آقای دکتر احمد پاکتچی در سومین جلسه کارگاه آموزشی روششناسی نقد هوشورزی و تحلیل منطقی، مساله تفاضل معرفتی و الگوهای تحلیل و نشانه های قاطع و نسبی را به عنوان نشانه هایی در ویژگی های معرفتی مورد بررسی قرار داد.
تفاضل معرفتی و الگوهای تحلیل
مسئله تفاضل معرفتی ارتباط مستقیمی با مبحث حمل در گزارهها دارد. در منطق حمل موضوع و محمل در نحو اسناد و مبتدا و خبر مفاهیم شناختهشدهای هستند. در بحث مبتدا و خبر بحث جالبی را ابن هشام انصاری در باب رابع مغنی اللبیب مطرح میکرد درباره اینکه اگر مبتدا و خبر هر دو معرفه باشند آن که اعرف است مبتدا است و غیر اعرف خبرش است. نکته مهم آن تفاضل معرفتی بین مبتدا و خبر و یا بین موضوع و محمول است. در هر خبری که موضوع و محمول وجود دارد و در هر جملهای که چیزی به چیز دیگری نسبت داده میشود اگر هر دو جزء به اندازه کافی برای ما شناختهشده باشند خبر برای ما توضیح واضحات خواهد بود.
مثال معروف آن، این مثل است: «از کرامات شیخ ما این است که عسل را خورد و گفت شیرین است / از کرامات شیخ ما چه عجب پنجانگشت را گرفت و گفت یک وجب.» چرا ما به این مطلب میخندیم؟ زیرا چیز تازهای برای ما ندارد و خبر و بار معنایی تازهای را منتقل نمیکند.
در مباحث جدید زبانشناسی از هشتاد سال پیش، مسئله تمایز میان مبتدا و خبر یا موضوع و محمول بسیار موردتوجه قرار گرفت و کارهای مهم و جدی زبان گراهای نقشگرا بر روی آن انجام دادند. ما میخواهیم این مباحث را روی منطق سخن بیاوریم و بومیسازی کنیم و از تفاضل یا عدم تفاضل معرفتی موضوع و محمول استفاده کنیم.
در بحث تفاضل معرفتی اگر موضوع و محمول ناشناخته باشند باز هم خبری را منتقل نمیکند. بههرحال یکی از آنها باید شناختهشدهتر از دیگری باشد. کسانی که در این زمینه کارکردهاند از اصطلاحی گویا استفاده کردهاند: اطلاع نو و اطلاع کهنه. در هر موضوعی باید یک اطلاع نوتر از دیگری باشد. بهعنوانمثال وقتی میگوییم زید قائم، باید زید را بشناسیم تا اطلاع جدیدمان این باشد که او قائم است.
توضیح واضحات (به دلیل حذف بافت)
به دلیل حذف بافت با توضیح واضحات مواجه میشویم. یکی از سررسیدها را جلوی خودم گذاشتهام که در آن کلمات قصار ائمه (ع) نوشته شده است که برخی از آنها بیمعنا و برخی کم معنا است. برخی از این جملات را روی در و دیوار شهر نیز مینویسند.
نمونه:
امام زمان (عج) فرمودند: برای هیچکس جایز نیست که در اموال و چیزهای دیگر تصرف نماید مگر با اذان و اجازه صاحب و مالک آن.
سوال این است که مگر این مطلب ابهام دارد؟ و آیا کسی در این دنیا وجود دارد که نداند که نمیتواند در اموال دیگری تصرف کند؟
ماجرا این است که این روایت را طبرسی در کتاب الاحتجاج نقل میکند. مسئله برمیگردد به اینکه فردی خدمت حضرت نامهای نوشته است و ازجمله سؤالاتش این است که اگر ملکی متعلق به امام باشد و افرادی در آن ساختوساز انجام دهند و خراج آن کشاورزی را به دولت بدهند جایز است؟ در اینجا است که وقتی حضرت تأکید بر این مطلب میکنند که هیچکسی بدون اذن دیگری نمیتواند در مال دیگری تصرف کند به این معنا است که در این بافت و به همین اندازه که بر شما چنین مطلبی واضح است پس خبر تازه این است که بدون اجازه ما نمیتوانید تصرف کنید.
در این جا، صاحب تقویم، خبر کهنه را حفظ کرده و خبر نو را نیاورده است. قسمتی را که آورده، خبری است که همه میدانند در حالی که حرف روایت این است که به همان اندازهای که در اموال دیگران نمیشود تصرف کرد در اموال ما نیز نمیتوان تصرف کرد.
