معارف
پیش از صحبت درباره سهم شیعیان در تمدن اسلامی باید به این سؤال پاسخ داد که آیا اصولاً می توانیم از مقوله ای به نام تمدن اسلامی یاد کنیم یا خیر؟
وقتی که از تمدن اسلامی – شیعی یا هر تمدن دیگری حرف می زنیم خودبه خود از این مقوله ها که؛ تمدن چیست؟ تمدن اسلامی چیست؟ تمدن شیعی چیست؟ باید سخن بگوییم، که نه فرصت محدود ما اجازه می دهد و نه با هدفی که بنده از این بحث تعقیب می کنم سازگار است.
منابعی که درباره تعریف تمدن می توانیم از آنها بهره بگیریم، به طور طبیعی گونه های متعددی دارد. برخی از کتاب ها مشخصاً درباره تمدن نوشته شده اند مانند کتاب توئن بی و برخی دیگر مانند کتاب «تاریخ در ترازو» درباره کلیات تاریخ نگاری است که به مناسبت، بحث هایی از تمدن که به هیچ روی قابل انفکاک از تاریخ نیست، در آنها مطرح شده است. در کتاب های فلسفه تاریخ از جمله در آثار مارکس و هگل نیز به حسب ضرورت گاهی به مقوله تمدن پرداخته شده است. دسته دیگری از منابع علاوه بر تمدن درباره فرهنگ هم سخن گفته اند و کوشیده اند نظریه های فرهنگ را تبیین و دسته بندی کنند. گروهی از منابع نیز از مدینه فاضله سخن به میان آورده اند؛ مانند کتاب «المدینه الفاضله» که عملاً دیدگاه های تمدنی را مطرح کرده است. در منابع جدید نیز که از توسعه سخن گفته شده بحث هایی درباره تمدن یافت می شود که آن هم، گام هایی در توسعه است که جامعه را به تمدن می رساند. و آخرین دسته، منابع متفرقه هستند.
تلقی ای که بنده در این بحث از تمدن پایه قرار داده ام این است که «تمدن برآیندی است از همه وجوه نرم افزاری جامعه، وجوه مادی و معنوی یک جامعه و مجموعه چیزهایی که در تعامل بین این وجوه سخت افزاری و نرم افزاری تعریف می شود؛ مثل روابط نهادها، نظام ها و… .»
تمایزی بنیادی در نظریه پردازی تمدن بین دیدگاه های حضرت امام(ره) و دیگرانی که در این مقوله سخن گفته اند وجود دارد. حضرت امام در تعریض به نگاه مستشرقان درباره تمدن می فرمایند: مستشرقان، تمدن را تنها در ساختمان های بلند، بنا های عالیه و ساختمان مساجد و مدارس و مانند اینها محدود کرده اند، یعنی در یک نگاه محدود و ماده نگر. تمدن هم عمدتاً به دست آوردهای مادی محدود می شود و حال اینکه در نگاه عمیقی که برخاسته از نگاهی خاص به انسان و تعامل انسان با محیط پیرامون و تعامل انسان و خداست، انسان وارسته اخلاقیِ فرهیخته نیز یک دستاورد تمدنی به حساب می آید. در نگاه امام، تمدن مطلوب چنین تمدنی است. تمدنی که انسان های فرهیخته تربیت کند و البته همزمان به اصلاح جامعه هم توجه داشته باشد که این مقوله، مقوله دیگری است که سزاوار بود در گذری از نظریه های تمدن به تمایز بنیادی دیدگاه حضرت امام(ره) با دیگر دیدگاه ها درباره تمدن اشاره ای داشته باشیم.
