منتشر شده در: تاریخ در آینه پژوهش، بهار 1382، شماره 2
سال: 1382
شماره: 2
رتبه علمی: مشخص نشده
لینک در سایت اصلی: http://tarikh.nashriyat.ir/node/337

مقدمه‌

عصر اوّل عباسي (از حكومت سفاح در سال 132 تا پايان حكومت مأمون در سال218 ه‍) به دوره تسلّط ايرانيان مشهور شده است‌. 282

اين شهرت‌، مديون نقش ايرانيان در به حكومت رسانيدن عباسيان و نيز حضورگسترده آنان در لايه‌هاي مختلف حكومت عبّاسيان از وزارت تا كارمندي در نهادهاي‌مختلف اداري‌، سياسي و نظامي مي‌باشد. شخصيت‌ها و خاندان‌هايي هم‌چون ابوسلمه‌خلل (نخستين وزير رسمي حكومت عباسي و ملقّب به وزير آل محمد «ص» 283 ) و ابومسلم خراساني (مشهور به امين آل محمد«ص» 284 ) در آن حضور داشتند.

حضور خاندان برمكيان و سهل (فضل و حسن‌، فرزندان سهل‌) در بالاترين لايه‌هاي‌اين حكومت‌، برترين شاهد براي اثبات اين شهرت است‌. با اين وصف در نگاه آغازين‌،شايد سخن گفتن از قيام‌هاي ايرانيان در اين دوره‌، سخني بدون وجود موضوع خارجي‌تصور شود؛ اما در كمال ناباوري با مراجعه به تاريخ در مي‌يابيم كه در اين عصر، ايران‌يكي از پرآشوب‌ترين دوره‌هاي تاريخي خود را سپري مي‌كند و در گوشه و كنار آن‌قيام‌هاي كوچك و بزرگي را عليه حكومت عباسيان سامان مي‌دهد.

اين قيام‌ها داراي انگيزه‌هاي مختلف مذهبي‌، سياسي‌، اجتماعي و ملّي هستند وگاهي آن چنان اهميت دارند و گسترده هستند كه پايه‌هاي حكومت عباسي را به مي‌لرزانند.

نكته قابل توجه آن است كه هيچ يك از اين قيام‌ها در اين عصر موفق به تشكيل‌حكومتي مستقل‌ّ و ديرپا نمي‌شود، بلكه نخستين حكومت به اصطلاح مستقل‌ّ ايراني‌،يعني حكومت طاهريان (205ـ259 ق‌) از راه كنار آمدن با حكومت عباسي و بدون‌درگيري با آن تشكيل مي‌شود كه همين نكته باعث شده تا بعضي در استقلال آن ترديدكنند. 285

تحليل و بررسي قيام‌ها و اهداف آنها و نيز علل ناكامي و شكست آنها مي‌تواند تاحدودي از وضعيت ايران در آن زمان و روابط ايرانيان با دولت عباسي پرده بردارد.

ـ مروري بر قيام‌هاي ايرانيان در عصر اول عباسي‌

 

الف‌) قيام‌هاي دوران حكومت سفاح‌

نخستين قيام گزارش شده ايرانيان در سال 132 ه‍.ق و در زمان حكومت سفاح‌(132ـ136 ق‌) در بخارا است كه رهبري آن را شُريك بن شيخ مهري به عهده داشت‌.

شريك‌، هنگامي كه جنايت‌هاي عباسيان و به ويژه كارگزار آنها، ابومسلم خراساني‌ ،را مشاهده كرد، عده‌اي را دور خود جمع كرده و گفت‌: «ما براي اين خون‌ريزي‌ها و عمل‌به غير حق با آل محمد«ص» بيعت نكرديم‌.»

وي با اين شعار توانست سي هزار نفر را دور خود جمع كرده و با حكومت نوپاي‌عباسي در افتد. اين قيام به وسيله لشكري سركوب شد كه ابومسلم به فرماندهي زياد بن‌صالح خزاعي فرستاده بود. 286

 

ب‌) قيام‌هاي دوران حكومت منصور

دوران حكومت منصور (136ـ158 ق‌) را شايد بتوان اوج قيام‌هاي ايرانيان دانست‌. بهانهآغازين اين قيام‌ها، كشته شدن ابومسلم خراساني به دست منصور بود كه نفوذ فراواني‌درميان ايرانيان داشت‌. مهم‌ترين قيام‌هاي گزارش شده ايرانيان در اين دوران به قرار زير است‌:

1 ـ قيام راونديه‌: يكي از اين قيام‌هاي مهم‌، قيام راونديه بود كه بنا به اختلاف اقوال‌،تاريخ آن در سال‌هاي 136، 137، 141 ه‍ ق گفته شده است‌. 287 به نظر مي‌رسد با توجه به‌قرائني هم‌چون حركت آنها از خراسان‌، بعد از كشته شدن ابومسلم و انسجام وبرنامه‌ريزي آنها براي كشتن منصور، قول سوم درست‌تر باشد.

آنها كه شايعه الوهيّت منصور از طرف عباسيان و حلول روح آدم در عثمان بن نهيك‌ ،رئيس نگهبانان كاخ منصور و از عناصر اصلي در قتل ابومسلم و جبرئيل بودن هيثم بن‌معاويه‌ ، يكي از نزديكان عباسي را دستاويزي براي حركت خود انتخاب كرده بودند، 288 طبق يك برنامه‌ريزي دقيق با تعداد ششصد نفر به كاخ منصور در هاشميه در نزديكي‌كوفه حمله كرده و او را غافل‌گير كردند و تنها يك اتفاق پيش‌بيني نشده‌، يعني حضور مَعن بن زائده در صحنه توانست منصور را نجات داده و آنها را پراكنده سازد. 289 اين يگانه‌شورش ايراني در اين دوره بود كه توانست خود را به مركز حكومت عباسي برساند. 290

2 ـ قيام سنباد: شورش سنباد در سال 137 ه‍ ق‌، يكي ديگر از قيام‌هاي سهمناك‌ايرانيان به خون‌خواهي ابومسلم بود. سنباد يكي از ياران نزديك ابومسلم و متولي‌گنجينه‌هاي او بود كه ابومسلم در ري به جاي گذاشته بود. او قيام خود را از نيشابور آغازكرد و بر قومس‌ 291 و ري مسلّط شد و با آنكه توانست عده فراواني را به خود جلب كند؛ امادر نبرد با فرستاده منصور كه جهور بن مرار عجلي نام داشت‌، در محلّي ميان همدان و ري شكست خورد و طبق نقلي اغراق‌آميز با به جاي گذاشتن شصت هزار كشته به سمتطبرستان گريخت و در آنجا به وسيله يكي از خويشان اسپهبد طبرستان كشته شد. گفته‌شده است فاصله ميان شورش وي و كشته شدنش فقط هفتاد روز بود. 292

3 ـ قيام اسحاق ترك‌: شورش اسحاق ترك نيز، يكي ديگر از شورش‌هاي مهم اين‌دوره است كه در كتب تاريخي‌، سال دقيق آن مشخص نشده است‌.

اسحاق يكي از خراسانيان بود و چون از طرف ابومسلم‌، براي دعوت به نهضتعباسي به ميان تركان تركستان ماوراءالنهر رفت او را تُرك خوانده‌اند. او بعد از كشته‌شدن ابومسلم به ماوراء النهر رفت و با ادّعاي زنده بودن ابومسلم و محبوس شدنش دركوهستان‌هاي ري‌، مردم را به قيام واداشت‌. گفته شده كه او از علويان بود و نسبش به‌ يحيي بن زيد مي‌رسد. هم‌چنين گفته شده او ادعا مي‌كرد كه زرتشت زنده است و او را به‌صورت پيغام‌آور براي مردم فرستاده است‌. وي با اين ترفند، عدّه بسياري را به دور خودجمع كرد. 293 از سرنوشت قيام او در منابع تاريخي مطلبي ذكر نشده است‌.

4 ـ قيام مردم طبرستان‌: قيام عمومي مردم طبرستان بر ضد حكومت عباسي و كشتارعده بسياري از مسلمانان ساكن در آن سامان در سال 143 ق‌ 294 يا 142ق‌ 295 نيز از قيام‌هاي‌مهم اين دوره است‌. شدت اين قيام به گونه‌اي بود كه منصور را به اعلام جهاد بر ضدطبريان وادار كرد. 296

5 ـ قيام استاد سيس‌: يكي از قيام‌هاي بزرگ و فراگير زمان منصور، قيام استاد سيس درسال 150 ه‍ ق بود كه گفته شده حدود سيصد هزار جنگ‌جو از هرات‌ ، بادغيس 297 و سيستان به او پيوستند و بر تمام خراسان مسلّط شدند.

سرانجام مهدي‌، فرزند منصور كه از طرف پدر، حكومت شرق خلافت عباسي راعهده‌دار بود، به سفارش پدر، خازم بن خزيمه را براي جنگ با او فرستاد و خازم توانست‌با به كار بردن حيله‌هاي جنگي‌، در سال 151 ق‌، استاد سيس را در مرورود شكست‌دهد. 298

درباره قيام استاد سيس گفته شده است كه او به خون‌خواهي ابومسلم برنخاست‌،بلكه مانند « به آفريد » براي تجديد و اصلاح آيين زرتشت قيام كرد. 299 هم‌چنين گفته شده‌كه او ادّعاي نبوت داشت و ياران او فسق و فجور را آشكار مي‌كردند. 300 نيز نقل شده كه اوجدّ مادري مأمون‌، يعني پدر مادرش مراجل بود و غالب‌ ، دايي مأمون كه به دستور او فضل بن سهل‌ را نابود كرد، فرزند او مي‌باشد 301 ؛ البته بعضي در اين انتساب شك كرده و آن راجعلي مي‌دانند و هدف از جعل را، درست كردن انتساب ايراني براي مأمون دانسته‌اند. 302

6 ـ قيام‌هاي خوارج‌: خوارج نيز كه از آغاز تشكّل خود در جنگ صفين‌، هميشه عليه‌حكومت‌ها شورش مي‌كرده‌اند، در اين زمان در شرق و غرب مملكت اسلامي‌،قيام‌هايي را سامان دادند كه قيام آنها در سيستان در سال 151 ق داراي اهميتي بسزااست‌؛ زيرا منصور براي سركوبي اين قيام‌، يكي از سرداران زبده خود، يعني معن بن‌زائده را كه حاكم يمن بود از آنجا فرا خواند و به سمت سيستان گسيل كرد و معن در آنجادر ميان خوارج شمشير نهاده و عده فراواني از آنان را نابود كرد. خوارج به انتقام‌خون‌هاي ريخته شده‌، حيله‌اي انديشيده و خود را به لباس كارگران ساختماني در آورده‌و در كاخي كه معن در بُست‌ 303 مي‌ساخت‌، مشغول به كار شدند و در يك فرصت ناگهاني‌به او كه بدون سلاح بود، حمله كرده و به هلاكت رسانيدند. 304

در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه بسياري از رهبران خوارج از ميان قبايل اصيل‌عربي مهاجر به ايران بر پا خاسته بودند؛ اما بسياري از توده‌هاي ايراني به ويژه از مناطقي‌هم‌چون كرمان‌، سيستان و فارس به قيام‌هاي آنها مي‌پيوستند. 305

 

