به گزارش سخن تاریخ، چهل و هفتمین نشست تاریخ کلام امامیه روز سهشنبه 29 فروردین 96 با سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی در بنیاد فرهنگی امامت برگزار شد.
جلسه گذشته بحث برائت را در دوران امام سجاد (ع) و موضع آن حضرت در قبال آن را مطرح کردیم. همه اسناد شیعی و سنی نشان میدهد که در دوران امام سجاد (ع) جریان برائت بهصورت جدی و در قالب یک موج کلی در بین شیعیان توسعه پیدا میکند.
روشن است که مسأله برائت از عثمان سابقه بیشتری دارد و در این مسأله اختلافی نیست. اختلاف میان دانشمندان کلام بحث برائت از شیخین است که آیا بهعنوان یک رکن معرفتی از سوی امام سجاد (ع) و اهلبیت (ع) عصمت و طهارت معرفیشده است یا این جریان موجی است که از داخل گروهی از شیعه برمیخیزد و کمکم عمومی میشود.
اهل سنت هم از زمان خود امام سجاد (ع) با نقل روایات و حکایاتی تلاش کردند نشان بدهند که دامن امام از اینگونه حرکتهای تندروانه از دیدگاه آنها مبرا است. میخواهیم به این روایات بپردازیم.
درمجموع این حکایت را دارد که جریان برائت در بین عراقیها و کوفیان وجود دارد که آن را منسوب به امام سجاد (ع) میکنند و این روایات و نقلهای تاریخی نشان میدهد که چنین انتسابی درست نیست و بالاتر از آن، امام از این افراد تبری میکنند و محبت خودشان را نسبت به شیخین صریحاً اظهار میکنند.
در جلسه گذشته از اهمیت این بحث سخن گفتیم و بهصورت اجمالی قرائنی را آوردیم که نقلهای اهل سنت دقیق نیست. پنج دسته قرینه و شاهد آوردیم که این نقلها از امام سجاد (ع) واقعیت ندارد.
الآن میخواهیم برخی از نکاتی که در آن جلسه بهاجمال گفتیم مستندتر تحلیل کنیم. این جلسه بحث برائت تمام میشود و در جلسه بعد بحث غلو را مطرح میکنیم.
گزارشهای شیعی روشن است که نشان میدهد امام سجاد (ع) در این دوره تاریخی هم برائت را اظهار کردهاند و هم نشان میدهد که در یک موضع کاملاً تقیه و پوشیده عمل میکنند. روایات اهل سنت در این باب که به این نیت نقل میشود که موج برائت شیعیان نسبتی با امام ندارد چند دسته است.
ابتدا یک نکته را عرض میکنم و آن اینکه این روایاتی که از امام سجاد (ع) در کتب اهل سنت است در مصادر نخستین اهل سنت پیدا نشد؛ مثلاً طبقات ابن سعد که تقریباً نکات مصادر بعد نسبت به امام سجاد (ع) را دارد به این مسأله نپرداخته است. هیچ بخش مهمی در زندگی امام سجاد (ع) نیست که در طبقات ابن سعد ذکر نشده باشد. از جمله مسأله غلو بهراحتی و بهروشنی مطرح میکند که امام سجاد (ع) از آنها تبری میکنند. خط سیاسی امام را تبیین میکند که در موضع تقیه هستند و حکومت به ایشان فشار میآورد و ایشان اظهار تظلم میکنند. تنها نکتهای که در کتاب طبقات وجود ندارد مسأله برائت است. آن مقداری که من بررسی کردم تا تاریخ دمشق ابن عساکر این گزارش از امام سجاد (ع) نیامده است. تمام گزارشها مربوط به بعد از ابن عساکر است.
هر چه تأمل کردم وجهی برای عدم نقل ابن سعد پیدا نکردم مگر اینکه بگوییم او بسیار متعصب بوده است و حتی این مقدار نقل را مضر میبیند و نوعی اهانت تلقی میکند ولو اینکه دفاع از مسأله شیخین است. این احتمال بسیار بعید است زیرا ابن سعد همهچیز را نقل میکند.