مؤلفه های تشکیل تمدن و تمدن اسلامی
قبل از پاسخ به سؤال اصلی لازم است درباره مؤلفه های تشکیل تمدن سخن گوییم. بنده حدود یازده دیدگاه را جمع آوری کرده ام که جهت ایجاد زمینه ذهنی به سه مورد آن اشاره می کنم:
دیدگاه اول، دیدگاه ابن خلدون است. در این دیدگاه به مقوله هایی مثل عصبیت که بنیاد اندیشه ابن خلدون را در تحلیل تاریخی و تمدن نگاری اش تشکیل می دهد، بر می خوریم. وی در ادامه بحث به محیط جغرافیایی حکمرانان، اخلاق و دین، ثروت و قدرت اقتصادی، صنعت و مردم و جمعیت به عنوان مؤلفه هایی که در شکل گیری یک تمدن، مؤثر هستند اشاره هایی دارد. با کنار هم قرار گرفتن این مؤلفه هاست که تمدن شکل می گیرد. اگر اندیشه ای بلند در بین عده ای محدود و قلیل در گوشه ای وجود داشته باشد و بر فرض زندگی متفاوتی با دیگران هم داشته باشند، به این نمی گویند تمدن. یا مثلاً فرض کنید مجموعه مؤلفه ها باشد، اما نظام سیاسی و نهادهای اجتماعی متناسب با آن تعریف نشود، نمی توان گفت در فلان منطقه تمدن شکل گرفته است.
دیدگاه دوم؛ دیدگاهی است که در برخی از منابع ذکر شده و عوامل مادی و معنوی را از هم جدا کرده است. این دیدگاه عواملی چون جغرافیا، نژاد، مهاجرت، قدرت دفاع و حمله، ابزار، اختراعات و مانند اینها را عوامل مادی و مسائلی چون نبوغ، قراردادهای اجتماعی، غرائز و… را عوامل معنوی به شمار آورده است.
دیدگاه دیگری هم هست که تا حد زیادی عوامل مؤثر در یک تمدن را فرمولی کرده است. البته این نگاه، نگاه تمدنی نیست اما با یک بحث تمدنی کاملاً قابل انطباق و تعمیم است. ری کلاین یکی از اندیشمندان روابط بین الملل می گوید: پنج عاملی که اگر در کنار هم قرار گیرند قدرتی به جامعه می دهند که سطح و نوع اعتلای جامعه و تمایز آن از جامعه های دیگر را واضح می کنند عبارتند از:
عامل اول که با حرف C نشان داده می شود Criticalmas یعنی Population and teritory است که بیانگر جمعیت و مساحت – عامل جغرافیا و مردم – می باشد.
عامل دوم که با حرف E نشان داده می شود Economic caupability است که بیانگر امکانات و توانمندی های اقتصادی می باشد.
عامل سوم که با حرف M نمایش داده می شود Military capadility است که بیانگر توانمندی های نظامی می باشد.
عامل چهارم که با حرف S مشخص می شود Strategic purpose است که نشانگر اهداف استراتژیک و نگاه بلند مدت می باشد. یعنی اینکه جامعه بداند به کدام سمت می خواهد حرکت کند و افق آینده برایش روشن باشد.
عامل پنجم که با حرف W نشان داده می شود Will to pe ersio national strategic است که همان اراده و عزم ملی و آنچه روح جمعی یک جامعه در قالب عزم ملی برای تحقق اهداف استراتژیک دارد می باشد.
آنچه در این دیدگاه مورد توجه است و به کارمی آید عوامل دوم، سوم و چهارم یعنی جمعیت، مساحت، توانمندی های اقتصادی و نظامی است که از مؤلفه های مؤثر و غیر قابل انکار در شکل گیری یک جامعه توانمند و متمدن می باشد.
آیا در گذشته تمدن شیعی داشته ایم؟
اگر مقدمه هایی را که در مباحث قبلی ارائه کردم در نظر بگیریم، باید بگوییم در نگاهی که اکنون به گذشته داریم، سهم شیعیان در تمدن اسلامی و دستاوردهای تمدنی شیعه به گونه ای نیست که بگوییم تمدنی شیعی تحقق یافته است. البته در نگاه به گذشته سهم و نقش والای شیعیان در مجموع تمدن اسلامی مقوله ای قابل توجه است. اما با مقدماتی که بیان شد آیا یک تمدن شیعی پیش از این تحقق یافته است یا خیر؛ با بنده همنوا خواهید بود که خیر چنین چیزی نیست و ما تاکنون تمدن شیعیِ همه جانبه نداشته ایم.
