نشست علمی « پیش نیازهای المصطفی برای تأثیرگذاری در تولید علم و مرجعیت علمی » با ارائه دکتر نعمت الله صفری استاد تمام جامعه المصطفی چهار شنبه 1/10/1400 به مناسبت هفته پژوهش در سالن عارف به صورت حضوری و برخط به همت معاونت پژوهش مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی و همکاری گروه تمدن اسلامی و تاریخ معاصر، انجمن علمی دانش پژوهان تاریخ و بنیادعلمی فرهنگی ابرار برگزار گردید.
دکتر سید محمدرضا عالمی دبیر علمی این نشست بود که برای ورود به موضوع جلسه مطالبی مرتبط با تولیدعلمی و تاریخچه ی آن در تمدن اسلامی بیان کرد و سپس سخنران اصلی نشست به ارائه تجربیات و دغدغه مندی های خود پرداخت. گزارش تفصیلی نشست در ذیل ارائه می گردد.
دکتر صفری با بیان این که عنوان بحث پیش نیازهای المصطفی برای تأثیرگذاری در تولید علم و مرجعیت علمی است، مباحث مورد نظر خود را در قالب چند نکته ارائه کرد.
نکته اول این که چرا المصطفی را در نظر گرفتیم و چرا کلی نگفتیم، مثلا همه نهادهای آموزشی، به خاطر این است که المصطفی ادعا کرده است. حدود یک دهه پیش حضرت ایه الله اعرافی در چند سخنرانی هم به تولید علم و هم به مرجعیت علمی المصطفی اشاره کردند.
ریاست محترم جدید المصطفی هم در برخی از پیام هایشان به این مسأله اشاره کرده است. پس المصطفی مدعی این امر است. الان هم در لایه های میانی المصطفی این تصور وجود دارد که ما به سمت تولید علم و مرجعیت علمی حرکت می کنیم. نکته دوم، چرا المصطفی ادعا کرده است؟ ما شاید نهادهای علمی بسیار بزرگتر از المصطفی داشته باشیم، ولی به این گونه که المصطفی ادعا کرده، ادعا نکرده اند.
اما چرا المصطفی ادعا کرده است؟ المصطفی در خود امکانات و ظرفیت هایی را دیده که باعث شده این ادعا را بکند. اول این که المصطفی یک نهاد بین المللی است، با بیش از صد کشور ارتباطات علمی دارد. البته وقتی می گوئیم ارتباطات و تعاملات، منظور بده بستان است. منتها المصطفی فعلا در حال بده است، و از ظرفیت های کشورهای دیگر در راه پیشبرد علم کمتر استفاده می کند.
دومین دلیل این که زمانی که المصطفی این ادعا را کرد، 400 رشته علمی داشت که در حال گسترش هم بود، رشته های علوم انسانی را گسترش بیشتری بدهد، و حتی بنا برایجاد رشته های علمی کاربردی و پزشکی هم داشت، که به جهت نظر مقام معظم رهبری مبنی براین که با رسالت اصلی المصطفی سازگاری ندارد، ایجاد نشد. 400 رشته چیزی کمی نیست، حال ممکن است برخی از این ها به فعلیت نرسیده باشد ولی برای یک ادعا، لوازم را پدید می آورد.
اما یک پدیده ای که در المصطفی است و در جاهای دیگر تا کنون دیده نشده است، این است که المصطفی سطح پنج دارد، و حتی آماده می شد که سطح شش را بنا کند. سطح پنج البته در فقه بود و اگر بخواهیم تعبیر امروزی بکنیم، نوعی فوق تخصص بود، و به بیانی بهتر ریز تخصص. بنابر این اگر بخواهیم علمی بحث کنیم و بگوئیم که سطح چهار اجتهاد است، المصطفی به سوی مسیر فوق اجتهاد رفته بود که طبیعتا در سطح پنج تولید علم ضروری است. کسی نمی توند سطح پنج داشته باشد و تکرار مکررات کند.