یک احتمال دیگر این است که این روایات را دیده است ولی قبول ندارد و معتقد است که این مطالب به امام سجاد (ع) نسبت ندارد. به تعبیر دیگر اعتقاد به برائت امام سجاد (ع) دارد ولی راضی نمیشود که روایاتی را نقل کند که استناد تاریخی ندارد. با مجموعه طبقات ابن سعد آیا این تئوری سازگار است؟
احتمال دیگر این است که این روایات در دست ابن سعد نبوده است و یا اینکه در آن زمان وجود خارجی نداشته است و بعداً ساخته شده است. نمیدانم و این احتمالات را در حد سؤال مطرح میکنم.
آنچه میدانیم این است که در مصادر نخستین اهل سنت مطلبی از برائت در مورد امام سجاد (ع) نقل نشده است. دیگران، از ابن عساکر نقل کردهاند یا گزارش را مختصر کردهاند. از طریق نقل روایت برخی از آنها معلوم است که از ابن عساکر نقل کردهاند. این نکته مهم است که بدانیم این روایات ازنظر علم رجالشناسی و حدیثشناسی اهل سنت سند معتبری دارد یا نه؟ نکته دوم این است که در این گزارشهای تاریخی اهل سنت چند تا از این گزارشها از امام باقر (ع) است؛ یعنی راوی سنی ما از امام باقر (ع) نقل میکند که حضرت میفرمایند که پدرم اینچنین گفت یا اینکه من بودم و دیدم کسی خدمت امام آمد و پدرم علی بن الحسین در جوابش آن فرد را نفی کرد. این هم نکته قابلتأملی است. اگر فرض بگیریم این گزارشها درست است آیا اینکه امام باقر (ع) اصرار دارند این روایت نقل کنند و به پدرشان نسبت بدهند سر خاصی دارد؟
این را میدانیم که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) همچنان نسبت به اظهار علنی برائت از شیخین در تقیه هستند و از علنی کردن برائت از شیخین نسبت به خودشان میگریزند. اگر فرصت شد برخی از موارد را از مصادر شیعه و سنی نقل میکنند.
دکتر صفری: عدم مشروعیت آنها را نیز بیان نمیکنند؟
دکتر سبحانی: نقد شیخین وجود دارد ولی برائت ندارند. اظهار عدم مشروعیت دارند.
هنوز ائمه (ع) بعدی به این نقطه نرسیدند که بخواهند بهصراحت در مقابل مخالفین مسأله برائت را اظهار کنند. آیا این نقل اهل سنت از امام باقر (ع) که نشان میدهد حضرت این مطلب را به غیر شیعه گفتهاند دارای نکتهای است؟ ابوحنیفه خدمت امام باقر (ع) آمد و اظهار کرد در کوفه در بین ما عدهای هستند که از این افراد برائت میکنند و به شما نسبت میدهند. حضرت میفرمایند: لم یکن هذا معاذ الله. اینطور نیست و من این حرف را نزدهام. به امام میگوید که به کوفیان نامه بنویسید و بگویید که چنین کاری نکنند. حضرت میفرمایند که اینها به حرف من گوش نمیدهند همانطور که تو به حرف من گوش ندادی و بیاجازه وارد خانهام شدی.
عرض من این است که هنوز در شرایط تقیه هستیم. آیا اینکه مخالفین چنین مطلبی را از امام نقل میکنند نکته خاصی دارد؟ این نقل برای چیست؟ یک نکته تاریخی دارد که باید آن را استخراج کرد.
یک فرض این است که به این دلیل که در زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) برائت از شیخین گسترش پیدا میکند آیا نقطه اتهامی نسبت به این دو بزرگوار وجود دارد که این برائت از زمان پدر شما شروع شد و امام درصدد دفاع از پدرشان برآمدند؟ این احتمال وجود دارد. حضرت میخواهند بگویند که پدر ما با آنها مخالف بودند. به نظرم نزدیکترین احتمال این است که انگشت اتهام به سمت این نقطه تاریخی رفته است و امام درصدد پاسخگویی برآمده است.
دو نکته در بحث برائت مهم است:
1- آیا برائت در تفکر شیعه ریشه درونی دارد و مربوط به تاریخ فکر اهلبیت (ع) میشود و از منش آنها توسعه پیدا کرده است و شیعه بعد از عاشورا دهان باز کرده است و تقیه را کنار گذاشته است؟ اگر درونی است موضع اهلبیت (ع) نسبت به آن چیست؟
2- برخی از مستشرقین و حتی برخی مورخان خودمان احتمال دادهاند که این مسأله برائت مربوط به جریان بیرونی بوده است. موالیان کوفه یا شیعیان تندرو بودهاند.
گاهی اوقات این فرضیههای تاریخی از خود اسناد تاریخی مهمتر است. یک فرض این است که فکر تاریخی سنتی ما میگوید که بعد از عاشورا، ائمه (ع) برائت را آموزه کردند و شیوع دادند و طبیعی است وقتیکه یقه رهبر جریان را میگیرند میگوید که من با این جریان نسبتی ندارم.
فرض دوم این است که اصلاً ائمه (ع) هیچ نسبتی با این ماجرا ندارند و همان موقع نیز اهل سنت به این فرض معتقد بودند.
فرض سومی که بنده از آن دفاع میکنم این نکته است که موجه شکلگیری برائت آنهم به شکل علنی و صریح که در کوفه اتفاق افتاد و آثار بسیار مهم و زیان باری برای شیعه داشت موج موردقبول ائمه (ع) نبود. نتیجه طبیعی جریان حرکت اهلبیت (ع) و دشمنان آنها در طول این مدت و تأثیر واقعه عاشورا در باور و ذهنیت شیعه بود. من میگویم این موج نتیجه آموزههای بنیادی اهلبیت (ع) در تاریخ بود و این احساس شیعه از این ظلم و محرومیت و بیپناهی بود و ممکن است انگیزههای سیاسی نیز در این کار دخالت میکند ولی من معتقدم انگیزه سیاسی تنها نیست.
این بخشی از تئوری ما است که ائمه (ع) بعد از عاشورا به دنبال جامعه سازی اعتقادی تشیع هستند. عرض کردم که یکی از چالشهای امام سجاد (ع) این است که شیعه نسبت به گذشته تاریخی خودش خودآگاهی پیداکرده است و ظلم تاریخی به اهلبیت (ع) را درک کرده است ولی بروز این واکنش، بروز مستند به سنت و سیره امام نیست. امام سجاد (ع) تلاش دارند در مقابل این موج یک مانع ایجاد کنند و به شیعه بفهمانند که در این زمان این رفتار به مصلحت شیعه و راهبرد ائمه (ع) نیست.
اگر همه اسناد تاریخی را کنار هم بگذاریم این فرضیه بیشترین امتیاز را پیدا خواهد کرد.
دکتر صفری: یعنی شیعه از فاز مخالفت با عثمان بر روی فاز مخالفت با شیخین رفت؟
دکتر سبحانی: بله این مسأله روشن است. دلیلش تمام اسناد تاریخی شیعه و سنی است ازجمله اینکه شیعه نزد امام سجاد (ع) میآید و گزارش میکند که چنین جریانی است و امام نسبت به آنها اعلام برائت میکند.
دکتر صفری: این هم باید محتوایش اینطور باشد که مثلاً بنیامیه از سیئات آن دو نفر هستند.
دکتر سبحانی: نیازی نیست. فعلاً داریم میگوییم موج است. شما درگیری را سیاسی تعریف میکنید. اینکه آنچه امروز اتفاق میافتد و عاشورایی که رخ میدهد داستان معاویه نیست. معاویه دستنشانده عمر است و شیخین پایهگذار سقیفه هستند. این خودآگاهی در شیعه رخ میدهد و هیچ سند تاریخی بهتر از این نداریم که موج برائت از شیخین بعد از عاشورا رخ میدهد.
برائت قبل از عاشورا برائت فردی است و نداریم که جامعه شیعه به این شکل و گستردگی چنین برائتی داشته باشد. تک افرادی داریم که برائت دارند ولی موج اجتماعی را نمیتوان اثبات کرد؛ بنابراین:
1- برائت از شیخین در این دوره تاریخی یک امر روشن و مسلم و مربوط به دهه هشتاد است.
2- انعکاس تاریخی آن برای ما روشن نیست. شیعه و سنی دو جور روایت میکنند.
این چند گزارش را بخوانم. بخشی از این گزارشها اختلاف در عبارت دارد و بهاحتمالزیاد یک روایت هستند که دو سه جور نقل میشود. مضمون روایت این است که کسی از امام سجاد (ع) میپرسد: سمعته و قد سئل از او شنیدم درحالیکه کسی از او پرسید: کیف کان منزله ابی بکر و عمر عند رسول الله خود این سؤال یک نکتهای است که چرا از امام میپرسند؟ این سؤال را حرکت شیعه در ذهن مخالف ایجاد کرده است که این خاندان با شیخین تقابلی را شروع کردهاند.
فاشاره بیده الی القبر ثم قال بمنزلتهما منه الساعه اینها همان منزلتی دارند که الآن دارند؛ یعنی الآن کنار قبر پیامبر (ص) دفن هستند و منزلتشان نزد پیامبر (ص) نیز همینطور بوده است.
این مضمون یک مطلب کلی است. الآن کنار پیامبر (ص) هستند و آن زمان نیز کنار پیامبر (ص) بودهاند. از این جمله هیچچیزی معلوم نیست. نه منزلت الآن را نشان میدهد و نه منزلت آن زمان را. وجود جسمی آنها کنار پیامبر (ص)، امری مسلم است.
کسی که در موضع تقیه است کلام دوپهلو میگوید و طوری صحبت میکند که شنوندهای که علاقه دارد برائت امام را نسبت به برائتیها بشنود همان دریافت را داشته باشد. این عبارت هیچ نکتهای را در مورد منزلت شیخین نشان نمیدهد.
در یک نقل دیگری دارد: یحیی بن کثیر عن جعفر بن محمد عن ابیه قال جاء رجل الی ابی این روایت از امام صادق (ع) و او نیز از امام باقر (ع) نقل کرده است فقال اخبرنی عن ابی بکر حضرت فرمودند عن الصدیق تسال از صدیق سؤال میکنی؟ قال: و تسمیه الصدیق؟ با تعجب میپرسد که او را صدیق مینامی؟ این نشان میدهد که آنطرفی که آمده است جزو شیعیان برائتی است.
حضرت فرمودند: سکلتک امک قد سماه صدیقا من هو خیر منی کسی او را صدیق نامید که بهتر از من بود. پیامبر (ص) و مهاجرون و الانصار فمن لم یسمه صدیقا فلا صدق الله قوله هر کسی که او را صدیق نداند خدا او را تصدیق نکند.
اینجا یک شیعه برائتی انتظار دارد از حضرت یک قول برائتی بشنود ولی حضرت چنین مطلبی را میفرمایند. یک برداشت عادی این است که امام سجاد (ع) بهصراحت نسبت به ابوبکر اظهار محبت و نزدیکی کردهاند و حرفهایی که دیگران میزنند غلط است. ذیل روایت این است: حضرت فرمودند: اذهب فاحب ابابکر و عمر و تولهما این دو را دوست داشته باش و تولی اینها را داشته باشد فما کان من امر ففی عنقی. اگر گناهی داشته باشد به گردن من است.
اینجا نیز نشان میدهد که حضرت در موضع تقیه است.
دکتر صفری: علامات جعل در این روایت زیاد است؛ مثلاً همینکه میگوید کسی که او را صدیق ننامد خدا او را تصدیق نکند؛ زیرا استدلال است و اگر بخواهد تقیه کند خود مطلب را نمیآورد ولی وقتی میخواهد استدلال بیاورد از باب تقیه خارج است. کافی است بگوید آنها خوب هستند. ولی اینکه امام یک لقب جعلی را بیاورند و برای آن استدلال کنند و شاهد تاریخی بیاورند جعلی بودن این روایت را میرساند.
دکتر سبحانی: جعلی بودن صدیق متعلق به چیست؟
دکتر صفری: باید ابتدا ثابت کنیم این لقب در زمان پیامبر (ص) بوده است یا نه؟ آیا مهاجرین و انصار در زمان خودشان این لقب را بکار میبردهاند؟
دکتر سبحانی: من با شما مشکلی ندارم که بگوییم جعلی است ولی به ضرس قاطع نیز نمیتوان چنین مطلبی گفت. البته شواهد متنی دلالت نمیکند و کاملاً موج برائت را در جامعه شیعه نشان میدهد و امام نیز در موضع تقیه هستند.
دکتر صفری: تقیه باید به مقدار ضرورت باشد نه اینکه مطالبی اضافهتر و با استدلال بیان کنند.
دکتر سبحانی: تقیه را به این معنا نمیگیرم. آموزه تقیه از طرف امام سجاد (ع) برای جامعه شیعه مدنظر من است. امام به آن فرد میگویند که برو تولی کن نشان میدهد که میخواهند بگویند که شما برائت را در جامعه بهصورت آشکار و علنی ابراز میکنید و این با سیاست ما همخوانی ندارد. امام آموزش میدهند که در جامعه تقیه باید کلمه صدیق را بعد از ابوبکر بگویید.
دکتر صفری: معلوم نیست سؤالکننده شیعه باشد.
دکتر سبحانی: او میپرسد: و تسمیه الصدیق؟ یعنی تعجب میکند که امام ابوبکر را صدیق مینامد.
دکتر صفری: ممکن است اهل سنتی باشد که نظرات امام را میداند.
دکتر سبحانی: امام در ادامه میفرماید که اگر گناهی داشته باشد به گردن من. اگر شیعه نبود که گفتن این جمله معنا نداشت. یکوقت کسی مانند ابوحنیفه میخواهد نامهای از امام بگیرد و شیعیان را ساکت کند و یکوقت نیز مانند این مورد، سؤالکننده شیعه است. حضرت به او میفرمایند علاوه بر اینکه من نمیگویم تو هم باید روشت این باشد که در موضعی که موضع غیر است موضع تقیه بگیری. اگر لازم باشد اظهار محبت نیز بکنید. اتفاقاً این گزارش میتواند در مجموعه پازل اسناد تاریخی بنشیند.
نقلهای حضرت برای این است که نشان بدهند این وضعیت ادامه دارد تا زمانی که از تهدید دشمن بیرون بیاییم.
زبیر در کتاب نسب نقل کرده است: حدثنا عبدالله بن ابراهیم قدامه عن ابیه عن جده عن محمد بن علی عن ابیه قال قدم قوم من العراق فجلسوا الی فذکروا ابابکر و عمر فسبوهما گروهی از عراق نزد من آن آمدند و نام ابوبکر و عمر را ذکر کردند و او را سب کردند به عثمان که رسیدند مفصل به او پرداختند فشتمتهم من آنها را شتم کردم.
یک نقل مشابه دیگر را ابن عساکر نقل کرده است. یک عبارت دیگر نیز از امام باقر (ع) است که مقداری ایهام دارد. روایات تقیه را اهل سنت از امام سجاد (ع) نقل کردهاند.
سؤال: کتاب تاریخی باید نویسندهاش متخصص باشد و بدانیم که نویسنده گرایش خود را در گزارش دهی دخالت داده است یا نه؟ ابن عساکر شخصیتی است که میخواهد شیعه و سنی را به هم برساند مثلاً وقتی حضرت خدیجه و عایشه را نام میبرد و هر دو را صاحب فضیلت میداند. در اینجا نیز میگوید که بروید ابوبکر را دوست داشته باشید. او ریز زندگی امام سجاد (ع) را آورده است بنابراین شاید برائت از شیخین در سیره امام سجاد (ع) نبوده است.
دکتر سبحانی: در کجا دارید؟ امام علی (ع) اهل برائت بوده است. من فرض شما را میپذیرم و خودم نیز این فرضیه را تقویت کردم. اصلاً این روایات دروغ است. من که واقعه عاشورا را دیدهام و بیست نفر یار در مکه و مدینه ندارم باید در مورد ابوبکر و عمر سکوت کنم.
دکتر صفری: اگر بخواهید بفرمایید که بودهاند باید دلیل بیاورید.
دکتر سبحانی: پدر و جد امام سجاد (ع) نسبت به شیخین برائت داشتهاند. الآن طبیعی است که ایشان نیز اهل برائت باشند. خصوصاً اینکه بعد از عاشورا است.
دکتر صفری: امام علی (ع) و امام حسین در مواقع مختلف ابراز کردند چرا امام سجاد (ع) ابراز نکردند؟
دکتر سبحانی: منی که عاشورا را دیدهام چگونه میتوانم ابراز کنم. اگر قرار است برائت از شیخین را کسی نقل کند چه کسی نقل میکند؟ شرایط بهگونهای است که ایشان اصلاً مصلحت نمیدانند برائت را ابراز کنند و حتی نقلهایی که از شیعه آمده است برائت در خفا است.
یک شخصیتی با این ویژگی در مدینه است که حتی نزدیکترین فرد به او یعنی سعید بن مصیب به شیخین عشق میورزد. حضرت چگونه میتواند علناً ابراز برائت کند؟ چه موقع اهل سنت میتوانند برائت را از حضرت نقل کنند؟ زمانی که ایشان علناً برائت خویش را ابراز کنند.
امام سجاد (ع) فردی از اهلبیت (ع) است و تمام تلاش اهل سنت بر این است که این شخصیتهای طراز اول از اهلبیت (ع) را از مسأله برائت از شیخین تبرئه کنند زیرا از اینطرف کاریزمای اهلبیت (ع) دارند و از آنطرف نیز طرف آنها خط خلافت شیخین است.
شما میفرمایید چرا نقل نشده است؟ میگویم شیعه، میگویید شیعه در اینجا معتبر نیست. اهل سنت در صورتی نقل میکنند که حضرت برائت را ابراز کرده باشند که این مطلب خلاف واقع است. به اعتراف اهل سنت، حضرت کسی است که آموزه تقیه را ساخته است؛ چگونه از این شخصیت انتظار دارید که علناً برائت را ابراز کرده باشد؟
ایشان میفرماید تمام این روایتها ساختگی است و حق با ابن سعد است. اگر اینها ساختگی است به سکوت اهل سنت در مقابل برائت امام سجاد (ع) میرسیم. ما میگوییم این خلاف عقل و سیاست است که امام سجاد (ع) ابراز علنی برائت کند و تنها در صورتی اهل سنت برائت را از امام سجاد (ع) نقل میکنند که ایشان ابراز علنی کرده باشد. پس نمیتوان انتظار داشت که اهل سنت برائت را از امام سجاد (ع) حتی در محافل مخفیانه نقل کنند.
گروهی از شیعیان که مقصره یا بتریه یا مرجئه شیعه بودند تئوریشان این بود که به شیخین نباید پرداخت و حتی میتوان نظریهسازی کرد که میتوان با شیخین کنار آمد. آنها حتی حاضر شدند با ابوحنیفه کنار بیایند تا مبارزه کنند. شما باید از امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) و امام صادق (ع) قرائنی بیاورید که این بزرگواران اهل مبارزه سیاسی با حکومت بودند. درحالیکه این مطلب صحت ندارد و حضرت پیشنهاد مبارزه سیاسی را رد کردند.
سؤال: امام سجاد (ع) زهری را به خاطر وابستگی به عبدالملک توبیخ کردند. اگر اینطور باشد در اینجا برای امام تقیه ضروریتر است زیرا عبدالملک زنده است. همانطور که سعید بن مصیب به شیخین علاقه دارد به امام سجاد (ع) نیز علاقه دارد. آیا امام سجاد (ع) نباید به او بگوید که این معشوق تو غاصب است؟ چطور امام به زهری تذکر میدهد ولی به سعید بن مصیب چنین نمیگوید؟ خطبه شقشقیه را نیز حتی اهل سنت نقل کردهاند.
دکتر سبحانی: اصلاً مقایسه دوران حکومت امام علی (ع) با زمان امام سجاد (ع) اشتباه است. سؤال این است که امام سجاد (ع) در موضع تقیه بودهاند یا نه؟ شما میخواهید دو داستان زهری و سعید بن مصیب را با هم مقایسه کنید. تعبیر زهری در مورد امام سجاد (ع) این است که اوسط و معتدلتر اهلبیت (ع) است زیرا نسبت به بنی مروان مطیع است. آن چیزی که شما میگویید یک نامه خاص است.
سؤال: برائت از شیخین نیز خاص است.
دکتر سبحانی: خاص نیست. پروژه زهری را در نظر نمیگیریم که چکار میکند؟ او میراث امام سجاد (ع) را برداشته است و بهدروغ روایت میسازد از مشایخی که زهری آنها را ندیده است. خود اهل سنت زهری را متهم میکنند. وقتی به زهری توصیه میکنند یار امام سجاد (ع) است و امام او را نصیحت میکند؛ بنابراین به خاطر اینکه یک پروژه جدید در حال شکلگیری است امام او را بر حذر میدارند ولی در مورد سعید بن مصیب چنین مسأله ای نیست. مسأله شیخین یک مسأله جاافتاده در میان جامعه مسلمانان است.
سعید بن مصیب بزرگترین شخصیت منتسب به امام علی (ع) است و متهم است و زیر ذرهبین حاکمیت است. باید شخصیت شناسی کنیم. مشکل این است که همه تصویر شخصیتهایمان از دور است. هفت فقیه برای مدینه شمردهشده است. باید بدانیم سعید بن مصیب چگونه فعالیت میکرده است و پروژه عبدالله بن عمر چه بوده است؟ وابستگیاش به ابوهریره در کجا است؟ اگر اینها را از او بگیرید هیچچیزی جز ولای امامعلی را ندارد.
ابن سعد صریح میگوید: سعید بن مصیب به دلیل ولاء و ارتباطش با پسرخاله است نجات پیدا کرد. اینها همه تحت تعقیب معاویه بودند. اینها پشتوانه فکریشان مربوط به دستگاه خلافت است. ولاءشان در ظاهر به امام علی (ع) است. او حاضر نیست علم و جایگاهش را به علی بن الحسین بفروشد. اظهار محبت میکند ولی هر جا احساس میکند کنار علی بن الحسین بودن برایش ضرر دارد پا پس میکشد.
تکلیف سعید بن مصیب کاملاً روشن است و هیچ نقطه تاریکی در زندگی او وجود ندارد. نکته این است که برائت از شیخین در زمانی که خط رسمی جامعه آن زمان شده است که هیچکس جرئت نمیکند در مورد آن صحبت کند. پنج نامه میان امام علی (ع) و معاویه ردوبدل شده است و تمام تلاش معاویه این است که نشان دهد امام علی (ع) به خاطر مخالفت شیخین با او مخالفت میکند. امام علی (ع) همین مسأله را رد میکنند و میگویند اینطور نیست. میگویند به تو ربطی ندارد و فعلاً دعوا میان من و تو است. ایشان به معاویه اجازه نمیدهند که داستان شیخین را وارد این دعوا کند.
محمد بن ابی بکر به معاویه نامه مینویسد که کاری که تو میکنی خلاف است. جواب معاویه این است که ما دنبالهرو پدرت هستیم. هرچند برخی میگویند که اصل نامه جعلی است. نامههای امام علی (ع) البته جعلی نیست و برائت از شیخین در آن نامهها وجود دارد ولی اجازه نمیدهند که معاویه ایشان را به خاطر مسأله شیخین وارد معرکه کنند. تمام تلاش معاویه بر این است که این اقرار را از امام علی (ع) بگیرد که مخالفت امام به خاطر مخالفت با شیخین است ولی امام این کار را نمیکنند.
امام سجاد (ع) نیز دقیقاً همین کار را میکنند. کار امام سجاد (ع) جمعکردن جامعه شیعه، تقویت بنیادهای اعتقادی و نشان دادن مرزهای حق و باطل است. ایشان میخواهند برائت را به آموزه اعتقادی تبدیل کنند و نشان بدهند که دعوای ما با شیخین دعوای سیاسی و بر سر حکومت نبود بلکه اختلاف ما در آموزههای اعتقادی بود. دعوایمان با بنی مروان نیز همین است. ما با این ایدئولوژی مخالفیم. این کار را امام باقر (ع) نیز میکنند.
فرق است میان تئوری برائت و جا انداختن شاخصهای آن و مرزبندی خط حق و باطل تا اینکه شما دعوا را شخصی کنید و مسأله اصلی فراموش شود. تحلیل ما این است که امام سجاد (ع) معتقدند مشکل اصلی امروز ما این است که جامعه اسلامی با میزانهای سنت پیامبر (ص) آشنا نیست و به همین دلیل زیر بار بنی مروان میرود. فقهای مدینه سنت رسول خدا را نقل نمیکنند بلکه سنت شیخین را نقل میکنند. اینکه امام حسین میفرمایند بدعت سنت را از بین میبرد همین بدعت است.
عرض ما این است که حضرت برائت را بهعنوان نظریه مطرح میکنند ولی در تقابل فردی و شخصی چه نسبت به شیخین و چه نسبت به بنی مروان، اظهار و ابراز آن را صلاح نمیدانند. اگر دوستان شواهدی را برخلاف یا مؤید این نظریه دارند مطرح کنند.