این سخن را با تأکید در مقابل دیدگاهی مطرح می کنم که با قاطعیت می خواهند از تحقق تمدن شیعی سخن بگویند که به نظر بنده چنین نیست.
احتمالاً بتوان چهار دلیل بر عدم تحقق تمدن شیعی مستقل ارائه کرد:
دلیل اول اینکه سهم آفرینی شیعیان در تمدن گذشته به سه شکل بوده است:
اول حیطه مشارکت، این حیطه در جایی است که علمای اهل تشیع در کنار علمای اهل سنت حضور داشته اند. در مقوله هایی مثل ریاضیات، نجوم، پزشکی و مانند اینها. در این مقوله ها علمای شیعه کتاب ریاضی، کتاب نجوم و کتاب پزشکی نوشته اند اما مشارکت، همدلی و همکاری علمای شیعی در این علوم به اندازه ای نیست که بگوییم ریاضی، نجوم و جغرافیا نزد شیعیان، از علوم کلی نزد بقیه مسلمانان متفاوت بوده است بلکه در اینجا علمای شیعه همکار علمای اهل سنت بوده اند.
دوم حیطه تمایز است. یعنی علمای شیعه در حیطه هایی نقش آفرینی داشته اند، اما مجموعه ای را پدید آوردند که در بین اهل سنت از مشابهش متمایز است، مثل فقه و کلام. کلام و فقه شیعه به طور بنیادی به خاطر اندیشه امامت متمایز است. مبانی و روش های استدلالش متفاوت است. تعاملاتی با اهل سنت دارد، اما ما به راحتی می توانیم نوع خاصی از کلام را از کلام اهل سنت و نوع خاصی از فقه را از فقه اهل سنت جدا کنیم.
سوم حیطه ای است تحت عنوان تشابه اسمی که علمای شیعه به گونه ای خاص سخنی گفته اند که بتوان آن را از سخن اهل سنت جدا کرد، اما ادامه نیافته و به آن درجه ای که باید نرسیده است. مثلاً در مقوله هیأت در کتاب «نفایس الفنون» سید حیدر آملی، ایشان وقتی از مقوله هیأت و وجه فیزیکی و مادی جهان هستی سخن می گوید آن را به شکلی با ذوات مقدس معصومان(ع) پیوند می زند که هر فلکی ناظر به یکی از ائمه است و یک نگاه شیعی به هیأت مطرح می کند. اما این آن قدر ادامه نیافته که بتوانیم مثل فقه و کلام در یک مکتب هیأتی متفاوت از هیأت نزد اهل سنت سخن بگوییم. اینجا تشابه هست، ولی نسبی است. یعنی حرف هایی، جوهره هایی، مواردی داریم که ما را می تواند متمایز کند، اما رشد نیافته و به فعلیت نرسیده است.
این سه حیطه مختلفی که علمای شیعه در تمدن اسلامی نقش داشتند، این طور نبود که در یک مجموعه منسجم متصل و مرتبط با هم بتواند مجموعه ای به نام تمدن شیعی ایجاد کند. چون بخش قابل توجهی از آن با اهل سنت مشترک است.
این دلیل اولی است که نمی توانیم از تحقق مقوله ای به نام تمدن شیعی در گذشته سخن بگوییم.
دلیل دوم نبود نمونه های کافی است. مثلاً در کتاب «تأسیس الشیعه» وقتی سید حسن صدر از علوم مختلف صحبت می کند و نقش شیعیان را بیان می نماید غیر از علوم نقلی، در علوم تجربی جز از جغرافیا از علم دیگری سخن به میان نمی آورد و در جغرافیا هم از کسانی نام می برد که البته در شیعه بودن یا نبودن، یا این که با کدام تلقی اینها شیعه بوده اند می توان بحث داشت. اینکه بتوانیم بگوییم شیعیان در همه علوم مختلف از جغرافیا و نجوم و ریاضیات مواردی را ارائه کردند و تولید علم داشتند که اینها در کنار هم تمدنی را سامان بدهد این نمونه ها را هم به اندازه کافی در اختیار نداریم.