این اتفاق در متون ما نیز اتفاق میافتد که قسمت مهم آن حذف میشود و اطلاع کهنه حفظ میشود. مثلا از بزرگان مملکت، جملاتی نصب میشود که مشابه همین قصه اتفاق میافتد و به نظر ما، توضیح واضحات میآید.
توضیح واضحات در ترجمه فارسی
کسی فکر کرده مطلب را فهمیده است و با لفظ دیگری بیان میکند ولی در این فرآیند به مطلب کهنه تبدیل میشود.
مفهوم عقوق روشن است و همه اهل معارف اسلامی با آن آشنا هستند. مترجم در ترجمه سعی کرده است طوری این مفهوم را برای فارسیزبان بیان کند که خوب متوجه شود. درحالیکه اگر ترجمه فارسی را بار دیگر بخوانید متوجه میشوید که این فرزند از همان طفولیت که پدر را اذیت میکند مورد غضب او قرارگرفته است و بیان این مطلب خبر تازهای را منتقل نمیکند. مترجم توجه نکرده است که معنای عقوق، مسئله غضب نیست و ترجمه اشتباه است.
تحلیل توازن معرفتی
گاهی اوقات تشخیص خبر کهنه از نو سخت میشود. از رنگ آبی برای قسمت کهنه و از رنگ قرمز برای قسمت نو استفاده کردهام:
عن الرضا (ع): الصلاه قربان کل تقی
به سه صورت این عبارت را میتوان خواند:
1- صلاه و تقی را میدانیم چیست. حرف تازه این است که میخواهد بگوید صلاه قربانی است؛ درحالیکه به نماز بهعنوان قربانی نگاه نمیکنیم. غالباً تلقی ما این است که قربانی حیوانی است که کشته میشود.
2- میدانیم نماز قربانی است سؤال این است که برای چه کسانی قربانی است؟ قسمت جدید آن این است که صلوه میتواند قربانی هر پرهیزکاری باشد.
3- یکوقت شما میگویید ما میدانیم صلوه چیست. نکته جدید این است که صلوه قربان کل تقی است و اصلاً در مورد تقی و قربان و نسبت بین آن اطلاعی نداشتیم و این اطلاع جدید است.
با این سه برداشت سه ترجمه متفاوت میتوان ارائه داد ولی ترجمهای که در این اسلاید ارائه شده این است که نماز هر شخص با تقوا و پرهیزکاری را به خداوند نزدیک کننده است.
این ترجمه اطلاع جدیدی ندارد؛ زیرا قرار است که نماز، همه انسانها را به خداوند نزدیک کند.
تحلیل منطقی
توجه به مقتضیات معناداری عبارت
سوره انبیاء آیه 105: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»
کدام قسمت عبارت خبر تازه دارد؟ فرض کنید مخاطب اهل کتاب باشد. او زبور را میشناسد و ذکر را نیز میشناسد. آنها بهخوبی میدانند که زبور بعد از ذکر نازل شده است. این عبارت «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» همینالان نیز در زبور نیز وجود دارد.
این مطلب چه پیام تازهای را میخواهد منتقل کند؟ اهل کتاب که این مطالب را میدانستند.
حالا فرض کنید مخاطب، مسلمین باشند؛ البته این فرض، دور است. وقتی با مسلمانی که اصلاً با فرهنگ اهل کتاب آشنایی ندارد صحبت میکنیم کل ماجرا برای او تازه است؛ زیرا زبور و تورات کتابهایی نیستند که بهطور عادی با آنها سروکار داشته باشد و خود مطلب «ان الارض» را تازه میشنود و میخواهد بداند نسبت اینها با هم چیست؟ قسمت اول آیه چه حرفی دارد؟ نسبت بین زبور و تورات را میخواهد بیان کند؟ مسئله ارثبری زمین را میخواهد بیان کند؟
بنابراین باید دنبال یک فرمولی بگردیم که بتواند تفاضل معرفتی را داشته باشد یعنی قسمتی از ماجرا با سابقه معرفتی مواجه است و قسمتی از آن دارای خبر جدید باشد.