ج‌) قيام‌هاي دوران حكومت مهدي‌

1 ـ قيام المقنّع‌: مهم‌ترين شورش گزارش شده از ايرانيان در زمان حكومت مهدي‌(158ـ169 ق‌) به رهبري المقنّع (عطاء يا هاشم بن حكيم‌) 306 در سال 159 ق‌ 307 انجام‌گرفت كه طبق نقلي اغراق‌آميز به مدت چهارده سال بر بخشي از ايران استيلاي تمام داشت‌. 308

مركز ثقل اين شورش در ماوراءالنهر و در شهرهايي هم‌چون‌ كش‌ّ 309 ، بخارا و سُغد 310 بود. 311

رهبر شورش در آغاز از همراهان ابومسلم خراساني بود كه پس از قتل ابومسلم‌،عده‌اي را دور خود فراهم آورد و به نقل بعضي‌، نخستين مرحله دعوت خود را در زمان‌حكومت منصور آغاز كرد و در اين مرحله دوّم قيام خود، برنامه‌ريزي دقيق نموده و پس‌از آزادي از زندان به سبك عباسيان‌، داعيان خود را به سراسر خراسان و ماوراءالنهرگسيل داشت‌. 312

او پس از جمع‌آوري سپاه و كمك تركان كافر به غارت اموال مسلمانان پرداخت‌ 313 وچنان كار را بر خليفه سخت كرد كه گاهي خليفه از بيم و بيداد او به گريه در مي‌آمد. 314 وي‌با رشادت خود و يارانش توانست تني چند از سرداران سپاه خليفه‌، هم‌چون ابوالنعمان‌ ، جنيد و ليث بن نصر را به شكست بكشاند 315 ؛ ولي سرانجام سعيد حرشي‌ ، امير هرات‌توانست با سپاه عظيم خود، سپاه المقنع را شكست داده و دژ سنام‌ ، مركز استقرار او راتسخير كند. المقنّع كه نمي‌خواست ننگ شكست را پذيرا شود، خود را در آتش افكنده‌يا به وسيله سم‌ّ از بين برد. 316

درباره علّت نام‌گذاري او به المقنّع چنين گفته شده كه او به نقل دوستانش‌، براي‌جلوگيري از تشعشع فراوان نور، چهره‌اش و به گفته دشمنانش به علت زشت‌رويي‌اش‌هميشه نقاب و پوششي از طلا بر چهره داشت و هيچ‌كس موفق به رؤيت چهره اونمي‌شد. 317 المقنّع و پيروانش در طول تاريخ به سپيدجامگان (المبيقنه‌) معروف شده‌اند. 318 درباره علّت پوشيدن لباس سپيد گفته شده كه آنها به جهت مخالفت با شعار عباسيان كه‌لباس سياه بود، لباس سپيد را برگزيدند و نيز گفته شده كه اين رنگ لباس‌، نزد برخي‌فرقه‌ها، زي‌ّ و لباس روحانيان بوده و مانويان نيز جامه سپيد داشته‌اند و شك نيست كه درآن روزگار، مانويان در سغد و ماوراءالنهر بسيار بوده‌اند. بسيار احتمال دارد كه آيين اوصبغه‌اي از آيين ماني داشته است‌. 319

درباره عقايد المقنّع در كتب تاريخ و فرقه‌شناسي‌، عقايد كفرآميزي هم‌چون ادعاي‌حلول و تناسخ‌، ادعاي الوهيّت و ادعاي نبوّت به او نسبت داده شده است‌. 320 هم‌چنين‌درباره او گفته شده كه به علّت تسلّطش بر علم حيل و نيرنجات (شعبده‌بازي‌) توانست بهمردم چنين وانمود كند كه صاحب معجزه است و از اين راه‌، عدّه بسياري را به سوي‌خود جلب كرد. از جمله شعبده‌بازي‌هاي او داستان « ماه نَخْشَب‌ » مي‌باشد كه با استفاده‌از كاسه بزرگ جيوه كه آن را در ته چاهي در نَخْشَب‌ْ 321 پنهان كرده بود، به مردم چنين‌وانمود مي‌كرد كه از درون اين چاه‌، گويي را به شكل ماه بيرون آورده و آن را دوباره بهچاه باز مي‌گرداند. 322

2 ـ قيام يوسف بَرم‌: ديگر قيام مهم اين دوره‌، قيامي به رهبري يوسف بن ابراهيم‌ معروف به « بَرم‌ » از موالي ساكن در بخارا بود كه توانست با جمع‌آوري عده‌اي از مردم‌ سُغد و فَرْغانه 323 به دور خود و با دعوت به امر به معروف و نهي از منكر 324 چهره‌اي مذهبي‌به قيام خود داد و چند صباحي‌، حكومت عباسي را به خود مشغول داشت‌. درباره گسترهقيام او چنين نقل شده كه در آغاز توانست بر شهرهايي هم‌چون پوشنگ 325 ، مرو الرود 326 ، طالقان 327 و جوزجان 328 مسلّط شود 329 ؛ اما سرانجام خليفه با گسيل يزيد بن مزيد شيباني به‌سوي او شكست خورده و اسير گرديد و در رصافه بغداد به دار آويخته شد. 330 درباه‌عقيده يوسف برم‌، چنين نقل شده كه او از حروريه‌، يكي از فرقه‌هاي خوارج بوده است‌. 331

در دوران حكومت كوتاه مدت هادي (169ـ170 ق‌) قيامي در ايران گزارش نشده است‌.

 

د) قيام‌هاي دوران حكومت هارون‌

در دوره حكومت هارون الرشيد (170ـ193 ق‌) شاهد قيام‌هاي با اهميّتي در نقاطمختلف ايران هستيم‌.

1 ـ قيام يحيي بن عبداللَّه‌: نخستين قيام‌، قيام يحيي بن عبداللَّه بن حسن بن حسن‌، برادرنفس زكيه است كه در آن براي نخستين بار در دوره عباسي دو گرايش شيعي زيدي وملّي‌گرايي ايراني با هم مخلوط شد.

يحيي بن عبداللَّه در سال 176 ق‌ 332 به ديلم رفت و در آن سامان مورد استقبال فراوان‌قرار گرفت به گونه‌اي كه پيشرفت دعوت او هارون‌الرشيد را بسيار نگران كرد. از اين رووي‌، فضل بن يحيي برمكي را با پنجاه هزار نفر براي سركوبي او فرستاد؛ ولي فضل از راه‌جنگ وارد نشد و با حيله و تدبير از در صلح وارد شد و به يحيي امان‌نامه داد و فقهاءقاضيان و بزرگان بني‌هاشم را بر آن شاهد گرفت و بدين‌ترتيب‌، يحيي را وارد بغداد كرد؛اما پس از چندي هارون‌الرشيد امان‌نامه را زير پا گذاشت و يحيي را زنداني كرد و درزندان به صورت مشكوكي درگذشت‌. به گفته بعضي‌، قتل يحيي نه تنها از نفوذ علويان درديلم و گيلان نكاست‌، بلكه راه مناسبي براي تأسيس نخستين دولت مستقل شيعي درقلمرو خلافت عباسي‌، يعني علويان طبرستان فراهم كرد. 333

2 ـ قيام حمزه آذرك‌: شايد بتوان گفت‌، بيشترين نگراني هارون در طول حكومت‌خود، قيام حمزة بن آذرك (اترك‌) 334 سيستاني است كه در سال 179 ق آغاز شد و تا بيست‌سال بعد از مرگ هارون (وفات 193 ه‍ ق‌) يعني تا سال 213 ق ادامه يافت‌.

حمزه از اوضاع آشفته خراسان و ظلم بيشمار علي بن عيسي بن ماهان و عمّالش بهمردم خراسان و سيستان پناه برد و عده فراواني را دور خود جمع كرد و به نواحي‌مختلف سيستان‌ ، خراسان‌ ، فارس‌ و كرمان لشكر كشيد و طرف‌داران حكومت عباسي راقلع و قمع كرد. او حتي در سال 193 ق براي نبرد با شخص خليفه‌، يعني هارون به سمت‌خراسان به راه افتاد؛ ولي در راه با شنيدن خبر مرگ خليفه از ادامه مسير خودداري كرد.

وي در مكاتبه‌هاي خود با هارون‌، خود را اميرالمؤمنان و هارون را ملك و سلطان‌مي‌خواند و بدين‌ترتيب‌، عدم مشروعيت خلافت عباسي را اعلام مي‌داشت‌. حمزه بعداز مرگ هارون و تا زمان مرگ خود در سال 213 ق همواره در ناحيه سيستان با قدرت به‌سر برد تا جايي كه حكام سيستان‌، ناچار از كنار آمدن با وي بودند. 335

 

ه‍) قيام‌هاي دوران حكومت مأمون

در زمان حكومت مأمون (198ـ218 ق‌) با آنكه به علّت متهم شدنش به طرف‌داري ازايرانيان و برتري دادن عجم بر عرب‌، شاهد قيام‌هايي از سوي عرب‌هاي متعصب‌،همانند نصر بن شبث مي‌باشيم‌ 336 ؛ اما اين اتهام مانع از آن نبود كه به قيام‌هاي مختلفي باانگيزه‌هاي متفاوت در ميان ايرانيان برخورد نكنيم‌.

1 ـ قيام قمي‌ها: از ميان قيام‌هاي مهم اين دوره‌، مي‌توان شورش قمي‌ ها را ذكر كرد كهبنا به نوشته ابن اثير، در سال 210ق مأمون را از خلافت خلع كرده و خراج دوميليون‌ درهمي خود را به او نپرداختند.

مأمون درباره اين شورش‌، حساسيت فراواني از خود نشان داد و دو تن از سرداران‌بزرگ خود به نام‌هاي علي بن هشام و عُجَيف بن عنيسه را به نبرد با آنها فرستاد كه در اين‌نبرد، ديوار شهر منهدم شده و اين دو سردار توانستند به زور، هفت ميليون درهم از مردم قم بستانند. 337 قيام ديگري نيز از اين مردم در اواخر حكومت مأمون‌، يعني در سال 218 ق‌گزارش شده است كه مأمورسركوبي آن علي بن عيسي طلحي بود. 338

2 ـ قيام منصور نواده يوسف البرم‌: در اين زمان‌، گزارش مختصري از قيام يكي ازنوادگان يوسف‌البرم با نام منصور بن عبداللَّه بن يوسف در دست داريم‌. 339

3 ـ قيام حرب بن عبيده‌: در همين دوره‌، ناتواني حكومت مركزي از سركوب قيام‌حمزه خارجي به دست فردي به نام حرب بن عبيده بهانه‌اي داد تا در سال 199 ق باادعاي جنگ با حمزه‌، علم قيام بر افرازد. شدّت اين قيام به گونه‌اي بود كه حاكم سيستانرا ناچار كرد تا براي سركوبي آن‌، دست همكاري به دشمن ديرينه خود، يعني حمزه بن‌آذرك بدهد و سرانجام اين همكاري توانست آن شورش را از سر راه بردارد. 340

4 ـ قيام بابك خرّمدين‌: مهم‌ترين شورش دوره مأمون كه او تا پايان حكومت خود(218 ق‌) نتوانست آن را سركوب كند، شورش بابك خرّمدين در نواحي آذربايجان بود.خرمدينان يا خرميّه‌، داراي سابقه‌اي طولاني در فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي در نقاط‌مختلف سرزمين ايران بودند.

