به گزارش سایت دانشنامه اهل بیت (ع) سی و پنجمین نشست تاریخ کلام امامیه روز سه شنبه 16 آذر 95 با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی در بنیاد فرهنگی امامت برگزار شد.
آنچه در ادامه می خوانید مشروح این نشست است:
بحث را در باب مدرسه مدینه از جریان اول که جریان محمد بن حنفیه موسوم به جریان کیسانیه است آغاز کردیم. در آغاز این سلسله مباحث عرض شد که تشیع یا جریانهای درون شیعی دوره مدرسه مدینه را به سه جریان اصلی میتوان تقسیم کرد:
1- جریان با محوریت محمد حنفیه: جریان مختار بخشی از این حرکت عمومی است
2- جریان امام سجاد (ع) که طولانیترین و پر امتداد ترین حرکت شیعی است.
3- جریان بنی حسن (ع): آنها از مدینه با یک رویکرد خاص حرکتی را در درون جریان شیعه شروع میکنند.
هر سه جریان هرچند در آغاز یک نگاه سیاسی دارند و حتماً نگرش سیاسی این جریانها حاکم بر کل حرکت فکری و فرهنگی حاکم است اما هرچه زمان پیش میرود نشان میدهد که این جریانها در بطن خودش دارای ایدهها و نظریههای فرهنگی است و کمکم اندیشه و فرقههای علمی را ایجاد میکند. از این جهت یک مورخ میتواند این سه جریان را از دریچه تاریخ تحلیلی سیاسی نگاه کند و یک مورخ تاریخ تفکر هم میتواند از دریچه فکر و عقیده و معرفت دنبال کند. هر سه جریان آغازی سیاسی دارند ولی درگذر زمان روشن میشود که در درون خودش این تفکر وجود دارد.
اقدم این جریانها، جریان محمد حنفیه و کیسانیه است که فعلاً تا حدود سال 81 که فوت محمد حنفیه است جریان را دنبال کردیم. بعداً به این جریان بر خواهیم گشت و دوباره مطالعه میکنیم ولی برای این که بهصورت همزمان ببینیم جریانهای دیگر شیعی چطور حرکت میکنند آن دو جریان را مطالعه میکنیم و بعداً دوباره به این جریان باز میگردیم و از سال 81 به بعد را دقیقتر بررسی میکنیم.
در سیر کلی تاریخ تفکر امامیه، وقتی این مقطع قرون نخستین را فصلبندی کردیم سال 80 را نقطه عطف قرار دادیم. گفتیم عمده حضور مدرسه مدینه تا سال 80 است و پس از او را در مدرسه کوفه مورد مطالعه قرار میدهیم زیرا وزن و ثقل حرکت فکری تشیع به کوفه منتقل میشود.
تا سال 80 را مدرسه مدینه میدانیم؛ زیرا هیچ حوزه فکری و معرفتی دیگری که بار این عقیده را بر دوش بکشد نداریم؛ یعنی حرکت فکری تشیع از مدینه است و از این سال به بعد و شکلگیری تشیع اعتقادی در کوفه و تربیت شاگردانی که هم جریان کیسانیه و هم جریان امام سجاد (ع) در کوفه دارند کمکم کوفه محوریت پیدا میکند و رهبرانی ایجاد میشود.
پس ما مدرسه مدینه را در جریان اول تا فوت محمد حنفیه بستیم و ادامهاش را خواهیم داشت و تعاملات میان کوفه و مدینه را خواهیم گفت و الآن میخواهیم جریان امام سجاد (ع) را از آغاز یعنی بعد از عاشورا بررسی کنیم.
دکتر صفری: ممکن است برخی، خلاف فرمایش شما را معتقد باشند که از سال 81 به بعد باید مدرسه مدینه باشد؛ زیرا امام سجاد (ع) فعالتر میشوند و مردم بیشتر ایشان را میشناسند و بیشتر رهبری امامیه را بر عهده میگیرند.
دکتر سبحانی: میخواهم بگویم مدینه از این سال به بعد بسته میشود بلکه میگویم کوفه از این سال به بعد بهعنوان محور اندیشه ورزی شکل میگیرد. قطعاً مدرسه مدینه تا زمان امام صادق ادامه دارد. هرچه زمان میگذرد تا زمانی که امام موسی کاظم از مدینه خارج میشوند مدینه محوریت دارد.
