سی و یکمین نشست تخصصی تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع) روز سهشنبه 21 اردیبهشت 1395 به همت معاونت پژوهش جامعه الزهراء (س) در سالن جلسات مدیریت این مرکز برگزار شد.
حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی در این جلسه که ادامه مبحث خشبیه بود به بررسی ریشههای اطلاق این واژه بر این گروه خاص پرداخت و با بررسی نظریه رقیب، به دو احتمال در این زمینه اشاره کرد و یکی از آنها را راجح دانست. وی بر این نکته تأکید کرد که وجهتسمیه خشبیه تنها به خاطر این بود که گروهی که برای نجات دادن محمد حنفیه و رعایت حفظ حرمت مسجدالحرام از چوب استفاده کردند و اولین بار عبدالله بن زبیر برای تحقیر آنها از این واژه استفاده کرد.
وی در ابتدای این جلسه با بازخوانی مباحث جلسه گذشته بر این نکته تاکید کرد که اطلاق واژه خشبیه بر شیعه اعتقادی در این دوره تاریخی، نشاندهنده شکلگیری جریان جدید شیعه در این دوره و امتیازاتش نسبت به دیگر شیعیان است. درنتیجه، دلالت واژه خشبیه میتواند به سود یا علیه یک نظریه استفاده شود.
در جلسه پیش، گفتیم که برخی از محققان معاصر از اطلاق واژه خشبیه و دلالتهای آن استفاده کردهاند که تشیع در این دوره با ایرانی گری پیوند خورده است؛ با این استدلال که خشبیه نام کسانی بود که از فرط فقر امکان همراه داشتن سلاح و شمشیر نداشتند و از چوب استفاده میکردند و چون عده زیادی از یاران مختار از طبقه فقرا بودند به آنها خشبیه میگفتند. صاحبان این نظریه از حد وسطی استفاده میکنند و آن اینکه این افرادی که فقیر بودند از موالیان بودند؛ یعنی با دو واسطه خشبیه را به ایرانیها نسبت دادند.
عرض ما این بود که این دلالت قابلاثبات نیست. اینکه با چوب میجنگید به معنای اینکه فقیر بودند شاهد تاریخی ندارد. شاهدی که در تاریخ وجود دارد نقطه آغاز اطلاق این واژه حمله گروهی از یاران محمد حنفیه است برای آزادسازی او از دست عبدالله بن زبیر و این اطلاق را ابن زبیر به آنها گفت.
بلاذری در یکجا وجهتسمیه خشبیه را داستان حفظ حرمت مسجدالحرام و ورود شیعیان به مسجد با چوب برای نجات محمد حنفیه میداند و در جای دیگر میگوید به این دلیل که اکثر یاران مختار با چوب میجنگیدند آنها را خشبیه نامیدند. ما میگوییم وجه دوم ضعیفتر است؛ زیرا وجه اول سر صحنه حادثه است و وجه دوم نه بهعنوان نقل گزارش تاریخی بلکه بهصورت تحلیل ارائه شده است. علاوه بر این، بر فرض که چنین باشد که اکثراً با چوب میجنگیدند هیچ دلیلی ندارد که چوب به معنای فقر آنها بوده است؛ زیرا اشاره شد که مختار در ابتدای قیامش پولهای زیادی خرج میکند و منطقی نیست چنین شخصی نتواند برای یاران خود سلاح بخرد.
دکتر صفری: آیا نمیتوان بین بدنه و رأس تفاوت گذاشت؟ مثلاً بگوییم بدنه را ایرانیها تشکیل میدادند.
ایرانی بودن اینها از خشبیه به دست نمیآید؛ هرچند شاید از طریق قرائن دیگری بتوانند به دست آورند.
اگر بخواهیم فرضیه دوم را قبول کنیم که به خاطر فقر بوده است حداکثر چیزی که میتوان برداشت کرد این است که این وجهتسمیه مربوط به قبل از قیام مختار است که هنوز امکان مالی نداشتند و از قبایل ضعیف کوفه بودند و با توجه به اینکه شمشیر نداشتند از چوب برای جنگها استفاده میکردند. بعد از پیروزی قیام مختار، این نام بر آنها مانده است. این فرضیه دوم ازنظر ما مرجوح است و باید قرینهای بر آن پیدا کرد.
