صادقی در نقد این اخبار را در یک مقاله جمع کند کار ارزشمندی می شود؛ زیرا نویسنده، لابلای کتاب، بصورت گذرا، گاهی معیارهایی برای نقد را بیان می کند و بصورت یک جا معیار خود را بیان نکرده است.