نکته ی دیگر این که المصطفی علاوه برمعاونت پژوهش جایی به نام پژوهشگاه دارد که در آن در عرصه-هایی که وجود دارد پژوهش های خاصی می¬کنند. نکته دیگر طلاب است اعم از نخبه و غیر نخبه با رویکردها، دیدگاه های و توانمندی های مختلف. تنوع ملیتی دانش پژوهان که المصطفی دارد هیچ کجای کشور سراغ نداریم. خروجی های المصطفی شاید تاکنون هزاران کتاب و پایان نامه باشد. آخرین آماری که من دارم این است که در المصطفی بیش از یازده هزار پایان نامه و رساله دفاع شده مشخص داریم. و حال شما فرض کنید که درعالم نفس الامر هرکدام از این ها نیم میلی متر هم تولید علم کرده باشد، در مجموع باید به قدر قابل توجهی دیوارهای دانش را جابجا کرده باشند.
نکته ی دیگراساتید متخصص و متنوع المصطفی در رشته¬های مختلف است. نکته ی دیگر نشریات المصطفی است که خروجی های المصطفی درآنها به نشر می رسد و تعداد 9 نشریه هم علمی-پژوهشی است. نکته¬ی دیگر وجود انتشارات قوی المصطفی است که یک زمانی شعارش هر روز یک کتاب بود که از این شعار خود هم فراتر رفت و در سال بالغ بر400 عنوان کتاب منتشر می کند. نکته ی آخر مساله جنسیتی در المصطفی است که دانش پژوهان زن و مرد دارد، و طبیعتا مطالعات جنسیتی هم در المصطفی قوی است و مرکز آموزشی بنت الهدی که وضعیت و سطح خوبی هم دارد که ویژه زنان است.
نتیجه این که با این قابلیت ها و ظرفیت هایی که المصطفی دارد، ادعای تولید و مرجعیت علمی کرده است، و پرسش این است که آیا حق داشته چنین ادعایی بکند و آیا در حد و اندازه ی چنین ادعایی بوده است یا خیر؟
بله در قواره این ادعا بوده و بنابراین نمی توانیم بگوئیم که المصطفی در صدد شعار دادن بوده است. این بحث اول ما.
اما بحث بعدی برویم سراغ مفاهیم و عناوین. یک پیش نیازها. منظور از پیش نیازها چیست؟ منظور از پیش نیازها، زیرساخت هاست. یعنی این که ما به جایی برسیم که بگوئیم در نقطه صفر و عزیمت قرار داریم و می خواهیم حرکت کنیم. آیا این وسایل تهیه شده که ما به نقطه صفر برسیم، یا نه، ممکن است ما هنوز زیر صفر باشیم. این باید بررسی و از المصطفی سوال شود که شما پیش نیازهای لازم برای این ادعای خودتان را تهیه کرده اید یا خیر؟
بحث بعدی تأثیرگذاری است.
آیا المصطفی با این همه انتشارات و مقالات، رساله ها، پایان نامه ها در جهان علم تأثیر گذاشته است یا خیر؟
من الان نمی توانم جواب مثبت یا منفی به شما بدهم، چون این نیاز به یک کارعلمی دارد باید دید که المصطفی در سپهر علم جهان در کجای آن قرار دارد.
جایگاه آن در ایران کجاست؟ چه مقدار از نظر علمی و تولید علم به آن اعتناء می گردد؟ چه قدر به المصطفی ارجاع و استناد می دهند.
آیا دنیای امروز و جامعه علمی ایران المصطفی را به عنوان یک نهاد علمی می شناسد یا یک نهاد فرهنگی و تبلیغی؟
این خیلی خیلی مهم است که نوع نگاه محافل علمی به المصطفی چگونه است تا ما بتوانیم جنبه تأثیرگذاری آن را رصد کنیم.
بحث دیگر تولید است.
تولید یعنی چه؟ تولید نه یعنی کپی برداری، نه یعنی تکرار مکررات، بلکه به معنای به وجود آوردن اثر جدید است. اثر جدید هم خودش جای بحث دارد که چه هست؟ بنابر این خیلی از کارهای که توصیفی است، تولید علم نیست. باید دید که از یازده هزار پایان نامه و رساله در المصطفی چه مقدار آن اثر جدید است؟ و به عبارتی المصطفی در این دو دهه چه میزان دیوارهای دانش را جابجا کرده است؟ کجاها و کدام قسمت ها را؟
بحث دیگر علم است.
من در این جا به ویژه دوستان تمدنی را توصیه می¬کنم به چیستی علم. این که چیستی علم و تفاوت علم با شبه علم را بفهمند. الان یک بحث وسیعی در باب شبه علم ها مطرح است. ممکن فردی یک عمر فکر کند که کار علمی کرده است، اما بفمهد که نه ، کارش نوعی شبه علم بوده است.