در زمینهٔ این تحقیق، کتاب تورات و تمامی کتابهای تفسیر نیز دیده شده است. این موردی که عرض کردم بهصورت یک مقاله درآمده است. خدمت یکی از عزیزان در جلسهای بودیم قرار بود مجلهای را منتشر کنند و اصرار داشتند که موضوع به آنها بدهم. پشت سر آنها تابلویی بود که این آیه را نوشته بود. در همان جلسه به خبر نو و خبر کهنه این عبارت فکر میکردم و در آخر جلسه گفتم که موضوع را پیدا کردم. عنوان مقاله «تحلیل من بعد الذکر در قرآن کریم» است.
شروع تحلیل بر اساس همین منطقی است که عرض کردم؛ اینکه مشخص کنیم با دیدن سیاق این آیه و قبل و بعد آن، با اهل کتاب صحبت میکند و باید خبر تازهای را برای آنها داشته باشد. کلمه «ذکر» را بهعنوان اسفار خمسه تورات، مبنا قرار دادیم. زبور را نیز در اختیار داشتیم. خود عبارت نیز در زبور وجود داشت. یک کار نسبتاً سخت بود.
در ابتدا، اسفار خمسه تورات را گشتم و برای اینکه این گشتن با خیال راحت انجام شود علاوه بر متن فارسی، متن عبری نیز مطالعه شد؛ زیرا ترجمهها دقیق نیستند. در تمام موارد به دنبال این بودم که صحبتی از به ارث بردن زمین و اینکه چه کسی به ارث میبرد؟ مطرح شده باشد. عبارت «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» را بهعنوان جزء مبنای تحلیل خودم قرار دادم و شروع کردم به طرح این مطلب که «ان الارض یرثها» و «من یرثها» هرکدام یک مسئله است. اگر از منظر خبر نو و خبر کهنه به مسئله نگاه کنیم با توجه به شناختی که از بنیاسرائیل داریم برای آنها این مطلب که چه شخصی مالک زمین شود مهم بوده و هنوز هم هست. بر این اساس «ان الارض یرثها» را بهعنوان خبر کهنه و «عبادی الصالحون» را بهعنوان خبر تازه در نظر گرفتم به سراغ تورات رفتم.
باید مواردی را پیدا میکردم که خبر کهنه «ان الارض یرثها» در تورات وجود داشته باشد ولی خبر نوی «عبادی الصالحون» در آن وجود نداشته باشد. جالب است که بعد از بررسی، شش مورد در اسفار خمسه تورات پیدا کردم که در مورد به ارث بردن زمین صحبت شده است ولی کسانی که به ارث میبرند «عبادی الصالحون» نیستند. در تمام این شش مورد، یا بنی اسراییل یا جدی از اجداد آنها مانند حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق به ارث برنده زمین هستند. پس آنها به دنبال این بودند که خودشان وارث زمین شوند ولی قرآن به آنها خبر میدهد که شما نیستید.
قدم بعدی این بود که در فضای قرآن، در ارتباط با اهل کتاب عصر پیامبر (ص) این مطلب چه خبر تازهای را در بردارد؟ برای آنها اینکه در زبور چنین مطلبی آمده است خبر کهنه بود قسمتی که میتوانست مهم باشد «من بعد الذکر» بود؛ زیرا میگوید ای یهود که فکر میکنید شما وارثان زمین هستید عباد صالح ما وارث هستند اما قبلاً این را در زبور گفتهایم. اگر فقط تورات را میخوانید یکبار نیز زبور را بخوانید و ببینید که این حرف تنها حرف اسلام نیست و در آنجا نیز گفتهایم. درواقع میخواهد به بنی اسراییل بگوید که فرمول «ان الارض یرثها بنیاسرائیل» قبلاً نسخ شده است. در زبور این حکم را نسخ کردهایم و الآن خبر میدهیم. خبر از آن نسخ نوترین و مهمترین قسمت خبر است. این در حالی است که وقتی به کتب تفسیری شیعه و سنی مراجعه میکنید قسمتی که به آن کمتوجهی شده است دقیقاً همان قسمت «من بعد الذکر» است و با آن بهعنوان توضیح واضحات برخورد کردهاند؛ یعنی همه میدانند که زبور بعد از تورات نازل شده است ولی این آیه نمیخواهد بگوید زبور بعد از تورات نازل شده است بلکه میخواهد بگوید حکم تورات با حکم زبور نقض شده است و این خبر جدید است و برای اهل کتاب هول آفرین است و اگر بگوییم که زبور بعد از تورات نازل شده است خبر کهنهای است.