توجه کنید، در اینکه یاران مختار و شیعیان کوفه اعم از موالی و غیر موالی از طبقه پایین کوفه بودند تردیدی نیست ولی اثبات نمیکند که اینها از موالیان ایرانی بودند؛ نه در حادثه حمله به مسجدالحرام، نه در جنگ موصل و نه در هیچ جای دیگر. حداکثر چیزی که میتوان گفت این است که بخشی از یاران مختار یا آن طبقه سربازان ایرانی بودند؛ هرچند قرینه داریم که بسیاری از قبیلههای عرب از پیادهنظام مختار هستند و انحصاری به موالیان ایرانی ندارد.
نتیجتاً اینکه خشبیه بهعنوان تحقیر از سوی شامیان و اشراف کوفه استفاده میشود و آنها میخواهند اعلام کنند که این افراد دونپایه هستند و اینها همان شیعه اعتقادی هستند که از بقیه شیعیان ممتاز شدهاند؛ مثلاً امام علی (ع) را افضل میدانند و مسئله برائت از شیخین در میان آنها رواج دارد و انشاءالله در بحث امام سجاد (ع) به این مسئله خواهم پرداخت.
دکتر صفری: تاریخ شروع برائت برای ما بسیار مهم است که از چه زمانی شروع میشود.
انشاءالله اثری عنقریب به چاپ میرسد که اختصاصاً به همین موضوع میپردازد و با عنوان تاریخ برائت به چاپ میرسد.
یکی از حضار: در بررسی که انجام دادم چند نکته را به دست آوردهام:
1- چهار هزار درهم که در جلسه قبل گفته شد در همه گزارشها چهارصد هزار درهم است؛ البته تعداد آنها چهار هزار نفر درست است.
2- گزارشها میگوید اینها ذی قوه بودند؛ یعنی نیروهای ویژه بودند.
3- با توجه به اینکه اینها دو سال در مکه بودند با توجه به فرهنگ عرب آن زمان، قابلپذیرش نیست که ایرانیها در مکه بمانند و هیچ گزارشی نشود.
4- تمام عربهایی که در کوفه هستند جنگجویانی بودند که از یمن و شهرهای دیگر به کوفه رفته بودند و همراه خود سلاح داشتند.
5- این افراد با اسب به مکه آمدند و بهسرعت به آنجا رسیدند. میدانیم که ارزش اسب بیشتر از شمشیر است. یقیناً نمیتواند اطلاق واژه خشبیه نمیتواند به خاطر فقر باشد.
اگر به شرایط توجه کنیم مسئله روشن میشود. وقتیکه مختار میشنود محمد حنفیه گرفتارشده است، اول صد نفر و بعد دویست نفر را با رهبران مشخص میفرستد تا اینکه به حدود چهارصد نفر میرسند و منطقی نیست که با چوب بفرستند. یقیناً وقتی عبدالله بن زبیر میگوید: «هولاء الخشبیه» منظورش این نیست. یکی از این دو احتمال ذکر شده است؛ یا این است که چوب به دست گرفتند و برای رعایت حرمت مسجدالحرام از شمشیر استفاده نکردند یا اینکه بگوییم سابقاً بر این گروه از قبایل دونپایه کوفه اطلاق خشبیه می شده است و عبدالله بن زبیر با ذهنیت تاریخی آنها را صدا میزند؛ وگرنه نمیتوان گفت که آنها شمشیر نداشتهاند.
یکی از حضار: کافر کوبات شاید از شمشیر هم وحشتناکتر بوده است. در قضیه عیاران بغداد و ابومسلم خراسانی از کافر کوبات استفادهشده است. در مورد خشبیه، بکار بردن این اصطلاح، تنها برداشت طبری است. علاوه بر این، میگوید: «معهم الکافر کوبات» یعنی آنها کافر کوبات به همراه داشتند و میتواند از این حکایت کند که همراه با سلاحشان از این سلاح نیز استفاده میکردند.