تا زمان سال 81 مدرسه مدینه منحصربهفرد رهبری فکری تشیع را بر عهده دارد و هیچ حرکت دیگری برای رهبری این جریان نیست. عرض خواهم کرد که اصلاً بعد از محمد بن حنفیه جریان نهضت علمی امم سجاد آغاز میشود؛ اما در اینجا بحث محمد بن حنفیه را بستم.
جریان امام سجاد (ع)
ابتدا شناسه کلی و سپس چند بحث مقدماتی را مطرح میکنیم و تصویر کلی از شرایط و خصوصیاتی است که بر شخصیت آن حضرت و آن دوره وجود دارد و بعداً وارد آن بحثهای فکری و معرفتی میشویم.
شناسه کلی شخصیت حضرت
در این مبحث باید ابتدا دوره تاریخی حضور امام را موردتوجه قرار داد. زمان امامت آن بزرگوار یک دوره طولانی است و کمتر امامی از ائمه چنین دوره بلند تاریخی داشتند. دو امام داریم که زمان امامتشان طولانیتر از بقیه ائمه است: یکی امام سجاد (ع) و دیگری امام صادق (ع) و دیگری نیز امام هادی (ع). معمولاً آن چیزی که کمتر میشناسیم دوره امام سجاد (ع) و امام هادی است و این دو دوره نیز حساستر از دوره امام صادق (ع) و قابلمطالعهتر است.
بنا بر آن چیزی که در کتب تاریخی آوردهاند تولد امام در سال 38 هجری است. ایشان در حادثه عاشورا حضور دارند و سنشان با این فرض 23 سال است. در تاریخ وفات حضرت بین سال 93 تا 95 اختلافنظر وجود دارد. اهل سنت 93 را ترجیح دادهاند و ما 94 را قبول داریم.
یک نقلی از امام باقر (ع) در کتب تراجم اهل سنت دارند که پدر من 58 سال عمر کردهاند. اگر سال 38 را در نظر بگیریم به 96 منتهی میشود و بنابراین فرض باید تاریخ ولادت حضرت را مقدم بر سال 38 بدانیم چون یقیناً زمان وفات ایشان متأخر از 95 نیست.
از فرزندان امام حسین (ع) تنها فرزندی که نسل ایشان را امتداد میدهند امام سجاد (ع) است. ظاهراً قولهای دیگری نیز گفتهشده است ولی اعتباری ندارد. باید کل نسل امام حسین (ع) را از امام سجاد (ع) بدانیم. تعداد فرزندان ایشان در تاریخ ذکرشده است. برای ما در این بحثهای فکری مهم نیست و به مناسبتی بر خواهم گشت.
آنچه مهم است خلفایی که معاصر حضرت بودهاند. در ابتدا یزید و بعد مروان حکم، عبدالملک، ولید امتداد دارد و به هشام نمیرسد.
این دوره سی و چهارساله امامت ایشان را به سه دوره مختلف میتوان تقسیم کرد:
1- بعد از عاشورا تا حدود سال 70 ق؛ دوره تزلزل سیاسی در کل جغرافیای اسلام بخصوص در محیط مکه و مدینه.
2- از حدود سال 70 ق استقرار نسبی سیاسی و حاکمیت عبدالملک مروان در مکه و مدینه شروع میشود یک دوره استقرار و آرامش سیاسی به وجود میآید. این دوره نهساله را به دو دوره میتوان تقسیم کرد: در دورهای که امام سجاد (ع) اصلاً حاضر به حضور در مدینه نمیشوند و وقتی وارد مدینه میشوند در بیرون شهر خیمهای ایجاد میکنند که گفتهشده از پشم بوده است و در آن جا زندگی میکنند. دقیقاً معلوم نیست تا چه زمانی این اقامت طول کشیده است. تنها گفتهشده است: «عده سنین». حدس ما این است که این اقامت تا واقعه حره بوده است؛ یعنی در واقعه حره بهگونهای است که امام سجاد (ع) در مدینه حضور ندارند و بعد از این واقعه به مدینه میآیند. دورهای که اصلاً حضرت در درون مدینه حضور ندارند و هیچگونه فعالیتی ندارند. از واقعه حره نقش حضرت برجسته میشود به این دلیل که بنیامیه به حضرت پناه میآورند و وقتیکه مسلم بن عقبه حمله میکند مردم مدینه به ایشان پناه میبرند. چهره ایشان برجسته است. از یکسو ایشان به مروان و خانواده او پناه میدهند و از آنطرف آنها امان حضرت را میپذیرند. در مدینه چهره آن حضرت خودش را نشان میدهد. توجه کنید که سن حضرت بیشتر از 25 سال نیست.
