موضوع نشست: چیستی تاریخ تحلیلی با تأکید بر مطالعات تاریخی اهل‌بیت (ع)
برگزار کننده: محمد صادق غلامی / با همکاری میثم امینیان
کارشناسان: دکتر نعمت الله صفری فروشانی
تاریخ برگزاری: 1395/10/16

محمد صادق غلامی / با همکاری میثم امینیان


به گزارش سخن تاریخ، نشست «چیستی تاریخ تحلیلی با تأکید بر مطالعات تاریخی اهل‌بیت (ع)» با سخنرانی دکتر نعمت الله صفری فروشانی روز پنج شنبه 16 دی 95 برگزار شد.



آن چه در ادامه می آید مشروح سخنان آقای دکتر صفری است:


مفهوم شناسی


برای این‌که بهتر بتوانیم بحث کنیم باید یک مفهوم شناسی از مفاهیم اساسی بحث یعنی دو مفهوم تاریخ و تحلیل داشته باشیم.



تاریخ به دو معنا استعمال دارد. یکی واقعیتی که در گذشته اتفاق افتاده است مانند بعثت هجرت و نبوت. خود واقعیتی که در گذشته اتفاق افتاده است و یکی نیز گزارش آن واقعیت است. الان در قرن پانزدهم گزارش آن واقعیت را می‌دهیم که ازاینجا روشن می‌شود که تاریخ به معنای اول از مقوله هستی‌شناسی است و تاریخ به معنای دوم که گزارش است از مقوله معرفت‌شناسی است.



همین‌جا عرض کنم که عمده بحث ما در تاریخ تحلیلی تاریخ به معنای دوم است یعنی با گزارش کار داریم و با خود واقعیت کار نداریم. شاید به واقعیت برسیم و شاید به واقعیت نرسیم.



تعریف اصطلاحی تاریخ



معنای اصطلاحی تاریخ را حوادث رخ‌داده گذشته بر انسان تعریف می‌کردند که تعریف دقیقی نیست. بلکه باید به‌گونه‌ای تاریخ را تعریف کرد که شامل همه انواع تاریخ که جدیداً هم به‌عنوان علم مطرح شده‌اند بشود.

تعریف ما این است: حوادث جریان‌ها و وضعیت‌های مرتبط با گذشته انسان.



گزارش وضعیت اگر ایستا هم باشد تاریخ است. شما وضعیت یک جامعه را در سال 61 توضیح می‌دهید که بتوانید نهضت امام حسین را بهتر کشف کنید. در عرصه‌های سیاسی اقتصادی اجتماعی نظامی. با این تعریف تاریخ سیاسی و تاریخ فرهنگی و تاریخ اجتماعی و تاریخ اقتصادی جزو علم تاریخ قرار گرفت. بنابراین شاید تعریف ما نسبت به تعریف رایج گسترده‌تر باشد.


تحلیل یک لغت عربی است که در فارسی استعمال فراوان دارد. آن چه به درد ما می‌خورد: کاویدن حل کردن و گشودن است. وگرنه تعاریف دیگر نیز دارد که به کار ما نمی‌آید.



در اصطلاح تحلیل یک لغت ترجمه‌ای است. لغت ترجمه خواص خودش را دارد من‌جمله این‌که هر چه بار در سرزمین مبدأ داشته است به سرزمین مقصد منتقل می‌شود. تحلیل ترجمه آنالیز است.



تحلیل یکی از پربسامدترین مفاهیم است که در علوم مختلف با معنای علمی خاص آن رشته بکار می برود. در ریاضی و فیزیک و آمار و علوم روانشناسی و انسانی و زیست‌شناسی و حتی در فقه تحلیل بکار می‌رود.



تاریخ تحلیلی در غرب یک‌رشته شناخته‌شده است و بیشتر به نوع مطالعات تاریخی می‌گویند که عاملش ذهن است و به‌اصطلاح ذهن‌گراها و ایدئالیست‌ها به این نوع تاریخ معتقد هستند. در این تاریخ گفته می‌شود که ذهنیت مورخ عامل اصلی در گزارش تاریخ است و عوامل متعددی بر ذهنیت مورخ تأثیر می‌گذراند مانند محیط و پیش‌فرض و مبانی مورخ. می‌گویند این مورخ است که تاریخ را می‌سازد. طبق این تعریف تاریخ نسبی‌گرا می‌شود. اصطلاح خودشان این است که به تعدد مورخین تاریخ داریم. این معنای اصطلاحی تاریخ تحلیلی است که در غرب بکار می‌رود.



