پنجمین نشست «تاریخ شفاهی حوزه های علمیه»

پنجمین نشست «تاریخ شفاهی حوزه های علمیه» برگزار شد
بازدیدها: 1919
13 دی 1394
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=15032

پنجمین نشست «تاریخ شفاهی حوزه های علمیه»

پنجمین نشست تاریخ شفاهی حوزه‌های علمیه با رویکرد حوزه علمیه نجف و قم با سخنرانی حضرت آیت‌الله محمدهادی یوسفی غروی و به دبیری آقای دکتر نعمت‌الله دکتر صفری فروشانی در مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی برگزار شد.
در ابتدای این نشست، آقای دکتر نعمت‌الله دکتر صفری فروشانی ضمن تشکر از مسئولان مرکز ملی پاسخگویی ضمن اشاره به جلسات گذشته که به مباحث تاریخ‌نگاری در نجف اشرف و حوزه‌های مرتبط گذشت گفت: در این جلسه وارد مقوله مستقل دیگری تحت عنوان «اقدامات و کارهای تبلیغاتی استاد» می‌شویم.

وی به ویژگی‌های تبلیغی استاد اشاره کرد و گفت: استاد هم در حوزه قم و هم در حوزه نجف و هم در کشورهای خلیج‌فارس و اروپایی مشغول به تبلیغ بوده‌اند. ایشان از ابزارهای مختلف از منبر گرفته تا رسانه و صداوسیما بهره گرفته‌اند. از این نظر برای ما قابل‌توجه هستند؛ بخصوص برای طلاب رشته‌های تاریخ که کمی تبلیغ برای آن‌ها مشکل می‌نماید. در این خصوص، توجهی به روضه‌های استاد و چگونگی مقتل خوانی و ورود ایشان به روضه خواهیم داشت.

پس‌ازآن حضرت آیت‌الله یوسفی غروی ضمن بیان این نکته که بعد از سه کلاس که در مدرسه ایرانیان نجف اشرف خواندند معمم شدند گفتند: سال معمم شدن من سال فوت آیت‌الله بروجردی بود. مجالس ختمی برای ایشان گرفته می‌شد و امورات آن را حوزه‌های علمیه نجف اشرف به مرکزیت مدرسه آیت‌الله بروجردی بر عهده داشت. در این مجالس بیشتر دنبال این بودند که طلبه‌های جوان متصدی کار شوند. من نیز در این کار شرکت کردم.

بعدازآن، پیشخوانی می‌کردم. در نجف و عراق پیشخوان‌هایی برای منبری‌ها هست. آن‌ها نوجوانانی هستند که یک قصیده شعر عربی فصیح و یک قصیده شعر به زبان عامیانه عربی از برمی‌کنند و اگر بتوانند گریزی بین آن‌ها اضافه می‌نمایند. این کار قبل از منبری صورت می‌گرفت. پیشخوان یک پله پایین‌تر از عرش منبر می‌نشیند. بعد از او، منبری بالا می‌رود و دیگر به اعتبار پیش‌خوان حمد و ثنایی نمی‌خواند.

اولین کتاب عربی شعر فصیحی که استفاده کردم کتاب «المقبوله الحسینیه» بود که وجه آن خوابی بود که از مرحوم شیخ هادی کاشف الغطاء پدر شیخ محمدرضا کاشف الغطاء نقل‌شده بود. این کتاب ارجوزه خوبی و یکسره حماسه امام حسین (ع) بود؛ به‌عبارت‌دیگر، یک مقتل در لباس شعر ارجوزه ای مانند الفیه ابن مالک بود.

در مدرسه قوام الملک شیرازی که بیشتر محل طلاب خراسانی و منبری آن‌ها شیخ عبدالحسین خراسانی بود پیشخوان بودم. همچنین، در مجلس هفتگی منزل شیخ آقابزرگ تهرانی کل متن نهج‌البلاغه را از برمی‌کردم و یک قصیده و قطعه عربی می‌خواندم.

دکتر صفری: در مورد محتوا و سطح منبرهای نجف بیشتر توضیح دهید.