دلیل سوم اینکه بر فرض اگر کسی از نمونه هایی مانند دولت فاطمیان در مصر یا از شهرهایی چون آوه، سبزوار، آشتیان که همواره شیعه نشین بوده اند نام ببرد و بگوید تمدن شیعه در چنین جاهایی تحقق یافته است در این مورد نیز به اعتقاد بنده این نمونه ها کافی نیست. به لحاظ اینکه هم درباره تمدن فاطمیان و اینکه آیا همه چیز این تمدن برخاسته از اندیشه شیعی باشد تردید جدی داریم و هم اینکه این نمونه ها آن قدر پایایی، دوام و گسترش نیافت.
دلیل چهارم اگر این دیدگاه که اسلامیت تمدن یعنی در خدمت اهداف اسلامی بودن دستاوردهای مادی و معنوی جامعه را بپذیریم، درباره شیعه باید بگوییم مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی یک جامعه شیعی باید در خدمت اهداف شیعی باشد، که این ادعا را به نظر بنده کسی نمی تواند طرح کند.
پس به این چهار دلیل از وقوع تمدنی به نام تمدن شیعی در گذشته نمی توان سخن گفت. البته در آن برهه های زمانی و مکانی که دولت های شیعی مانند حمدانیان و سربداران و… حاکم بودند؛ باید بررسی دقیق و ژرف کاوانه ای مانند کار کرمر درباره انسان شناسی در عهد آل بویه – اگر تحقیق او را بپذیریم، در عهد آل بویه که دارای گرایش شیعی هستند یک وجه متمایزی از توجه به تمدن پیدا شده که با جای دیگر فرق دارد که اگر واقعاً اثبات شود برای آینده ما هم می تواند به کار آید – انجام گیرد که تاکنون چنین کاری انجام نشده است.
آخرین نکته در این قسمت این است که اگر من اشاره و اثبات کردم که در گذشته تمدنی ما مقوله ای به نام تمدن شیعی تحقق نیافته است، طبیعتاً به آن معنا نیست که ظرفیت و پتانسیل لازم برای تمدن را نادیده بگیرم. خیر اتفاقاً می گویم توان و قابلیت و ظرفیت بوده، اما شرایط مناسبی برای تحققش فراهم نشده است.
آیا اندیشه شیعه توان تمدن سازی دارد؟
در نگاه به آینده به تحقیق یک تمدن شیعی ممکن و شدنی است و همه شرایط لازم از نظر فکری را داراست زیرا اندیشه و مکتب ائمه(ع) توان و ظرفیت ایدئولوژیک لازم برای تمدن سازی هم از نظر مبانی هستی شناسی و انسان شناسی و هم به لحاظ نوع نگاهی که به امامت دارد، را داراست. مفهوم امامت به خصوص در قالب تداوم امامت حضرت ولی عصر(عج) که تحقق بخش جامعه موعود است و نه گسست مفهومی با گذشته دارد و نه گسست زمانی، از امتیازهای تفکر تمدن سازی ماست. با یک نگاه خردتر مجموع گزاره هایی که ما برای آینده در تفکر اهل بیت و شیعه داریم گزاره هایی تمدنی هستند. همانگونه که با مراجعه به ویژگی های جامعه در عصر ولی عصر(عج) می بینیم که این گزاره ها نیز تمدنی هستند. در آن زمان گنج های زمین بیرون می آید، انسان ها همه مجتهد می شوند و … .