در اینجا این معنا را اراده نمی‌کنیم. گروه قبلی از واقعیت دست‌شسته‌اند. می‌گویند نمی‌دانیم در گذشته چه اتفاقی افتاده است و نیم خواهیم بدانیم. فقط می‌خواهیم بدانیم این ذهنیت‌ها به چه چیزی می‌رسد؟ طبیعتاً مباحثی مانند هرمنوتیک نیز مطرح می‌شود. منظور ما از تاریخ تحلیلی این مطلب نیست.



نکته‌ای که مطرح است این‌که برخی می‌گویند در اصطلاح‌سازی دچار تضییق هستیم و اگر اصطلاحی قبلاً به یک معنایی استفاده شده است دیگر نمی‌توانیم از آن اصطلاح استفاده کنیم ولی من به این مسأله معتقد نیستم. معتقدم که اگر اصطلاح خوبی باشد خودمان آن را تعریف می‌کنیم. الان تعریفی که من می‌کنم اگر این مقدمات را نگفته بودم همه ذهن‌ها به سمت تاریخ تحلیلی غربی می‌رفت؛ اما من الان تعریف خاص خودم را ارائه می‌کنم و می‌گویم که یک محقق می‌تواند جعل اصطلاح کنم و از آن معنایی خلاف مشهور اراده کند به‌شرط این‌که خودش تعریفی از آن ارائه کند.



مثلاً شما تاریخ تطبیقی را بکار می‌برید و آن چه که در دنیا از اصطلاح تطبیق استفاده می‌شود با آن چه منظور شما است متفاوت است. شما بیشتر به نکات عبرتی تاریخ توجه دارید. حداقل چند جلسه باید این مفهوم را روشن کنید که منظور شما از این تاریخ تطبیقی چیست؟ و چه فرقی با این اصطلاح در جاهای دیگر دارد.



منظور ما از تاریخ تحلیلی چیست؟



کلیه تلاش‌ها و کوشش‌های روشمند و عقلایی در راه رسیدن به‌واقع را تاریخ تحلیلی می گوییم. پس هدف ما کشف واقع است. اینجا نیز نمی‌گوییم که به‌واقع می‌رسیم بلکه می گوییم به سمت واقع حرکت می‌کنیم. منتهی این تلاش و کوشش ما روشمند است و مبانی و اصول و ضوابط دارد. این تعریفی است که بنده از تاریخ تحلیلی دارم. با این تعریف عین گرا هستیم البته منکر ذهن مورخ نیستیم بلکه مورخ را موظف کردیم که تلاش خودش را معطوف به ابزارهای روشی کند.



گونه‌های مطالعات تاریخ تحلیلی



یک‌گونه تاریخ نقلی است. این تاریخ مبتنی بر گزاره‌ها است و درصد کمی از بیرون از نقل استفاده می‌کنیم. گاهی اوقات گزاره‌ها متعارض است و حتی تلاش هم در رفع تعارض هم نمی کنمیم و اگر هم تلاش کنیم با توجه به آن روحیه طلبگی خودمان به نحوی آن را جمع می‌کنیم. همه نقل‌ها را در طول تاریخ در عرض یکدیگر می‌بینیم. وقتی کشتی می گیرند فکر می‌کنیم به نحوی باید آن‌ها را با هم صلح بدهیم. معمولاً کتاب‌های نقلی جزو مقدسات شمرده‌شده‌اند، یا به‌وسیله نویسنده‌شان یا به‌وسیله محتوایشان؛ مثلاً محتوایشان فضایل و مناقب است و کسی سراغ نقد آن‌ها نمی‌رود. یا این‌که نویسنده شیخ مفید یا شیخ صدوق است و کسی سراغ نقد آن نمی‌رود. اگر بخواهیم تاریخ‌نگاری تشیع در مطالعات تاریخ اهل‌بیت را بررسی کنم شاید سیزده قرن با این تاریخ نقلی سروکار داشتیم؛ مثلاً نقد و تحلیل نداشتیم. اگر کسی بتواند تا قبل از قرن چهارده مثالی در این زمینه بزند برای ما غنیمت است. یکی از علل مهم این بوده است که ما اعتقادی به‌نقد نداشتیم و صلاح نمی‌دانستیم یعنی دوست داشتیم ائمه در مرز اسطوره بمانند و زندگی زمینی‌شان را بررسی نمی‌کردیم. یکی دیگر از دلایل آن این بوده است که به تاریخ توجه نداشتیم و اصلاً تاریخ را علم نمی‌دانستیم. دلیل دیگر این بوده که ثواب جویانه کتاب می‌نوشتیم.