دکتر صفری: به مسأله فسطاط اشاره کردید و به نظر میرسید میخواهید بر این اساس مبنایی درست کنید.
دکتر سبحانی: مبنای خاصی نمیخواهم درست کنم.
دکتر صفری: سند آن را دیدیم و فهمیدیم سندش متأخر است.
دکتر سبحانی: ابن ابی غره نقل میکند. بررسی میکنیم.
دکتر صفری: این هم که حضرت تمام زندگیشان بیرون از مدینه باشد چیز معمولی نیست.
دکتر سبحانی: بالاخره حضرت در مدینه خانه و کاشانه دارند. بحث این است که معیشت و زندگیشان در درون مدینه بهصورت عادی نیست. بحث ما بسته به این مطلب نیست. یادداشتهایی در مورد سندش دارم. قرائن تاریخی آن را مستبعد نمیداند زیرا بعد از سال 61 تا واقعه حره مدینه وضعیت متلاطمی دارد. درگیریهایی که در درون مدینه وجود دارد و قطببندیهایی که در این شهر شکل میگیرد همین مسأله را نشان میدهد. یکی از اصول فکری امام سجاد (ع) عدم مداخله در هر منازعه فکری و سیاسی است. مختار ابتدا به سراغ ایشان میرود و بعد به سراغ محمد حنفیه میرود. امام قبول نمیکنند؛ بنابراین این اصول حاکم بر رفتارهای ایشان است.
قرائن و شواهد نشان میدهد که این حادثه فسطاط نمیتواند بدون ریشه و مایه باشد. یک موقع یک حادثه غریب است ولی این حادثه غریب نیست. به این معنا که ایشان در مدینه خانه و زندگی دارند ولی شرایط ساسی بهگونهای است که ایشان امکان حضور در مدینه ندارند؛ زیرا نگین حاکمیت سیاسی هستند و میخواهد خودشان را از زیر این نگین بیرون ببرند.
دکتر صفری: بعد از سال 61 حرکتی شروع نشد.
دکتر سبحانی: ولی گرایشها و دستهبندیها وجود داشت.
دکتر صفری: داستان فسطاط بعد از عاشورا است و وقتی به مدینه میآیند فضای مدینه آرام است و ایشان از این فضای آرام تعجب میکنند. همچنین این حرکت نیز نمیتواند اعتراضی باشد؛ زیرا با احترام به مدینه روانه شدند. درهرصورت این مسأله یک مسأله غیرعادی است که برای اثبات آن سند خیلی قوی میخواهد.
دکتر سبحانی: آنچه میخواهیم استفاده کنیم این است که امام سجاد (ع) در آغاز امامتشان از مداخله و درگیر شدن با دستهبندی و منازعات درون جامعه اسلامی پرهیز میکنند.
دکتر صفری: لازم نیست ایشان به بیرون مدینه بروند و در مدینه نیز میتوانند چنین کاری کنند.
دکتر سبحانی: یادمان نرود که توقعاتی که از ایشان وجود دارد سبب میشود که ایشان در بیرون مدینه اقامت کنند. محمد بن حنفیه موردتوجه قرار میگیرد و عبدالله بن عباس در این میانه است و هرکدام نگرش سیاسی دارند. خلأ حضور یکی از حضور خاندان اهلبیت تعیینکننده است. کسانی که به اهلبیت گرایش دارند موضعگیری میکنند.
امام سجاد (ع) هم از لحاظ سن در مقابل بزرگان اهلبیت که وجود دارند و به خاطر شرایط فضای مدینه، شرایط حضور نیست و حضرت هیچ امیدی برای تأثیرگذاری و گرفتن رهبری جامعه شیعه را ندارند. اگر نگاه پسینی داشته باشیم هیچ تأثیری نمیبینیم و امام هر حرکتی را رد میکنند. بهظاهر هیچگونه ورودی در این جریانات ندارند.
حضرت در یک دورهای هستند که سه مرحله مختلف سیاسی اجتماعی وجود دارد که یک مرحله تزلزل سیاسی در مدینه و عدم استقرار خلافت سیاسی است و تا سال 70 ادامه پیدا میکند.
دکتر صفری: چرا سال 70 را میفرمایید؟ چون ابن زبیر در سال 73 ظهور و بروز داشت.
دکتر سبحانی: بهصورت حدودی عرض میکنم.