ابن النديم خرميه را به دو گروه خرميّه اول و خرميه پيرو بابك تقسيم مي‌كند و خرميّهاول را كه در نواحي ديلم‌ ، اصفهان‌ ، آذربايجان‌ ، همدان‌ ، دينور و اهواز پراكنده شده بودنداز پيروان مزدك مي‌داند. 341

در علّت نام‌گذاري آنها وجوهي هم‌چون طرف‌دار لذات و شهوات بودن اين كيش‌ 342 ياانتساب آنها به خُرَّمك‌، زن مزدك يا خرمك‌، دخت پاتك‌ 343 ذكر شده است‌. چنين گفته‌شده كه خرمدينان در قيام عباسيان بر ضد امويان نقش به سزايي داشتند؛ چنان‌كه‌«خَدّاش‌» از داعيان بزرگ عباسي در خراسان به پيروي از اين آيين متهم بود كه بعدها هم‌با همين اتهام كشته شد. 344

از عبارت‌هاي نوبختي چنين برمي‌آيد كه او در مقطعي از تاريخ‌، خرميه را باابومسلميه كه به خون‌خواهي ابومسلم به پا خاستند، متحد مي‌داند. 345 از تحركات اينگروه مي‌توان تحرك سال 192 ق را ذكر كرد كه طبري به آن اشاره كرده است‌. 346 مهم‌ترين‌جنبش آنها قبل از بابك‌، جنبش جاويدان بن «سهرك‌» 347 («شهرك‌» 348 يا «سهل‌» 349 بود كه دركوهستان‌هاي « بَذّ » در ناحيه‌اي در ميان آذربايجان و اَرّان عده‌اي را به دور خود جمع‌كرده‌ 350 و عَلَم مخالفت با حكومت عباسي برافراشته بود.

پس از مرگ جاويدان‌، بابك توانست با ياري همسر وي به رياست پيروان او برسد وشورش خود بر ضد حكومت را گسترده‌تر كند. او طي‌ّ مدت 23 سال (از سال 200 تاصفر 223 ق‌) مهم‌ترين قيام اين دوره را عليه حكومت مأمون‌ و معتصم رهبري كرد وبارها در جنگ با سپاهيان عباسي آنها را شكست اد و به شهرها و روستاها حمله برده وحكومت عباسي را در برپايي امنيت در نقاط مختلف ايران آن زمان ناتوان كرد تا آنكه‌سرانجام معتصم عباسي خيدر بن كاووس معروف به افشين را با سپاهي بزرگ به جنگ‌بابك فرستاد و او توانست با وعده و فريب بابك را شكست داده و پس از چندي‌دستگير كند و به مركز خلافت بفرستد كه در همان‌جا با خفّت تمام كشته شد. 351

 

2ـ «علل و انگيزه‌ها» و «عقايد و باورهاي‌» قيام‌هاي ايرانيان‌

قبل از آنكه به تفصيل وارد اين بحث شويم‌، تذكّر اين نكته را لازم مي‌دانيم كه منابع‌اصلي اين موضوع‌، كتاب‌هاي تاريخ عمومي‌، همانند تاريخ طبري و تاريخ الكامل ابن اثيرو تواريخ محلّي‌، همانند تاريخ سيستان‌، تاريخ بخارا و تاريخ طبرستان و كتب ملل و نحل‌،همانند «فرق الشيعة‌» نوبختي‌، «الفرق بين الفرق‌» بغدادي و «الملل و النحل‌» شهرستاني‌مي‌باشد. نقطه مشترك آنان اين است كه همگي دور از واقعه بوده و مطالب خود را بااستفاده از شنيده‌ها و مطالب مشهور در ميان مردم جمع‌آوري كرده‌اند؛ بنابراين درباره‌اين موضوع كمتر مي‌توانيم به منبع دست اوّلي دست يابيم كه خود شاهد واقعه بوده و آن‌را بي‌كم و كاست براي ما گزارش كرده باشد. نكته ديگر قابل توجه آن است كه بيشتر اين‌كتب در زمان حكومت عباسيان نگاشته شده و هرچند بتوانيم استقلال نظر بعضي ازنويسندگان آنها همانند يعقوبي و نيز نويسندگان بعضي از كتب تاريخ محلّي را اثبات‌كنيم‌؛ ولي بايد توجه نماييم كه بر اثر تبليغات عباسيان يا به هر علت ديگر، باور عمومي‌جامعه مسلمانان نيز در نقطه مقابل‌ِ بيشتر اين قيام‌ها بوده است كه همين باور عمومي‌،طبعاً در نوع نگاه و روايت نويسندگان تأثير مي‌گذارد.

نكته ديگر كه نبايد از نظر دور داشت‌، نوع گرايش صاحبان كتب است كه طبعاً درتحليل‌هاي آنها تأثير مي‌گذارد. از آن جمله مي‌توان به گرايش تعصّب‌آميز بعضي از ملل ونحل نويسان‌، همانند بغدادي يا گرايش متمايل به خوارج مؤلف كتاب «تاريخ سيستان‌»اشاره كرد.

حال با توجه به اين مقدمات كه طبعاً محدوديت‌هايي در پي دارد به بررسي انگيزه‌هاو باورها مي‌پردازيم‌؛ اما با تذكّر اين نكته كه در هر دو بخش به بررسي دو عنصر انگيزه وباور در مورد رهبران اين قيام‌ها و نه رهروان آنها خواهيم پرداخت‌.

 

الف‌) علل و انگيزه‌ها

علل و انگيزه‌هاي رهبران اين قيام‌ها را مي‌توان دربخش‌هايي هم‌چون اجتماعي‌،سياسي‌، ديني‌، ملّي و اقتصادي مورد بررسي قرار داد؛ اما بايد توجه داشت كه كمترقيامي را مي‌توان تك عاملي دانست‌، بلكه در بيشتر اين قيام‌ها، علل و عوامل مختلفي‌دست به دست هم داده و انگيزه رهبر قِيام را تشكيل داده‌اند؛ ولي به علل مختلفي‌،هم‌چون جذب نيرو به اقتضاي شرايط زماني و مكاني‌، يك عامل برجستگي بيشتري ازخود نشان داده است‌.

1 ـ انگيزه‌هاي اجتماعي‌: از ميان اين قيام‌ها مي‌توان قيام‌هايي كه قتل ابومسلم‌خراساني را بهانه كرده بودند، به عنوان قيام‌هايي با انگيزه‌هاي اجتماعي نام بُرد. رهبران‌اين قيام‌ها از محبوبيت ابومسلم خراساني در ميان توده‌هاي مردم استفاده كرده وبدين‌ترتيب‌، نيروي فراواني به اطراف خود گرد آوردند. اين عامل‌، هنگامي تقويت‌مي‌شود كه رهبر قيام فردي مانند سنباد و اسحاق ترك از دوستان و داعيان ابومسلم بوده‌باشد و طبعاً اين نكته‌، انگيزه انتقام‌جويي را كه در ميان توده‌هاي قيام كننده بود، بيشترتقويت مي‌كرد.

نكته جالب توجه در اين قيام‌ها آن است كه اين‌گونه قيام‌ها بيشتر در شرق ايران و به‌ويژه نواحي مختلف خراسان برپا مي‌شد كه خاستگاه ابومسلم خراساني بود.

علّت محبوبيت فراوان ابومسلم در اين ناحيه را نيز مي‌توان تا حد فراواني‌، علّتي‌اجتماعي دانست‌؛ زيرا ايرانيان او را فرشته نجات خود از يوغ ستم فراوان امويان وعاملان آنها مي‌دانستند و با اين انگيزه ـ نه انگيزه‌هاي مذهبي و ملّي ـ به او پيوستند و باقتل او كابوس تسلّط دوباره عنصر عرب بر ايران و شروع ظلم و ستم‌هايي به مراتب بيش‌از دوره امويان را در راه مي‌ديدند. از همين زاويه مي‌توان‌، نفوذ بعضي از عقايد كلامي‌،همانند حلول و تناسخ در ميان دسته‌اي از طرف‌داران اين قيام‌ها، مانند راونديه را توجيه‌كرد؛ زيرا آنها با دستاويز قرار دادن اين عقايد مي‌توانستند شخصيت محبوب خود، يعني‌ابومسلم را امتداد بخشيده و روح او را در كالبد رهبران قيام‌هاي خود جاري بدانند.

هم‌چنان‌كه عقيده به تناسخ از بُعدي ديگر مي‌تواند به عنوان انگيزه‌اي اجتماعي‌مطرح شود كه با اعتقاد به آن‌، كه لازمه‌اش نفي معاد، قيامت‌، جز او پاداش در دنياييديگر مي‌باشد، راه اباحي‌گري و بي‌بندوباري اجتماعي باز مي‌شد. 352 شايد علّت مطرح‌شدن نام مزدك و رواج عقايد او در ميان بعضي از اين قيام‌ها را نيز بتوان از اين بُعد توجيه‌كرد؛ زيرا عقايد اجتماعي مزدك‌، هم‌چون اشتراك در زنان‌، آزاد بودن در لذت‌طلبي وشهوت‌راني‌، توصيه به كردار نيك‌، ترك آدم‌كشي و آزار نرساندن به مردم‌ 353 مي‌توانست‌محرّك مناسبي براي جذب توده‌هاي مردم باشد.

2 ـ انگيزه‌هاي سياسي‌: علل سياسي را بايد در جاه‌طلبي‌هاي رهبران بعضي از اين‌قيام‌ها براي رسيدن به حكومت ـ گرچه در محدوده‌اي كوچك ـ جست‌جو كرد كه دربسياري از موارد دستاويز قرار دادن عوامل ديگر، هم‌چون اصلاح‌طلبي ديني واجتماعي‌، سرپوشي براي اين انگيزه بوده است‌.

البته در سرايت دادن اين عامل به قيام‌هايي هم‌چون قيام‌هاي خوارج و قيام يحيي بن‌عبداللَّه علوي و نيز قيام شريك بن شيخ مهري بايد با احتياط بيشتري سخن گفت‌.

3 ـ انگيزه‌هاي ديني‌: انگيزه‌هاي ديني را مي‌توان در دو بخش غيراسلامي و اسلامي‌بحث كرد. انگيزه‌هاي غيراسلامي را مي‌توان در قيام‌هايي هم‌چون قيام استاد سيس‌مشاهده كرد كه هدف خود را اصلاح آيين زرتشت بيان كرده بود. 354 هم‌چنين چنان‌كه قبلاًاشاره شد مي‌شود تأثير بعضي از عقايد اصلاح‌طلبي ديني‌، همانند عقايد ماني در قيامالمقنّع و عقايد مزدك در قيام بابك را به خوبي مشاهده كرد.

شايد بتوان گفت‌، علّت دستاويز قرار دادن چنين عقايدي در آن زمان‌، ريشه‌دار بودن‌آيين زرتشت و عدم زوال آن در ميان توده‌هايي از مردم به ويژه مردمان ساكن روستاها وشهرهاي كوچك بوده است و اين عامل تا بدان‌جا توان داشته كه شخصيتي هماننداسحاق ترك كه خود را علوي دانسته و نسب خود را به يحيي بن زيد مي‌رسانيده‌، مجبورمي‌شود تا با ادعاي زنده بودن زرتشت و سفارت داشتن خود از طرف او، مردم را به دورخود جمع كند. 355

قيام شريك بن شيخ مهري در «بخارا» را كه نخستين قيام بر ضد عباسيان است‌؛مي‌توان سر سلسله قيام‌هايي با انگيزه ديني اسلامي به حساب آورد. به گفته بعضي‌، اينقيام‌، قيامي شيعي و هواخواه به حكومت رسيدن فرزندان پيامبر«ص» بوده است‌. 35 6 برفرض درستي چنين ادعايي و با توجه به پيوستن تعداد فراواني از مردم ماوراءالنهر به‌ويژه مردم بخارار به وي‌، بايد آن را نشانه نفوذ عقايد علويان حكومت طلب‌، يعني‌زيديان در ميان مردم آن سامان دانست كه به احتمال زياد از قيام يحيي بن زيد متأثرمي‌باشد كه در سال 125 ق در نواحي نزديك به محل اين قيام‌، يعني در بلخ‌، نيشابور،سرخس و جوزجان همراه با ياران خود با حكومت اموي در ستيز بوده است كه درمنطقه اخير به شهادت رسيده و جنازه او چندين سال بر سردار مانده بود. 357

قيام اسلامي ديگر در اين دوره‌، قيام يحيي بن عبداللَّه در ديلم است كه انگيزه‌بسياري از پيروان او غيرمذهبي بود، اما او خود، داراي انگيزه‌اي مذهبي بوده است كه‌هم‌چون ديگر علويان‌، حكومت عباسي را مشروع ندانسته و در راه سرنگوني آن‌مي‌كوشيده است‌.

قيام‌هاي خوارج و به ويژه قيام حمزه آذرك و هم‌چنين قيام يوسف البَرم چنان‌كه گفتهشد ـ به امر به معروف و نهي از منكر دعوت مي‌كرد و از خوارج بوده است‌، دسته‌اي‌ديگر و بلكه بزرگ‌ترين گروه از قيام‌هاي اسلامي عليه حكومت عباسي است‌. چنان‌كه‌قبلاً اشاره شده بعضي از رهبران اين قيام‌ها، هم‌چون حمزه آذرك اساساً خود رااميرالمؤمنان خوانده و منكر مشروعيت خلافت عباسي شدند.

4 ـ انگيزه‌هاي ملّي‌: وجود انگيزه ملي در اين قيام‌ها به اين معنا كه ايراني بودن را درمقابل اسلامي بودن مطرح كرده و در صدد تجديد عظمت ايران قبل از اسلام برآيند،چيزي است كه اثبات آن در قيام‌هاي اين دوره بسيار مشكل مي‌باشد و حتي درباره قيام‌بابك نيز نمي‌توان چنين انگيزه‌اي را اثبات كرد؛ چرا كه ممكن است بعضي بخواهند باعنوان كردن آن به صورت « طلوع دولت طاهريان و صفاريان‌ » آن را نويدي براي رستاخيرايران بدانند 358 و بدين‌ترتيب رنگي ملّي به آن بدهند. چنان‌كه اشپولر به اين نكته چنين‌تصريح مي‌كند: «(در اين قيام‌) از حس‌ّ مليت و وطن‌دوستي ايراني اثري مشاهده‌نمي‌شود 359 و جالب آن است كه بعضي از نويسندگان ايراني به دنبال اثبات ملّي بودنبعضي ديگر از اين قيام‌ها همانند قيام استاد سيس مي‌باشند كه از آن با تعبير مدح‌آميز«قيام پرشور ملي كه عليه سلطه بيگانگان در ايران به وقوع پيوست‌» 360 ياد مي‌كنند.

در نقطه مقابل‌، بعضي از نويسندگان عرب زبان‌، راه افراط را پيموده و با عنوان كردن‌اين قيام‌ها به صورت قيام‌هايي ملّي‌، در اسلام‌پذيري ايرانيان خدشه وارد كرده‌اند؛چنان‌كه فاروق عمر عبارت زير را از يكي از نويسندگان نقل كرده و آن را تأييد مي‌كند:« ان الفرس ضمن العالم الاسلامي [جغرافي] و لكنهم ليسوا من العالم الاسلامي‌... ان قلوبهم‌لاتزال متعلقة بخرائب بپرسپوليس الفارسيه 361 ؛ ايرانيان گرچه از نظر جغرافيايي در محدوده‌جهان اسلام قرار دارند، اما آنها در حقيقت از جهان اسلام نيستند؛ زيرا دل‌هايشان‌هميشه متمايل به ويرانه‌هاي كاخ‌هاي پرسپوليس ايران است‌.»

شايد بتوان علّت نبود انگيزه ملي در اين قيام‌ها را چنين وصف كرد كه خاستگاه‌بيشتر اين قيام‌ها نواحي شرق ايران‌، هم‌چون خراسان و سيستان بوده هم‌چنين بعضي ازاين قيام‌ها در نقاط شمال ايران و شمال غرب‌، يعني آذربايجان رخ داده است و اين‌نواحي در دوره ساسانيان از اهميّت كمتري نسبت به نواحي غربي و جنوبي ايران‌برخوردار بودند. چنان‌كه مشاهده مي‌كنيم دو پايتخت ساساني تيسفون و مدائن در اين‌دو قسمت اخير قرار داشتند؛ بنابراين طبيعي است كه اين نواحي قيام‌خيز، آرزوي‌بازگشتي براي مجد و عظمت پيش از اسلام خود نداشته باشند.

5 ـ انگيزه‌هاي اقتصادي‌: انگيزه‌هاي اقتصادي را مي‌توان در قيام‌هايي همانند قيام‌مردم قم بر شمرد. چنان‌كه قبلاً ديديم حتي نويسنده شيعي‌، هم‌چون حسن بن محمدقمي براي اين منطقه شيعه‌نشين‌، انگيزه مذهبي بيان نمي‌كند.

اشپولر نيز به اين نكته تصريح مي‌كند كه قيام مردم قم‌، انگيزه‌هاي اقتصادي واجتماعي داشت (و نيز ملّي و سياسي‌) و نه مذهبي‌. 362 جالب آن است كه بعضي ازنويسندگان با ديد فلسفه تاريخ مادي‌گرايي و سوسياليستي خود به قيام بابك خرمدين‌نگريسته و آن را «قيامي از سوي توده‌هاي كشاورز بر ضدّ ظلم و جور حاكمان وماليات‌هاي كمرشكن‌» عنوان كرده‌اند؛ 363 در حالي كه چنان‌كه در منابع قيام بابك مي‌بينيم‌به هيچ وجه نمي‌توانيم چنين مطلبي را اثبات كنيم‌.

 

ب‌) عقايد و باورها

با مراجعه به منابع بحث‌، اعم‌ّ از تاريخي و فرقه‌شناسي به اين نكته برمي‌خوريم كه يك‌اتفاق نظر ـ ظاهراً از پيش طراحي شده ـ در ميان آنها در مورد نوع عقايد و باورهاي اين‌قيام‌ها وجود دارد؛ بدين معنا كه قيام‌هايي كه رهبري آنها را عرب‌هايي مانند رهبرانخوارج‌، شريك بن شيخ مهري‌ ، يحيي بن عبداللَّه علوي به عهده داشتند، عمدتاً قيام‌هايي‌داراي عقايد غيركفرآميز معرفي شده‌اند و حتي درباره بعضي از آنها از عبارت‌هايي‌هم‌چون امر به معروف و نهي از منكر استفاده شده است كه نوع نگاه مثبت به انگيزه‌هاي‌ديني اين قيام‌ها را هويدا مي‌كند؛ ولي قيام‌هايي كه به رهبري ايرانيان اصيل‌، همانند استادسيس‌ ، سنباد ، المقنّع و بابك صورت گرفته‌، داراي عقايدي كفرآميز معرفي شده‌اند؛هم‌چون حلول‌، تناسخ‌، اعتقاد به آيين‌هاي زرتشت‌، مزدك و ماني و نيز عقيده به عدم‌وجود شريعت كه موجبات اباحي‌گري و بي‌بندوباري را فراهم مي‌آورد، و در اين جهت‌،بين منابع اهل سنّت و شيعي نيز فرقي مشاهده نمي‌شود. چنان‌كه از مقايسه مطالب‌مربوط به اين قيام‌ها ميان كتب تاريخ اهل سنّت‌، همانند تاريخ طبري و ابن اثير با كتب‌تاريخي منسوب به شيعيان‌، همانند تاريخ يعقوبي و مروج الذهب مسعودي نيز به اين‌تشابه مي‌رسيم‌. هم‌چنان‌كه اين تشابه در ميان كتب ملل و نحل اهل سنّت‌، همانند الفرق‌بين الفرق بغدادي و التبصير في الدين اسفرائيني و كتب ملل و نحل شيعي‌، همانند فرق‌الشيعه نوبختي و المقالات و الفرق اشعري اين تشابه وجود دارد. اين تقسيم‌بندي يكسان‌در عقايد و باورها اين شبهه را از بين مي‌برد كه منابع تاريخي و فرقه‌شناسي كه اطلاعات‌مربوط به اين قيام‌ها را در اختيار ما گذاشته‌اند، عمدتاً در دوره تسلّط عباسيان بر جهان‌اسلام نگاشته شده‌اند و بنابراين‌، تحت تأثير سياست حاكم به مشوّه جلوه دادن چهره‌اين قيام‌ها پرداخته‌اند؛ زيرا اگر اين شبهه واقعيت داشت‌، بايد همه اين قيام‌ها داراي‌چهره‌اي مشوّه معرفي مي‌شدند؛ اما از سوي ديگر اين شبهه را تقويت مي‌كند كه جريان‌فكري ضد شعوبي‌گري ايراني در اين نوشته‌ها تأثير گذاشته و مؤلفان آنها را واداشته تاچهره‌اي نفرت‌انگيز و كفرآميز از قيام‌هاي ايرانيان ارائه داده و در مقابل‌، چهره‌اي واقعي‌يا حتي ترميم شده از قيام‌هاي عرب‌ها ترسيم كنند.

اين شبهه‌، هنگامي تقويت مي‌شود كه ميان دو قيام شريك بن شيخ مهري ـ هرچندگفته شده «تبار او مشخص نيست‌» 364 ؛ ولي به هرحال نام او تداعي كننده يك شخصيت‌عربي است و قيام سنباد ايراني مقايسه‌اي داشته باشيم كه در فاصله زماني اندكي از آن ودر ناحيه خراسان در همسايگي ماوراءالنه ر (محل قيام شريك‌) رخ داد. اولي قيامي باعقيده‌اي نسبتاً مقدس (رسيدن حكومت به آل علي‌«ع») و دومي قيامي با عقايدكفرآميز، هم‌چون تناسخ معرفي شده است‌؛ در حالي‌كه بعيد به نظر مي‌رسد در اين‌فاصله زماني‌، بتوانيم انبوه ياران ماوراءالنهري شريك را كه منطقه آنها پس از خراسان به‌تصرف اسلام در آمد، مسلماناني با عقايد اسلامي پاك دانسته و انبوه ياران خراساني‌سنباد را غالياني كافر به‌شمار آوريم‌. شايد بتوان با كمي تأمل و دقت اين شبهه رابي‌اساس دانست‌؛ زيرا اولاً بعضي از نويسندگان اين نوشته‌ها همانند حسن بن موسي‌نوبختي‌، مؤلف فرق الشيعه افرادي از خاندان ايراني اصيل مي‌باشند و ثانياً درباره‌نويسندگان ديگر، هم‌چون يعقوبي‌، مسعودي و طبري‌، گرايش‌هاي ضد شعوبي‌گري‌ايراني گزارش نشده است‌. و ثالثاً ـ چنان‌كه قبلاً اشاره شد ـ انگيزه اصلي بيشتر اينقيام‌ها، انگيزه‌اي سياسي بوده است‌، منتهي رهبران زيرك اين قيام‌ها با توجه به وضعيّت‌زماني و مكاني‌، براي جذب بيشتر مردم به خود، عقايد عامه‌پسند را شعار خود قرار داده‌و تحت لواي آن با حكومت عباسي به مبارزه مي‌پرداخته‌اند.