میزگرد
دکتر صفری(دبیر علمی میزگرد): آقای دکتر الویری با سیر بحثی که داشتند ثابت کردند که در گذشته مقوله ای به نام تمدن شیعی وجود نداشته است. اولاً آیا با بیان ایشان موافق هستید؟ ثانیاً آیا وجه تمایزی که ایشان بین علوم و معارف شیعی با اهل سنت قائل شدند در بخش کلام و فقه با بخش های دیگر متفاوت است؟
دکتر الله اکبری: مسأله ای که مطرح است این است که آیا یک قوم یا پیروان یک آیین مستقلاً بدون وام گیری یا اقتباس از دیگران می توانند تمدنی مستقل با هویتی ویژه بسازند یا خیر؟ مجموعه دستاوردهای مادی یا معنوی بشر را تمدن می گوییم که می توان پسوند قومی یا دینی هم به آن افزود و گفت دستاوردهای مردم هند، دستاوردهای اسلام. این به آن معنا نیست که این قوم یا آیین همه چیز را از صفر شروع کرده و پیش آمده اند. طبیعی است که اگر امروز کسی بخواهد با نگاه شیعی یا هر آیین دیگری کاری را آغاز کند و بگوید چون دیگران سنی، مسیحی یا بودایی بودند من به آنها کار ندارم و از صفر شروع می کنم، چنین کاری معقول نیست؛ چه در صنعت باشد و چه در علوم. با این توصیف اگر بخواهیم بگوییم شیعه در گذشته تمدنی با هویت مستقل و نگاه خاص خود دارد یا خیر؟ چنین چیزی اصلاً امکان دارد یا خیر؟ در عمل هیچ تمدنی نمی تواند چنین ادعایی بکند، چون امکان پذیر نیست؛ به طور طبیعی تمدن ها از یکدیگر اقتباس می کنند. بنابراین اگر شیعه یا هر آیین دیگری بخواهد ادعا کند که من تمدنی مستقل دارم امکان ندارد. اگر به اصل سؤال برگردیم و شیعه را در میان مسلمانان ببینیم شیعه نیز سهمی دارد. پس تصور یک تمدن مستقل شیعی قطع نظر از دیگر فرقه های اسلامی تصور درستی نیست و امکان ندارد. چون اصل بر این است که با هم مشارکت کنند. بنابراین برای هر گروه و منطقه ای می توان سهم قائل شد. در باب علوم و معارف هم همین گونه است؛ نمی توان علمی خاص شیعه پیدا کرد؟ اما در مورد عقیده و برخی از ویژگی های فرهنگ می توان گفت که این باور مخصوص شیعه است. برخی عقاید هم اختصاصی است، اما به علوم که برسید به هر حال استاد هست، شاگرد هست، تعامل و همکاری هست و این طبیعی است؛ یعنی وجودش نقص نیست، بلکه کمال است و باید اینگونه باشد. به نظر بنده شیعه در میان فرقه های اسلامی از همه بیشتر خردگرا است و علوم تجربی و عقلی در جایی که دولت و عالمان شیعی بوده اند بیشتر رشد کرده است.
دکتر صفری: با تشکر از آقای الله اکبری. آقای دکتر الویری در سخنانشان به آموزه مهدویت اشاره کردند اکنون می خواهیم این مسأله را از نظر دیگری مورد بررسی قرار دهیم و آن اینکه آیا غیبت حضرت ولی عصر(عج) نقشی در اوج یا فرود سهم شیعه در تمدن اسلامی داشته یا خیر؟ آیا شیعه در دوره غیبت پیشرفت بیشتری داشته است؟
دکتر شانه چی: اگر بخواهیم درباره تأثیر وجود حضرت ولی عصر(عج) در سهم شیعیان از فرهنگ و تمدن سازی صحبت کنیم باید به دوره غیبت صغری که حدود 69 سال طول کشید بازگردیم. با بررسی دقیق حوادث آن دوران می توان به جوابی برای این سؤال دست یافت. در گذشته فرهنگ را همان دست آوردها و مقوله های معنوی مانند علوم، اخلاقیات، آداب، سنن و… تصور می کردند و تمدن را به مقوله مادیات اختصاص می دادند. وقتی در مورد تشیع از تمدن صحبت می کنیم، باید بیشتر بر همان مقوله های معنوی؛ یعنی علوم، دانش ها، اطلاعات و معنویاتی که توسط شیعیان به جهان ارائه شد متمرکز شویم. در دوره غیبت صغری مسأله غیبت امام دوازدهم از دو جهت بر جامعه شیعی و اسلامی تأثیرگذار بود:
1. عدم حضور امام معصوم باعث شد شیعیان و مسلمانان از منبع علم و دانش به طور مستقیم محروم شوند. این تأثیر منفی به قدری زیاد بوده که اکثر علمای شیعه به آن اشاره می کنند و از آن به حیرت و سر درگمی یاد می کنند این غیبت بر جهان علمی تشیع تأثیر منفی بزرگی داشت که تا چند دهه ادامه پیدا کرد.