برخلاف گزارش طبری، کسانی مانند بلاذری که مستقیماً و معنعن نقل میکنند اسمی از کافر کوبات نمیآورند و ازنظر تاریخی نشانی از اینکه در این دوره تاریخی از اسلحهای به این نام استفاده میکردند یافت نشده است. بهاحتمال بسیار زیاد، طبری که در دوره عباسیان میزیسته است وقتی مجموع گزارشها را جمعآوری میکند و میبیند که این افراد با چوب آمدهاند در ذهنش این بوده که تشابهی میان کافر کوبات و خشب وجود دارد.
یکی از شواهد ما بر اینکه این واژه نمیتواند در این دوره اطلاق شود کلمه کافر است. اگر کافر به معنای مصطلح باشد یعنی گروهی از مسلمانان که به گروه دیگر کافر میگویند شاهدی بر آن در این دوره تاریخی وجود ندارد؛ مثلاً بگوییم ایرانیانی که شیعه بودند این کلمه را در مقابل مخالفان استفاده کرده باشند. البته در کتاب لغت دیدم که واژه کافر بر کسی اطلاق میشود که بر روی زره لباسی پوشیده یا خودش را در سلاح پوشانده است؛ بنابراین کافر کوبات اسلحه قویای بوده است که در تقابل با یک نفر زرهپوش استفاده می شده است. علاوه بر اینکه فقط این کلمه را طبری نقل کرده است؛ بنابراین این واژه بار ایدئولوژیک ندارد و نمیتوان برداشت کرد که این اسلحه ایرانی بوده است و افرادی که از آن استفاده میکردهاند نیز ایرانی بودهاند.
چند شاهد دیگر بر دو مدعا:
1- این واژه بر گروه خاصی از کوفه اطلاق میشود که اعم از ایرانی و غیر ایرانی هستند؛
2- وجهه اصلی آنها تشیع خاص است که از تشیع عام جدا میکند.
قبلاً اشاره کردیم شعبی که از قیام مختار جدا میشود به سمت بصره میرود. در طبری نقلی دارد که جالب است و نشاندهنده جایگاه خشبیین و تفاوت آنها با اشراف یمنی کوفه است:
«قال دخلت البصره و قعدت الی حلقه فیها الاحنف بن قیس فقال لی بعض القوم من انت قلت رجل من اهل الکوفه قال انتم موال لنا قلت و کیف؟ قال قد انقذنا من ایدی عبیدکم من اصحاب المختار قلت تدری ما قال شیخ الهمدان فینا؟ افخرتم ان قتلتم اعبدا و حزمتم مره آل ازل فاذا فاخرتمونا فاذکروا ما فعلنا بکم یوم جمل…؛ و عفونا فنصیتم عفونا و کفرتم نعمه الله الاجل و قتلتم خشبیین بهم بدلا من قومکم شر بدل»
میگوید: وقتی مختار کشته شد جدا شدم و به بصره رفتم و به حلقهای رفتم که احنف بن قیس در میان آنها بود. از من پرسیدند که تو کیستی؟ گفتم از کوفیان هستم. گفت: تو از موالیان ما هستی؟ گفتم چطور؟ گفت ما بودیم که شما را از دست موالیانتان نجات دادیم. (اشاره به شکست مختار دارد.) گفتم: میدانی بزرگ همدانیان در قصه ما و شم چه شعری سروده است؟
بزرگ همدانیان به حجازیها رو کرده است و میگوید شما فکر نکنید که ما را شکست دادهاید. شما کسانی را شکست دادهاید که دون پایگان جامعه ما بودهاند. اگر میخواهید به ما فخر بفروشید به یاد فلاکتی که بر سر شما آوردیم بیفتید. ما شما را عفو کردیم ولی شما عفو ما را فراموش کردید و نعمت خدا را فراموش کردید. شما خشبی ها را بجای کشتههای خودتان در جنگ جمل میکشید؛ یعنی شما افراد دونپایه را میکشید.