معنایابی حد با اطلاع کهنه
تحلیل حد
بسیاری از گزارهها برای چیزی حد تعیین میکنند و ما از نظر اطلاع نو و کهنه به سراغ تحلیل حد میرویم و ببینیم گزارههایی که دارای حد هستند چگونه باید تحلیل شوند؟
یک نمونه از این گزارهها، گزارههایی هستند که با الگوی حصر مشخص شدهاند. الگوی حصر در کتب اصول قدیم هم مورد بررسی قرار میگرفتند و حتی در بحث مفهوم و منطوق مطلبی با نام مفهوم حصر داریم ولی الآن از منظر تفاضل معرفتی نگاه میکنیم که کدام قسمت خبر نو است و کدام قسمت خبر کهنه؟
در ابتدای آیه 145 سوره انعام یک لیست مرکب از چهار موضوع ارائه میکند که اینها محرماتی هستند که خوردنشان حرام است. اینجا یک حصر انجام میشود: «لا اجد فی ما اوحی الی محرما». تنها اینها هستند که در وحیای که به من شده موضوع تحریم است. باید ببینیم که خبر نو و خبر کهنه چیست؟
آیه بعدی را با رنگ آبی مشخص کردهام و اگر به این صورت بخوانیم ارتباط بهتری با موضوع آیه قبل برقرار میکنیم.
در این آیه راجع به دو تحریم در مورد بنی اسراییل صحبت میکند؛ بنابراین خبر کهنه این است: شما میدانید که چربی حیوانات و حیوانات ذی ظفر بر شما حرام است. خبر جدید در آیه قبل است که میفرماید: در مقام مقایسه با انبیاء گذشته تنها این چهار مورد حرام است. این حصر مفید چیست؟ اگر از منظر خبر نو و کهنه به قضیه نگاه نکنیم و این حصر را مطلق در نظر بگیریم و فکر کنیم که در اینجا قرآن میخواهد راجع به تنها محرمات صحبت کند (در این موضوع، تنها یک مورد مربوط به حیوان حرامگوشت است) میتوان این نتیجه را گرفت که تنها حیوانی که در وحی به پیامبر حرام شده، خوک است و حیوان دیگری حرام نشده است. دقیقاً به همین دلیل است که حیوانات حرامگوشت دیگری را پیدا میکنید و اولین سؤالی که پیش میآید این است که آیا این، تخصیص در آیه است یا نسخ آیه؟ اگر آیه بهصورت عام مطلق مطلب را مطرح کرده بود میتوانستید تخصیص بگویید ولی چون بهصورت حصر آمده است اگر حصر برداشته شود نسخ است. بنده با این استدلالات میتوانم کمک به حل این مشکل کنم.
باید دید که حصر در مقام بیان چیست؟ در مقام بیان ارائه لیست کامل حرامگوشتها نیست. این حصر در مقام گفتگو با آن چیزی است که پیامبران قبلی حکم تحریمش را داشتهاند. ما اوحی الی خبر نویی در مقام آن چیزی است که به انبیاء سابق وحی شده است و از آنجایی که اطلاع کهنه در مورد حرمت برخی چیزها در ادیان گذشته وجود دارد با آمدن «لااجد ما اوحی الی» میخواهد حکم حرمت آنها را بردارد.
ممکن است با این تحلیلها موافق نباشید.
نمونه دیگر تحلیل حد
نمونه بعد، آیه 3 سوره نساء است. در این آیه از نظر خبر نو و کهنه چند سؤال وجود دارد:
1- معمولاً به قسمت قبل این آیه توجهی نمیشود. «ان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی» خبر کهنه و «فانکحوا ما طاب لکم من النساء» خبر نو محسوب میشود.
2- نکته دیگر این است که وقتی حد تعیین میکند و میگوید مثنی و ثلاث و رباع، آیا حد تضییقی است یا توسعه؟ ممکن است بگویید عرب جاهلی زنهای زیادی میگرفت و این آیه آنها را محدود میکند و یا اینکه تنها یک زن میگرفته است و این آیه میخواهد بگوید بیشتر بگیرید.
دکتر صفری: منظور از مثنی و ثلاث و رباع، دو تا دو تا و سه تا سه تا و چهارتا چهارتا است؟
ظاهراً از لحاظ لغت به همین معنا است. حتی نقل شده است که داود ظاهری اصفهانی این سه عدد را با هم جمع میکرده است و به عدد 9 رسیده است.