شبه علم ها ظاهر علمی دارند، اما از روش علمی مناسب بهره نگرفته اند. ممکن است یک مساله تاریخی را با کلام یا روایات حل کنند. یا برای مثال مساله ای تجربی را با فکر و استدلال حل بکنند. مثل نظام فلسفی قدیم ما که در صدد حل طبیعیات با استدلال بود. مانند عالم بزرگواری مثل ملاهادی سبزواری که نزدیک دویست سال پیش زندگی می کرده و گالیله و کوپرنیک را پشت سر گذاشته، و جهان علم در اروپا به سرعت سیر می کرده، طبیعیاتش هنوز طبیعیات هزارسال پیش است، و با این ها برای مثال ستارگان را شناسایی می کنند و شاگردان هم که به درس ایشان می رفته اند تصورمی کرده اند که علم می خوانند.
الان یکی از آسیب هایی که وجود دارد این است که هنوز روش ارسطویی بر ما حاکم است و این باعث شده که در بسیاری از علوم ما از روش علمی استفاده نکنیم.
یک نهاد شجاع مثل المصطفی یا هرجایی دیگر اول باید تولیدات خود را پالایش کند که چه میزانی از آن علم و چه میزانی از آن شبه علم است. من مساله را باز نمی کنم ولی اجمالا می توان گفت در بسیاری از عرصه ها بیش از آن که در عرصه علم حرکت کنیم در عرصه شبه علم داریم حرکت می کنیم. برای مثال این که بخواهیم برخی مسائل را با خواب، مکاشفه یا استخاره حل بکنیم. توصیه من به شما این است که از همین اکنون خودتان را دریابید که در کدام میدان، علم یا شبه علم حرکت می کنید. بسیاری از این مسائل تمدن نوین اسلامی، سبک زندگی ایرانی اسلامی و یا اسلامی سازی علوم انسانی شبه علم است. من همه این ها رصد می کنم و می بینم که با روش خودش کار نمی کنند. یک فلسفه دان آمده و با استدلالهای فلسفی دارد آینده را پیش بینی می کند. شمایی که اینده را می خواهید پیش بینی کنید، گذشته و حال را باید ببنید. علم آینده پژوهی را بدان، بعد آینده را پیش بینی بکن، که این تمدن نوین اسلامی را چه کارهایی برایش بکنیم تا محقق گردد.
من مکرر گفته ام ایده های مطرح شده توسط مقام معظم رهبری عمدتا می سوزد.
یعنی متولیانی که بخواهند این را به منصه ظهور برسانند پیدا نمی شوند و این ایده هایی که می توانند علمی باشند به عرصه های شبه علمی برده می شوند. و در نهایت می بینید که خروجی چندانی ندارد. شاید میلیاردها تومان در مورد تمدن نوین اسلامی، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و اسلامی سازی علوم خرج شده است، اما به نتیجه مطلوب نرسیده است. اصلا اسلامی سازی علوم به چه معناست؟
آیا امکان دارد یا خیر؟
سی سال است که ما زحمت کشیدیم، کجا رسیدیم، کدام علم را تغییر دادیم.
نکته ی دیگر در علم این است که در کجای علم قرار داریم. یک مساله در یک علم، یک باب در یک علم، یک نظریه در یک علم، یا یک علم را اصلا اختراع می کنیم. ممکن است ما با مطالعاتی که انجام می دهیم یک علم را از دل یک علم بزرگتر به وجود آوریم. هم چنان که ما ادعا داریم که می شود سیره را از دل تاریخ جدا کرد و استقلال به آن داد. یا کلام جدید را از دل کلام سنتی جدا کرد. یا همین ایده تمدن نوین اسلامی را اگر بشود با آن علمی برخورد کرد، جنبه علمی به آن داد.این چیزی است که باید روشن شده و در بررسی ها به آن توجه شود. پس با تولید علم هم اشنا شدیم.
■ اما مرجعیت علمی،
مرجعیت به دو گونه است. یک مرجعیت فقهی داریم،مرجعیت فقهی پای تعقل در میان نیست. به معنای رجوع است. شما مرجع تان فلان آیت الله العظمی است رجوع به وی می کنید و از او استدلال نمی خواهید. فایده مرجعیت فقهی این است که استدلال را به گردن مرجع می اندازید.