2. جامعه شیعه برای جبران کمبود حضور امام معصوم به تکاپو و تلاش فوق العاده ای دست پیدا کرد؛ یعنی وقتی علمای شیعه با عدم حضور امام به عنوان منبع اصلی و مستقیم پاسخ سؤالات فقهی خود مواجه شدند، تلاش بسیاری کردند تا بتوانند مسائل فقهی را از روایاتی که در اختیار داشتند استنباط کنند. لذا مکتب فقهی جدیدی در دوران غیبت به وجود آمد که حالتی بین نقل مستقیم اخبار و اجتهاد داشت. در اوایل دوره غیبت کبری مکتب های فقهی اجتهادی شیخ مفید، شیخ طوسی و… به وجود آمد که تاکنون ادامه یافته است.
دکتر صفری: آقای دکتر الویری اگر مطلبی در پاسخ به بیانات دوستان دارید بفرمایید ضمناً با توجه به اینکه جنابعالی نقش تمدن شیعه را در گذشته و آینده بررسی نمودید بفرمایید اکنون شیعه در تمدن اسلامی چه جایگاهی دارد؟ به اعتقاد یکی از اساتید – دکتر آیینه وند – شیعه در زمان حضرت علی(ع) سهم تمدنی اش یک به چهار بوده، یعنی هشتاد درصد اهل سنت و بیست درصد شیعه؛ که این سهم تاکنون ثابت مانده است نظر شما چیست؟
دکتر الویری: از همین نکته آخر که بهانه خوبی شد تا تصحیحی بر صحبت هایم داشته باشم شروع می کنم. مطلبی که دکتر آیینه وند مطرح کرده اند سهم تمدنی نیست، بلکه سهم جمعیتی است. یعنی سهم جمعیتی شیعیان نسبت به مجموعه جهان اسلام تقریباً در طول تاریخ ثابت بوده است. در زمان علی بن ابی طالب(ع) بیست درصد جامعه اسلامی شیعیان بودند و هشتاد درصد اهل سنت که اکنون نیز همین گونه است. اما باید گفت با وجود سهم بیست درصدی جمعیت شیعیان، سهمشان در تمدن تقریباً پنجاه درصد است. یعنی این جمعیت بیست درصدی تقریباً پنجاه درصد آثار علمی را آفریدند.
باید بگویم از بیان دکتر الله اکبری مخالفت با صحبت هایم را برداشت نکردم. اما نکته ای که ایشان درباره خردگرایی شیعیان گفتند، من هم اشاره کردم که خرد گرایی و توجهی که شیعیان به ثبت علم و کتابت علم داشتند، در رشد شگفت شیعیان بسیار مؤثر بود. باید اذعان کنیم که این خصلت ها عمومیت نداشته است اما می توان اثبات کرد که هر جا شیعیان بوده اند علوم عقلی رشد بیشتری داشته است. اما درباره وضعیت شیعیان در حال حاضر باید گفت از یک سو به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و با توجه به شرایط کل جهان در دهه های اخیر، ما تنها جریان اصلاح گر اسلامی هستیم، که به حکومت رسیده است. از سوی دیگر موتور مجموعه ای که تمدن بزرگ مادی غرب را ایجاد کرد در حال خاموش شدن است. در شرایط موجود این فرصت بسیار استثنایی است. فرصتی که می توانیم از خلال آن اندیشه خود را به جهانیان بشناسانیم چراکه مکتب ائمه(ع) ظرفیت تئوریک لازم برای این کار را دارد.