در اینجا باید تصمیم بگیریم و تصمیم بر اساس خبر نو و کهنه است. این حدی که تعیین میشود قطعاً خبر نو است ولی قسمت اطلاع کهنه تعیینکننده است تا معنای آیه را روشن کند. آنچه مشهور است و ما معمولاً در گفتگوی با بانوان ترجیح میدهیم این است که بگوییم عرب جاهلی اهل تکثر بود؛ ولی آنچه آیات قبل و بعد نشان میدهند و مسئله یتامی و زنان شوهر کشته مطرح میشود به نظر میرسد مرجحاتی نیز در آنطرف وجود دارد. در آن زمان، زنان بیسرپرست به مسئله جدی مطرح شده بود و برای راهحل این مشکل از مخاطبینی که علاقهای به داشتن بیش از یک زن نداشتند خواسته شده که به سمت توسعه همسران بروند. چنانکه لحن آیه با مثنی شروع میکند و مسئله یکی بودن را مشروط به «خفتم الا تعدلوا» میداند و آن را یک موقعیت ویژه میداند نشان میدهد که آن گزینه دیگر نیز قابلتأمل است.
دکتر صفری: الا تقسطوا نقشی ندارد؟
نقش دارد ولی اگر میخواستم آن را مطرح کنم باید آیات بیشتری از سوره نساء را مطرح میکردم؛ زیرا آیات اول سوره نساء اصلاً در مورد ازدواج نیست و در مورد تعیین تکلیف یتامی و اموال آنها و جلوگیری از حیف و میل اموالشان صحبت میکند و لابلای آن مسئله ازدواج مطرح میشود؛ بنابراین خود آنهم به بحث خبر نو و خبر کهنه مربوط میشود.
ادامه تحلیل حد
جابجایی معنای حد در ترجمههای و تفسیرها
زمانی با پدیدههایی موجه هستیم که افرادی با نص مواجه شدهاند و جای حد توسعهای و تضییقی عوض شده است. در این مثال از رنگ آبی برای خبر کهنه و رنگ قرمز برای خبر نو استفاده کردهام.
امام رضا (ع): صاحِبُ النِّعْمَةِ يَجِبُ عَلَيْهِ التَّوْسِعَةُ عَن عَيالِهِ
خبر نو این است که اگر کسی وضع خوبی دارد بر او واجب است که شرایط بهتری برای خانواده مهیا کند. در ترجمه آمده است که هرکسی به هر مقداری که در توانش است باید برای خانوادهاش هزینه کند. اینها با هم جابجا شدهاند یعنی اینکه در مورد توانایی افراد صحبت میکنیم و برای اهل منزل خرج کنند.
به شوخی به یکی از دوستان عرض کردم باید برای بسیاری از مردان خانوادهدوست در عصر ما یک بازرس بگذارند و به دفاتر این رسیدگی کنند که هر چه داری خرج نکن. برای این افراد لازم نیست چنین مطلبی را بگویید که واجب است برای خانوادهات خرج کنی. در یک دورهای بود که مردان برای خانوادهشان هزینه نمیکردند. برای اینها باید توضیح میدادید شما که شرایط خوبی داری برای خانوادهات هزینه کن. همه این مسائل به عرف آن جامعه بستگی دارد. اتفاقی که در این روایت افتاده، این است که حضرت با افرادی سروکار داشتند که به خانواده خود سخت میگرفتند و حضرت با تعبیر «یجب» میخواهند او را مجبور کنند. درحالیکه در زمان ما «توسیع» وجود دارد و باید به افراد گفت که اندازه نگهدارند.
بنابراین عبارت «آن مقداری که توان دارند» را میتوان به دو صورت توسعهای و تضییقی فهمید.
معنایابی حد مکانی با اطلاع کهنه
مثال تکوینی و تشریعی برای آن انتخاب کردم.
مثال تکوینی
آیه 33 سوره الرحمن درباره جن و انس و نفوذ آنها در یک حوزه مکانی صحبت میکند. در «اقطار السماوات و الارض» حد نفوذ انسان مطرح میشود و میگوید اگر بخواهید نفوذ کنید فقط با سلطان ممکن است. سؤالی که به ما برای فهم این آیه کمک میکند این است که خبر کهنه آن چیست؟ یعنی باورهای قبلی مخاطبان چه بوده است که الآن یک پیام جدید را منتقل میکند؟ برداشت کنونی اهل تفسیر توسعهای است و سلطان را آپولو تفسیر کردهاند و برخی گفتهاند وسایل و تجهیزات تکنولوژی برای سفر به فضا است و این آیه را یک پیشگویی از کشف فضا میدانند.