توجه کنید که در اینجا نامی از موالیان ایرانی نیست. موالیان بر تیرههای ضعیف در کوفه از خود اعراف اطلاق می شده است و فقط ایرانیها نبودهاند. این شعر بعد از اینکه حجازیها یاران مختار را شکست دادند و افتخار کردند مطرح میشود و بهعبارتدیگر دعوای قدیمی عدنانی و قحطانی را زنده کردند و شعبی به آنها اینگونه پاسخ میدهد.
در اینجا خشبیین ربطی به ایرانیها ندارد. کسانی که در کنار شامیهای مستقر در کوفه در مقابل مختار جنگیدند یمنیهای کوفه بودند و اتفاقاً شکست آنها زمانی اتفاق افتاد که اشراف یمنی شکست خوردند. درواقع مخالفان که حجازیها هستند در مقابل یمنیها، شکست مختار را افتخار خود میدانند. این شعر به همان شکلی که گفتیم پاسخ آنها را میدهد.
این شعر نشان میدهد که:
1- در دوره شکست مختار این واژه مصطلح بوده است.
2- این واژه بر اقوام و قبایل دونپایه کوفه اطلاق میشود.
3- دلالت ایدئولوژیک نیز از آن فهمیده میشود.
یکی از حضار: این مرتبط با نظر مرجوح است؛ یعنی اطلاق خشبیه بر طبقه محروم باشد. میتوانیم هر دو قول بلاذری را بپذیریم و بین آنها جمع کنیم.
جمع بین دو قول بلاذری ممکن نیست. کسی که میگوید اطلاق خشبیه به خاطر حضور در مسجدالحرام است نمیتواند بگوید به خاطر این است که با چوب میجنگیدند؛ زیرا اگر وجه اطلاق خشبیه به خاطر فقر باشد باید مربوط به قبل از حادثه مسجدالحرام باشد و ممکن نیست که یک واقعه دو وجهتسمیه همزمان متفاوت داشته باشد.
در اینجا خشبیین میتواند به خاطر فقیر و چوب به دست بودن آنها باشد یا همچون داستان سبایه مسئله اشراف و غیر اشراف مطرح میشود. نقطه آغاز این واژه سال 66 هجری است و از عبدالله بن زبیر شروعشده و توسعه پیداکرده است. در این داستان، شعبی بعد از قیام مختار است و درزمانی که این شعر گفته میشود منطقی نیست که چوب به دست باشند بلکه منظور همان دونپایه بودن آنها است.
در این شعر از آل ازل نامبرده است و وقتی میخواهد از واژه تحقیرآمیز استفاده کند از خشبیه ای که عبدالله بن زبیر برای تحقیر بکار برد استفاده میکند.
یکی از حضار: آنهایی که با چوب آمدند به این دلیل که تعدادشان کم بودند عبدالله بن زبیر از روی تحقیر به آنها خشبیه گفت و عنوان کرد که شما را ازاینجا بیرون میکنم و زمانی که با سخنان محکم آنها مواجه شد در تصمیم خود متزلزل گردید.
بحث تئوری ما مربوط به واژه خشبیه و زمان اطلاقش نیست. چه نظریه راجح و چه نظریه مرجوح باشد مدعای ما تمام است؛ هرچند ازنظر تاریخی به نظریه اول باورمندم. نظریه رقیب این بود که خشبیه به اعتبار چوب به دست بودن و ایرانی بودن این افراد اطلاق شده است.
این شعر کاملاً مدعای ما را تائید میکند. ما میگوییم:
1- اطلاق خشبیه بر این گروه به اعتبار فقر آنها نیست و شاهد تاریخی برخلاف فقر آنها است. اگر کافر کوبات نیز چوب باشد فقر آنها را نشان نمیدهد.
2- از خشبیه ایرانی بودن را نمیتوان استفاده کرد بلکه این شعر و امثال آن خلاف آن است. خشبیه گروهی از کوفیان از طبقات مادون و عرب هستند. دعوایی که در این شعر وجود دارد دعوای عرب و عرب است و شیخ همدان نام آل ازل میآورد.
بنابراین وجهتسمیه خشبیه برای تحقیر است و در ابتدا بعد اعتقادی ندارد ولی چون این گروه خاص اعتقادات خاصی دارند بهسرعت رنگ ایدئولوژیک پیدا میکند؛ بهطوریکه خشبیه همین کسانی هستند که دارای اعتقادات ویژه شیعی هستند.