اما مرجعیت علمی،
به این معناست که شما ارجاع می دهید. یک کار علمی را در یک حدی پسندیده اید و در نوشته های خودتان آدرس می دهید. نه این که تقلید کنید، می روید می بینید که از چه روشی استفاده کرده که به این نتیجه رسیده قابل نقد هست یا خیر. پس بین رجوع و ارجاع فرق است. ما با ارجاع کارداریم، شخصیت محور نیستیم.
خب این بحث مفاهیم.
● اما برویم سراغ پیش¬نیازها و این که چه پیش نیازهایی لازم است. که یک نهادی مثل المصطفی بتواند ادعای تولید علم و مرجعیت علمی بکند و در این ادعایش صادق باشد. من دو مقوله را از هم جدا می-کنم، یکی مقوله اقدام و دیگر مقوله نیت. با توجه به این پیش نیازها می توان فهمید که المصطفی در مرحله اقدام یا نیت است. من از پشت پرده خبرندارم. من یک عضو هیئت علمی ساده هستم که اتوماسیون یا انتشارات را رصد می کنم، و دغدغه دارم این جایی که من در آن مشغول هستم از نظر علمی در رده بالا قرار ندارد. ممکن است یک جاهایی دیگر که در اتوماسیون نمی اید کارهایی می کنند که از حد نیت فراتر است. با این اطلاعاتی که دارم بحث می کنم.بنابر این اگر کسی اطلاعاتی آورد که اطلاعات من را نقض کرد مشکلی نیست. ولی تا حد زیادی می توانم بگویم که چیزی غیر از اطلاعات من وجود ندارد.
پیش نیازها ممکن است سخت افزاری یا نرم افزاری باشد. من مخلوط می گویم.
◇ اگر المصطفی بخواهد در مسیر تولید و مرجعیت علمی حرکت کند چه چیزهایی را لازم دارد؟
اولین نکته این است که متولی این کار باید مشخص باشد.
آیا المصطفی تاکنون دبیرخانه ای برای این امر ایجاد کرده است یا خیر؟
متولی این امر آموزش، پژوهش، پژوهشگاه، ریاست ، کدامیک است؟
متولی این امر باید مشخص باشد و دبیرخانه اش تأسیس گردد.
بعد از این باید ظرفیت شناسی شود، که ما چه ظرفیت هایی داریم. ظرفیت طلاب، ظرفیت نمایندگی¬های خارج ار کشور و ظرفیت اساتید چه مقدار است. ما در ظرفیت شناسی عمدتا تأکید به مدیران داریم. تصور ما این است که مدیران در اعلی درجه هوش، ذکاوت و علمیت هستند. مدیران فکر می کنند یا فرصت فکر دارند و کسی دیگر فکر نمی کند. برخی اوقات ما "خود انحصار فکری" داریم، یعنی این که فقط من فکر می کنم. مدیران - مراد مدیران میانی هستند- در بهترین حالت در یک نهاد، حال المصطفی باشد یا هر نهادی دیگر، لزوما مدیران متفکر نیستند.
انتخاب یک مدیر بخاطر توانایی هایش در اجراء است. و شاهد هستیم که همه بار روی دوش مدیران است و ممکن است خود مدیران هم از این امر خوشحال نباشند.
در اتاق های فکر، در اندیشکده ها، در مراکز گفتگو این مدیران حضور دارند. یک مدیر مجتمع ممکن است در چندین واحد از این واحدهای همسو حضور داشته باشد، و در آن جا فکر و سیاست گذاری بکند. گاه مشاهده می شود که برخی از مدیران در خود جلسه دستور کار را می بینند. برخی مدیران هم یک در میان در جلسات شرکت می کنند. یا مدیران بر مجموعه مصوبات مجموعه خود مسلط نیستند. و گاه مشاهده می شود که در مصوبات تناقض وجود دارد. بنابر این در بحث ظرفیت به این نکته توجه داشته باشیم که دیگران هم هستند. همین المصطفی هیئت علمی های بسیاری دارد که عاطل و باطلند و از آنان استفاده لازم نمی گردد، که باید از این ظرفیت استفاده شود.
● نکته ی دیگر مسأله ی آسیب شناسی است و این که بدانیم که کارهای علمی که تا به حال انجام شده در چه مسیری بوده است. چه مشکلاتی وجود داشته است؟
آیا تا به حال در مسیر مرجعیت علمی حرکت می کرده ایم؟ آسیب شناسی امری ضروری است ولی به صراحت می توان گفت که در المصطفی آسیب شناس نداریم. که برای مثال پایان نامه ها و رساله های المصطفی را آسیب شناسی کند که آیا در مسیر تولید علم است یا خیر. چرا، چون اصلا تولید علم، و فرق علم و شبه علم مشخص نیست. باید چندین نفر متخصص علم سنجی در المصطفی وجود داشته باشد.
● عرصه ی دیگری که باید به آن پرداخت عرصه علم¬سنجی است، که شش ماهه، یکسالانه و یا دوسالانه تولیدات المصطفی مثل رساله ها و پایان نامه ها علم سنجی شوند. البته شاخص های مرتبط با علم، غربی است که ممکن است مورد قبول نباشد. مثلا یک شاخص تعداد مقالات است که تعداد مقالات بیشتر لزوما به معنای تولید علم نیست. من خودم شخصا کمترین اعتقاد را به مقالات دارم. یا مثلا همایش هاست که لزوما در مسیر تولید علم نیستند.
همایشی در المصطفی با موضوع تمدنی برگزار شد ولی تمام کسانی که ارائه مقاله کردند، یا آنها را ارزیابی کرده بودند غیرتمدنی بودند و خروجی هم نداشت. فقط بیلان کاری است. از همین جا می رسیم به نکته بعدی؛ یعنی کیفیت گرایی به جای کمیت گرایی. در عمده نهادها از جمله المصطفی مساله بیلان کار مطرح است، چون سازمان ها بر این شکل گرفته اند که یک کار باید دیده شود.
من در همایش حضرت حمزه گفتم که ما کاری نداریم که بگوئیم هفت صد مقاله آمده و ما پنجاه عدد آن را برمی گردانیم. لزوما ما درعرصه تولید علم با کمیت سرو کار نداریم. شنیده ام که در یکی از همایش ها خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودند و آمار از تعداد مقالات، ارائه ها و کتاب ها و غیره داده بودند. ایشان فرموده بودند که این خوب است؛ اما کیفیت این ها چگونه است. با توجه به نوع نگاهی در کل کشور است ما از نگاه کمیت گرایی نمی توانیم منفک شویم، لازم بیّن بالمعنی الاخص ما شده است.
از ما جدایی ناپذیر است. اینجا دیگر نه آسیب شناسی بلکه جراحی لازم است. لازم که از یک مدیر بپرسند که محصول دوره ی شما چیست و بگوید که یک کتاب است. اما این کتاب به معنای واقعی تولید و تولید علم و تأثیرگذار است. گرچه به شکلی که حاکم است انتظار این است که این مدیر هم مثل مدیران قبل تولیدات زیادی داشته باشد، اما به این مدیر به دیده ی تحقیر می نگرند.
می گویند که مقاله ای که بیشترین تأثیر را در شناخت شناسی گذاشت، مقاله "گِتیه" است که شش صفحه بیشتر نبود. در ایران ارزیابی و پرداختی به مقالات به اصطلاح وجبی و براساس تعداد صفحات است، به وقت و هزینه ای که صرف تولید یک مقاله شده است توجهی نمی شود. گاه پیش می آید مقاله ای دوصفحه باشد اما هزار امضاء داشته باشد. یعنی این مقاله که عصاره است بر هزار نفر تأثیر گذار بوده است ،البته من توصیه نمی¬کنم که از نگاه کمیت گرایی جدا شویم، اما توصیه می¬کنم که اندکی هم کیفی¬گرا باشیم و لوازم کیفی¬گرایی را داشته باشیم. البته باز این جا ما باید متخصص و کیفی شناس داشته باشیم. که از این جهت می¬لنگیم و کیفی-شناس کم داریم.
■ بحث بعدی بومی سازی علم است.