یک نوع نگاه مسئله این است که آن را تضییقی بدانیم. آیات متعددی در سوره جن وجود دارد که گروهی از جنیان به آسمان نفوذ میکردند و استراق سمع میکردند و اخباری برای کاهنان میآوردند و آنها را مانع شدیم. انسانها نیز از طریق اتصالشان به جن نوعی از دسترسی به آسمان را داشتند. این اتفاق تا عصر اسلام میافتاد. اینجا است که در ابتدای سوره جن میفرماید که ما در ابتدا میرفتیم و الآن منع شدهایم. این هم تعجیزی است و الآن نمیتوانید بروید. قسمت خبر کهنه این است که قبلاً میرفتید و خبر نو این است که الآن نمیتوانید بروید. برای کسانی که تفسیر علمی دارند خبر کهنه این است که قبلاً نمیتوانستید بروید ولی اگر ابزاری داشته باشی میتوانید بروید.
یک تحلیل درست یا نادرست از این آیه میتواند پیام این آیه را تغییر دهد.
دکتر صفری: نظر شما در این زمینه چیست؟
در مورد قسمت اول نظر خودم را گفتم یعنی به نظر میرسد خبر کهنهاش مسئله نفوذ جنها به آسمان است و خبر جدید این است که نمیتوانید نفوذ کنید. «لاتنفذون الا بسلطان» را بهعنوان یک استثناء تلقی نمیکنم؛ یعنی نمیخواهم اینطور برداشت کنم که میخواهد بگوید تنها یک حالت امکان دارد. بلکه آن سلطان نیز امر منتفی است.
مثال تشریعی این قسمت آیه 115 سوره بقره است. قرآن کریم میفرماید: «وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُفَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»
در اینجا نیز شبیه همین تحلیل در مورد تحدید جهت وجود دارد؛ یعنی سؤال این است که نگاه قبلی چیست؟ آیا این بوده که جهتی هست و الآن دارد برداشته میشود؟ آیا قبلهای بود و الآن دارد برداشته میشود؟ آیا قبلهای نبود و الآن دارد قبلهای معرفی میشود؟ دقیقاً برای اینکه بفهمیم آیه چه میگوید باید بررسی کنیم که نسبت خبر نو و خبر کهنه چیست؟ تلقی مخاطب درگذشته چه بوده است و الآن با چه مسئلهای مواجه میشود؟
در مثال دیگر قال النبی: «اعطیت خمسا لم یوتها احد قبلی جعلت لی الارض مسجدا و طهورا»
خبر کهنه این است که پیامبرانی بودهاند که شرایعی آوردهاند و در شرایع آنها اینکه در کجا میتوان نماز خواند آمده است و خبر نو این است که در هرجایی میتوان نماز خواند. خبر کهنه دیگران این بود که فقط باید با آب طهارت گرفت و خبر تازه این است که ارض نیز کافی است. دقیقاً موقعی میتوانیم بگوییم این حرف چه مطلبی را میگوید زمانی است که خبر کهنه را بدانیم.
تعیین جهت کلام
یکی از مسائلی که مطرح میشود تسمیه بر ذبیحه است و انجام ندادن آن باعث میشود حیوان میته شود. در ادیان دو موضوع جدا داریم. یک موضوع این است که همیشه کسانی که خدا را میپرستیدند چه خدای بهحق چه خدای بهناحق، مرسوم بود که برای خدا حیوانی را قربانی کنند. اینیک عمل دینی بود و قصد قربت در آن لازم بود و باید میگفت که برای چه کسی حیوان را میکشد؟
اتفاق دیگر این بود که همیشه در طول تاریخ رخداده این است که آدمها حیوان را کشتهاند و گوشتشان را خوردهاند. در اینجا مسئله دینی مطرح نیست و اگر دین مداخله کند از باب تشریع است ولی درهرصورت، انسان با خوردن آن حیوان نمیخواهد عمل دینی انجام دهد و با خوردن آن نمیخواهد خودش را به خدا نزدیک کند.
جاهایی نیز موضوع با هم پیوند میخورد؛ یعنی برای خدا ذبح میکند و گوشت آن را میخورد.
در آیه اول میفرماید: «وَمَا لَکمْ أَلاَّ تَأْکلُواْ مِمَّا ذُکرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ» و در آیه بعد میفرماید: «وَلاَ تَأْکلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْکرِاسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ». در جای دیگر نیز وقتی گوشتهای حرام را ذکر میکند با این تعبیر یاد میکند که: «ما اهل به لغیر الله» یعنی ذبیحه ای که با نام غیر خدا ذبح میشود و مثلاً میگوید بنام لات این حیوان را ذبح میکنم.