یکی از حضار: در متن آمده است که افتخار شما این است که عبدها را کشتهاید. منظور از عبد، اعراب نیستند بلکه به غیر اعراب اشاره دارد.
ایرانیها عبد نبودهاند. در نظام قبیلهای آن زمان، گروههای کوچک که قدرت دفاع از خود ندارند موالات قبیلههای بزرگ را میپذیرفتند تا خود را حفظ کنند؛ یعنی موالات در این دوره تاریخی کارکرد اولیه خود را ندارد. این است که از آل ازل که از مختار طرفداری میکند نام میبرد و آنها ایرانی نیستند.
داستان، تحقیر قومی است که در ذاکره عرب آن زمان وجود دارد؛ بین قحطانی و عدنانیها و بین یمنیها اشراف و طبقات دیگر. شیخ همدانی که از اشراف است میگوید افراد دونپایه ما را از بین بردید.
یکی از حضار: در اینجا خشبیه بعد اعتقادی دارد؟
خشبیه در نگاه شاعر، بعد اعتقادی ندارد ولی وقتی اطلاق خشبیه میگردد اشاره به این گروه خاص میشود و درگذر زمان، صورت ایدئولوژیک پیدا میکند.
یکی از حضار: در اینجا دعوای بصری و کوفی است.
قدر متیقن این است که دعوای همدانی و غیر همدانی است. هدف ما این است که نشان دهیم دعوای عرب و عرب بوده است نه عرب و ایرانی.
دکتر صفری: کلمه عبد معمولاً به گروههای عرب اطلاق نمیشود. در این شعر کلمه «اعبد» و «عبید» آمده است؛ یعنی کسانی که قبلاً عبد بودند و الان آزاد شدند. نام آل ازل را نیز که در کنار عبد میبرد میخواهد به پستی آن اشاره کند.
بههرحال انحصاری به ایرانیگری ندارد و نشان میدهد نزاع بین اشراف و غیر اشراف است. علاوه بر اینکه شخصیتهایی که در قیام مختار حضور دارند و کسانی از تابعین آنها هستند روشن است. شاید نام صد نفر از مشاهیر کوفه مشخص است و زمانی که در جنگها شرکت میکنند نام گروه آنها نیز برده میشود. گزارشهای تاریخی نشان میدهد که اطلاق خشبیین به اعتبار ایرانی بودن آنها نیست. ضمن این که در گزارش های تاریخی مواردی بوده است که اعراب برای تحقیر، یکدیگر را با عنوان عبد صدا می زده اند و منظورشان تحقیر طرف مقابل بوده است.
در گزارشهای تاریخی به همین گروه سبایه نیز گفته شده است. در داستان کرسی در طبری نقلی دارد که جالب است:
«حدثنى عبد الله، قال: حدثنى ابى قال: قال ابو صالح: فقال في ذلك اعشى همدان كما حدثنى غير عبد الله:
شهدت عليكم انكم سبئيه و انى بكم يا شرطه الشرك عارف
و اقسم ما كرسيكم بسكينه و ان كان قد لفت عليه اللفائف
و ان ليس كالتابوت فينا و ان سعت شبام حواليه و نهد و خارف»
اعشی همدان خطاب به اینها که کرسی را آوردند و برای جنگ موصل از آن تبرک جستند میگوید: من شهادت میدهم که شما سبایه هستید. این اطلاق واژه سبایه بر این گروه و همزمان اطلاق خشبیه بر همان گروه مسئله را روشن تر میکند.
در بیان شاهد دیگری بر خاص بودن گروه خشبیه، می توان به کتاب «سیر اعلام النبلاء» اشاره کرد که ذهبی، اطلاعات مربوط به منصور بن معتمر را در آن جمع کرده است. منصور از روات بزرگ شیعی کوفه است که مورد قبول و تائید اهل سنت است. او ازنظر اعتقادی، شیعه خاصی است که تقیه میکند و مورد اتهام خشبیه است.