در تمام مواردی که گفته شده ما غالبا از غرب الگو می گیریم، اما ما باید آن قدر ارتقاء پیدا کنیم که بتوانیم موارد لازم را بومی سازی کرده و تولید شاخص کنیم. با شاخص های خودمان پیش برویم، البته این شاخص سازی گتره ای یا دستور فلان مدیر نباشد، بلکه این شاخص ها باید پشتوانه و سند داشته باشد، مثل سند چشم انداز که کلی پشتوانه دارد.
■ بحث دیگر این است که ما نقشه راه داشته باشیم
این نقشه راه را هم متولی تعیین می کند. متولی لزوما فرد نیست؛ ممکن است یک عده از متفکران باشند. توصیه ی من به مسئولین این است که متولیانی که انتخاب می کنند مدیر نباشند. چون مدیر نباید مسئولیت مضاعف داشته باشد، چرا که وقتی کافی برای امر متولی گری نخواهد داشت. نکته ی دیگری که قابل گفتن است این که بروکراسی باید به حداقل برسد. بروکراسی گره و عقده در کار ایجاد و جلو چابکی انجام آن را می گیرد. نهادی که می خواهد در مسیر تولید علم حرکت کند باید بروکراسی آن حداقل باشد.
■ بحث دیگر بحث رصد است. ما باید هر سال یا هر دوره رصد کنیم که چه مقدار در این مسیر حرکت کرده ایم. به نوعی کمی اش کنیم. اگر قرار باشد که وقتی به انتهای مسیر برسیم به خودمان 100 نمره بدهیم، الان کجای کار قرار داشته و چه نمره ای داریم. انواع سندهای پیشرفت داریم که پیشرفتی ندارند و دولتها هم پشت سر هم می آیند و این سندها را اجرایی نمی کنند. یکی از مشکلات در سازمان های ایرانی این است که مدیران تلاش دارند که فقط گزارش کار دوره ی خود را بدهند و کمتر مدیری است که به گزارش دهی کارهای انجام شده قیل از خودش هم بپردازد. بیشتر از آن که به فکر مجموعه باشد به فکر خودشان هستند. پس این ها باید رصد شود که ما چه مقدار در این مسیر بوده ایم و به کجا رسیده ایم.
■ بحث دیگر بحث شاخص هاست ،
که باید تعیین کنیم. خودمان هم باید تعیین کنیم ولی نتیجه¬محور نباید باشیم. تحقیقات مان دستوری نباشد به این معنی که از فلان مقام دستور نرسیده باشد که این تحقیق را به این نتیجه برسانید. شاخص ها را خودمان تاسیس کنیم، و ببینیم که با این شاخص ها چه قدر در ایران یا جهان تأثیرگذار هستیم.
■ بحث دیگر بحث کلان نگری است.
مدیران حوزه های آموزشی، پژوهشی و ارتباطات اولا باید کلان نگر باشند، و ثانیا جزیره ای نبوده و جدای از هم عمل نکنند، بلکه با هم مرتبط باشند و هم افزایی کنند. برای مثال، مدیری آمده و بعد از مدتی از او پرسیده می شودکه مثلا در سایت مجموعه، بخش صفحه اساتید علمی به سامان رسیدنش خیلی مهم است، شما عملا چه کار کرده اید؟ ممکن است بگوید که من از اول مسئولیتم درگیر حل پرداخت دستمزدها که صدها روش داشته، بوده ام. این مدیر، کلان نگر نیست، جزئی نگر است. مدیر کلان نگر برای این گونه امور یک نیروی جایگزین می¬گذارد و به خود وقت کافی می دهد که برای انجام بهتر وظایف مدیریتی فکر و اندیشه کند، و راهکار ارائه دهد. بیت المال حرام نشود، بیت المال را برای شرکت در جلسات ریز و درشت به مدیر نمی دهند..
جلسه ای وقتی مدیری می¬رود باید فکر کند. اگر مدیری متفکر نباشد و مجموعه تحت نظرش نیاز به فکر داشته باشد، این مصداق اتلاف مال بیت المال است. آموزه های دینی ما، امام علی ع می گوید تقدیم الافاضل و تاخیر الاراذل. یعنی مدیریت شایسته باید افاضل را سرکار بگذارد. افاضل یعنی کسانی که می توانند فکر و به پیشبرد المصطفی کمک کنند تا به مرحله تولید علم و مرجعیت علمی برسد.
■ نکته بعدی بحث پیش ران هاست.
یعنی چیزهایی که به تولید علم شتاب می¬دهند. برای مثال مشوق¬ها، یک سازمان هم بایدتشویق و هم تنبیه داشته و بلکه تشویق مقدم بر تنبیه باشد. من نسبت به جلسات تشویق نخبگان اعم از هیئت علمی، دانش پژوهان و . . . انتقاد دارم. در این جلسات یک شخصیت سیاسی بی ربط را می آورند، این شخصیت سیاسی چه اطلاعی از آن جشنواره مثلا شیخ طوسی دارد. برخی از این شخصیت ها در این جلسات می-آمدند و در باره شیخ طوسی و زندگی و کارهای او صحبت می کردند و متوجه نبودند که این جشنواره ربطی به شیخ طوسی ندارد و فقط اسم آن شیخ طوسی است. در این جلسات، در لحظات آخر و نزدیک ظهر که همه حضار خسته و در حال رفتن هستند، مراسم تشویق آن هم به صورت فله ای برگزار می شود.
شما این نوع مراسم ها را مقایسه کنید با جلسات تشویق و تکریم که از هنرمندان می شود. در این جلسات باید یک ساعت وقت گذاشته شود و نخبگانی که قرار است تشویق شوند، معرفی گردند که چه کسی است؟ کار و نوآوری اش چیست؟ این نوع جلسات باید عرصه معرفی همین نخبگان باشد نه فلان شخصیت سیاسی و یاعرصه سخنرانی مدیران و روئسا.
حال چه چیزی به این محقق داده می شود؟ مثلا بن، آن هم بی مصرف و با مبلغ کم. این فرد نخبه زحمت کشیده، تلاش کرده، آیا این پیشران مناسبی است؟ باید دید آن جاهایی که پیشرفت کرده اند، پیشران های شان چیست؟
سه سال پیش مقاله ای از من مقاله سال حوزه شد و همین مقاله هم تنها مقاله سال حوزه بود، به من یک میلیون و پانصد هزار تومان دادند، و کلی آدم سیاسی و مرجع جمع شده بودند که این یک میلیون و پانصد را به من بدهند. باید توجه کرد که متناسب با این پیشران ها ما پیشرفت می کنیم. ممکن است در اوایل نخبگان تعدادشان کم باشد، اگر به این افراد پیشران های مناسبی داده شود که به یک درد و زخم شان بزنند، بعد از مدتی پیشرفت آمار نخبگان، آمار ارجاعات، مرجعیت علمی، رشد طلاب و استادان را مشاهده کنید. اصلا طلاب تغییرماهیت می دهند و نخبه می¬شوند.
■ بحث دیگر بحث ارتباطات علمی است.
ما باید جایگاه مان را در سپهر علم بدانیم، و ارتباطات گسترده ای با جهان علم داشته باشیم. ارتباطات ما هم چنان که گفتم معمولا یک سویه است. یعنی تصور ما این است که ما باید همیشه اعطاء بکنیم. مثلا دیگران در ندانستن و ضلالت کاملند و ما در دانستن و دانایی کامل هستیم و باید به آنها اعطاء کنیم. پس چه باید از آنها بگیریم. من خودم مدتی که مسئولیت داشتم سیاستم این بود که طلبه های مناطق مختلف را تشویق می کردم که موضوع پایان نامه های شان را مرتبط با منطقه ی خودشان بگیرند.
طلبه ها هم با عشق و علاقه و انگیزه تحقیقات منطقه ای خودشان را انجام می دادند. از همین راه ما اطلاعات دست اول بسیار زیادی مثلا در مورد وضعیت شیعیان در کشمیر، بنگال، بلتستان و دیگر مناطق به دست آوردیم که اگر قرار بود آن ها را به بهترین اساتید ایرانی با هزینه گزاف می دادیم، نمی توانستند چنین کارهایی را تولید کنند. شما مقطعی از گروه تاریخ مجتمع امام را نگاه کنید تعداد قابل توجهی پایان نامه های منطقه ای نگاشته شده است. یک مجموعه ای مثل المصطفی که هویت بین الملل دارد باید اطلاعات ریز خودش را در حوزه مختلف از نیروهای تربیت کرده ی خودش تهیه بکند. حال ما به این طلبه چه می دهیم؟ بررسی دیدگاه استدراج در المیزان، که بعد از انجام طلبه متوجه می شود که سه تا پایان نامه ایرانی ها در همین موضوع نوشته¬اند به مراتب بهتر از او. این یعنی تلف شدن به دلیل عدم سیاست گذاری مناسب.
● و نکته ی دیگر بحث رسمیت بخشی به رویکردهای دگر است.
یعنی رویکردهای غیر از منِ مدیر. مجتمع ها و گروههایی وجود دارد که غیر از دیدگاه¬ها و رویکردهای رئیس و مدیر، از دیدگاه دگر خبر ندارند. از دیدگاه های جهانی خبر ندارند. جریانِ فقط من دیدگاه خودم را می گویم، فقط این دیدگاه، در این راستا حاکم است. در برخی مراکز و مجموعه ها فضای فکری یک دست است. اساتید هم فکر، همکاران هم فکر و ناقدین هم فکر برای جلسات نقد.
آسیب کار در این است که طلاب با رویکرد، نگاه ها و اندیشه های دگر برخورد نمی کنند و پس فردا که وارد اجتماع می گردند ممکن در برخورد با رویکردها و نگاه های دگر، دچار آسیب شوند. ما اگر بخواهیم پیشرفت کنیم باید از تجربیات، رویکردها و داشته های دگران هم استفاده بکنیم.
من زمانی می گفتم که این دوستان ما در المصطفی را هرکجا، هراستانی ببریم منحرف نمی شوند، چرا؟ چون در طول تحصیل شان رویکردهای مختلف را دیده اند. ولی یکجایی بود که افراد آن بسیار بهداشتی و قرنطینه ای بزرگ شده بودند، از هرجا که استاد می آوردند، از تهران، از جایی دیگر، همه هم فکران خودشان بودند. ناقدین جلسات نقدشان از هم فکران خودشان بود. طبیعتا چنین افرادی با نیم ساعت رفتن نزد استاد غیرهمسو ممکن است در مسیر خود شک کنند و حتی برگردند.
و نکته¬ی اخر این که استادان ما هم باید تقویت شوند. برخی از اساتید ما از جنس ذات نایافته از هستی بخش هستند. کلاس هایی را سراغ دارم که دانشجو از استاد قوی تر است. برخی اساتید دانش شان به روز نیست، اهل مطالعه نیستند، استاد رویکردهای مختلف را نمی شناسد. استاد نباید همیشه در همانجایی که شروع کرده بماند، باید جلوتر و پله پله بالاتر برود. استاد باید اهل مطالعه باشد، روش¬ها را بشناسد، جهان را بشناسد، به قولی جهانی بیندیشد و منطقه ای عمل کند. تا بتواند شاگردان با کیفیت تری تربیت کند.
این یکی از بزنگاه¬های مهم است که المصطفی باید به ان توجه کند، یعنی دانش¬افزایی استادان. حال دانش¬افزایی لزوم ندارد که کلاس یا کارگاه گذاشته شود، آن متولی یا ستادی که باید باشد و نیست، برای اساتید برنامه ریزی کند، نقاط ضعف اساتید را مثلا در روش شناسی، منبع شناسی، شناخت جریان ها و امثالهم بشناسد و او را ملزم به مطالعات جانبی و تکمیلی کند. اگر المصطفی این ها را برای خودش به عنوان زیرساخت و پیش نیازها، یا عوامل و مولفه ها تهیه بکند می تواند ادعا بکند که در باب تولید علم و مرجعیت علمی فراتر از قصد و نیت عمل کرده و گام در عرصه های تلاش و اقدام گذاشته است.
ممکن است که این کارها در المصطفی انجام هم بشود و ما اطلاعی نداشته باشیم. این در کل بحثی بود که من از روی دغدغه مندی مطرح کردم و وقت زیادی را روی آن گذاشته ام، چرا که برای من به عنوان یک عضو کوچک المصطفی که سابقه خدمت بیست ساله در این نهاد مبارک را دارم، بسیار مهم بود. در پایان هم ازحوصله وصبر حضار گرامی و دست اندرکارانی که این فرصت را دراختیار این¬جانب قرار دادند تشکر می کنم.
در پایان جلسه تعداد قابل توجهی از حضار به طرح پرسش ها و نقطه نظرات خود در ارتباط با بحث مطرح شده پرداختند که ارائه کننده بحث به پرسش ها و نقطه نظرات پاسخ داد.