منتشر شده در: مشرق موعود، زمستان 1391، شماره 24
سال: 1391
شماره: 24
نویسندگان همکار: مجید احمدی کچایی
رتبه علمی: علمی-پژوهشی
لینک در سایت اصلی: https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/972944/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D9%88%DA%A9%D9%84%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B1%DB%80-%D8%BA%DB%8C%D8%A8%D8%AA-%D8%B5%D8%BA%D8%B1%D8%A7

چکیده
با بررسی منابع شیعی عصر غیبت صغرا، درمی یابیم که این دسته از منابع، نسبت به شبکۀ وکالت و خصوصاً وکلای اربعه توجه ویژه ای نداشته اند و در موارد بسیاری حتی نامی از وکلا به میان نیاورده اند. شاید این امر، برآمده از فضای سیاسی آن عصر باشد؛ جوّی که به شدت علیه شیعیان غلیان پیدا کرده بود و حکومت عباسی را علیه شیعیان تحریک می‏کرد. از جمله عوامل تحریک‏کننده می‏توان به قیام صاحب زنج، قرامطه، تشکیل حکومت های شیعی علویان در طبرستان و فاطمیان در مصر اشاره کرد. این عوامل سبب شد که عالمان امامی آن عصر مجبور به استفاده از راهکار تقیه شوند، به طوری که این پدیده حتی در منابع امامی آن دوره و تعاملات بین وکلا و علمای امامی نیز اثر گذاشت. از این رو شایسته است نخست تاریخچه ای از سازمان وکالت ارائه شود، سپس فضای سیاسی عصر غیبت صغرا ترسیم گردد، آن گاه منابع امامی آن دوره جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. در پایان به این نتیجه اشاره می شود که منابع امامی توجه بسیار اندکی به سازمان وکالت داشته اند که این امر متأثر از فضای تقیۀ حاکم بر آن دوره بوده است؛ فرضیه ای که نویسندۀ این پژوهش، می کوشد آن را اثبات کند.

مقدمه
از آن جا که شیعیان در عصر حضور به امام دسترسی داشتند، تدوین جوامع روایی را احساس نمی کردند، حال آن که در غیبت صغرا فقدان امام حاضر، ضرورت تدوین جوامع روایی شیعی را رقم زد و اولین کتاب از سلسله کتاب های چهارگانۀ شیعه در همین زمان تألیف شد. همچنین کتاب های دیگری در زمینه‏های گوناگون فکری و عقیدتی نگاشته شد که بخشی از این آثار به غیبت صغرا توجه داشته و بخشی نیز مرتبط به آن عصر نبوده‏اند.
واکاوی و جست وجو در آثار این دوره حاکی از آن است که منابع نگاشته شده در آن زمان اعم از نقلی و عقلی و پژوهش های دیگر، کمترین توجه را به شبکۀ وکالت، به ویژه وکلای اربعه داشته‏اند. این نکته از آن جا بااهمیت است که طبق باورهای امامیه، این سازمان و در رأس آن وکلای اربعه حلقۀ اتصال بین امام و شیعیان بوده‏اند و شیعیان، بسیاری از مشکلات خویش را توسط وکلا به امام عرضه می‏کردند و حتی وجوهات شرعی خود را نیز بدین وسیله به امام می‏رساندند. به بیان دیگر، عمده مسائل جامعۀ امامیه در این زمان توسط وکلا حل و فصل می‏شده است (طوسی،1387: 599)