دکتر صفری: به نظر شما عوامل شتاب زای حرکت تکاملی یک تمدن آن هم با آرمان های شیعی چه می باشد و آسیب های آن چیست؟ علل عدم تحقق آرمان های شیعی از سوی پیروان آن چیست؟ و چرا شیعیان در اقلیت و تحت فشار بوده اند؟
آقای الله اکبری: رشد و شکوفایی تمدن، عوامل مختلفی دارد که با فراهم آمدن این عوامل تمدن حرکت رو به رشد خود را با شتاب آغاز می کند. برخی از این عوامل مشترک است و اختصاص به این تمدن و آن تمدن ندارد. در ادامه به برخی از این عوامل اشاره می کنیم:
اولین عاملی که در رشد و شکوفایی تمدن بسیار دخیل است، فرهنگ، دین و عقاید مردم آن جامعه است. اگر در این جامعه درویش مسلکی، جبر گرایی، تن به سرنوشت سپردن حاکم باشد، این جامعه به تمدن نمی رسد.
دومین عامل بسیار مهم، حاکم و حکومت جامعه است. حکومت و حاکم در حرکت رو به جلوی تمدن و در توقف آن نقش اساسی دارد. در تاریخ سیاسی اسلام نقش معتزله و اهل حدیث – مأمون معتزلی که عقل گرایان را بها می دهد و متوکلی که آنها را عزل می کند – را در حرکت تمدن دیده اید.
عامل سوم آموزه های فرهنگی و دینی است که می تواند مردم را رو به جلو ببرد. ما معتقدیم آموزه های اسلامی برای همه مسلمان ها و حتی آموزه های شیعی برای شیعیان می تواند تمدن ایجاد کند و آنها را پیش ببرد. اینکه این مردم چقدر به علم و دانش بها می دهند؟ و حکومت چقدر از نخبگان حمایت می کند؟ چقدر نخبه تولید می کند؟ چقدر فضای آزاداندیشی فراهم می کند؟ و به اهل فکر و نظر میدان می دهد؟ کنار هم قرار گرفتن اینهاست که حرکت تمدن را شتاب می دهد.
دیگر عاملی که می تواند به رشد تمدن شتاب دهد، همگانی شدن دانش در جامعه است. هر چه درصد باسوادان و متفکران و نخبگان بیشتر باشد این حرکت سریع تر پیش می رود و هر چه این تعداد کمتر باشد، حرکت کندتر می شود. باید گفت بیشتر عوامل شتاب زای تمدن، درونی است. همانگونه که بیشتر موانع حرکت تمدن داخلی است. دشمن خارجی می تواند حمله کند و حکومت را از بین ببرد اما مجموعه یک جامعه، مردم، قوم و آیین را اگر از درون فرسوده نشده باشد، نمی تواند. مغول ها آمدند جهان اسلام را در نوردیدند. آیا حکومت مغول قوی بود یا مسلمان ها خیلی ضعیف شده بودند؟ به نظر من نود تا نود و پنج درصد عوامل شتاب زا در حرکت تمدن داخلی است و تنها پنج درصد این عوامل بیرونی است.
دکتر صفری: آیا تمدن شیعه مختص دوران ظهور امام زمان(عج) است یا اینکه در دوران سایر ائمه همانند عصر امام صادق(ع) که شیعه و اسلام حیات تازه ای یافت نیز این تمدن وجود داشته است؟ و آیا مستشرقین به نقش ائمه(ع) و اصحاب ایشان در تمدن شیعی توجه داشته اند یا خیر؟ برخوردشان با این مسأله چگونه بوده است؟
دکتر شانه چی: سؤال بسیار به جایی است. عصر حضور ائمه در واقع یکی از دوره های شکوفایی تشیع است و در دوران حضور ائمه که چیزی حدود 260 سال می باشد، ما شاهد ظهور دانشمندان و علمای بزرگی هستیم که تحت تعلیمات و تربیت های ائمه(ع) در رشته های مختلف فعالیت داشتند. تأکید می کنم در بحث از تمدن سازی شیعه باید روی علوم و دانش ها متمرکز شویم، چون طبیعتاً در دوره حضور ائمه امکانات و شرایط برای شیعیان فراهم نبود تا در زمینه های دیگر تمدن به صورت گسترده فعالیت داشته باشند.