در مقايسه ذكر شده‌، تفاوت اساسي بين قيام شريك بن شيخ و قيام‌هايي هم‌چون‌سنباد آن است كه اوّلي‌، قبل از قتل ابومسلم و دوّمي‌، بعد از آن رخ داده است و طبعاًشريك نمي‌توانسته عقايدي هم‌چون حلول و تناسخ را براي جذب مردم به خود مطرح‌كند، در حالي كه بعد از قتل ابومسلم‌، جامعه ايراني به خصوص در ناحيه خراسان‌، دچارانقلاب شديدي شده و نيز شخصيت ابومسلم اين اقتضا را داشته است تا رهبران قيام به‌گونه‌اي خود را به او منسوب كنند و اين نسبت‌، گاهي از حدّ پيرو بودن فراتر رفته و در راه‌همسان سازي رهبر قيام با ابومسلم‌، عقيده حلول روح ابومسلم در رهبر قيام را سببمي‌شده است‌.

در مورد قيام‌هاي خوارج اين نكته آشكار است كه خوارج‌، داراي عقايد ديني خشك‌و تعصب‌آميز بودند و اين عقايد براي همگان شناخته شده بود؛ بنابراين‌، منابع نقشي دراسلامي نشان دادن اين عقايد، بيش از آن‌چه بوده‌، ايفا نكرده‌اند.

رابعاً درميان قيام كنندگاني كه با عقايد غيركفرآميز معرفي شده‌اند به نام افرادي‌هم‌چون حمزه آذرك برخورد مي‌نماييم كه بنا به نوشته منابع‌، دهقاني ايراني و از نسل‌«زو» بن «طهماسب‌» معرفي شده است‌ 365 و مخالفان او هم‌چون بغدادي و ابن فندق بيهقي‌براي مشوه جلوه دادن قيام او، جنبه‌هاي علمي (و نه اعتقادي آن‌) هم‌چون سفاكي‌،بي‌رحمي و خون‌ريزي را مطرح كرده‌اند 366 ؛ ولي همه اين مطالب از آن مانع نخواهد بود كه‌به بزرگ‌نمايي بعضي از منابع درباره هرچه كفرآميزتر نشان دادن چهره بعضي از اينقيام‌ها با ترديد بنگريم‌؛ هم‌چنان‌كه اين ترديد را نيز مي‌توانيم به بزرگ‌نمايي منفي‌جنبه‌هاي عملي اين قيام‌ها هم‌چون خون‌ريزي‌، قتل‌، غارت و سفاكي آنها سرايت دهيم‌.

3 ـ علل پيشرفت و شكست‌: از مطالعه اجمالي قيام‌هاي ايرانيان در اين دوره مي‌توانيم‌اين ويژگي مشترك را در همه بيابيم كه قيام از منطقه‌اي محدود آغاز مي‌شود و بستگي به‌شرايط زماني و مكاني و نيز مقدار توانايي‌هاي رهبري قيام‌، كم‌كم مناطق بيشتري را دربر مي‌گيرد و پس از مقاومت در برابر سپاه عباسي كه در قيام‌هاي مختلف از چند ماه تاحدود دو دهه طول مي‌كشد، تن به شكست مي‌دهد و هيچ‌يك از آنها به تشكيلحكومتي فراگير و ديرپا موفق نمي‌شود. بررسي علل پيشرفت و شكست اين قيام‌هامي‌تواند به خوبي اين سير تحول را براي ما روشن سازد.

در اينجا تذكّر اين نكته لازم است كه هنگام برشماري اين علل‌، نبايد انتظار داشت كه‌همه علل را در همه قيام‌ها مشاهده كنم‌، بلكه منظور آن است كه اجمالاً آنها را مي‌تواندر مجموع اين قيام‌ها يافت‌؛ هرچند بعضي از آنها ويژه يك يا چند قيام باشد.

 

الف‌) علل پيشرفت

1 ـ سرخوردگي ايرانيان‌: با مطالعه اوضاع سياسي ـ اجتماعي اين دوره به ويژه در آغازحكومت عباسي و پس از قتل ابومسلم در مي‌يابيم كه زمينه قيام به ويژه در خراسان ومناطق هم‌جوار آن آماده بوده است‌.

ايرانيان و به ويژه خراسانيان با هزاران آرزو، دعوت عباسيان را براي سرنگوني‌حكومت اموي پذيرا شده و از جان و دل براي آن مايه گذاشتند و كمترين انتظار آنها اين‌بود كه سهم بيشتري در حكومت آينده به دست آورند و از اين راه تا حدّي‌، زخم‌هاي‌گذشته خود را التيام بخشند كه حكومت ظالم اموي با نام اسلام بر آنها تحميل كرده بود؛ولي با كمال تعجب مشاهده كردند كه حكومت نوپاي امروزي پا در جاي پاي همانحكومت ديروز مي‌گذاشته و حتي سعي در ربودن گوي سبقت از آن دارد و همين‌، باعث‌سرخوردگي ايرانيان و تلاش آنان براي درگير شدن با حكومت جديد بود. نخستين‌نشانه‌هاي اين دريافت را در قيام شريك بن شيخ مهري در بخارا مشاهده مي‌كنيم كه‌ضمن دعوت مردم به كتاب و سنّت‌، مي‌گفت‌: «ما با آل محمد«ص» بر خون‌ريزي و عمل‌نكردن به حق‌، بيعت نكرديم‌» 367 .

از اين قيام كه در همان اوايل حكومت عباسي و در سال 133 ق رُخ داد، مي‌توانيم به‌اين نتيجه برسيم كه انگيزه قرار دادن قتل ابومسلم در تعدادي از قيام‌هاي بعدي‌، فقط‌بهانه‌اي براي جمع‌آوري نيرو بوده است‌؛ زيرا در آن زمان‌، ابومسلم مي‌توانست سمبلتلاش‌هاي ايرانيان در برپايي حكومت جديد باشد و قتل ابومسلم به اين معنا بود كه اين‌حكومت‌، چنين تلاش‌هاي خالصانه را ناديده گرفته و براي بيرون راندن عنصر ايراني‌اصيل و مستقل از حكومت مي‌كوشد كه نرسيدن ايرانيان به آرزوهاي خود را در پي دارد. اين نكته بدين معنا نيست كه اگر ابومسلم كشته نمي‌شد، چنين قيام‌هايي نيز رُخ‌نمي‌داد. شاهد اين سخن آنكه دو قيام بسيار مهمي كه قتل ابومسلم را بهانه كرده بودند،يعني قيام سنباد و قيام اسحاق ترك در خارج از خراسان (خاستگاه ابومسلم كه محبوبيت‌فراواني در آنجا داشت‌)، پيشرفت فراواني كرد كه اولي تا ري‌ ، طبرستان و توس گسترش‌يافت‌ 368 و دوّمي ماوراءالنهر را مركز شورش خود قرار داد. 369 مناطقي كه شناخت مردمان‌آن از ابومسلم و محبوبيت او در ميان آنان‌، طبعاً كمتر از خراسان بوده است‌.

2 ـ وجود زمينه مقاومت عليه حكومت رسمي‌: اين علّت را بيشتر مي‌توانيم در قيام‌هاي‌مردم طبرستان مشاهده كنيم‌؛ زيرا از آغاز حمله مسلمانان به اين ناحيه‌، مردم اين منطقه‌در مقابل مسلمانان مقاومت كرده و با استفاده از موقعيت استراتژيك و موانع طبيعي‌منطقه‌، يعني كوه‌هاي سر به فلك كشيده‌، مانع از نفوذ مسلمانان در اين منطقه مي‌شدندو بنابراين قيام و مقاومت آنها در اين دوره و نيز در دوره امويان را شاهد مي‌باشيم‌. 370

وقتي مردمان اين منطقه دريافتند كه ميان مسلمانان انديشه‌اي وجود دارد كه‌حكومت رسمي را مشروع نمي‌داند، سعي در جذب آن به سمت خود كردند و قيام خودرا حول محور اين انديشه سامان بخشيدند. نخستين تلاش براي اين منظور در قيام يحيي‌بن عبداللَّه در زمان هارون صورت گرفت كه با تسليم شدن يحيي به صورت موقت‌خاموش شد؛ ولي زمينه‌اي براي پديد آمدن دولت مستقل علويان در سال 250 ق به‌دست حسن بن زيد علوي را فراهم آورد.

3 ـ ظلم و ستم عاملان عباسي‌: با تثبيت حكومت عباسي و اعطاي نوعي خودمختاري‌به عاملان خود در منطقه شرق مملكت اسلامي و عدم نظارت دقيق بر اعمال آنان‌، اين‌عاملان به جمع‌آوري خراج پرداختند و كاخ‌ها برافراشتند و با ارسال بخشي بزرگي ازخراج و ماليات براي حكومت مركزي به عنوان پيشكش‌، براي تثبيت هرچه بيشترموقعيت خود به مردم فشار آوردند و در نتيجه‌، مردم تاب و تحمل خود را از دست داده‌و به دنبال هر قيام‌كننده‌اي ـ هرچند مانند خوارج‌ِ داراي عقايد خشك و تعصب‌آميز به راه‌افتادند.

شايد بتوانيم يكي از علل مهم گسترش قيام خوارج و به ويژه قيام حمزه آذرك راهمين نكته بدانيم‌؛ چنان‌كه درباره حمزه چنين گفته شده است‌. «حمزه مردمان سوادسيستان را همه بخواند و بگفت‌: يك درم خراج و مال بيش (ديگر) به سلطان مدهيد،چون شما را نگاه نتواند داشت و من از شما هيچ نخواهم و نستانم كه من بر يك جاي‌نخواهم نشست‌.» 371

در اين زمان‌، علي بن عيسي بر خراسان و سيستان حكومت مي‌كرد كه يكي ازعاملان ظالم عباسي به شمار مي‌آيد. 372

4 ـ انديشه مشروعيت حكومت غير عرب‌: با تلاش حكومت اموي و به دنبال آنتلاش‌هاي حكومت عباسي و با استناد به حديث « الائمة من قريش‌ » 373 ، اين باور در ميان‌مسلمانان تثبيت شده بود كه حكومت مشروع اسلامي‌، فقط از آن اعراب و از ميان آنهاقريشيان است‌.

يگانه مخالف قدرت‌مند اين انديشه خوارج بودند كه رهبري حكومت را از آن‌ِ هرشخصي مي‌دانستند كه با رأي مردم نصب شده و او با مردم به عدل رفتار كند و از ظلم وجور بپرهيزد؛ هرچند غير عرب و حتي برده باشد. همين امر باعث گرايش فراوان‌ايرانيان به طرف خوارج شد 374 كه سيادت عربي را نفي مي‌كردند و نيز ايرانيان مسلماني‌كه نمي‌خواستند براي نفي سيادت عربي و حكومت‌هاي ظالم اموي و عباسي از دايره‌اسلام فراتر روند. به جهت همين انديشه است كه بعضي از معاصران‌، آنها راجمهوري‌خواه دانسته‌اند. 375

5 ـ قابليت‌هاي شخصي بعضي از رهبران قيام‌ها: گرچه قابليت‌ها و استعدادهاي‌فوق‌العاده‌، شرط اصلي گسترش يك قيام است‌؛ ولي در ميان قيام‌هاي اين دوره به برخي‌از توانايي‌هاي فوق‌العاده برخورد مي‌كنيم كه سهم فراواني در پيشبرد قيام داشته است‌.كه از آن جمله مي‌توان تسلّط فراوان المقنّع بر اصول شعبده‌بازي را ياد كرد. چنان‌كه گفته‌شد با استفاده از آن و به ويژه در مورد ماه نخشب خود توانست زمينه‌اي براي پذيرش‌عمومي ادعاهاي خارق‌العاده‌اش فراهم آورد و بدين ترتيب عده فراواني را به سمت‌خود جذب كند.

6 ـ رواج انديشه اباحي‌گري‌: اباحي گري و بي‌بندوباري اجتماعي هميشه مي‌تواندطرف‌داران فراوان خود را در ميان توده‌هاي مردم بيابد تا آنها بتوانند آزادانه و بدون آنكه‌قيد و بند هيچ شريعتي را برپاي داشته باشند، زندگي همانند حيوان خود را با غرق شدن‌در كاميابي‌ها و لذت‌هاي دنيايي سپري كنند. اين انديشه هنگامي در ميان مردم‌، رشدبيشتري مي‌يابد كه رهبري توانا و هوشمند ظهور كرده و با پشتوانه قرار دادن قدرتروحي و معنوي خود و با تلفيق ظاهري ميان انديشه اباحي‌گري و انديشه ديني‌، بتواندمسأله اباحي‌گري را تئوريزه كند تا بدين‌ترتيب‌، هم نياز روح انسان‌ها را برآورده كرده وهم جسم او را در لذت غرق نمايد. اين انديشه در برخي از قيام‌ها تا حدّي با اعتقاد به‌تناسخ و جايگزيني اطاعت از رهبر (رهبري كه روح الهي در او حلول كرده است‌) به‌جاي همه اعمال ظاهري شريعت‌ها تئوريزه مي‌شد و از اين روست كه شاهد رشد وگسترش قيام‌هاي مبتني بر اين عقايد، هم‌چون قيام استاد سيس‌، المقنع و بابك مي‌باشيم‌.

 

ب‌) علل شكست

هنگام مطالعه تخصصي قيام‌هاي دوره اوّل عباسي در سرتاسر مملكت اسلامي‌، هميشه‌اين سؤال در ذهن مورّخ‌ِ نقاد پديد مي‌آيد كه چرا در اين دوره‌، شاهد به وجود آمدن‌نخستين حكومت‌هاي مستقل‌ّ در مغرب دولت اسلامي هستيم‌؛ حكومت‌هايي همانندحكومت امويان در اندلس (138 ق‌) و ادريسيان در مغرب اقصي (مراكش فعلي‌) (172ق‌). در حالي‌كه در اين دوره‌، همه قيام‌هاي شرق به شكست منجر شده و هيچ‌يك‌نمي‌توانند حكومت مستقل ديرپايي را تشكيل دهند.

ممكن است برخي علّت اصلي اين امر را در جاده‌هاي فراوان مواصلاتي ميان مركزخلافت در عراق و محل‌ّ اين قيام‌ها در شرق بدانند به ويژه با توجه به آنكه هيچ دريايي‌اين دو را از هم جدا نمي‌كرد؛ ولي در غرب‌، وجود درياي مديترانه و قدرت‌مند نبودن‌نيروي دريايي عباسي‌، توان پايداري بيشتري را به قيام‌هاي اين ناحيه مي‌داد. اين سخن‌هرچند اجمالاً سخن درستي است‌؛ اما در اين‌باره نمي‌توان نقش علل داخلي و خارجي‌ديگر را كه باعث شكست اين قيام‌ها شد، ناديده گرفت‌.

علل زير بخشي از علت‌هايي است كه مي‌توانست همراه علّت بالا در ناكامي اين‌قيام‌ها مؤثر واقع شود.

1 ـ عدم حمايت دهقانان‌: دهقانان در اين دوره‌، موقعيت ويژه‌اي در ميان شهرهاي‌ايران داشتند و شايد بتوانيم يكي از علل مهم رشد اسلام در مناطق مختلف ايران را،روي آوردن دهقانان به اين دين جديد به شمار آوريم كه آنها احساس مي‌كردند،مي‌توانند منافع خود را در پرتو آن حفظ كنند. از اين رو از آغاز ورود اسلام به ايران به جزدر مقاطعي خاص‌، پشتيبان حكومت رسمي مسلمانان بودند و از ورود در هرگونه قيام برضد آن خودداري مي‌كردند 376 و در قيام‌هايي هم‌چون قيام عباسيان بر ضد امويان و نيزقيام شريك بن شيخ كه دهقانان به آن مي‌پيوستند، توده مردم نيز به آنها روي خوش نشان‌مي‌دادند كه همين‌، علت گسترش آن قيام مي‌گشت‌.

در بيشتر قيام‌هاي اين دوره‌، دهقانان با توجه به قدرت عباسي‌، منافع خود را در عدمهمراهي با اين قيام‌ها دانسته و بدين‌ترتيب‌، عدم اقبال عمومي اين قيام‌ها را در مناطق‌تحت نفوذ خود باعث مي‌شدند.

2 ـ عدم حمايت فقها: فقهاي اين دوره‌، پيرو عقيده رسمي مسلمانان مبني برمشروعيت داشتن حكومت رهبراني از ميان قريش بودند و با توجه به جايگاه دينيخاص خود كه به ويژه در ميان مردمان شهرنشين داشتند، از قيامي كه مبناي آن برخلاف‌اين انديشه باشد، دفاع نمي‌كردند. به ويژه با توجه به آنكه بسياري از فقهاي اين دوره ازميان خاندان‌هاي عرب مهاجرِ به ايران برخاسته بودند. اين عدم حمايت با مشاهده‌بعضي از عقايد رهبران قيام‌ها همچون تناسخ و حلول اشتداد يافته و به موضع مخالف برضد اين قيام‌ها تبديل مي‌شد. 377 به عنوان مثال روشن است كه فقهاي سني مذهب‌نمي‌توانند در مقابل قيام‌هايي چون سنباد، استاد سيس‌، المقنّع و بابك موضع مثبتي‌داشته باشند؛ هرچند در تاريخ‌، گزارش دقيقي از موضع‌گيري آنها برجاي نمانده باشد.هم‌چنين موضع مخالف فقها در مقابل قيام‌هاي اسلامي مخالف اسلام رسمي‌، هم‌چون‌خوارج و علويان با اين توضيح به خوبي توجيه‌پذير مي‌شود.

3 ـ عقايد كفرآميز: چنان‌كه از مباحث قبل روشن شد، وجود عقايد كفرآميز در ميان‌رهبران قيام‌ها هرچند مي‌توانست عده‌اي را به سوي آنها جذب كند، ولي باعث نفرتقاطبه جامعه مسلمان ايراني كه با اسلام خو گرفته بود، 378 مي‌شد و از اين رو اين قيام‌هانمي‌توانست به صورت فراگير در قلوب مردم جاي گيرد. تمسك رهبران اين قيام‌ها بهآيين قبل از اسلام ايرانيان‌، يعني آيين زرتشت نيز در اين دوره نمي‌توانست با اقبالعمومي روبرو شود. پس از آنكه قيام‌هايي با ادّعاي طرف‌داري از اين آيين‌، نتوانستندكاري از پيش ببرند، اين آيين توانايي خود را براي خيزش از دست داد و به ويژه باشكستخرّم‌دينان طرف‌دار بابك در سال 223 ق‌، پشت اين آيين براي هميشه شكسته شد. 379

4 ـ تبليغات گسترده عليه قيام‌ها: با مراجعه به كتب تاريخي در مي‌يابيم كه بيشتر اين‌قيام‌ها از يك يا هر دو جنبه اعتقادي و عملي مشوه جلوه داده شده‌اند. در بعد اعتقادي‌،عقايدي همانند حلول‌، تناسخ‌، زرتشتي‌گري‌، مانوي‌گري و مزدكي‌گري و در بُعد عملي‌،اباحي‌گري و رواج بي‌بندوباري از نمونه‌هاي آن است‌. هم‌چنين سفاكي‌، خون‌ريزي وقتل و غارت در قيام‌هاي خوارج و به ويژه قيام حمزه آذرك و نيز قيام‌هايي هم‌چون بابك‌خرمدين به صورت نفرت‌انگيز نشان داده شده‌اند.

حال چه سخن اين منابع را واقعي دانسته يا آن را نتيجه جعل سياست حاكم عباسي‌بدانيم‌، نبايد از يك نكته غافل شد كه گزارش‌هاي اين منابع‌، حدّاقل بر تلقّي عامه مردماز چنين قيام‌هايي دلالت دارد و اين تلقّي‌، در تبليغات سياست حاكم‌، متديّنان‌، علما وفقها بر ضد اين قيام‌ها ريشه داشته است و مسلماً چنين تلّقي‌، نه تنها باعث همراهي‌نكردن مردم مي‌شده‌، بلكه در بسياري از موارد، سبب كمك مردم به حكومت مي‌گرديدو همين نكته مي‌تواند سرعت نابودي و شكست بسياري از اين قيام‌ها را توجيه كند.

5 ـ عدم كشش شعارها و باورها براي جلب افكار عمومي‌: شعارهاي بسياري از اين قيام‌ها هم‌چون انتقام‌جويي خون ابومسلم‌، اصلاح آيين زرتشت‌، حلول و باورهاي‌خشك‌، تعصب‌آميز و انعطاف‌ناپذير خوارج نمي‌توانست در آن دوران‌، مورد پذيرش‌عمومي واقع شود و همگان را به قيام جذب كند.