سؤال این است که وقتی میفرماید: «وَمَا لَکمْ أَلاَّ تَأْکلُواْ مِمَّا ذُکرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ» راجع به کدامیک از این دو اتفاق صحبت میکند؟ اگر داریم راجع به قربانی برای خدا یا خدایان صحبت میکنیم وقتی میفرماید: «لم یذکر اسم الله علیه» یعنی «ذکر اسم غیر الله علیه» و برابر با «ما اهل به لغیر الله» میشود. ولی اگر راجع به گوشت مصرفی صحبت میکنیم «لم یذکر اسم الله علیه» به این معنا است که حیوان را کشتهاند و نام خدا را بر آن نبردهاند ولی اسم هیچ خدای دیگری را نبردهاند و تنها حیوان را کشتهاند تا بخورند.
برای اینکه بدانید این صورتمسئله از قدیمالایام مطرح بوده است باید عرض کنم که در بین فقهای اربعه اهل سنت، محمد بن ادریس شافعی با یک برداشت متفاوتی نسبت به برداشت مشهور از این آیه اینطور استنباط میکند که همان معنای «ما اهل به لغیر الله» را میگوید و منظور این است که اگر نام غیر خدا را بر آن ببرند خوردنش حرام است و اگر صرفاً برای خوردن باشد نام خدا بر آن بردن، مستحب است.
این کاملاً به دو فهم مختلف از این آیه برمیگردد و این دو فهم به دریافت خبر نو و کهنه برمیگردد. اطلاع کهنه چه بوده است که الآن دارد اطلاع جدیدی را عرضه میکند؟ در ابتدای آیه میفرماید: «چرا از چیزی که نام خدا بر آن برده شده است نمیخورید؟» این جمله چه معنا دارد؟ مخاطب مسلمان است یا کافر؟ آیا مسلمان از چیزی که نام خدا بر آن برده شده است نمیخورد؟ آیا مخاطب کفار هستند؟ حتی کفار نیز الله را قبول داشتند. در آیه قرآنی داریم: «اذا سئلتهم من خلق السماوات و الارض لیقولن الله» حتی پرستندگان لات و مناط و عزی میگفتند که اینها دختران الله هستند؛ بنابراین اگر چیزی با برده شدن نام الله کشته شده باشد چه کسی پیدا میشود که حاضر نشود از آن گوشت بخورد؟ این آیه با چه کسی صحبت میکند؟
دقیقاً اینجا است که مسئله خبر نو و خبر کهنه خودش را نشان میدهد. اگر کسی پیدا میشود که حاضر نمیشود از گوشتی که نام خدا بر آن برده شده است بخورد به این دلیل نیست که با خدا مشکل دارد؛ زیرا چنین انسانی را نداریم. این فرد یا مسلمان یا اهل کتاب است و یا مشرک است که الله را بهعنوان خالق قبول دارد. مشکل این آدم این است که حاضر نیست از گوشتی که نامی بر آن برده شده است بخورد.
توجه ما به داستانی جلب میشود که تابهحال از دریچه آن به موضوع نگاه نکرده بودیم؛ یعنی گروهی وجود دارند که فکر میکنند اگر چیزی جنبه قربانی داشته باشد نباید گوشت آن را خورد. علتش این است که آنها حتی قربانی بتها را نمیخوردند. اگر چیزی اسم خدا بر آن برده شود از نظر او مانند بقیه قربانیها است؛ زیرا خبر کهنه برای او این است که گوشت قربانی برای خوردن نیست. حالا به این انسان بهعنوان خبر نو گفته میشود که از این گوشت بخورد. در ادامه هم این مسئله توضیح داده میشود و در آیه بعد میفرماید: «و لا تاکلوا مما ذکر اسم الله علیه» اما از چیزهایی که اسم الله بر آن برده نشده است نخورید. این قسمت راجع به گوشت کشتارگاه صحبت میکند یا گوشت قربانی؟
با این نگاه میتوانیم جهت نگاه کلام را تعیین کنیم.
نشانههای قاطع
تا الآن میخواستم توجه شما را به دو مسئله جلب کنم:
1- موضوعی بنام تفاضل معرفتی و تفاضل میان خبر نو و کهنه وجود دارد.