خمیرمایه اصلی منبر عراقی، تاریخ است. مجالس شیعیان عوام عرب، تحمل مطالب علمی را ندارند ولی مطالب تاریخی هم به ذوق و سلیقه‌شان سازگار است و هم می‌توان از آن نتیجه‌های ارشادی گرفت. به‌عنوان شاهد مثال عرض می‌کنم که قبل از پیشخوان، قرآن می‌خواندند. اگر کتاب‌های قرآن آنجا را نگاه کنید می‌دیدید حدوداً سه جایش دست‌خورده بود و فرورفتگی داشت و نشان می‌داد که بیشترین استفاده را دارد؛ یکی سوره کهف بود که جنبه داستانی داشت، یکی سوره یوسف و دیگری سوره هل اتی؛ زیرا علاقه به اهل‌بیت (ع) داشتند. آن‌ها این دو سه سوره را می‌خواندند.

اگر در عراق، همین مقدار ظاهر لفظی قرآن را متوجه می‌شوند در جای دیگر این مقدار را هم متوجه نمی‌شوند. درهرصورت منبر به نتیجه رسیده در عراق، منبری بود که این جهات را رعایت کند.

دکتر صفری: سبک منبری‌ها چه سبکی بود؟

اینجا هم قشر منبری هستند که حرفه‌ای هستند ولی خیلی از منبری‌ها، اهل علم مشغول به تحصیل، تنها در ایام مواسم به تبلیغ می‌روند. در عراق این معنا نیست یا نادر است؛ و لذا عمده منبرهایشان حرفه‌ای و کاری است. البته نمی‌توان گفت همه در سطح واحد بودند. در بین آن‌ها منبری‌های ممتاز بودند که از دوران شیخ محمدرضا مظفر سعی شده بود نوآوری داشته باشند و جنبه علمی به منبر بدهند. نمونه‌اش شیخ احمد وائلی است که ده جلد از منبرهایش آماده شده است. همچنین مرحوم سید جواد شبر صاحب ده جلد کتاب ادب الطف، بیشتر منبرش جنبه ادبی داشت؛ یعنی شخص ادیبی بود و مانند کتاب‌هایش، ادیبانه صحبت می‌کرد.

یک نمونه از اشعار ولایی ایشان مربوط می‌شود به ایام فاطمیه که مجلسی در منزل سید نصرالله مستنبط داماد آیت‌الله خویی برگزار می‌شد. ایشان لبنان زیاد می‌رفت وازدید عربی مانند شیخ محمدحسین کاشف الغطاء با ادیبان حتی مسیحیان لبنان معاشرت داشت. این دو سه بیت شعر را از مسیحیان لبنانی مغترب گفت:

ما المسلمون بأمه محمد کلا، ولکن أمه لعتیق

جاءتهم الزهراء تطلب إرثها فتقاعدوا عنها بکل طریق

وتجمعوا وتجمهروا وتألّبوا لما دعتهم ابنه الصدیق

فقعودهم عن هذه وقیامهم مع هذه یغنی عن التحقیق

این زمینه‌ها است که اشخاصی مانند سلیمان کتانی لبنانی حاضر شد قلم‌به‌دست بگیرد و در مورد ائمه کتاب بنویسد بااینکه مسلمان نشد.

یک نمونه دیگر از منبری‌های خوب شیخ هادی نعینی بود که هم گرایش ادبی و هم ملی داشت و مصیبت‌خوانی مؤثر بود. منبری دیگر شیخ جواد غسان صاحب کتاب «الاخلاق المرضیه فی الدروس المنبریه» است که این کتاب پیاده شده برخی منبرهای ایشان است.

آن‌ها شرط عملی‌شان مصیبت بود و به مصیبت‌خوانی اهمیت می‌دادند و به آن «گریز» می‌گفتند که گرفته‌شده فارسی آن بود.

دکتر صفری: قشری بنام مداح یا ذاکر داشتید؟

بله. به آن‌ها «رادود» می‌گفتند. شعرهایشان غالبا این‌طور بود که بند ترجیعی و تکراری داشت؛ مانند شعرهای محتشم کاشانی. این بند تکراری را از اول مداحی در حدی تکرار می‌کند که مستمع تکرار کند و وقتی به انتهای ترجیع‌بند می‌رسیدند مخاطبین سررشته شعر را می‌گرفتند و تکرار می‌کردند.