طبیعتاً جنبه های مادی تمدن مانند شهرسازی، ساختمان سازی، تشکیلات اداری و حکومتی و … نیازمند داشتن جایگاه سیاسی و موقعیت اجتماعی محکم و استوار است که شیعیان از این جایگاه محروم بودند؛ لذا در این زمینه ها سهم آنها خیلی ناچیز است و شاید اصلاً نتوان آن را به شمار آورد. ولی در این دوره سهم شیعیان در حیطه علوم اسلامی بسیار زیاد است. اگر بیشتر از پنجاه درصد نباشد کمتر نیست. شما اگر به کتاب رجال مرحوم نجاشی و کتاب رجال و فهرست شیخ طوسی(ره) نگاه کنید، می بینید که شمار انبوهی از علمای شیعه را در دوران ائمه(ع) نام برده اند که هر کدام در رشته های مختلف علوم فعالیت داشتند. در زمینه فقه علی رغم اینکه در دوره حضور ائمه فقه اجتهادی کامل نبود و عمدتاً روایتی بود ولی در عین حال فقهای بزرگی داشتیم که از جانب ائمه اجازه فتوا دادن داشتند و توصیه می شد که فتوا دهند. در این دوره متکلمان بزرگی در زمینه کلام در طبقات اول، دوم و سوم متکلمین شیعه حضور دارند که تصانیف و تألیفات فراوانی از خود بر جای گذاشته اند. حتی در رشته طب هم شاهد تألیف کتاب های بسیاری توسط علمای شیعه هستیم.
علت اینکه مستشرقین به نقش ائمه(ع) در تمدن اسلامی بسیار کم اشاره کرده اند این است که آثار و تحقیقات اولیه شرق شناسان بیشتر مبتنی بر منابع اهل سنت بوده است، چرا که اسلام اهل سنت را واقعی تلقی می کرده اند؛ لذا از منابع مورد مطالعه شان اطلاعات کمتری نسبت به امامان شیعه به دست می آورده اند. به این دلیل در تحقیقاتی که در سده های 18 و 19 از مستشرقین به ثبت رسیده، نسبت به ائمه شیعه و سهم آنها کمتر اشاره شده است. اما در سده 20 میلادی شاهد تألیفات زیادی نسبت به تشیع و امامان شیعه هستیم.
دکتر صفری: اینکه در تمدن اسلامی، ائمه(ع) خصوصاً امام صادق(ع) علوم مختلف را، پی ریزی کردند و شاگردانی را چون جابر بن حیان، که علم کیمیا را به وجود آورد، زکریا، که علم طب را به وجود آورد، و… تربیت کردند در چه جایگاهی می بینید؟ شما فرمودید که اسلام و تشیع فقط تئوری داده اما می بینیم که هر کجا امکان داشته است از جمله در مدینه و در جاهای محدود تری آن تئوری را عملی کرده اند و ائمه نقشی عملی و الگویی داشته اند.
دکتر الویری: از سهمی که علمای شیعه داشتند به اندازه کافی می توانم نمونه بیاورم. البته با نمونه هایی که شما ذکر کردید شاید بتوان تأملاتی داشت؛ تشیع ابن سینا قطعی نیست؛ اگر منظورتان از زکریا، زکریای رازی است که او به الحاد متهم است. اما به هر حال اینکه ائمه(ع)، تئوری را عملی کردند هیچ تردیدی نیست. نمونه های زیادی وجود دارد. در مورد کیمیا که اشاره کردید، باز هم جای تأمل است. بر اساس تحقیقات یکی از مستشرقین به نام پاول کراوس اینکه آیا واقعاً صد و چند رساله ای که به جابر منسوب است از تألیفات خود اوست یا پاره ای از اینها در دوره های بعد نوشته شده و به لحاظ اینکه جابر نام پر آوازه ای داشته به نام او توزیع شده مورد تردید است. با همه این تأملات اینکه تئوری ها را عملی کردند بحثی نیست. منتها من عرض کردم تمدن که می گوییم یعنی عامل جغرافیا، جمعیت، باید محدوده ای وسیع باشد. در یک محدوده کوچک باید اسمش را خرده تمدن بگذارید چرا که شرایطی فراهم نشده است که وسیع باشد.