اين نكته‌، مورد توجه بعضي از رهبران قيام‌ها قرار گرفته و آنها را وادار كرده بود تابراي پيشبرد قيام و جذب همه نيروها به طرف خود، شعارهاي التقاطي بدهند. چنان‌كه‌در نهضت سنباد، چنين امري را مشاهده مي‌كنيم‌؛ زيرا او با عدم تعصّب بر آيين خاصي واهميت دادن به خواسته‌ها و شعارهاي گروه‌هاي مختلف با آرا و مذاهب گوناگون‌،توانست سپاهي صدهزار نفري را بر ضد حكومت عباسي بسيج كند. 380

6 ـ قدرت حكومت عباسي‌: در ميان همه اين علل‌، نبايد از مهم‌ترين آنها كه يك علّت‌خارجي است غافل ماند و آن‌، قدرت روزافزون عباسي است كه با تكيه بر اسلام رسميو مورد قبول عامّه مسلمانان‌، رواج دادن آن‌، جلوه دادن خود به عنوان حامي اين اسلام ومعرفي قيام‌كنندگان به عنوان براندازان آن‌، توانست موقعيت خود را در ميان جامعه‌مسلمانان به خوبي تثبيت و از ميان توده مردم به سرعت سربازگيري‌ 381 و پايه‌هاي قدرت‌نظامي خود را هرچه مستحكم‌تر كند كه حضور سياست‌مداران و دانشمندان ايراني‌؛مانند خاندان ماهان (عيسي بن ماهان و پسرش علي‌)، خاندان بختيشوع‌، برمكيان‌،خاندان سهل و سرانجام طاهريان در لايه‌هاي مختلف آن به قدرت آنان استحكام‌بيشتري مي‌بخشيد.

اين قدرت‌، نه تنها توان مقابله و سركوب قيام‌هاي متهم به بدديني ايرانيان و كج‌ديني‌خوارج را در شرق و غرب مملكت اسلامي به عباسيان داد، بلكه آنها را تواند ساخت تابتوانند بر قيام‌هاي ديني سهمگيني هم‌چون قيام محمدبن‌عبداللَّه‌، معروف به نفس زكيه وديگر قيام‌هاي ديني اين دوره‌، هم‌چون قيام حسين بن علي بن حسن معروف به شهيد فخ‌فائق آمده و آنها را سركوب كنند. شايد آگاهي ايرانيان از اين قدرت بود كه آنها را به اين‌نتيجه رسانيد كه براي تلاش در راه استقلال ايران و تشكيل حكومتي خودمختار، نبايد ازراه جنگ با آن وارد شد، بلكه بايد همانند طاهريان همكاري و اعتراف به رسميّت‌خلافت عباسي از بُعد ديني و سياسي‌، تشكيل حكومتي مستقل را در ايران پي‌ريزي كرد.

 

كتاب‌نامه‌

1. ابن اثير، عزالدين ابوالحسن علي بن ابي الكرم‌؛ الكامل في التاريخ‌؛ تحقيق علي‌شيري‌؛ چ 1، بيروت :دار احياء التراث العربي‌، [بي‌ت].

2. ابن نديم‌، محمد بن اسحاق‌؛ الفهرست‌؛ ترجمه م‌. رضا تجدد؛ چ 2، تهران‌:چاپخانه بانك بازرگاني ايران‌، 1346 ش‌.

3. اشپولر، برتولد؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي‌؛ ترجمه جواد فلاطوري‌؛چ 5، تهران‌: شركت انتشارات علمي و فرهنگي‌، 1377 ش‌.

4. حقيقت‌، عبدالرفيع‌؛ تاريخ جنبش‌هاي مذهبي در ايران‌؛ چ 1، تهران‌: انتشارات‌كومش‌، 1375 ش‌.

5. خضري‌، احمدرضا؛ تاريخ خلافت عباسي از آغاز تا پايان آل بويه‌؛ چ 1، تهران‌:سمت‌، 1378 ش‌.

6. دو قرن سكوت‌؛ چ 10، تهران‌؛ انتشارات سخن‌، 1378ش‌.

7. زرين‌كوب‌، عبدالحسين‌؛ تاريخ مردم ايران از پايان ساسانيان تا پايان آل بويه‌؛ چ‌5، تهران‌: اميركبير، 1377 ش‌.

8. صفري‌، نعمت‌اللَّه‌، غاليان‌، كاوشي در جريان‌ها و برآيندها؛ چ 1، تهران‌: بنيادپژوهش‌هاي آستان قدس رضوي‌، 1378 ش‌.

9. طبري‌، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم و الملوك‌؛ بيروت‌: مؤسسة الاعلمي‌، [بي‌ت].

10. فاروق‌، عمر؛ التاريخ الاسلامي و فكر القرن العشرين‌؛ چ 2، بغداد: مكتبة النهضة‌،1985م‌.

11. قمي‌، حسن بن محمد بن حسن‌؛ تاريخ قم‌؛ ترجمه حسن بن علي بن حسن قمي‌،تصحيح جلال الدين تهراني‌؛ تهران‌: انتشارات توس‌، 1361.

12. لسترنج‌؛ جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي‌؛ ترجمه محمود عرفان‌؛چ 4، تهران‌: شركت انتشارات علمي و فرهنگي‌، 1373 ش‌.

13. مشكور، محمدجواد؛ فرهنگ فرق اسلامي‌؛ چ 3، مشهد: بنياد پژوهش اسلامي‌آستان قدس رضوي‌، 1375 ش‌.

14. مفتخري‌، حسين‌؛ خوارج در ايران (تا اواخر قرن سوّم هجري‌)؛ چ 1، تهران‌:انتشارات كومش‌، 1375 ش‌.

15. نرشخي‌، ابوبكر؛ تاريخ بخارا؛ ترجمه ابونصر احمد بن نصر قبادي‌، تصحيح‌مدرس رضوي‌؛ تهران‌: انتشارات توس‌، 1363 ش‌.

16. نوبختي‌، ابو محمد حسن بن موسي‌؛ فرق الشيعه‌؛ تعليق سيدمحمدصادقبحرالعلوم‌؛ چ 3، نجف‌: المطبعة الحيدريه‌، 1388 ق‌.

17. ياقوت حموي‌، شهاب الدين ابو عبداللَّه‌؛ معجم البلدان‌؛ بيروت‌: دار احياء التراث‌العربي‌، [بي‌ت].

18. يعقوبي‌، احمد بن ابي يعقوب‌؛ تاريخ اليعقوبي‌؛ بيروت‌: دار صادر، [بي‌ت].

 


281 دانشجوي دوره دكتراي تاريخ و تمدّن اسلامي‌.

282 . احمد رضا خضري و تاريخ خلافت عباسي از آغاز تا پايان آل بويه‌، ص 15.

283 . احمد بن ابي يعقوب يعقوبي‌، تاريخ اليعقوبي‌ ، ج 2، ص 352؛ محمد بن جرير طبري‌، تاريخ الامم والملوك‌، ج 6، ص 103.

284 . همان‌.

285 . عبدالحسين زرين‌كوب‌، تاريخ مردم ايران از پايان ساسانيان تا پايان آل بويه‌، ج 2، ص 97. ايشان از اين‌سلسله با عنوان «سلاله مستقل‌گونه ايراني‌» ياد مي‌كند.

286 . يعقوبي‌، همان‌، ج 2، ص 354؛ طبري‌، همان‌، ج 6، ص 112؛ عزالدين ابوالحسن علي بن ابي الكرم ابن اثير، الكامل في التاريخ‌ ، تحقيق علي شيري‌، ج 3، ص 512؛ ابوبكر نرشخي‌، تاريخ بخارا ، ترجمه ابونصر احمد بن‌نصر قبادي‌، تصحيح مدرس رضوي‌، ص 86 و 87.

287 . طبري‌، همان‌، ص 147.

288 . احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 28؛ عبدالحسين زرين‌كوب‌، دو قرن سكوت‌ ، ص 145.

289 . طبري‌، همان‌، ج 6، ص 147 و 148 و ابن اثير، همان‌، ج 3، ص 547 و 548.

290 . براي آگاهي از عقايد نسبت داده شد به آنها ر.ك‌: محمدجواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي‌، ص 200 و 201.

291 . معرّب كومِس (كومش‌)، ناحيه‌اي گسترده كه شامل شهرها، روستاها و كشتزارهاي فراوان مي‌شده است‌.دامغان و بسطام را از شهرهاي مشهور آن مي‌توان ياد كرد. بعضي سمنان را هم از اين ناحيه دانسته‌اند؛ درحالي كه بعضي ديگر آن را از ولايت ري به حساب مي‌آورند.

(شهاب‌الدين ابو عبداللَّه ياقوت حموي‌، معجم البلدان‌ ، ج 7 و 8، ص 102).

292 . طبري‌، همان‌، ج 6، ص 140 و 141؛ ابن اثير، همان‌، ج 3، ص 535. براي اطلاع از اقوال و ديدگاه‌هاي‌مختلف درباره اين قيام و رهبر آن ر.ك‌: زرين‌كوب‌، همان‌، احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 136ـ152 و ص‌25ـ27.

293 . بن نديم‌، محمد بن اسحاق‌، الفهرست‌ ، ترجمه م‌. رضا تجدد، چاپ دوّم‌، تهران‌، چاپخانه بانك بازرگاني‌ايران‌، 1346، ص 615 و 616 4 دو قرن سكوت‌، ص 161؛ تاريخ خلافت عباسي 7 ص 27 و 28.

294 . طبري‌، تاريخ الامم و الملوك‌، ج 6، ص 154.

295 . يعقوبي‌، تاريخ اليعقوبي‌، ج 2، ص 272.

296 . طبري‌، همان‌، ج 6، ص 154.

297 . ولايت بادغيس تمام سرزمين بين هريرود از طرف باختر (شمال پوشنگ‌) و قسمت علياي سرخاب را ازطرف خاور فرا گرفته است‌.

(لستر، جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي‌، ترجمه محمود عرفان‌، ص 439)

298 . طبري‌، همان‌، ج 6، ص 285ـ288 و ابن اثير، همان‌، ج 3، ص 603ـ605.

299 . همان‌، ص 152.

300 . يعقوبي‌، همان‌، ص 380؛ ابن اثير، همان‌، ص 605.

301 . همان‌، ص 605.

302 . عبدالرفيع حقيقت‌، تاريخ جنبش‌هاي مذهبي در ايران‌، ج 1، ص 438.

303 . شهري در ميان سيستان‌، عزنين و هرات است (ياقوت حموي‌، همان‌، ج 1 و 2، ص 328). به گفته لستر، اين‌شهر در ساحل هيرمند در محل التقاي آن با رودي كه از قندهار جريان دارد واقع و پيوسته جاي مهمي بوده‌است‌. (لستر، همان‌، ص 369)

304 . يعقوبي‌، همان‌، ج 2، ص 384 و 385 و آبن اثير، همان‌، ص 613 و 614.

305 . براي اطلاع بيشتر از قيام‌هاي خوارج در ايران و اهداف و انگيزه‌هاي آنها ر.ك‌: حسين مفتخري‌، خوارج درايران (تا اواخر قرن سوّم هجري‌) .

306 . احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 37.

307 . ابن اثير، همان‌، ص 637.

308 . عبدالحسين زرين‌كوب‌، همان‌، ص 171 به نقل از آثارالباقيه‌، ص 211.

309 . كَش‌ّ يا كَس‌ّ يكي از شهرهاي بزرگ ماوراءالنهر كه لستر احتمال مي‌دهد همان مكاني است كه امروزه به كاخ‌باكليج موسوم است‌. (لستر، همان‌، ص 368)

310 . ايالت سغد كه همان سعدياناي قديم مي‌باشد شامل سرزمين خرم و حاصل‌خيزي است كه ميان رودجيحون و سيحون واقع گرديده و از آب‌ها مي‌رود زرافشان‌، يعني رود سغد كه شهرهاي سمرقند و بخارا درساحل آن واقع‌اند و هم‌چنين از رودي كه از كنار دو شهر كش و نخشب مي‌گذرد، مشروب مي‌گردد. (لستر،همان‌، ص 489)

311 . ابن اثير، همان‌، ص 638.

312 . احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 37.

313 . ابن اثير، همان‌.

314 . عبدالحسين زرين‌كوب‌، همان‌، ص 172 به نقل از بلعمي‌، تاريخ بلعمي‌، ص 732.

315 . ابن اثير، همان‌.

316 . احمدرضا خضري‌، تاريخ خلافت عباسي‌...، ص 38 و 39 و عبدالحسين زرين‌كوب‌، دو قرن سكوت‌، ص‌172، 173.

317 . همان‌، ص 171.

318 . ابن اثير، همان‌، ج 3، ص 638.

319 . عبدالحسين زركوب‌، همان‌، ص 174.

320 . ابن اثير، همان‌، ج 3، ص 638.

321 . نَخْشَب يا نَسَف‌، يكي از شهرهاي ناحيه ماوراءالنهر بوده كه در ميان جيحون و سمرقند واقع شده بود و تاسمرقند، سه مرحله راه فاصله داشت‌. (ياقوت حموي‌، معجم البلدان‌، ج 7 و 8، ص 380)

322 . عبدالحسين زرين‌كوب‌، همان‌، ص 170.

323 . فَرْغانه يكي از مناطق بزرگ ماوراءالنهر كه در ساحل شمالي رود سيحون واقع بوده و با سمرقند، پنجاه‌فرسخ فاصله داشته است‌. از شهرهاي مهم آن اخسيكث (اخسي‌) و خجند بوده است‌. (ياقوت حموي‌، همان‌،ج 5 و 6، ص 428 و لستر، همان‌، ص 508)

324 . يعقوبي‌، همان‌، ج 2، ص 397 و ابن اثير، همان‌، ج 3، ص 640.

325 . پوشنگ (بوشنج‌) يكي از نواحي منطقه هرات (ربع هرات‌) كه در فاصله ده فرسخي مغرب شهر هرات واقعشده است‌. (ياقوت حموي‌، همان‌، ج 1 و 2، ص 400)

(معجم البلدان‌، ج 1 و 2، ص 400).

326 . مرو الرود يكي از شهرهاي بزرگ منطقه مرو (ربع مرو) در كنار رود بزرگ مرغاب قرار داشت و به همين‌جهت به مرو الرود معروف شده است‌. (همان‌، ج 7 و 8، ص 253)

327 . يكي از شهرهاي منطقه‌، بلخ (ربع بلخ‌) كه در سه منزلي شهر بلخ قرار داشته است‌. هم‌اكنون نامي از اين شهردر نقشه باقي نمانده است‌.

(لستر، همان‌، ص 449).

328 . جوزجان يا جوزجانان‌، ناحيه باختري بلخي بود كه بر سر راه مرو الرود به بلخ قرار داشت‌. (همان‌)

329 . ابن اثير، همان‌.

330 . يعقوبي‌، همان‌، ج 2، ص 397 و ابن اثير، همان‌.

331 . همان و ر.ك‌: حسين مفتخري‌، خوارج در ايران (تا اواخر قرن سوم هجري‌)، ص 163.

332 . تاريخ الامم و الملوك‌، ج 6، ص 449ـ445، الكامل‌، ج 7، ص 32.

333 . احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 44. گفتني است كه نخستين دولت مستقل شيعي در سال 172 ق در مغرباقصي با نام ادريسيان تشكيل شد.

334 . ابن اثير، الكامل في التاريخ‌، ج 4، ص 47.

335 . براي اطلاع بيشتر از قيام حمزه‌، علل و عوامل پيشرفت آن و نيز آگاهي از منابع ر.ك‌: حسين مفتخري‌، همان‌،ص 171ـ185؛ عبدالحسين زرين‌كوب‌، همان‌، ص 197ـ200 و احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 50ـ52. يادآورمي‌شود كه مهم‌ترين منابع قديمي در اين‌باره عبارت است از تاريخ سيستان و تاريخ بيهق كه اولي با ديدجانبدارانه و دوّمي با ديد مخالف به اين قيام و اعمال شورشيان پرداخته‌اند.

336 . ابن اثير، همان‌، ج 4، ص 144.

337 . همان‌، ص 208 و نيز مراجعه شود به قديمي‌ترين اثر به جاي مانده در تاريخ محلّي قم‌، يعني‌: حسن بنمحمد بن حسن قمي‌، تاريخ قم‌، ترجمه حسن بن علي بن حسن قمي‌، تصحيح جلال‌الدين تهراني‌، ص 163 و 35.

338 . همان‌، ص 35.

339 . يعقوبي‌، تاريخ اليعقوبي‌، ج 2، ص 450.

340 . حسين مفتخري‌، همان‌، ص 185.

341 . ابن نديم‌، الفهرست‌ ، ص 611.

342 . همان و عبدالحسين زرين‌كوب‌، همان‌، ص 213 و 214.

343 . عبدالرفيع حقيقت‌، تاريخ جنبش‌هاي مذهبي در ايران‌ ، ص 116.

344 . عمر فاروق‌، التاريخ الاسلامي و فكرالقرن العشرين‌ ، ص 356، به نقل از حسين قاسم عزيز، الباكيه‌، ص 142.

345 . ابومحمد حسن بن موسي نوبختي‌، فرق الشيعه‌ ، تعليق سيدمحمدصادق بحرالعلوم‌، ص 61.

346 . طبري‌، همان‌، ج 6، ص 524.

347 . ابن نديم‌، الفهرست‌، ص 612.

348 . عبدالحسين زرين‌كوب‌، همان‌، ص 217.

349 . احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 81.

350 . ابن نديم‌، همان‌، ص 613 و 614.

351 . همان‌، ص 611ـ614؛ ابن اثير، همان‌، ج 4، ص 236ـ239؛ يعقوبي‌، همان‌، ج 2، ص 473؛ عبدالحسين‌زرين‌كوب‌، همان‌، ص 211ـ231 و احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 81ـ83. براي اطلاع بيشتر از روايات وتحليل‌هاي مختلف درباره اين شورش مراجعه شود به‌: سعيد نفيسي‌، «بابك خرم‌دين‌» نفيسي و حسين قاسم‌عزير، البابكية انتفاضة الشعب الاذربيجاني ضدّ الخلافة العباسيه‌».

352 . براي اطلاع بيشتر از اين دو عقيده و نقش آن در حركت‌هاي كلامي‌، اجتماعي و سياسي ر.ك‌: نعمت اللَّه‌صفري‌، غاليان‌، كاوشي در جريان‌ها و برآيندها ، ص 183ـ212.

353 . ابن نديم‌، الفهرست‌، ص 611.

354 . عبدالحسين زرين‌كوب‌، دو قرن سكوت‌، ص 152.

355 . ابن نديم‌، همان‌، ص 616.

356 . احمدرضا خضري‌، تاريخ خلافت عباسي‌...، ص 17، به نقل از تاريخ بخارا، ص 86.

357 . ابن اثير، همان‌، ج 3، ص 398 و 399.

358 . عبدالحسين زرين‌كوب‌، همان‌، ص 210.

359 . برتولد اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي‌ ، ترجمه جواد فلاطوري‌، ج 1، ص 369. در پاورقي‌چنين آمده كه بابك به طور ناقص و مخلوط به فارسي صحبت مي‌كرده است‌.

360 . عبدالرفيع حقيقت‌، تاريخ جنبش‌هاي مذهبي در ايران‌، ص 223.

361 . عمر فاروق‌، التاريخ الاسلامي و فكر القرن العشرين‌، ص 291.

362 . برتولد اشپولر، همان‌، ج 1، ص 109.

363 . عمر فاروق‌، همان‌، ص 242. به نقل از حسين قاسم عزير، «البابكيه انتفاضة الشعب الاذربيجاني ضدّالعباسية‌»، ص 21.

364 . احمدرضا خضري‌، تاريخ خلافت عباسي‌، ص 17.

365 . عبدالحسين زرين‌كوب‌، همان‌، ص 197؛ به نقل از تاريخ سيستان‌، ص 156 و حسين مفتخري‌، خوارج درايران‌، ص 172 و 173. در اين كتاب (ص 173) به نقل از مخالفان حمزه‌، هم‌چون ابن خندق (تاريخ بيهقي‌،ص 44) و بغدادي (الفرق بين الفرق‌، ص 59) چنين آمده كه پدر حمزه يك دهقان بوده است‌. كه دلالت برايراني بودن حمزه مي‌كند.

366 . حسين مفتخري‌، همان‌، ص 173.

367 . يعقوبي‌، تاريخ اليعقوبي‌، ج 2، ص 354.

368 . احمدرضا خضري‌، همان‌، ص 26.

369 . همان‌، ص 28.

370 . براي اطلاع تفصيلي از اين قيام‌ها مراجعه شود به‌: ابن اسفنديار، تاريخ طبرستان‌.

]371[. حسين مفتخري‌، همان‌، ص 177 به نقل از تاريخ سيستان‌، ص 158.

372 . برتولد اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي‌، ص 91.

373 . براي آگاهي تفصيلي از منابع اين حديث در كتب روايي و تاريخي اهل سنت به مقاله «دوازده امام در منابع‌اهل سنّت‌» نوشته غلام‌حسين زينلي رجوع شود كه در فصل‌نامه علمي تخصصي علوم حديث‌، شماره 8، ص133 و 134 مندرج است‌.

بعضي از منابع استناد شده در آن مقاله چنين است‌: صحيح بخاري‌، ج 4، ص 218. صحيح مسلم‌، كتاب‌الامارة‌، باب 1، حديث 4، مسند احمد بن حنبل‌، ج 2، ص 93 و 128 و ج 4، ص 203، كنزالعمال‌، ج 12، ص23 و ج 6، ص 49، فتح الباري‌، ج 13، ص 31، ص 114، سنن ترمذي‌، ج 3، ص 242. تاريخ دمشق‌، ج 11، ص‌130 و تاريخ بغداد، ج 3، ص 372.

374 . حسين مفتخري‌، همان‌، ص 27 به نقل از فان فلوتن‌، «تاريخ شيعه و علل سقوط بني‌اميه‌»، ص 77.

375 . همان‌.

376 . ر.ك‌: اشپولر، همان‌، ص 248، 249 و ص 90.

377 . همان‌، ج 1، ص 108.

378 . همان‌.

379 . همان‌، ص 108 و 109.

380 . احمدرضا حضري‌، تاريخ خلافت عباسي‌، ص 26.

381 . به عنوان مثال‌، طبري در ذيل حوادث سال 143 هجري با عنوان «ندب المنصور الناس الي غزو الديلم‌»سخن از درخواست منصور از مردم براي رفتن به جنگ ديلميان تحت عنوان جهاد، سخن به ميان آورده‌است‌. (طبري‌، تاريخ‌الامم و الملوك‌، ج 6، ص 154 و 155)

  pdf دانلود مقاله قیام‌های ایرانیان در عصر اول عباسی

نظرات (0)

There are no comments posted here yet

نظر خود را اضافه کنید.

  1. Posting comment as a guest.
0 Characters
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
کلیه حقوق متعلق است به سایت شخصی دکتر نعمت الله صفری فروشانی
طراحی در سما