استناد ما به طبقه چهارم جلد پنجم «سیر اعلام النبلاء» است. منصور آنقدر اعتبار دارد که اهل سنت روایات او را نقل میکنند و ثبت و حفظ او را از اعمش بیشتر میدانند ولی متهم به خشبیه بودن است. ذهبی میگوید که بحث ورودش به عالم حدیث در عالم جوانی قبل از ورود به دیر الجماجم بود و نشان میدهد که شخصیتی است که درست در انتهای دوران زندگی محمد حنفیه بوده است. اتهام نسبت به او در تشیع خاص روشن است.
چند مورد از کتاب سیر اعلام النبلاء موردنظر ما است:
1- «قال و فیه تشیع قلیل قلت تشیعه حب و ولاء فقط.» تمام تلاش ذهبی این است که تشیع خاص را از او بردارد؛ چون به او اعتماد دارند.
2- «قال ابونعیم ملایی سمعت حماد بن زید یقول رایت منصور بن معتمر صاحبکم و کان من هذا الخشبیه؛ و ما اراه کان یکذب. قلت الخشبیه هم الشیعه.» حماد بن زید گفته است که این منصور بن معتمر از او حمایت میکنید از خشبیه است. ابونعیم ملایی میگوید من فکر نمیکنم که دروغ بگوید و او خشبی است. ذهبی میگوید خشبیه همان شیعه است. ذهبی برای اینکه این اتهام را از منصور بردارد میگوید این همان شیعه است؛ یعنی حساب خشبیه را از شیعه عام جدا کرده است و آن را دارای اعتقادات خاص میداند.
کم پیش میآید که ذهبی تفسیر کند و «قُلتُ» های او کم است ولی دو جا در مورد منصور بن معتمر گفته است.
خشبیه ازنظر تاریخی به معنای تشیع خاص است و ذهبی میخواهد آن را به تشیع عام برگرداند. این نشان میدهد که منصور بن معتمر در آن دوره تاریخی متهم به تشیع خاص و برائت از شیخین است. یک نقل در اینجا وجود دارد:
«عن زائده قال قلت لمنصور بن معتمر الیوم الذی اصول اقع فی الامرا قال لا قال قلت فاقع فی من تناول ابابکر و عمر قال نعم.»
روزی که روزه هستم میتوانم به امرا دشنام دهم. منصور گفت: خیر. (خط حنبلی و حدیثی معتقدند که دشنام به امرا گناه کبیره است. این نظریه لزوم جماعت است.) اینجا نشان میدهد که زائده میخواهد کشف کند که منصور خط برائتی است یا نه؟
سپس می پرسد: جایز است هنگامیکه روزه هستم به کسانی که ابوبکر و عمر سب میکنند لعن کنم. گفت: بله.
این نشان میدهد کسی که این سوال را می پرسد از منصور بن معتمر اطلاعاتی دارد و می خواهد از لابلای این سؤالات، اطلاعات خود را تکمیل کند. ذهبی نیز تلاش میکند که اتهام خشبی بودن و برائتی بودن را از منصور بن معتمر بزداید؛ زیرا اگر منصور بن معتمر نیز شیعه غالی ازنظر آنها باشد تمام پروژه سبایه و خشبیه از بین میرود؛ زیرا منصور نزد آنها از جایگاه خاصی برخوردار است.
اگر در نگاه اول، برائتی بودن منصور را نپذیریم بالاخره او با کسانی حشر و نشر میکند که چنین کاری میکنند؛ یعنی این اتهام صورتی دارد و زائده دنبال پیدا کردن این ریشه است. زائده، آدم شیطانی است و نقلهای مختلفی مخصوصاً علیه شیعیان نقل میکند. او به دنبال جمعکردن مدرک علیه منصور است و سؤالش را نیز در قالب حکم شرعی می پرسد و گرنه اگر در قالب سوال سیاسی میپرسید کسی جواب نمیداد.
در مورد خشبیه شواهد دیگری نیز آورده بودم که ان شاء الله در جلسه آینده آنها را ذکر میکنم و پس از آن به کیسانیه میپردازیم.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه کلیک کنید: