شانزدهمین نشست سیره پژوهی با حضور مدیر و اعضاء گروه تاریخ و جمعی از تاریخ و سیره پژوهان روز سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱ در سالن شهید عارف الحسینی مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) برگزار گردید.
موضوع آن که در ادامه نشست گذشته برگزار گردید فلسفه علم سیره پژوهی بود که آقای دکتر کافی به ایراد سخن پرداخت.
در ابتدا آقای دکتر صفری – مدیر گروه تاریخ اسلام – با بیان این مطلب که نگرش اصلی در مباحث سیره ای، بررسی زندگانی معصومین (علیهم السلام) به عنوان افرادی با ویژگی های خاص از قبیل ارتباط با ماوراء، داشتن علم غیب و عصمت است و پژوهش در سیره با هدف الگوگیری از آن ها صورت می گیرد افزود:
در این سیر ممکن است از روش های تاریخی و حتی روش های کلامی نیز استفاده گردد که در این بین، علم کلام، موقعیت ویژه ای دارد؛ زیرا مقوله هایی مانند علم و عصمت امام از موضوعات مورد بحث در این علم است که یک سیره پژوه نیز باید به آن توجه داشته باشد. این تعریف از سیره با تعریف استاد کافی در نشست گذشته که معصومین (علیهم السلام) را در کنار افرادی مانند نخبگان قرار دادند متفاوت است.
وی با اذعان به این مطلب که اصراری بر علم نامیده شدن سیره پژوهی نیست افزود: هدف اصلی از برگزاری این جلسه، بررسی ماهیت این مطالعات و روش تحقیق در این حوزه است.
پس از این سخنان، آقای دکتر کافی ضمن شروع سخنان خود، با اشاره به این مطلب که موضوع اصلی این نشست، فلسفه علم است افزود: این فلسفه می تواند موضوع هر علمی قرار گیرد و باید توجه داشته که مبانی تصوری و تصدیقی هر علم در فلسفه همان علم مورد بررسی قرار می گیرد و تا زمانی که این فلسفه شناخته نشود ماهیت آن علم نیز شناسایی نمی شود.
وی با تاکید بر این که فلسفه علم یکی از شاخه های فلسفه است، تفاوت آن با فلسفه مطلق را در موضوع دانست. با این توضیح که موضوع فلسفه مطلق، وجود و هستی است اما در موارد دیگر که فلسفه به آن اضافه می شود موضوع آن ها متفاوت می گردد، مثلا موضوع اگزیستانسیالیسم حالات وجودی انسان، موضوع فلسفه ذهن، ذهن و موضوع فلسفه تاریخ، تاریخ است.
ابعاد فلسفه علم
استاد، فلسفه علم را دارای سه بعد اساسی پارادایم های علمی، روش شناسی و معرفت شناسی معرفی کرد و در توضیح آن افزود: در توضیح پارادایم های علمی باید گفت که در هر علمی دو نوع پیش فرض هستی شناسی و انسان شناختی وجود دارد که تا این دو پیش فرض شناخته نشوند تعریف مشخصی از علم نمی توان ارائه دارد. مثلا این که فردی قائل به مختار بودن انسان باشد یا این که مجبور بودن او را بپذیرد دو نوع شکل متفاوت از تاریخ را ارائه می دهد. در بحث روش شناسی نیز به این مساله پرداخته می شود که در هر علمی از چه روش هایی می توان استفاده کرد؟ و آیا از هر روشی مجاز به استفاده هستیم؟ همچنین در بخش معرفت شناسی به این پرسش اصلی پاسخ داده می شود که معرفت چیست؟ و به چه علمی چه نوع معرفتی می توان اطلاق کرد؟
سیره پژوهی؛ علم، پژوهش یا مطالعه
سخنران جلسه در پاسخ به این پرسش که به لحاظ معرفت شناسی، سیره پژوهی در کدام دسته مطالعه، علم یا پژوهش قرار می گیرد به تبیین این سه اصطلاح پرداخت و گفت: در این مساله که از اصطلاح پژوهش برای سیره پژوهی استفاده می کنیم برمی آید که نوعی پژوهش است و پژوهش ها معمولا شرایط مطالعه را دارند نه علم. در این صورت باید بررسی کنیم که سیره پژوهی را باید علم بنامیم یا نوعی مطالعه؟
بررسی معنای مطالعه
وی در بیان معانی سه گانه مطالعه گفت: معنای اول به هر مطالعه و بررسی بین رشته ای همه جانبه گفته می شود که از مطالعه چند علم حاصل می شود. به این معنا که در این مطالعه به ابعاد مختلفی پرداخته می شود و بهترین مثال این نوع مطالعات، مطالعات فرهنگی یا مطالعات زنان است که یک موضوع خاص در جنبه های مختلف علوم مورد بررسی قرار می گیرد. معنای دوم مطالعه، معادل رشته علمی (discipline) است مانند مطالعات اجتماعی یا مطالعات زنان و معنای سوم مطالعه به معنای روش و تكنیك تحقیق است مانند مطالعه موردی (Case Study) یعنی تكنیك و روش تحقیق در یك مورد خاص.
استاد کافی در تطبیق معانی مطالعه با سیره پژوهی معنای اول و سوم را مردود دانست و در مورد معنای دوم، آن را مورد اختلاف دانست به گونه ای که عده ای سیره پژوهی را مطالعه در معنای دوم می دانند و عده ای نیز بر این عقیده نیستند.
معانی سه گانه علم
وی علم را به سه معنای معرفت (شناخت و آگاهی) معادل اصطلاح knowledge و رشته علمی (در عربی به معنای علم) معادل اصطلاح discipline و رشته علمی با روش تحقیق تجربی معادل کلمه science معرفی کرد.
سخنران جلسه در بیان معرفت (knowledge) آن را هر نوع آگاهی دانست که در ذهن انسان با هر روشی، نسبت به هر موضوعی و با هر هدفی حاصل می شود. به عبارت دیگر هر گزاره ای که در ذهن بیاید به این معنا علم است خواه علمی باشد یا غیرعلمی، صحیح باشد یا غلط، از طریق تجربه باشد یا کشف و شهود. بر اساس این معنا، معرفت ها به دو دسته قابل تقسیم اند: اوّل، علومی كه خدا از طریق وحی بر انسان ها مكشوف كرده است كه در قالب متون دینی است و دوم علومی كه خود انسان از راه به كارگیری همه قوای ادراكی خود بدانها دست یافته است. طبق این معنا، علی الاصول، علم تاریخ قابل تصور است.
وی معرفت را منحصر در چند مولفه دو تایی علم به جزئیات یا علم به کلیات؛ تصورات یا تصدیقات؛ بدیهیات یا ضروریات دانست که هر کدام شامل معرفت های سیاسی (ایدئولوژی)، معرفت های دینی، معرفت های علمی و معرفت های فلسفی هستند و از میان این موارد، معرفت علمی مورد توجه بیشتری است.
وی در بیان معنای دوم علم به معنای رشته علمی (discipline)، آن را مجموعه گزارههاى اثبات شدهاى دانست كه با استفاده از روش هاى مقبول و مرسوم در تحقیق، یعنى روش عقلى، باطنى (كشف و شهود)، تجربى، وحیانی و تاریخى در باب یك موضوع خاص فراهم آید. وی همچنین اجزاء و شرایط رشته علمی را داشتن موضوع (ما یبحث عن عوارض ذاتیه)، داشتن روش، وجود گزارههای توصیفی ـ تبیینی، گزارههای تعمیمی (عام و كلی نه جزیی و شخصی) و وجود نظریه یا نظریهها معرفی کرد. وی هر کدام از این موارد را این گونه تشریح کرد:
۱- داشتن موضوع : منظور از موضوع در این جا بحث از عوارض ذاتی علم است و ذات علم از مباحث مطرح در فلسفه است.
۲- داشتن روش : رشته علمی دارای سه روش عقلی، نقلی و تجربی است. در روش عقلی، اثبات یا رد گزاره علمی بوسیله عقل حاصل می شود که علوم فلسفه، منطق، ریاضیات، هیات و موسیقی در این روش جای می گیرند. در روش نقلی، اثبات یا رد یک گزاره بوسیله نقل صورت می گیرد که به دو شاخه نقل تعبدی و نقل تاریخی تقسیم می شود. روش تجربی نیز دارای دو شاخه تجربه درونی (قابل استفاده تنها برای خود فرد) و تجربه بیرونی (قابل استفاده برای دیگران) می باشد.
۳- وجود گزاره های توصیفی تبیینی : هر گزاره توصیفی نیاز به مستدل شدن دارد که گزاره تبیینی این وظیفه را بر عهده دارد. در این قسمت هر گزاره ای که نسبت به گزاره پیشین توصیفی و نسبت به گزاره پسین، تبیینی است.
۴- گزاره های تعمیمی : به گزاره هایی که در عالم واقع دارای مصادیق فراوانی هستند گزاره های تعمیمی اطلاق می شود که ممکن است انتزاعی و ذهنی باشند یا واقعی.
۵- وجود نظریه : نظریه ها، عینکی برای خوب دیدن و راهی برای نگاه به واقعیت هستند که وجود آن در رشته علمی کاملا ضروری است؛ زیرا بر اساس نظریه، نوع عملکردها متفاوت می گردد. مثلا درباره بررسی نحوه برخورد با معتادان در یک جامعه می توان آن ها را بیمارانی دانست که نیاز به مراقبت های پزشکی دارند که با این دیدگاه، نیاز به تربیت پزشکان متخصص و ساخت بیمارستان و مراکز ترک اعتیاد احساس می شود اما اگر به عنوان مجرم تلقی گردند طبیعتا باید زندان ساخت و جریمه های خاص برای چنین افرادی قرار داد.
آقای دکتر کافی در بیان رشته علمی با روش تحقیق تجربی (science) به عنوان معنای سوم علم گفت: صاحبان این نظریه تنها به چیزی علم می گویند که از روش تجربی بیرونی بدست آید. علم به این معنا اشاره به شیوه خاصى از شناخت طبیعت و انسان (طبق پارادایم پوزیتیویستی) و یا صرفا طبیعت (طبق پارادایم هرمنوتیكی و تفسیری) بر اساس روش تجربى دارد كه ذاتاً روش هاى معرفت دیگر را كه مبتنى بر مقدمات معرفتشناسانه و وجودشناسانه دیگرى است، نفى مىكند.
وی شش ویژگی علم تجربی را واقعی، سودمند، یقینی، دقیق، نسبی و ارگانیک بودن معرفی کرد و در تبیین هر کدام از این ویژگی ها گفت:
۱- واقعی بودن : به این معنا که پاسخ هایی که به سوال از پدیده ها داده می شود باید واقعی باشند و این جواب ها پس از احراز واقعیت آن پدیده باشد.از این منظر، امور واقع منحصر در امور حسی و مادی است و آن چیزی که محسوس نباشد واقعی نیست که چنین نظری قابل نقد است؛ زیرا بر اساس این تفکر، روح که از امور غیرمحسوس است واقعی نیست در حالی که قرآن کریم به واقعی بودن آن شهادت داده است.
۲- سودمندی : بر اساس این تفکر، سؤالات عالم بی نهایت است و نمیتوان به همه سؤالات، پاسخ داد. از این رو باید تعدادی از این سوالات را دستچین كرد که برای رسیدن به این هدف، باید ملاكی برای گزینش وجود داشته باشد و آن ملاك، سود مادی و معنوی است. سودمندی، سه جهت دارد: اول در جهت اهداف اقتصادی، دوم در جهت اهداف انسانی سوم در جهت عدم مزاحمت برای زندگی دیگران. مراد از اهداف اقتصادی، یعنی چیزهایی كه در زمینه خوراك، پوشاك، مسكن، خواب، استراحت، ارضاء جنسی و تفرّج به كار آید. مراد از اهداف انسانی عدالت، آزادی، برابری و برادری است و عدم مزاحمت برای دیگران، به امنیت اجتماعی برمیگردد.
به عنوان مثال، این سوال که اجنّه به ائمه (علیهم السلام) معتقد هستند یا نه؟ واقعی و سودمند نیست. یا اصرار بر این مطلب که اسم همسر حضرت صادق (علیه السلام) چیست؟ در صورت واقعی و سودمند بودن سؤال و جواب ها هیچگاه تاریخ جانشین دین نمیشود؛ وگرنه تاریخ جانشین دین میشود و می تواند مردم را از منافع و مصالح دنیا و آخرت شان دور کند.
سیره پژوهی نیز از این جهت که به سبک زندگی معصومین (علیهم السلام) بپردازد به این هدف که الگویی برای زندگی افراد ارائه دهد سودمند است.
۳- یقینی بودن : اگر بر چیزی یقین كامل و صد در صد مترتب نباشد، علم نیست. کسی که علم به پدیده ای دارد سه چیز را میداند: اول این كه آن پدیده، تحقق خارجی دارد، دوم این كه به پدیده، باور دارد و سوم این كه برای باور خود دلیل كافی دارد. در علوم سنتی، قدما شرط دوم را دخالت نمیدادند و به چیزی هم كه باور نداشتهاند، علم اطلاق میكردند.
۴- دقیق بودن : این معنا معادل کلمه (exact) در انگلیسی استکه یكی از معانی آن قابل اندازهگیری كمّی بودن است. از این نظر علوم دقیق به علومی گفته میشود كه قابل ضابطهبندیهای ریاضیاند.
۵- ارگانیک یا نظام مندی علم به دو معنا است: ۱-گزارهها ناقض یكدیگر نباشند ۲- كل نظام با یك روش بدست آمده باشد و روش نظام معرفتی یكی باشد.(انحصارگرایی روششناختی). در این بخش، پاسخ به هر سؤال، جواب دادن به سؤالات بعدی را محدود میكند. جواب گفتن به سؤال اول، جواب سؤالات دیگر را محدود میكند. اگر شما ده سؤال از عالمی بكنید و فرض كنید كه این سؤالات در یك زمینه نباشند؛ اگر او به سؤال اول جوابی داد، این جواب، بر اینكه جواب سؤال دوم چه باشد، حد میگذارد. مثلا اگر به این سوال که انسان مختار است یا مجبور؟ پاسخ داده شود که مختار است، برای پاسخ به سوال دوم مبنی بر این که آیا جهان هستی قانون دارد؟ ایجاد محدودیت می کند، زیرا پاسخ سوال دوم را باید بر اساس نظریه مختار بودن انسان پاسخ دهد نه بطور مطلق.اگر علمی این گونه نباشد ارگانیک نیست.
۶- نسبیت: صاحبان این نظریه باور دارند كه هیچ وقت نمی توان به حقیقت رسید بلکه کم کم در حال نزدیک شدن به آن هستیم که از این معنا به خصلت «نسبی بودن علوم» تعبیر میكنند. آن ها معتقدند معلومات ما هم نسبیاند به این معنا که آن چه فیزیك دان امروز جزو بدیهیات و معلومات می داند با آن چه كه فیزیكدان صدسال پیش دانست متفاوت است. معلومِ آن کس که متاخر است نزدیک تر به واقع و حقیقت نسبت به فرد قبلی است اما هیچكدام از معلوم ها واصل به حقیقت نیستند.
استاد کافی در ادامه در نقد شش ویژگی علم تجربی گفت: واقعی، سودمند و یقینی بودن علم را می توان پذیرفت؛ البته آن واقعی که شامل محسوس و غیرمحسوس باشد. ارگانیک بودن علم نیز قابل پذیرش است؛ زیرا اگر كسی بتواند به گونهای سخن گوید كه مفاد اجزاء آن با یكدیگر ناسازگاری نداشته باشد، بسیار مفید و خوب است.اما دقیق و نسبی بودن علوم پذیرفته نیست؛ زیرا تقرّب به حقیقت قابل احراز نیست و تقرب مترتب بر این است كه فرد، بداند حقیقت چیست؟ که اگر بداند، دیگر قول به نسبیت معنا ندارد. بالاخره کسی که می گوید به واقع نزدیک می شویم باید واقع را درک کرده باشد که نزدیک شدن به واقع را نیز باور کند. انسان یا باید هم در ناحیه وصول به حق و هم در ناحیه تقرّب به حق شكاك باشد، یا در هر دو جهت جازم باشد. اما اینكه كسی مثل «كنت» و «پوپر» بگویند ما در جهت نیل به حق شكاكیم، اما در جهت تقرب به آن شك نداریم چگونه میتوان جازم بود كه معلومات ما در حال نزدیك شدن به واقع است؟
در پایان جلسه آقای دکتر صفری مباحث مطرح شده در این نشست را مفید خواند و افزود: با توجه به این مباحث می توان نتیجه گیری کرد که تاریخ و سیره پژوهی در زمره علم به معنای رشته علمی با روش تحقیق تجربی قرار نمی گیرد و در این مساله، در میان علوم، تنها نیست و علوم دیگری نیز هستند که در این معنا قرار نمی گیرند که چنین مطلبی به این معنا نیست که این گونه علوم، علم نباشند.