2- گاهی اوقات این موضوع میتواند مسائل مورد مناقشه ما را حل کند؛ بنابراین با یک کار عبث سروکار نداریم و به دنبال یک روش هستیم تا به ما بهعنوان ابزار کمک کند.
مطلب سومی که شاید در یک جلسه مستقل بتوان به این مورد پرداخت این است که در منطق و روششناسی ابزارهایی برای تشخیص خبر نو از کهنهداریم؛ بنابراین میتوانیم از این ابزارها استفاده حداکثری کنیم. در این زمینه برخی نشانهها، نشانههای قاطع هستند و برخی از آنها نشانههای مرجح و نسبی هستند.
نشانههایی در ویژگیهای معرفتی: امر درونی بهمثابه خبر نو
یکی از بحثهایی که در نشانه قاطع وجود دارد این است که در خود ویژگیهای معرفتی اگر با دو رکن در یک گزاره مواجه باشیم یکی از آنها به امر درونی انسان و دیگری به امر بیرونی انسان مربوط باشد. امر درونی نسبت به امر بیرونی خبر نو است؛ مثلاً در مکالمات روزمره میبینیم فلانی در جلسه در ظاهر سعی میکرد خودش را سرحال نشان دهد ولی از درون بسیار خسته بود. وقتی راجع به دو امر درونی و بیرونی صحبت میکنیم امر بیرونی به دلیل وضوح بیشتر و امر درونی به دلیل ابهام بیشتر، همیشه در وضعیت تفاضل معرفتی قرار دارند؛ بنابراین در گزارههایی که دو رکن آن درونی و بیرونی است رکن درونی قسمت خبر نوی گزاره است.
در آیه 37 احزاب دو نکته وجود دارد:
1- خداوند زینب را به تزویج پیامبر آورده است؛
2- زید نیاز خود را از زینب برآورده کرده است.
اینکه پیامبر با زینب ازدواج کرده است امری بیرونی و مشخص است و همه میدانند ولی اینکه در دل زید چه خبر است همه نمیدانند و حتی شاید خود زینب نیز نداند. این مسئلهای است که به امور درونی یک فرد مربوط میشود. آیه نمیخواهد بگوید ای مردمی که ولیمه عروسی پیامبر با زینب را خوردهاید آن حضرت با زینب ازدواج کرد. این خبر کهنه است و همه میدانند. خبر نو این است که هنگامیکه زید از زینب سیر شد او را به ازدواج تو درآوردیم. میخواهد بگوید اتفاق غیراخلاقی نیفتاده است و اینطور نبوده است که هنوز زید دلبسته زینب باشد و بخواهیم همسری که دوست دارد را طلاق بدهد. اینجا که از امر درونی اطلاع میدهد یک قاعده قابل دفاع است و می تونیم بهعنوان یکی از نشانههای تشخیص خبر نو از کهنه استفاده کنیم.
اتفاق نزدیک به این مثال، نسبت میان نیت و تحقق عمل است. اینکه انسان به ما تنه میزند را میفهمیم ولی اینکه نیت او چه بوده است؟ را نمیدانیم. تحقق عمل خبر کهنه است و نیت، خبر نو است.
در آیه 264 سوره بقره اینکه انسانی مالش را انفاق میکنند این عملی متحقق است ولی اینکه با نیت ریا چنین کاری میکند خبر نو است و اطلاع جدیدی را به مخاطب منتقل میکند.
اگر امر همگانی و غیر همگانی در ارتباط با هم قرار بگیرند امر غیر همگانی خبر نو است؛ مثلاً شما میگویید «النبی اولی بالمومنین من انفسهم و ازواجه امهاتکم» از جمله امور همگانی این است که افراد نسبت به اولی الارحام پیوندهایی داشته باشد و همسر داشته باشند. قسمت غیر همگانی جایی است که اختصاص به پیامبر پیدا میکند. یا وقتی در سوره آلعمران میفرماید: «فان کذبوک فقد کذب رسل من قبلک» اینکه بهطور همگانی رسل موردتکذیب قرار گرفتند قسمت کهنه است و قسمت نو همان قسمت «فان کذبوک» است.
نشانههای نسبی
یک سری نشانههای نسبی نیز وجود دارند که میتوان در آنها از امور نحوی مانند تأکید، اعرفیت، تقدم و تأخر استفاده کرد. اینها نشانههای نسبی هستند.
البته بحث نشانهها خودش در حدی بود که میشد بحث مستقلی در مورد آن کرد و هدفم این بود که تنها اشارهای به آن کرده باشم.
منبع: دانشنامه زن مسلمان