سؤال: مسأله فسطاط را پسرعموی سید بن طاووس در قرن هفتم نقل میکند که بهصورت معنعن از امام باقر روایت میکند. علت را هم کنار کشیدن امام از مردم نقل میکند.
دکتر سبحانی: روایت سند دارد و معنعن است. ابن مشهدی نیز در مزار خود نقل کرده است. البته علتی که ذکر کرده است بهعنوان تحلیل است و ممکن است تحلیل دیگری نیز وجود داشته باشد.
دکتر صفری: ما در تاریخ به این اعتنا نمیکنیم که یک شخصیت غیر تاریخی مطلبی تاریخی را نقل کند.
دکتر سبحانی: این روایت از ابن ابی غره است و او هم از جابر بن یزید جعفی نقل میکند.
دکتر صفری: مطلب به این مهمی را باید دیگران نیز میگفتند. لوکان لبان
دکتر سبحانی: امام سجاد (ع) شخصیتی نیستند که لازم باشد غیر شیعی از ایشان نقل کند.
دکتر صفری: بخصوص با توجه به مصیبت امام حسین (ع) بازماندگان ایشان زیر ذرهبین هستند.
دکتر سبحانی: هیچکدام زیر ذرهبین نیستند. یک نمونهاش حضرت زینب (س) است که سرنوشت ایشان در نقلها ذکر نشده است.
دکتر صفری: در پرتو امام حسین به ایشان توجه میشود مثلاً توابین به امام سجاد (ع) مراجعه میکنند و از ایشان دعوت میکنند.
دکتر سبحانی: حضرت نیز رد میکنند و هیچگونه واکنشی نشان نمیدهند.
عرض من این است که به تعبیر برخی یک دوره سکوت و انعزال و به تعبیر ما عدممداخله در دستهبندیهای سیاسی آن دوره را از امام سجاد (ع) میبینیم.
از سال هفتاد به بعد قدرت آل زبیر از مکه و مدینه کم میشود و فشار بر روی محمد حنفیه نیز کم میشود و آل زبیر مشغول درگیری و حفظ بقای خودشان هستند. در این مقطع تاریخی از امام سجاد (ع) هیچگونه واکنش جدی سیاسی نمیبینیم. آنچه در اینجا است چه از درون جامعه شیعه هرچه تقاضا برای حرکت میشود و از بیرون هرگونه نشانهای که برای تحریک حضرت صورت میگیرد تا ایشان را وارد درگیری سیاسی کنند ایشان مخالفت میکنند. حتی در واقعه مسلم بن عقبه (واقعه حره) در برخی گزارشهای تاریخی داریم که یکی از قصدهای بنیامیه خود امام سجاد (ع) است و نسبت به ایشان دستور وجود دارد که اگر ایشان نیز وارد ماجرا شد با ایشان نیز برخورد جدی شود؛ بنابراین از بیرون نیز در نظر است که حضرت را در یک شرایط سیاسی درگیر کنند و ایشان را از میان بردارند و حضرت نسبت به این قضیه نیز هیچ حرکتی انجام نمیدهند.
بهعبارتدیگر موضع ایشان موضع بیطرفانه سیاسی است.
در عاشورا یک نقطه عطف سیاسی اتفاق میافتد؛ یعنی یزید که بر اساس خلافت معاویه است این مشروعیت قطع میشود. مروان حکم در فضای خلأ قدرت سیاسی قدرت را دست میگیرد. این است که دوران آشوب است و گمان این نمیرود عبدالملک مروان وارد این جرگه شود و زمانی که به او میگویند که بعد از مرگ مروان خلافت را بر عهده بگیرد تعجب میکند؛ زیرا در مدینه مشغول درس بوده است. درس قرآن میداده است؛ یعنی نشان میدهد که مروانیان زمینه قدرت سیاسی را در خود نمیدیدهاند و تصور نمیکردند که به قدرت برگردند.
خواهیم گفت که عبدالملک برای استحکام قدرت سیاسی مروانیان چه میکند. ازنظر تاریخی دو تئوریسین و مبنا ساز خلافت اسلامی وجود دارد: یکی معاویه و دیگری عبدالملک مروان.
آنها خلافت اسلامی را بر اساس طرحی جدید ساختند. این است که بعد از عاشورا و مردن یزید و روی کار آمدن مروان که دوره کوتاهی است باید بگوییم مقطع اول بنیامیه تمام میشود و مقطع دوم با عبدالملک مروان شروع میشود. او فقیه اهل مدینه است و به زوایای سنت پیامبر آشنا است و مدینه و فرهنگ آن شهر را میشناسد. این فرد به خلافت میرسد و دستیارانی در خلافت پیدا میکند که قدرت را بهطور کامل در اختیار او میگذارند یعنی هرگونه منازع سیاسی را از میدان به درمیکند.