با توجه به گستردگی شبکۀ وکالت، این گمان که عالمان شیعی آن عصر از چنین شبکه ای مطلع نبوده‏اند، پذیرفتنی نیست. در این صورت این پرسش مطرح می‏شود که چرا عالمان آن عصر در منابع خویش به وکلای اربعه توجه بسیار اندکی داشته‏اند؟ آیا این امر بدان دلیل بوده است که اساساً عالمان امامی آن دوره موجودیت چنین شبکه ای را نپذیرفته بودند. به طوری که بعضی از خاورشناسان مدعی شده اند گزارشی از ائمه وجود ندارد که آنان شخصی را به عنوان نماینده (وکیل) خویش به ویژه در عصر غیبت معرفی کرده باشند، به همین دلیل وکالت سفیران، مورد تأیید ولایات مختلف از جمله قم و بغداد نبوده است (نیومن،1386: 377)
در پاسخ به این سؤال چند نظریه مطرح می‏شود:
1-چه بسا نزاع بین دو مکتب عقل گرای بغداد و نقل گرای قم، سبب چنین پدیده‏ای شده است؛ به طوری که منابع قم کم و بیش به وکلا و شبکۀ وکالت توجه داشته‏اند، اما علمای امامیۀ بغداد چنین نمی‏اندیشیدند. شاید به همین دلیل است که حسین بن روح نوبختی وکیل سوم امام عصر(عج) با آن که در بغداد زندگی می‏کند کتاب التکلیف شلمغانی را نزد علمای قم برای بازبینی می‏فرستد (طوسی،1387: 677) و در این باره از عالمان بغدادی کمک نمی‏طلبد.
2-به نظر نگارنده، تقیه سبب چنین مخفی کاری در منابع امامی آن دوره شده است؛ پدیده ای که نگارنده درصدد اثبات آن است و نظریه‏های رقیب را مردود می‏داند. به همین جهت لازم دیده شد که ابتدا تاریخچه‏ای اجمالی از شبکۀ وکالت ارائه، سپس با ترسیم فضای سیاسی حاکم بر آن عصر، قرائن بر تقیه به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.
تاریخچۀ سازمان وکالت
با تشکیل سازمان وکالت دراواسط قرن دوم هجری (حسین،1367: 136) از سوی امامان شیعه به منظور سامان دهی شیعیان در امور مختلف، تشکیلات کارآمدی پدید آمد که توانست نیروی درونی شیعیان را متمرکز و عملاً به عنوان بازویی قدرتمند در مقابل حاکمیت قرار گیرد.
دو امر در شکل‏گیری این سازمان نقش اساسی داشته است. عامل نخست، فضای خفقان‏آوری بود که حکومت عباسی بر شیعیان و خصوصاً امامان آنان تحمیل کرده بود که ضرورت تشكیل این سازمان را می‏رساند، به طوری که عده‏ای از شیعیان در عصر هارون و متوکل عباسی به سبب تشیع و برخی از وکلا به جرم وکالت ائمه(ع) دستگیر، شکنجه و حتی عده‏ای از آنان به شهادت رسیدند (كشی، 1348: 607). در این شرایط امامان شیعی می کوشیدند به اندازۀ ضرورت با شیعیان خویش ارتباط داشته باشند.
عامل دیگری که سبب پدید آمدن چنین سازمانی شد، دسترسی نداشتن شیعیان به امام به سبب حبس، شهادت یا غیبت بوده است. از جمله امام کاظم(ع)مدت درخور توجهی در زندان به سر برد و از همان مکان به سختی شیعیان را اداره می‏کرد (مفید، 1389: 305). وجود این عوامل سبب شکل‏گیری این سازمان در عصر امام صادق(ع)و بسط آن در زمان امام کاظم(ع)شد. پس از شهادت امام کاظم(ع)نیز سازمان وکالت نقش تعیین‏کننده‏ای در منحرف نشدن شیعیان داشت؛ به طوری که در برخورد با جریان انحرافی قدرتمندی همچون واقفه، یونس بن عبدالرحمن وکیل شایستۀ امام کاظم(ع)نقش تأثیرگذاری در پذیرش امامت امام رضا(ع)در میان شیعیان داشته است (طوسی،1412: 43)
این جریان پس از شهادت امام رضا(ع)و در پی این پرسش که آیا امامت فرزند خردسال ایشان ممکن است یا خیر، مجدداً نقش قدرتمند خویش را در گسترش مفهوم امامت در هر سنی نشان داد (مسعودی، 1955: 212) و نقش این سازمان به ویژه پس از شهادت امام عسکری(ع)بسیار پررنگ شد. وکلای آن عصر در این زمان در هدایت عمومی شیعیان و رهنمون ایشان به امام غایب بسیار مؤثر بودند (مجلسی،1376: ج51، 300). گفتنی است گستردگی شبکۀ وکالت به میزان پراکندگی شیعیان در جغرافیای اسلام بازمی‏گشت، به طوری که از مدینه به عنوان محل استقرار امامان شروع (طوسی،1412: 210) و تا مکه (حسین،1367: 151)، یمن و بحرین (كلینی، 1376: ج1، 519، ح12)، عراق (جباری، 1382: ج1، 79)، کوفه (نجاشی، بی تا: 74)، بغداد (مسعودی، 1955: 213 - 215)، سامرا (طوسی، 1412: 214)، واسط (مسعودی، 1955: 215)، بصره (حسین، 1367: 136 -137) مصر (كلینی، 1376: ج1، 494، ح4)، قم (اشعری، 1313: 211) و دیگر شهرها امتداد یافته بود.
در بسیاری از مواقع عزل و نصب وکلا در مناطق مختلف توسط خود امام صورت می‏پذیرفت؛ چنان که این امر دربارۀ مفضل بن عمر جعفی (طوسی،1412: 210) و عثمان بن سعید و پسرش (همو: 216 - 217) و بسیاری دیگر از وکلا در منابع شیعه ثبت شده است.
این پدیده دربارۀ وکلای درجۀ دوم نیز صورت می‏پذیرفت (كشی، 1348: 501 و 509، ح983). از این رو امام باید شخصیت های مورد قبول وکلا را از شخصیت های دروغین و مدعیان آن منصب به شیعیان معرفی می کرد. شاید مهم ترین این توثیق‏ها نسبت به وکیل اول و دوم توسط امامان دهم و یازدهم(ع) صورت پذیرفت (طوسی، 1412). در مقابل نیز برخورد شدید امام رضا(ع)با سران مذهب واقفی به عنوان کسانی که در امر وکالت به پدر بزرگوار ایشان خیانت کرده بودند در تاریخ ثبت شده است (كشی، 1348: 403، ح406). همچنین برخورد امام هادی(ع)نسبت به فارس بن حاتم مثال زدنی است، به طوری که حضرت به خاطر خیانت فارس بن حاتم و نقش تعیین‏کنندۀ وی در انحراف فکری شیعیان از امامت، برخورد شدیدی با او داشتند (همو: 525، ح1006)
سرانجام این سازمان با توقیع آخر امام عصر(عج) به وکیل چهارم به پایان رسید، به طوری که امام تصریح کرده بودند که با شروع غیبت کبرا دیگر هیچ ارتباط حضوری بین امام و شیعیان صورت نخواهد گرفت و کسی که چنین ادعایی کند دروغ گو خواهد بود (طوسی،1387: 684) و این پایانی بر فعالیت های سازمان وكالت بود.
اما در بخش بعد لازم است منابع امامی در آن دوره مورد برسی قرار گیرد تا میزان توجه هر یک از این منابع به سازمان وكالت، به ویژه وكلا مشخص شود.
بررسی وكلا در منابع عصر غیبت صغرا
1- بصائر الدرجات، اثر ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفار قمی (290ق)
نجاشی (450ق) او را ثقه و عظیم القدر و وی را یکی از بزرگان اصحاب قم برشمرده است (صفار، 1404: 8). همچنین شیخ طوسی (460ق) صفار را از اصحاب امام عسکری(ع)می داند (همو: 9).
کتاب او در جمع آوری احادیث اهل بیت(ع) از نمونه های اولیه مجامع روایی شیعی است که حدود دوهزار حدیث از آن باقی مانده است. با توجه به سال وفات مؤلف (290ق) تدوین این کتاب باید در عصر غیبت صغرا صورت گرفته باشد؛ در عین حال، از رخدادهای تاریخی ائمه(ع) و مسائل این عصر تهی است.
بصائرالدرجات در ده باب تدوین شده و عمدتاً حول مباحث کلامی اهل بیت(ع) است. روایاتی شامل فضیلت علم، معرفت به اهل بیت پیامبر(ع) و شأن نزول بسیاری از آیات دربارۀ آنان، میزان و حدود علم ائمه، تفاوت بین نبوت و امامت، برتری اهل بیت بر انبیا به غیر از پیامبر اکرم(ص) و... مؤلف این اثر بی تردید متعلق به مکتب قم و از خاندان اشعری بوده است. به همین دلیل بیشترین راویان وی نیز از اصحاب قم به شمار می آیند (نیومن، 1386: 220).
صفار نیز از آن دسته عالمان شیعی عصر غیبت صغرا محسوب می شود که هیچ گونه اشاره ای به شبکۀ وکالت، به ویژه وکلا نکرده است.
2-فرق الشیعة، منسوب به حسن بن موسی نوبختی (310ق)
او خواهرزادۀ ابوسهل نوبختی بوده و از طریق مادر، نسبش به خاندان نوبختی می رسد. وی از بزرگان و سران شیعه و از متکلمان امامیه به شمار می رود. وی به جز فرق الشیعة، آثار دیگری نگاشته که تنها همین کتاب به دست ما رسیده است (نوبختی، 1386)
این کتاب همان طور که از عنوانش پیداست، به فرقه های گوناگون شیعیان از آغاز تا غیبت صغرا داشته است.
وی که خود شاهد فرقه فرقه شدن شیعیان در ابتدای عصر غیبت صغرا بوده است، توانست با به تصویر کشیدن این فرقه ها در آن عصر، اطلاعات بسیار مفیدی به دست ما برساند. نوبختی فرق منشعب از شیعه را بعد از شهادت امام عسکری چهارده فرقه می داند و به معرفی همگی آن ها می پردازد (همو: 84)
در این کتاب نیز هیچ گونه اثری از شبکۀ وکالت و وکلا موجود نیست و این بی گمان به موضوع کتاب مربوط است که دربارۀ تاریخچۀ فرقه ها بحث می کند.
3- التنبیه فی الامامة، اثر ابوسهل نوبختی (311ق)
ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی‏سهل نوبختی، از بزرگان و متکلمان شیعۀ امامی به شمار می رود. نجاشی او را شیخ المتکلمین و دارای جلالت عظیم در دین و دنیا می داند (نجاشی، بی تا: 31)
ابوسهل در دوران نیابت حسین بن روح نوبختی نقش عمده‏ای در هدایت شیعیان و برخورد با غالیان و مدعیان دروغین نیابت امام عصر(عج) به عهده داشت.
همچنین ابوسهل دستیار وکیل دوم محمد بن عثمان شمرده می‏شد. چنان که نقل شده سفیر دوم در حضور وی و تعدادی دیگر از بزرگان، حسین بن روح را به امر وکالت و جانشینی خود انتخاب کرد (طوسی، 1387: 645)
برای ابوسهل آثار بسیاری نقل شده که همۀ این کتاب ها از بین رفته است و تنها صفحاتی از کتاب التنبیه فی الامامة او بر جای مانده است (صدوق، 1388: 177 – 178)
این کتاب در اثبات وجود و امامت امام زمان(عج) است و در عصر غیبت صغرا تدوین شده است. وی بر دو غیبت امام عصر که یکی از دیگری شدیدتر خواهد بود، اشاره کرده است.
ابوسهل در این کتاب تنها به ذکر کنایه دربارۀ وکلای اربعه _ البته تا زمان خود _ اشاره و از بیان نام آنان خودداری می کند (همو)
از این کتاب صفحاتی چند باقی نمانده و نمی دانیم در قبل و بعد از این صفحات آیا وی نامی از وکلاء برده است یا خیر؟ همچنین در چند صفحۀ باقی ماندۀ کتاب او از وکلای دیگر نیز سخنی به میان نیاورده و عمدتاً مباحث کتاب خویش را حول محور کلام قرار داده است.
4- الکافی، اثر محمد بن یعقوب کلینی
بی گمان مؤلف کتاب کافی از بزرگ ترین عالمان عصر غیبت صغرا به شمار می آید. نویسندۀ این کتاب محمد بن یعقوب کلینی (م329ق) است که به سبب گرایش ‏های روایی خود متعلق به مکتب قم بوده است، اما در عین حال به شهرهای مختلف از جمله بغداد سفر کرد و دست به تألیف كافی زد که از جمله کتاب های چهارگانه شیعه به شمار می رود. کافی به روش حدیثی نوشته شده و سه بخش دارد: 1. اصول: شامل روایات اعتقادی؛ 2. فروع: حاوی روایات فقهی؛ 3. روضه: دربر گیرندۀ احادیث متفرقه.
بخش بزرگی از اصول کافی به عنوان «کتاب الحجة به نقل روایات و مسائل مربوط به امامت اختصاص پیدا کرده است. این روایات به طور عمده در مسائل کلامی و ضرورت وجود امام بود که شرایط حاکم بر عصر امامان شیعه(ع) را بیان می کند (كلینی، 1376: ج1، 367)
همچنین در این کتاب روایات درخور اعتنایی دربارۀ وکلا و سازمان وکالت به ویژه در عصر غیبت نقل شده و بحث نسبتاً مفصلی دربارۀ امام عصر، تولد و کسانی که آن حضرت را ملاقات کرده اند، مطرح گردیده است (همو). در این بخش به چند نمونه از این روایات اشاره می شود:
1- کلینی از وکلای اربعه، تنها از وکیل اول و دوم روایات اندكی را مطرح کرده است. بنابر روایت وی، عبدالله بن جعفر حمیری، پرسش هایی را از عثمان بن سعید می‏ پرسد؛ از جمله این که آیا وی امام عصر(عج) را زیارت کرده است یا خیر؟ در پاسخ، عثمان نیز با تأیید دیدار خود با امام عصر(عج) هرگونه پرسش دربارۀ نام حضرت و مانند آن را حرام می داند (همو: ج1، 370، ح861)
این روایت، جایگاه عثمان بن سعید را نیز روشن می کند و وی را چنان مورد وثوق شیعیان می‏‏داند که به گفتۀ او اعتماد کامل دارند. این بدان سبب است که امامان شیعه در ضمن روایاتی به تأیید عثمان بن سعید و پسرش محمد بن عثمان پرداخته اند؛ به طوری كه امام هادی(ع)اطاعت از عثمان را لازم و وی را مورد اعتماد می داند. همچنین امام عسكری(ع)نیز اطاعت از آن دو را لازم می شمارد، و بر مورد وثوق بودن ایشان تأكید می ورزد (همو: 369)
این روایات گویای چند امر دربارۀ عثمان و پسرش است:
الف) هر دو شخصیت مورد اعتماد کامل دو امام دهم و یازدهم و به تبع ایشان مورد اعتماد شیعیان بوده‏اند.
ب) میزان وثوق و اعتماد امام به آن دو به انداز‏ه‏ای در این روایت گسترده است که گویی حضرت جواب پرسش های علمی و دینی را نیز به ایشان حواله داده است؛ چه بسا این امر به سبب توان علمی آنان در پاسخ گویی به پرسش ها، به ویژه مسائل شرعی بوده است که امام عسکری(ع)گفتۀ آنان را به منزلۀ گفتار خویش دانسته است.
ج) گرچه کلینی به وکالت آنان اشار‏ه ای ندارد، اما از قسمت آخر روایت، وکیل بودن آنان قابل برداشت است (جباری،1382: ج2، 548).
آن چه که کافی از وکیل اول و دوم نقل کرده همین مقدار است. گرچه وی از وکلای دیگر نیز نقل قول‏‏‏های گوناگونی دارد، اما در عین حال از وکیل سوم (حسین بن روح نوبختی) و وکیل چهارم (علی بن محمد صیمری) هیچ گونه بحثی به میان نیاورده است.
2-کلینی در سلسله‏سند روایتی که شیخ طوسی (460ق) در کتاب الغیبة نقل کرده، قرار گرفته است. طبق این روایت امام زمان(عج) در ضمن توقیعی، وثاقت وکیل اول و دوم را تأیید کرده است. کلینی خود این روایت را در کافی نقل نکرده است (طوسی، 1387: 630، ح326)
3- کلینی در ضمن روایتی از محمد بن ابراهیم چنین نقل کرده است:
نزد پدرم پس از درگذشت امام عسکری(ع)وجوه بسیاری وجود داشت. وی به قصد رساندن این وجوهات به امام عصر(عج) به سفر می رود، اما بیمار می‏شود و مرگ خویش را نزدیک می بیند. به همین دلیل به من وصیت می کند که او را برگردانم و همچنین اموال را در کمال امانت داری به صاحبش برسانم. محمد بن ابراهیم اموال را به عراق کنار شط می‏برد که ناگاه پیکی همراه نامه ای نزد وی می آید و ویژگی های همۀ اموال را بیان و اموال را مطالبه می کند و محمد اموال را تحویل وی می دهد، و بعد از مدتی حضرت نیز وی را در مقام پدرش به وكالت منسوب می كند. (كلینی، 1376: 592، ح7)
4- در روایت دیگری چنین نقل شده که بعد از امام عسکری(ع)عده ای از سادات که در مدینه قائل به فرزند برای ایشان بودند، همچنان مستمری خویش را دریافت می کردند (همو)
5- در روایت دیگری در کافی چنین آمده است:
محمد بن صالح می گوید: زمانی که پدرم وفات یافت، وی اموالی بر گردن دیگران داشت که مربوط به امام زمان(عج) بود. امام(ع)نیز به من دستور دادند که اموال را برایشان بگیرم. همگی اموال خود را تحویل دادند به جز یک نفر. وی و پدرش علاوه بر عدم استرداد اموال با من برخورد بدی داشتند. به هر ترتیب توانستم مال را از ایشان بازستانم و به امام عصر(عج) تحویل دهم. (همو: 595 - 596، ح15)
این روایت مؤیّد دو امر است: یکی قرائن فراوان در این نوع روایات و خصوصاً روایت فوق دلالت می کند كلینی آگاه به شبكۀ وكالت بوده و به آن اعتماد داشته است. همچنین از این روایت درمی یابیم که علاوه بر محمد بن صالح، پدرش نیز از جمله وکلا شمرده می شده است.
6. در داستان دیگری چنین نقل شده که عبیدالله بن سلیمان وزیر، قصد داشت وکلا را دستگیر کند، اما خلیفۀ عباسی به او فهماند که باید مخفیگاه امامشان را کشف کند. از این رو باید افراد ناشناسی را برای پرداخت وجوهات نزد وکلا بفرستد و هرکدام از وکلا که اموال را دریافت کرد، دستگیر کند. لذا توقیع شریفی صادر شد که هیچ کدام از وکلا تا اطلاع بعدی هیچ گونه وجوهاتی دریافت نکنند و آن را رد و خود را در این زمینه بی اطلاع معرفی کنند (همو: 599، ح30)
7-در روایتی دیگر چنین آمده:
نزد محمد بن شاذان نیشابوری چهارصد و هشتاد درهم جمع شد. وی خواست آن را تکمیل کند. به همین سبب بیست درهم بر روی آن گذاشت و به اسدی (وکیل دیگر) داد و از ماجرا چیزی بیان نکرد که توقیع شریف به آن اشاره کرد. (همو: 598، ح23)
8- در روایتی دیگر، شخصی که از اهالی سواد بود مالی برای امام می فرستد، اما جواب می رسد که حق عموی خود را از آن بیرون کن (همو: 593، ح1)
9- همچنین روایات درخور توجهی در کافی نقل شده که بر موارد زیر دلالت می کند:
الف) طلب کفن و جواب حضرت به این که آن را در سال دویست و هشتاد احتیاج خواهد داشت (همو: 598، ح27).
ب) طلب دعا برای شفا که حضرت ضمن دعای خیر برای مریضی او را دعا می کند که خداوند وی را در دنیا و آخرت همراه امام گرداند (همو: 593، ح11)
ج) دعا برای راوی جهت فرزنددار شدن وی، اما حضرت فقط برای یک فرزند وی دعا می‏کند و همان نیز از مرگ نجات می یابد (همو: ح9)
10- کلینی در ضمن روایتی دربارۀ حاجز بن یزید وشاء چنین نقل کرده است:
حسن بن عبدالحمید گفت: در امر [وکالت] حاجز شک کردم. لذا توقیع شریف مرا از این امر برحذر داشت. (همو: 595، ح14)
آن چه در پایان از كافی فهمیده می شود این است كه كلینی به گونه ای روایات این بخش را گزینش كرده است كه حاكی است وی سازمان وكالت را به درستی می شناخته و مجریان آن را تأیید می كرده است.
در هر صورت كلینی از وكلای سوم و چهارم بحثی به میان نیاورده كه در بخش های آینده به چرایی این امر اشاره خواهد شد.
5- الامامة و التبصرة من الحیرة، اثر ابن بابویه (329ق)
مؤلف این کتاب ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی (صدوق اول) است. نجاشی (450ق) دربارۀ وی می‏گوید:
ابوالحسن شیخ قمیون در زمان خودش و فقیه و مورد اطمینان ایشان بود. (نجاشی، بی تا: 261)
وی پدر صدوق دوم (372ق) و از اساتید او بوده است. با توجه به سال وفات او در 329قمری، درمی یابیم که وی تمام عصر غیبت صغرا را درک کرده است.
الامامة و التبصرة در عصر غیبت صغرا نگاشته شده و دربارۀ ضرورت وجود امام در روایات ائمه و وجوب نصب الهی ائمه(ع) است. در عین حال نام هیچ کدام از وکلای اربعه ذکر نشده که با توجه به هم عصر بودن مرحوم ابن بابویه با وکلای اربعه و نام نبردن از آنان در کتاب خود، باید امر مهمی در جریان بوده باشد که وی چنین عمل کرده است.
همچنین ابن بابویه از شبکۀ وکالت بحثی مطرح نمی کند. اما در ضمن راویان این کتاب، بسیاری از راویان حدیث وی از وکلا بوده اند. برای مثال، از جمله راویان وی که در وکالتش تردیدی نیست، عبدالله بن جعفر حمیری است که از او روایات شمارۀ 14، 15، 90، 104، 131و همچنین از محمد بن صالح همدانی حدیث شمارۀ 166 و از محمد بن شاذان نعیم نیشابوری حدیث شمارۀ 167 را نقل کرده است.
ابن بابویه حتی در سلسلۀ راویان خود از احمد بن هلال عبرتایی در حدیث شمارۀ 102 نقل روایت کرده است. این در حالی است که احمد بن هلال از وکلا بوده، اما از مسیر وکالت منحرف شده است.
با آن که ابن بابویه از وکلای اربعه بحثی به میان نیاورده، اما بسیاری از جمله شیخ طوسی و نجاشی (همو: 261) روابط او را با شیخ ابوالقاسم حسین بن روح و سفیر چهارم علی بن محمد صیمری متذکر شده و آن را ستوده‏اند. چنان که نقل شده وی پس از آن که از دخترعموی خود بچه‏دار نشد، در ضمن نامه‏ای از حسین بن روح خواست که از امام بخواهد بدین جهت برای او دعا کند و حضرت نیز مژدۀ فرزند به ابن بابویه می دهد (طوسی: 1387)
همچنین خبر رحلت او توسط سفیر چهارم علی بن محمد صمیری (همو: 686، ح367) نمونه‏ای دیگر از این ارتباط و نشان پیوستگی فکری وی با وکلا بوده است.
به هر روی، ابن بابویه نیز از جمله عالمان شیعی عصر غیبت صغرا ‏بوده که از وکلا در اثر خویش بحثی به میان نیاورده است.
6- الانوار فی تاریخ الائمة الاطهار، اثر محمد بن همام اسکافی (336ق)
وی از نویسندگان قرن سوم وچهارم هجری است که غیبت صغرا را درک کرده است. بزرگان رجال از جمله نجاشی او را ستوده و با الفاظ عظیم المنزله و کثیر الحدیث از وی یاد کرده اند.
شیخ طوسی، اسکافی را از جمله دستیاران وکیل دوم می داند که به هنگام وفات محمد بن عثمان بر بالین وی حاضر بوده است (طوسی،1387: 645). او خود نیز مؤید این روایت است و چنین نقل می کند:
محمد بن عثمان ما را که از بزرگان و مشایخ بودیم جمع کرد و گفت: هرگاه حادثۀ مرگ به من رو آورد، امر وکالت به حسین بن روح واگذار می شود. (همو: 644 -645)
اسکافی از جمله کسانی است که گاهی توقیعات ناحیۀ مقدسه به دست او خارج می شد. همچنین در دورۀ محبوس بودن حسین بن روح به ویژه پس از انحراف شلمغانی نقش جانشینی را برای حسین بن روح ایفا می کرد (همو: 710)
بر اساس گزارش های موجود، بی تردید اسکافی از جمله وکلا محسوب می شده است. اسکافی کتاب خود الانوار فی تاریخ الائمة الاطهار را در عصر غیبت صغرا نگاشت (آفتاب علی، 1390: 88). کتاب مذکور موجود نیست و تنها منتخبی از آن باقی مانده است و در آن سیزده باب دربارۀ اسماء، القاب، اولاد، مادران و آباء پیامبر اکرم(ص)، حضرت زهرا(س) و امامان شیعه ذکر شده و بخش مربوط به امام عصر(عج) در آن نیامده است.
وی نام هیچ کدام از وکلای اربعه و غیر آنان را نبرده است که این امر می تواند ناشی از دو امر باشد؛ یکی این که نام وکلا در تاریخ امام زمان(عج) آمده و از آن جایی که این قسمت ناپدید شده، نام وکلا نیز حذف گردیده است. همچنین ممکن است به سبب تقیه دست به چنین کاری زده باشد. در هر صورت، اسکافی نیز از ورود به بحث وکلا اجتناب کرده است.
پس از بررسی اجمالی منابع امامی در آن دوره، در این بخش لازم است فضای سیاسی حاكم در عصر غیبت صغرا تبیین شود.

ادامه دارد...

pdf دانلود مقاله چگونگی طرح وکلا در منابع امامی دورۀ غیبت صغری (19.93 MB)

 

نظرات (0)

There are no comments posted here yet

نظر خود را اضافه کنید.

  1. Posting comment as a guest.
0 Characters
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
کلیه حقوق متعلق است به سایت شخصی دکتر نعمت الله صفری فروشانی
طراحی در سما