سابقه تاریخ تحلیلی در میان اهل سنت را باید بیشتر در مصر دید؛ مثلاً یوسف العش و یا سهیل طقوش. البته خوشبختانه این‌طوری که در حوزه علمیه قم از نظر عمق و غنا شروع کردیم پیشرفته‌تر هستیم.


گونه دیگر مطالعات، مطالعات نظری است که کاری به گزارش‌ها ندارد و کلیات است مانند مباحث فلسفه نظری. اخیراً دوستان یک‌چیزی بنام «فلسفه تاریخ شیعی» اختراع کرده‌اند. همان‌طور که ابتدا گفتم اختراع اشکالی ندارد مشروط بر این‌که آن را به محافل علمی ارائه کنیم و به زبان علم به جامعه علمی وارد کنیم. آیا فلسفه تاریخ می‌تواند رنگ مذهبی به خودش بگیرد یا نه؟ این‌ها باید پاسخ داده شود.



در مباحث تاریخی نیز می‌توانیم مباحث نظری داشته باشیم؛ مثلاً چه گزارشی حجت است؟ نقش متن و قرائن و شواهد چیست؟ سنجه‌ها چیست؟ ارزیابی چگونه است؟ رابطه بین تاریخ و علوم دیگر چیست؟


در اینجا صفر هستیم و باید در این زمینه کار کنیم. به این معنا که شما اگر از من بپرسید نمی‌توانم یک ک تاب در این زمینه به شما معرفی کنم. این وظیفه طلاب است. در غرب کار کرده‌اند ولی طبق مبانی خودشان کارکرده‌اند و نیاز است که ما بر اساس مبانی خودمان کار کنیم.



گونه دیگر تاریخ تحلیلی است.

 

تاریخ تحلیلی طبق وضعیت موجود دو نوع است:


1-    مطالعات تاریخ تحلیلی موردی:

اکثر قریب به‌اتفاق مطالعات تاریخ تحلیلی ما موردی است. مبانی و اصول آن مشخص نیست؛ مثلاً یک محقق در هنگام وجود اخبار متعدد در شیعه و سنی کدام‌یک را مبنا قرار می‌دهد؟ برخی جاها که به نفع است از اهل سنت استفاده می‌کند و در برخی جاها که به ضرر است از آن‌ها استفاده نمی‌کند. یا مثلاً اگر بخواهید یک گزاره اهل سنت را تضعیف کنید به کدام کتاب مراجعه می‌کنید؟ اگر به کتاب‌های یحیی بن معین مراجعه می‌کند که یک کسی مانند ابن غضائری ما بوده است که زیاد سخت می‌گرفته است. یا به کتابی مانند الکامل مراجعه می‌کنید؟ هر وقت به نفع باشد به این کتاب مراجعه می‌کند و اگر به ضرر باشد مراجعه نمی‌کند. گزینش در تاریخ اشکالی ندارد ولی باید روشمند انجام شود. در مورد امام حسین نیز تحلیل موردی زیاد دیده می‌شود؛ مثلاً گفته می‌شود به این دلیل که یزید فاسد بود امام حسین قیام کرد و می‌بینید که خلفای معاصر ائمه بعدی افسق از یزید بودند. یکی از آن‌ها می‌گفت که می‌خواهم بر روی بام کعبه بروم و حوضی پر از شیر درست کنم و با کنیزهایم عشق‌بازی کنم. مقدماتش را تهیه می‌کرد که اجل به او مهلت نمی‌داد. اگر واقعاً علت تامه قیام فسق و فجور است اینجا دچار مشکل می‌شویم و تحلیل‌های موردی همچنین مشکلی را دارند. تحلیل‌های موردی مانند این است که می‌خواهید چشم را سرمه کنید کورش می‌کنید. همین تحلیل‌های موردی شبهه زا می‌شوند. معمولاً تحلیل‌های ما موردی است و اگر خلافش را سراغ دارید به من بگویید.


2-    تحلیل مبنایی:

این است که اصول و مبانی مشخص است و مثل کسی است که اصول فقهش کامل است و با آن به فقه برود و همه را بکار ببرد. ممکن است در اینجا کسانی باشند که در مرحله ثبوت، مبانی ضوابط و قواعد کار برای آن‌ها روشن باشد ولی ابراز نکنند. آن‌وقت شما باید متوجه باشید که این قوانین چیست؟ این قوانین را باید بامطالعه کتاب‌هایشان به دست بیاورید. از این موارد در شیعه دو نفر را می‌شناسم؛ یعنی کسانی که مبانی برایشان روشن است و بکار می‌برند ولی درجایی مکتوب نکرده‌اند. یکی از این‌ها بزرگواران سید جعفر مرتضی عاملی است. بامطالعه کتاب‌های ایشان متوجه می‌شویم که ایشان ضوابط دارند. هرچند برخی مطالب ایشان در ظاهر متناقض می‌نماید ولی اگر با مبانی ایشان آشنا باشید می‌فهمید که تناقض ندارند. یکی از اصل‌های ایشان این است که اصل کلام قرن پانزدهم یعنی کلام حداکثری است و چیزی که مخالف کلام باشد کنار گذاشته می‌شود. گاهی وقت‌ها به ایشان این نظر منتسب می‌شود که کلام را بساز، تاریخ خودش ساخته می‌شود. تاریخ مانند ژله است که شکل می‌گیرد. با این حساب به ذهن‌گراها نزدیک می‌شود. از طرف دیگر نقطه مقابل ایشان آقای سید حسین مدرسی در کتاب مکتب در فرآیند تکامل است. ایشان مبانی و ضوابط دارد و ارگ بخواهد می‌تواند کتابی در این زمینه بنویسد. هر دو صلاح نمی‌دانند مبانی خود را عرضه کنند زیرا دیگران با آن‌ها بحث می‌کنند و چه‌بسا نتوانند مباحث خود را مستدل کنند. همین آقای مدرسی مبانی زیادی دارد که نمی‌تواند مستدل کند؛ بنابراین متوجه شدیم که نیاز به علمی داریم که ضوابط حاکم بر تاریخ تحلیلی را کشف کند.


اگر این تاریخ تحلیلی ضابطه‌مند شود چه فوایدی خواهد داشت؟

1-    ما از تاریخ تحلیلی بهره‌وری بیشتری می‌بریم. بسیاری از مشکلات خود را می‌توانیم با این تاریخ تحلیلی حل کنیم.


2-    تلاشی است در به دست آوردن سهمی بیشتر در گفتمان عقلایی. تاریخ کنونی چنین سهمی ندارد و بیشتر درون‌گروهی است و برای خودمان خوب است ولی با توجه به این‌که شبهات از ناحیه بیرون مطرح می‌شود نیاز داریم که به تاریخ تحلیلی اهمیت بیشتری بدهیم.


3-    ما با تاریخ تحلیلی می‌توانیم به شبهات با زبان علمی پاسخ بدهیم. الان بسیاری از پاسخ‌های شبهات با زبان علمی نیست. زبان توجیهی است؛ مثلاً اخیراً یک بحثی بود درباره برخی از معجزات. کسانی که پاسخ می‌دادند این‌طور پاسخ می‌دادند که تو بهتر می‌فهمی یا این عالم؟ گفتمان عقلایی و شبهه کننده، این را نمی‌پذیرد. شخصیت محوری در زمان کنونی ملاک نیست. هرچقدر این شخصیت بزرگ باشد نباید از او هزینه کنیم. باید دلیل داشته باشیم.


4-    با تاریخ تحلیلی می‌توانیم راحت‌تر به‌سوی علمی‌شدن پیش برویم. الان تاریخ ما را علم نمی‌دانند زیرا ضوابط آن مشخص نیست. باید به سمت تاریخ تحلیلی مبنایی برویم.