قصاید آن‌ها به نشسته (گعدیه) و ایستاده تقسیم می‌شد. در نشستن مضامین با تکیه بر صدا خوانده می‌شد و اگر زیبا بود دادشان بلند می‌شد که «لمن؟» یعنی این قصیده از کیست؟ چون این قصاید غالبا تکراری نبود. خیلی از رادودهای اصلی و حرفه‌ای که شغل اصلی‌شان نبود و کار دیگری داشتند شاعر داشتند و شعر جدید می‌گفتند.

دکتر صفری: پول هم می‌دادند؟

بله چون به خود رادود پول می‌دادند و بعد با شاعرش تقسیم می‌کرد.

قطعه ایستاده مال سینه‌زنی بود. وقتی قصیده نشسته‌شان تمام می‌شد که مصیبت بود، شروع می‌کرد به تکرار یک ترجیع‌بند و بلند می‌شدند و لباسشان را تا سینه می‌کندند و سینه می‌زدند. البته به‌تدریج مسأله برهنه شدن، به خاطر موضع‌گیری علما کم‌تر شد.

دکتر صفری: بنابراین در اینجا با سه قشر مواجه شدیم؛ خطبا، رادودها و پیشخوان‌ها. جایگاه کدام‌یک بیشتر بود؟

طبعا خطبا.

دکتر صفری: این سفرها روال بود و حوزه به این سفرها می‌پرداخت یا خودتان می‌رفتید؟

در عراق، منبر حرفه جداگانه‌ای از حوزه بود و ازنظر شکل و شمایل هم تفاوت داشتند. منبری‌ها غالبا عمامه‌هایشان مانند ملاهایشان نبود. آن‌ها به حوزوی‌ها «ملا» می‌گفتند و خطبا را از آن‌ها جدا می‌کردند. در میان ملاها، خیلی عنایت به زیبایی عمامه نبود و بزرگ بود و درحالی‌که عمامه منبری‌ها کوچک و زیبا بود.

من معمولاً لباده می‌پوشیدم و منبری‌های عراق، لباده لباس غالبشان بود؛ درحالی‌که ملاهایشان قبا می‌پوشیدند. البته نه این‌که همیشه باشد ولی غالبا این‌طور بود.

در ایام تبلیغی معمول نبود که طلبه از سر درس بلند شود و به تبلیغ برود ولی برخی از فضلایشان در مواسم تبلیغی در کنار مجالس مردم می‌رفتند و مسائلی برای مردم می‌گفتند و مردم از آن‌ها می‌پرسیدند و از منبری‌ها نمی‌پرسیدند و اگر از منبری‌ها می‌پرسیدند آن‌ها به ملاها ارجاع می‌دادند و به‌تدریج این مسأله کم‌رنگ شد.

البته در زمان آیت‌الله حکیم ایشان سعی کرد مانند آنچه در ایران است عمل کند. سعی کرد بجای بسیاری از وکلای پیر که فوت می‌شدند یا ازکارافتاده می‌شدند غالبا از طبقه عرب‌دان‌های ایرانی‌الاصل وکیل بگیرد و حجت ایشان این بود که هم متدین‌ترند و سعی‌شان بیشتر است و مردم به آن‌ها رغبت بیشتری دارند. ایشان سفارش می‌کرد حتی‌الامکان با جوان‌ها ارتباط بیشتری برقرار کنند و آن‌ها را برای حوزه جذب کنند. لذا کم‌کم حوزه جوانان عرب شیعه عراقی کم‌کم پا گرفت و تدریج دوران به دست بعثی‌ها رسید که یکی از مرام‌نامه آن‌ها «مکافحه النشاط الرجعی الدینی» بود که هدفشان فعالیت‌های ارتجاعی دینی مبارزه شود. وقتی مرا گرفتند و به بغداد بردند نگاه کردم روی یک نوار کوتاهی همین را نوشته بود.

همین وضعیتی که در ایران به‌عنوان سربازگیری می‌گرفتند و به سربازخانه‌های می‌بردند در عراق نیز همین‌طور بود. البته وقتی به امام خبر دادند بجای این‌که ابراز ناراحتی کنند خوشحال شدند. گفتند چون این‌ها برای طلاب، نوعی گزینش است و اگر خالص باشد می‌ماند و اگر ناخالص باشد می‌رود. همچنین خوشحال شدند که روحانیت به پادگان‌ها راه پیداکرده‌اند تا بتوانند در آنجا تبلیغ کنند.