در دهه هفتاد از سال 73 که غلبه کامل رخ میدهد و آخرین تلاشهای معارضین هم سرکوب میشود دو اتفاق میافتد:
1- حاکمیت جدی و بلامنازع سیاسی: کاملاً فضا را یکطرفه میکند و زمینه هرگونه معارضه را از بین میبرد.
2- یک دستگاه فکری و علمی و معرفتی جدی برای اولین بار در مکتب خلافت و جریان اهل سنت شکل میگیرد.
یعنی یک نظام دوسویه سیاسی و اعتقادی معرفتی در این دهه در حال شکلگیری است و امام سجاد (ع) در با این دو پروژه از این نظام مواجه هستند.
این درست مقارن با حضور قوی و پرتوان محمد حنفیه در اداره جامعه شیعه است. حاکمیت سیاسی با دو لبه سلطه سیاسی و سلطه فکری در خط اموی در حال جریان است. همزمان نیز بعد از شکست حرکت مختار، محمد بن حنفیه با عبدالملک مروان بیعت میکند و صریحاً اعلام میکند که هیچ منازعهای با حاکمیت نداریم البته با شرایط خاصی. (شرط اصلی او این است که جامعه شیعه با او باشند یعنی رهبر اصلی شیعه او باشد) عبدالملک نیز میپذیرد و در چند مقطع مختلف که امیران و فرماندهان تلاش میکنند متعرض جامعه شیعه شوند با وساطت عبدالملک این ورق برمیگردد.
دکتر صفری: بنا بر گفته حضرتعالی در دوره دوم، شیعه سازمان مخفی ندارد.
دکتر سبحانی: بله؛ سازمان مخفی ندارد. اگر همگروههای مخفیانه خاصی وجود دارد پراکنده هستند. دو گروه هستند که یک گروه گروه اصلی جامعه شیعه هستند و با محمد حنفیه کار میکنند و حاکمیت سیاسی آنها را به رسمیت میشناسد. گروه دوم گروهی هستند که بهصورت پراکنده و مخفیانه فعالیت میکنند و امام سجاد (ع) روی گروه دوم کار میکنند و شروع به یارگیری میکنند تا به مقطع سوم برسیم.
از سال 81 که فوت محمد حنفیه رخ میدهد جمعیت اطراف او به دو گروه تقسیم میشوند. جمع زیادی از آنها به امام سجاد (ع) میپیوندند و جمع دیگری به رهبری ابوهاشم حرکت سیاسی و اعتقادی خود را انجام میدهند که بعداً در مورد آنها صحبت خواهیم کرد.
این سه مقطع تاریخی را باید در نظر گرفت که امام سجاد (ع) با چه شرایطی مواجه هستند.
بحث مقدماتی
باید به دو نکته توجه کرد تا اجزاء مباحث تاریخ فکر در سایه این دو اصل روشن شود.
اصل اول: تصویر و انگاره کلی از شخصیت امام سجاد (ع)
یکی از مشکلات جدی ما در تحلیل تاریخ فکر در این دوره تاریخی این است که یک انگارهای هم در جامعه شیعی و هم در کتب رجال و تراجم اهل سنت منعکسشده است که سبب میشود برداشت ما از گزارشهای تاریخی درست اتفاق نیفتد. در این بخش اول میخواهم بگویم آنچه از امام سجاد (ع) در گزارشهای کلی تاریخی داریم انگاره صحیحی نیست. در پرتو این تصویر کلی میخواهیم وارد گزارشهای کلی شویم و این مفاهیم را توضیح دهیم.
در این بخش به ذهنم رسید که اسناد زیادی را میتوان ارائه کرد که به روشن کردن چهره حضرت و برداشت عمومی اصحاب تراجم اهل سنت از امام کمک کند. آن چیزی که اصحاب تراجم مطرح میکنند یعنی آنهایی که جزئیات گزارشهای تاریخی را دیدهاند و یک جمعبندی کلی تحت عناوین القاب دارند؛ مثلاً فهرست نجاشی یک گزارش کلی از شخصیت میدهد گاهی میگوید «فقیه» یا «فقیه متکلم» و گاهی اوقات توثیق نیز میکند. این کار تراجم است؛ یعنی اصحاب تراجم برداشت خودشان را در قالب جند عبارت ذکر میکنند و این عبارتها گویاترین تعابیری است که میتواند شخصیت امام سجاد (ع) را نشان دهد.
اهمیت آن از جهت یک گزارش گر بیرونی نسبت به شخصیت امام سجاد (ع) است. فکر میکنم اگر این مفاهیم را کنار هم بگذاریم کاملاً میتوانیم سیوپنج سال امامت حضرت را در قالب این مفاهیم کلیدی تعریف کنیم. بحث ما در اینجا با نگاه تاریخی است وگرنه میتوانیم از بزرگان شیعه نقل کنیم.
چند نمونه:
در طبقات ابن سعد: «و هو علی الاصغر و اما اخوه علی الاکبر فقتل مع ابیه بکربلا و کان علی بن الحسین ثقه مامونا کثیر الحدیث عالیا رفیعا ورعا»
میدانید ابن سعد از اقدم تراجم نویسان اهل سنت است و با میراث شیعه بیش از دیگران آشنا است؛ یعنی کسی که طبقات را تورق کند میبیند بسیاری از میراث شیعی که در اهل سنت آمده است طبقات ابن سعد آنها را نقل میکند یا عباراتی میگوید که نشان میدهد از آن مطلع است.
ابن سعد یک مورخی نیست که آزاد نقل کند. البته موادی را آماده میکند که اصحاب جرحوتعدیل بر اساس آن تحلیل کنند. یک تراجمی اگر احتمال مخالف در مورد گزارهای بدهد نقل مخالف نیز میکند؛ یعنی اگر دیدید یک صاحب تراجم یکطرف را نقل میکند و طرف دیگر را نقل نمیکند دلیل بر این است که دارد آنطرف را تائید میکند. ابن سعد نیز یک انسان عادی نیست.
توجه داشته باشید که این عبارت ابن سعد در مورد امام سجاد (ع) اضعف عباراتی است که اهل سنت در مورد ایشان گفتهاند.
ذهبی در سیر اعلام النبلاء در مدخل علی بن الحسین شروع به نقل اقوال میکند و سپس مینویسد: «السید الامام زینالعابدین الهاشمی العلوی المدنی یکنی ابالحسین و ابوالحسن و یقال ابومحمد و یقال ابوعبدالله امه ام ولد اسمها سلامه سلافه بنت ملک فرس یزدجرد» وقتی همه نقلها در مورد حضرت میآورد خودش یک جمعبندی دارد: «و کان له جلاله عجیبه و حق له والله ذلک فقد کان اهلا للامامه العظمی لشرفه و سعدته و علمه و تالهه و کمال عقله» ذهبی تعبیر «فقد کان اهلا للامامه العظمی» را در مورد قلیلی از افراد میکند. در مورد امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نیز همین تعبیر را دارد؛ اما این تعبیری نیست که برای افراد شایع باشد.
تعبیر کمال عقل و تدبیر در کتابهای اهل سنت آمده است که ایشان عقل تدبیر دارد.
میخواهم مفاهیم کلیدی را بگیرم و بر اساس آن به تحلیل بپردازم. با این مبنا که امام سجاد (ع) در انگاره کسی که اسناد را بررسی میکند در حد رهبر اجتماعی دیده میشود. کسی نیست که در خانه نشسته باشد و صبوری کرده باشد و یا ترسیده باشد و اهل تقیه باشد. اگر اینها بود این تعابیر از آن درنمیآمد.
مناوی در الکواکب الدریه مینویسد: «زینالعابدین امام سند اشتهرت ایادیه و مکارمه طارت بالجو فی حمائمه کان عظیم القدر رحب الساحه و الصدر راسا لجسد الرئاسه (برای تن ریاست سر بود) موهلا للعیاله و السیاسه» (کاملا اهل و شایسته رهبری و سیاست بود)
جاحظ سه عبارت مهم در مورد حضرت دارد: «و اما علی بن الحسین فالناس علی اختلاف مذاهبهم مجمعون علیه (در این زمینه ای که میخواهم بگویم همه مذاهب بر این عقیده هستند) لا یمتری احد فی تدبیره و لایشک احد فی تقدیمه»
در دو جهت همه گروههای فکری اتفاقنظر دارد:
1- کسی در تدبیر ایشان تردیدی ندارد.
2- هیچکس تردید ندارد در بین اقران خودش کسی بر او برتری نداشت.
عبارتهای دیگری هم هست که ان شاء الله در جلسه دیگر مطرح میکنیم.