5-    این تاریخ تحلیلی قدرت عجیبی در پیرایش و پالایش دارد. تاریخی که الان داریم که بیشتر محصول تاریخ نقلی است مشحون از خرافات و گزارش‌های غیرواقعی است. این‌ها باید پیرایش شوند. این مطلب را دلسوزانه می‌گویم زیرا این‌ها پاشنه آشیل ما هستند. الان مستشرقان و وهابیت یاد گرفتند چیزهای عجیب‌وغریبی از کتاب‌های ما که خودمان نیز نمی‌شناسیم درمی‌آورند و به‌عنوان شیعه معرفی می‌کنند. متأسفانه این کتاب‌ها در جامعه آن‌ها به‌عنوان سخنگویان جامعه شیعه مطرح می‌شوند و آن‌ها را نقد نکردیم. با تاریخ تحلیلی می‌توانیم بفهمیم نقدمان درست است یا نه؟


6-    با این تاریخ تحلیلی تلاش در به دست آوردن سنجه‌ها و ملاک‌های ارزیابی می‌کنیم.


7-    به داشتن تاریخ منسجم کمک می‌کند. تاریخی که الان می‌خوانیم یک تاریخ کاریکاتوری است؛ یعنی یکجایش بزرگ است و جای دیگری کوچک است. یکجاهایی بسیار پررنگ شده است و یکجاهایی اصلاً چیزی نیست. یکجاهایی به یک امام قدرت زیادی داده‌ایم و درجاهایی ابتدایی‌ترین چیزها را از امام دریغ کرده‌ایم؛ مثلاً درجایی می گوییم امام عالم به ماکان و ما یکون و ما هو کائن است و در جای دیگر می گوییم که یک اسب می‌داند اینجا سرزمین کربلا است ولی امام نمی‌داند. اسب پیش نمی‌رود ولی امام اصرار می‌کند که جلو برود. با تاریخ تحلیلی می‌توانیم یک تاریخ منسجمی به دست بیاوریم.


8-    دیگر می‌توانیم با تاریخ تحلیلی به زبان علمی عرف مجهز شویم و خودمان را وارد محافل علمی کنیم و محافل علمی نیز ما را به رسمیت بشناسند. ما را بافندگان تاریخ ندانند.



سؤال: درهرصورت ممکن است با رعایت این‌ها باز هم طرف مقابل ما را به رسمیت نشناسد و مطلب ما را قبول نکند.



فرض کنیم که اگر یک کتاب مبنا شناسی در این زمینه داشتیم یک‌فصل آن کتاب ارتباط علوم با رشته‌های دیگر بود. یک زیر فصل آن فصل ارتباط کلام با تاریخ بود. در آنجا مباحث حلاجی می‌شد که کلام چه مقدار می‌تواند در تاریخ تأثیرگذار باشد و ارتباط این‌ها چگونه است؟ شخصاً معتقدم کلام قطعی حاکم بر تاریخ است ولی این چیزهایی که داریم کلام قطعی نیست. آنجا هم هرکسی می خواست وارد تاریخ تحلیلی شود باید آن کتاب را می‌خواند و تکلیف خود را با این وضعیت روشن کند. اگر چنین اتفاقی بیفتد و کسی آن را نخوانده باشد و وارد تاریخ تحلیلی شود او را متخصص نمی‌دانیم و ارزشی برای قول او قائل نیستیم. البته ممکن است نکاتی در قول او باشد که به آن توجه کنیم ولی مطلب او را علمی نمی‌دانیم.



اگر الان می‌بینید که هرکسی چیزی می‌گوید به این خاطر است که متولی ندارد و چنین کاری انجام نشده است. الان هرکسی یک کتاب تاریخ پیشوایان می‌خواند اظهارنظر می‌کند. آیا فلان فیلسوف عالی‌قدر که در اعلی درجه فلسفه و عرفان قرار دارد می‌تواند در فلان مسأله تاریخی که کار نکرده است اظهارنظر کند؟ کما این‌که اگر من یک اظهارنظر فلسفی کنم برای او معتبر نیست.



الان تاریخ به‌عنوان انبار مصالح مطرح است؛ یعنی علوم دیگر از این انبار مصالح خود را برمی‌دارند و به‌عنوان خادم و ابزار به آن نگاه می‌کنند. زمانی که بخواهد خود را رجل بداند می‌گویند که تو هنوز متولد نشده‌ای. این الان وضعیت تاریخ است اما اگر هویت و استقلال پیدا کرد طبیعتاً متخصصان خودشان را نیز خواهد داشت.



سؤال: اگر این مبانی تبیین شود بخش مهمی از علوم کنار گذاشته می‌شود؛ مثلاً بخشی که به اسم خرافات و موهومات مردم بوده است چه‌بسا در عرفان مبانی علمی داشته باشد ولی در تاریخ تحلیلی شما کنار گذاشته می‌شود.



موضوع و مبانی عرفان و راه‌های استدلال آن نیز مشخص است. تا وقتی‌که در موضوع خودش حرکت می‌کند مشکلی با عرفان نخواهیم داشت ولی اگر دست‌اندازی به علوم دیگر کرد مثلاً به حدیث دست‌اندازی کرد و احادیثی را گفت که سند ندارد. عرفا می‌گویند که از ما سند نخواهید زیرا این حدیث‌ها را مستقیم دریافت می‌کنیم. در علم حدیث چنین چیزی نمی‌تواند معتبر باشد؛ بنابراین در ابتدا باید با شما در یکجا توافق کنیم که اگر عارفی حدیثی گفت و سندش کشف و شهود بود چه برخوردی با او می‌کنید؟



حدیث فی‌نفسه متخصص کیست؟ هرکسی ادعای کشف و شهود کرد می‌توانیم به او اجازه جعل حدیث بدهیم؟ برخی از این حدیث‌ها ممکن است پیامد فقهی داشته باشد. آیا این‌ها موردپذیرش است؟



ادعای ما این است که اگر گزاره‌ای واقعه و شخصیت و زمان و مکان داشت در حیطه تاریخ وارد می‌شود و با ابزار تاریخی باید موردبررسی قرار گیرد؛ مثلاً فلان شخصیت انسان بسیار مهمی است؛ مثلاً امام معصوم طبیعتاً نماز شبش ترک نمی‌شود. ولی اگر گفته شود که در پنجم ربیع‌الاول فلان سال امام معصوم نماز شب خواند این را می‌شود با آن کلی اثبات کرد؟ مثال واضح‌تر: این‌که امام ولایت بر تکوین دارد یک مسأله تاریخی نیست. تاریخ در اینجا دخالت نمی‌کند. اگر تاریخ گفت که یک انسان هرچه بالا باشد نمی‌تواند تصرف در تکوین کند ما به تاریخ می گوییم غلط کردی در این موضوع وارد شدی. این موضوع در تخصص شما نیست. ولی اگر گفتیم که معصوم در فلان تاریخ فلان معجزه را کرد اینجا تاریخ وارد می‌شود. حیطه‌ها مشخص شد و با هم تنافی ندارد. شما با آن قاعده کلی نمی‌توانید برای تائید آن پشتوانه جذب کنید. اگر با شما بحث کردم و گفتم سند بیاور شما نمی‌توانید بگویید که در کلام ثابت‌شده است.



باید مرز اعتقادات مشخص شود و اگر آن کتاب نوشته شود مبانی مشخص می‌شود. اگر نقطه مقابل من کسی است که مبنا دارد می‌شود جلسه مناظره تشکیل داد و هر دو نظر و مبنای خودمان را بگوییم و دوستان نیز قضاوت کنند. بد نیست برای تنوع یک داستانی بگویم. یک مداح مشهوری گوشه خیابانی ایستاده بود و فردی رسید و از او برای مجلسی دعوت کرد. از شهر خارج شدند و او را وارد خرابه‌ای کردند و کم‌کم ترسید و دید دورتادور افرادی نشسته‌اند و نه سلامی و نه علیکی. گفت برای این‌ها بخوان. شروع به خواندن کرد. این‌ها تباکی می‌کردند و هرچقدر می خواست شور بدهد این‌ها فقط ابراز تعجب می‌کردند. خیلی ترسید. مجلس تمام شد. دید دعوت‌کننده آمد و حق‌الزحمه‌ای داد و او را به همان مکان اول رساند. در راه علت را پرسید. حقیقتش این‌ها یک عده جنیان بودند که در صحرای کربلا حاضر بودند. هر چه تو می‌گفتی این‌ها ندیده بودند و ابراز تعجب می‌کردند. گاهی اوقات آن کشف و شهود مصداق همین داستان است. هر چه در تاریخ نگاه می‌کنیم می‌بینیم وجود ندارد و مهم‌تر از همه، منسجم با تاریخ نیست؛ یعنی جور درنمی‌آید. از بس بزرگ است. نمی نوانیم بین این و گزاره‌های دیگر تاریخی برقرار کنیم.



سؤال: بنابراین با تاریخ تحلیلی شما نیز نمی‌توان به واقعیت رسید؛ مثلاً داستان رفتن حضرت یونس به شکم ماهی را شما می‌گویید واقعیت ندارد هرچند که ادیان ابراهیمی آن را نقل کرده‌اند. تاریخ تحلیلی در اینجا چه می‌گوید؟



این مبتنی بر ارتباط بین تاریخ و کلام است. اگر آن کتاب نوشته شود آنجا بیان خواهیم کرد که قرآن متقدم بر هر کتاب و گزاره تاریخی است. اگر تاریخ چیزی را گفت و قرآن مخالف قطعی آن بود هرچه دلایل بر آن گزاره باشد آن گزاره تاریخی به کنار می‌رود؛ زیرا در جای دیگر جایگاه ارزشی قرآن را تعیین کرده‌ایم و گفته‌ایم که هیچ‌چیز حاکم بر قرآن نیست؛ زیرا قرآن را کسی گفته که مسلط بر تمام علوم و تمام گزاره‌ها و تاریخ بوده است.


مثلاً در تاریخ تا حالا انسان 950 ساله پیدا نکرده‌ایم. تاریخ می‌گوید من نیافتم و بیش از این نمی‌تواند اظهارنظر کند. قرآن اگر می‌گوید 950 سال تبلیغ کرد حرف قرآن مقدم است. در آن کتاب اقوال هم مطرح می‌شود. آن‌وقت شما به خاطر این‌که حیثیت خود را حفظ کنید مجبور هستید که با مبنا سراغ تاریخ بیایید.



سؤال: مسأله قرآن که مطرح می‌کنید درون دینی است و موردپذیرش گروه‌های برون دینی نیست.



آنجا بحث مفصلی خواهیم کرد در باب ارزش‌گذاری به گزاره‌های تاریخی. گزاره‌های تاریخی معمولاً با ظنون ثابت می‌شوند و ما را به قطع و یقین نمی‌رسانند. رابطه قرآن با گزاره‌های تاریخی را روشن می‌کنیم. آن‌وقت اگر به یک فرد منصف این استدلالات خود را نشان دهیم اگر هم خودش قبول نکند که قرآن این‌گونه است به ما حق می‌دهد که قرآن را حاکم بر تاریخ خودمان بدانیم و یک انسجام درون‌گروهی محکمی خواهیم داشت.



در مقابل شبهه دو موضع ممکن است داشته باشیم. یک‌وقت شبهه انسجام درونی ما را از بین می برد و متدینان را متزلزل می‌کند. در این‌گونه موارد پاسخ به شبهه برای ترمیم زخم وارد شده است. یک‌وقت مناظره برون دینی است؛ بنابراین در پاسخ به شبهه همیشه نمی‌خواهیم طرف مقابل را اقناع کنیم چون اگر این‌طور باشد باخته‌ایم.


عرصه‌های تاریخ تحلیلی


در این بحث، مفهوم شناسی تطوری، شخصیت‌شناسی، زمان‌شناسی، مخاطب‌شناسی و بسترشناسی و نقش علوم معین و علوم مبنایی مطرح می‌شود که خودش یک بحث مستقلی خواهد بود.

نظرات (0)

There are no comments posted here yet

نظر خود را اضافه کنید.

  1. Posting comment as a guest.
0 Characters
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
کلیه حقوق متعلق است به سایت شخصی دکتر نعمت الله صفری فروشانی
طراحی در سما