فی‌مابین بغداد به‌طرف خانقین در منطقه بعقوبه تبلیغ رفتم. قریه‌ای در آنجا بود که بنی تمیم بودند. شیخ عشیره می‌گفت اجداد ما سنی بودند. در ایام انقلاب 1920 میلادی که شروعش به فتوای میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای دوم) بود که علیه انگلیسی‌ها قیام کنند، اجداد ما دیدند که شیعه قطارهای انگلیسی که با آن سرباز جابجا می‌کند و برای آن‌ها آذوقه می‌برد را خراب می‌کنند و این آذوقه‌ها و سلاح‌ها را از دست سربازان می‌گیرند و ما نشسته‌ایم و تماشا می‌کنیم و گرسنه‌ایم. لذا به یکی از علما گفتیم که به ما هم اجازه مشارکت می‌دهید؟ او اجازه داد و سلاح گرفتیم و قطار انگلیسی را متوقف کردیم.

افراد این روستا شیعه شده بودند ولی برخی از آن‌ها نماز نمی‌خواندند. خود همین شیخ، حاجی بود و نماز نمی‌خواند. داستان دعوت از من برای تبلیغ هم ازاین‌قرار بود که اولین سالی که این شخص، به نجف آمده بود منبری خواسته بود و چون گفته بود مسائل شرعی هم می‌خواهیم مرا معرفی کرده بودند.

یک شیوه تبلیغ، تبلیغ در میان دانشجویان بود. مرحوم آصفی در میان دانشجویان تبلیغ می‌کردند و این دانشجویان واسطه برای تبلیغ در مناطق خودشان می‌شدند. «عشار» سه قریه بود و عمده بچه‌هایشان را به لندن فرستاده بودند. در آنجا بچه ایرانی‌های بهایی به اسم شیعه با این‌ها تماس گرفته بودند و بهایی کرده بودند. برایشان درست نگفته بودند که ما با شیعه فرق می‌کنیم. آقای آصفی از من خواست در دهه محرم به آنجا برای تبلیغ بروم.

عبدالسلام عارف بخشنامه‌ای قرار داده بود که شیعه حق جمع‌آوری پول و ساخت حسینیه‌ها ندارد مگر با اجازه رسمی. در آنجا با 4000 نفر، مسجد نداشتند و پولی جمع کردیم که مسجدی بسازند. در زمان بازگشت در پست بازرسی مرا گرفتند و در بغداد و نجف بازداشت بودم و با ضمانت و کفالت بیرون آمدیم. بعدها دوباره سراغ آن‌ها رفته بودیم که آن خانه را ساخته بودند.

در ادامه سفرهایی به بصره و اطراف آن برای تبلیغ داشتم.

این‌ها مناطق تبلیغی من بوده است. سالیانه در دهه محرم و ماه رمضان می‌رفتم ولی دهه آخر صفر معمول نبود.

دکتر صفری: محتوای منبرها و روضه‌های شما چه بوده است؟

همین مطالعات برای منبر از تاریخ اسلام و تاریخ اهل‌بیت (ع) و تاریخ ائمه (ع) بخصوص امام حسین (ع) کم‌کم دست‌به‌دست داد تا جنبه تاریخی بر جنبه منبری غلبه کند. منبری‌ها که سخنرانی می‌کردند از خودمان می‌پرسیدیم که چه کسی طرف امام حسین (ع) بوده است و این گزارش‌ها را دیده و شنیده و منتقل کرده است؟ یک مقتل معروفی بنام ابومخنف چاپ می‌شد که خطاط آن شیخ احمد زنجانی بود. او برای مقتل ابی مخنف زبر و زیر هم گذاشته بود تا برای مردم عوام قابل‌فهم باشد.

اول صبح عاشورا، هرکسی یک صفحه یا دو صفحه از مقتل ابومخنف را می‌خواند تا این‌که به مقتل امام حسین (ع) می‌رسیدند و به عبارت «کفر القوم» می‌رسیدند. مرحوم شهید محراب مدنی در مسجد شیخ انصاری در شبی که مسما به نام امام حسین (ع) بود این تذکر را به نقل از محدث قمی در نفس المهموم نقل کردند که ابومخنف از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است و مقتلش کهن‌ترین مقتل است ولی مقتل کنونی صحت ندارد. به نام او است ولی محرف است.

این موجب شد که دنبال تصحیح اخبار مقتل ابومخنف بروم. ایشان اشاره کرد که مقتل صحیح در ضمن تاریخ طبری آمده است و در ضمن کار نیز متوجه شدم که ارشاد شیخ مفید نیز نقل کرده است. البته اگر شیخ مفید سند نقل کرده بود تنها سند منحصر ما در مقتل ابومخنف، تاریخ طبری نمی‌شد. علاوه بر این‌که برخی متن‌های اخبار را به‌طور مختصر آورده است. خودش گفته است از کلبی و مدائنی نقل کرده است.

این دریچه ورودم به تاریخ شد و کم‌کم جنبه تاریخی بر جنبه منبری غلبه کرد. البته به ایران هم که آمدم به جنوب ایران و خرمشهر رفتم و منبر رفتم.

دکتر صفری: منبر شما چند دقیقه بود؟

اوایل غالبا نیم‌ساعته بود. بعضی جاها دو سه منبر می‌رفتیم و بعد کم‌کم اضافه شد و در این اواخر در اهواز مسجد جامع لشکرآباد منبرهای یک‌ساعته هم داشتم.

آن اوایل در ماه مبارک رمضان یک سال خطبه نبوی قبل از ماه رمضان را تیتر قرار می‌دادم و مطالب متناسب با آن را از روایات و احادیث دیگر و قطعه‌های تاریخی اضافه می‌کردم و می‌نوشتم و بعد منبر می‌رفتم. در ماه رمضان جنبه تاریخی‌اش کمتر می‌شود و در محرم برعکس است و کسی نمی‌تواند تاریخی صحبت نکند. اگر سراغ وعظ و ارشاد برود عرب‌ها نمی‌پسندند.

برخی مجالس در عراق وسط خیابان برگزار می‌شد. حصیری پهن می‌کردند و مرحوم وائلی منبر می‌رفت و پلیس‌ها راه را می‌بستند. ایشان دریکی از منبرها گفت: من اگر روز عاشورا عروسی قاسم را نخوانم شما از پای منبر با چماق به من اشاره می‌کنید ولی یک سال ایران بودم و دیدم شب تاسوعا منبری تفسیر ازدواج موقت را می‌گفت. منظورش این بود که آنجا تحملشان زیاد بود و شما تحمل ندارید.

دکتر صفری: با این حساسیت، چطور روضه می‌خواندید؟

غالبا مطالعه داشتم که این خبر قابل‌قبول است یا نه؟ همان‌طور که حاجی نوری در کتاب لولو و مرجان نوشته است لااقل باید احتمال صحتش را بدهد تا بگوید. اگر قرائن کذبش زیاد باشد نمی‌توان گفت. بررسی می‌کردم که آیا احتمال صدق دارد؟ اگر داشت می‌گفتم. گاهی هم می‌گفتم بنابر آنچه راوی گفته است.

خیلی وقت‌ها منبرها را به‌زور شعر رد می‌کردم. اشعار جنبه قرینه زبان حال بودنش روشن است و اگر کسی مضمون شعر را بخواهد به شکل یک روایت به زبان معصوم یا قولش یا فعلش نسبت دهد اشکالی ندارد. البته شعرهایی انتخاب می‌کردم که متضمن نسبت حادثه‌ای به امام حسین (ع) ندهد؛ چون بعضی از آن شعرها تکراری بود و در جای دیگر به‌صورت دیگری شنیده بودند می‌فهمیدند که خودم آن را تغییر داده‌ام.

دکتر صفری: مشکل مردم که با مرحوم وائلی داشتند شما نداشتید؟

ایشان در منبر در مصیبت هیچ محدودیتی نداشت. این‌ها می‌گویند نسبت تاریخی نمی‌دهیم. آقای رسول جعفریان نیز توجیهشان در فیلم تنهاترین سردار همین بود که تصویر و خیال است و با انتساب‌های تاریخی فرق می‌کند. من چنین ذوقی ندارم و مشکل را با شعر حل می‌کنم.

آقای وائلی چنین ذوقی دارد و معتقد است تاریخ نیست و تنها تصویر برای گریاندن است و این گله‌مندی را از ایشان داشتم. یکی از راه‌های تکاثر تحریف در اخبار کربلا همین شعرها شده است. شعرها در مقام شعر برای خودشان تجویز می‌کردند بعدها برخی آن را با تاریخ اشتباه گرفتند و بر اساس آن نقل‌قول کردند و تاریخ ساختند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *