علل عقب ماندگی تاریخ به مثابه یک علم در میان مسلمانان

علل عقب ماندگی تاریخ به مثابه یک علم در میان مسلمانان
بازدیدها: 9
13 مرداد 1391
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=16748

علل عقب ماندگی تاریخ به مثابه یک علم در میان مسلمانان

جلسه‌ی افطاری انجمن تاریخ پژوهان حوزه‌ی علمیه قم درآستانه‌ی ولادت امام حسن مجتبی (ع) در تاریخ ۱۲/۵/۹۱ با حضور جمعی از تاریخ پژوهان مراکز مختلف در حوزه برگزار شد.
در آغاز این جلسه جناب حجة الاسلام والمسلمین دکتر مطهری رئیس هیأت مدیره انجمن ضمن خیر مقدم به حضار به تشریح گوشه ای از برنامه های آینده انجمن پرداخته و برگزاری همایش سیره و زمانه امام موسی کاظم (ع)، راه اندازی بانک زندگی نامه‌ی علمی اعضاء و تاریخ پژوهان و نیز رایزنی پیرامون انجام سفرهای علمی خارج از کشور (با هزینه‌ی شخصی) را از مهمترین برنامه های این انجمن در آینده‌ی نزدیک و دور معرفی کرد.
سپس آقای صفری مدیر گروه تاریخ اسلام مجتمع آموزش عالی امام خمینی(ره) به ایراد سخن پرداخت.

وی ضمن عرض تبریک سالروز ولادت امام حسن مجتبی (ع) موضوع سخن خود را در واکاوی علل عقب ماندگی تاریخ به عنوان یک علم در میان مسلمانان معرفی کرد و متذکر شد که علل فراوانی چه در میان مسلمانان و به نحو عام و چه در میان گروه های مذهبی مانند شیعیان به نحو خاصی وجود دارد که وی تنها در دو علت اشاره کرد.
سخنران علت اول را تاریخی و مربوط به گذشته های دور دانست و آن را در نوع طبقه بندی علوم در میان مسلمانان ریشه‌یابی کرد.
وی در آغاز اشاره ای به طبقه بندی علوم قبل از اسلام کرده و اولین شخصیت وارد شده در این عرصه را ارسطو دانسته که در طبقه بندی خود با توجه به مذاق فلسفی اش، جایگاهی برای تاریخ قائل نبود زیرا وی اصولاً مطالعات نقلی و یافته ای را در مقابل مطالعات بافته ای دارای اعتبار نمی دانست.
پس از اسلام و به پیروی از ارسطو فلاسفه ای همچون ابن سینا و فارابی به این موضوع توجه کرده و تحت تاثیر فیلسوفان یونانی، جایگاه علوم نقلی را در طبقه بندی های خود بسیار نازل قرارداده و از میان همه این علوم، به علم تاریخ بیشترین کم لطفی ها را نمودند.
وی یادآور شد که اگر چه طبقه بندی کنندگانی همچون فخر رازی(۶۰۶ق) در جامع العلوم و پس از آن به شمس الدین آملی( ۷۵۳ق) در نفایس الفنون و به دنبال وی ابن خلدون (۸۰۸ق) در مقدمه به مرور جایگاه علم تاریخ را در طبقه بندی های خود ارتقا دادند، اما تلاش‌های آنها نتوانست ذهنیت تاریخی مسلمانان را نسبت به این علم تغییردهد، به ویژه با توجه به آنکه طبقه بندی های دسته اخیر به نوعی ابتر مانده و پیروان چندانی پیدا نکرد.
وی در پایان این بخش این نکته را یادآور شد که طبیعتاً وقتی تاریخ به عنوان یک علم مطرح نشده و یا در ضمن به عنوان طفیلی و وابسته‌ی علوم دیگر مطرح شود، باید انتظار داشت که مورخ نیز جایگاهی در میان علما و دانشمندان نداشته و نتواند سری در میان سرها درآورد.
سخنران علت دوم را نه در گذشته ها که در مطالعات معاصر ریشه‌یابی کرده و آن را در مطالعات بین رشته ای و روش شناسی امروزین معرفی کرد.
وی در توضیح سخن خود گفت: «بیشتر علوم انسانی و اسلامی در وضعیت کنونی به‌یک حالت پایدار رسیده و دارای اصول و روش‌های مخصوص به خود شده اند و در این راه برای خود و در نظر دیگران پرستیژ خاص علمی کسب کرده اند، در حالی که تاریخ در میان مسلمانان و یا لااقل در میان فارسی زبانان به چنین حالت پایداری نرسیده است با این توصیف، هنگامی که در تاریخ پژوهان قصد پژوهش های بین رشته ای داشته باشند، در گام اول مطالعات خود مقهور پرستیژ علمی ظاهری آن علوم شده و دچار نوعی خود باختگی می شوند و ناخودآگاه صبغه‌ی تاریخی خود را فراموش کرده و مقهور یافته های علمی آن علوم می شوند و به دست خود متد و روش های آنها را بر مطالعات تاریخی تحمیل می کنند و به عبارت دیگر بدون توجه و از درون به تاریخ ضربه می زنند، و جایگاه آن را فرو می کاهند»
وی سپس متذکر شد که در نقطه‌ی مقابل گاهی متخصصان آن علوم در مطالعات بین رشته ای خود نیاز به داده ها و شواهد تاریخی دارند، آنها که تحت تاثیر فراوان علم خود بوده، آن را در مراحل مختلف محتوا، ساختار و روش برتر از تاریخ می بینند و از موضعی فرا دست و به اصطلاح با نگاه “فقیه اندر سفیه” وارد تاریخ شده و صرفاً به منظور استفاده ابزاری از داده های تاریخی در راه اثبات فرضیه‌ یا تئوری خود بر می آیند و آنها را گلچین کرده و بدون توجه به روشمندی تاریخی و با گزینش های غیرمنطقی، در راه اثبات نظریات خود از تاریخ بهره می گیرند و در این مسیر آگاهانه‌ یا ناآگاهانه‌ یافته ها، روش ها و تئوری های خود را بر تاریخ تحمیل می کنند.
وی پایان بخش سخنان خود را بحث پیرامون جایگاه مطالعات روش شناسی و در میان تاریخ پژوهان قرار داده و متذکر شد که به علت بی توجهی و کم توجهی به مطالعات روش شناسی از سوی تاریخ پژوهان و نبود یا کمبود متخصص تاریخ پژوه در سطح عالی در این عرصه و ورود متخصصان دیگر علوم انسانی و اسلامی در این میدان، طبیعتاً تاریخ پژوهان با فقر مطالعات روش شناسی مواجه بوده و در هنگام قصد بهره گیری از این نوع مطالعات، طبیعتاً به عنوان یک مقلد وارد این عرصه شده و یافته های متخصصان دیگر علوم را به عنوان اصول مسلّم روش شناسی پذیرفته و آن را برمطالعات تاریخی خود حاکم می گردانند و بدین ترتیب باعث فرو کاسته شدن جایگاه مطالعات تاریخی روشمند می شوند.

جناب استاد دکتر محمد الله اکبری دیگر عضو هیأت علمی این گروه بود که در این محفل به سخنرانی پرداخت.
وی در ادامه‌ی سخنان سخنران قبلی، موضوع را از نگاهی دیگر واکاویده و بیشتر بر روی علل درونی این مسئله متمرکز شد.
وی مقدمه‌ی بحث خود را به ورود غیر متخصصان از همه‌ی رشته ها در این علم و عرصه داری آنها و نبود یا کمبود متخصص واقعی این علم در طول تاریخ اختصاص داده و یادآور شد که در طول تاریخ غیر از مقاطعی از دوره‌ی معاصر کمتر دانشمندی که تخصص اصلی وی تاریخ باشد، در میان دانشمندان مسلمان یافت می شود و معمولاً متخصصان رشته های دیگر همچون محدثان، مفسران، متکلمان به نگارش تاریخ با انگیزه های مختلف و یا از سر تفنن و احیاناً کسب ثواب می پرداختند.
وی سپس وارد ذی المقدمه شده و از این مطلب نتیجه گیری کرد که مهمترین علت عدم رشد بایسته جایگاه این علم؛ مسأله «بحران روش» در این علم است.
وی در توضیح ادعای خود نبود روش ها و قواعد پذیرفته شده در تحلیل حوادث تاریخی را یاد آور شده و ادامه داد:
«به علت عدم توافق تاریخ پژوهان بر قواعد، معیارها و روش های تاریخ پژوهشی، گاهی مشاهده می کنیم که در تحلیل یک واقعه بیش از ده تحلیل ارائه می شود که برخی به سبک سنتی و برخی دیگر متاثر از مستشرقان بوده و در فاصله‌ی بین این دو نیز روش‌های فراوانی وجود دارد، درحالی که مواد مورد استفاده و یا در معرض دید آنها یکسان بوده است اما چنین حالتی در علوم دیگر دیده نمی شود و آنها لااقل در ۶۰% روش ها، قواعد و معیارهای خود توافق دارند، وی از این سخن خود نتیجه گیری کرد که :
«باید عده ای از تاریخ پژوهان تلاش کرده و قواعد، اصول، روش ها و معیارهای مورد توافق مورخان و تحلیل گران تاریخی را استخراج کرده و آنها را در علمی جداگانه عرضه نمایند و مطالعه‌ی آن علم را قبل از شروع پژوهش های تاریخی و یا در ضمن آن، به پژوهشگران این عرصه توصیه نمایند.»
وی جایگاه علم پیشنهادی خود را نسبت به مطالعات تاریخی همانند جایگاه علم اصول فقه نسبت به علم فقه معرفی کرده و نبود چنین علمی را علة العلل رکود و یا عدم پیشرفت بایسته مطالعات تاریخ پژوهی دانست.
سخنران سپس بحث را جزیی تر کرده و نبود توافق بر سر اعتبار یک منبع تاریخی را به عنوان مثال ذکر کرد و یادآور شد که در اعتبار سنجی یک منبع تاریخ نگاری، رویکردها و دیدگاه های مختلف از جمله دیدگاه های کلامی تاثیرگذار است، در حالی که هنوز نسبت میان کلام و تاریخ شفاف نشده و تکلیف مورخان مسلمان در هنگام تعارض بیان داده های تاریخی و مبانی کلامی روشن نشده است.
وی پایان بخش سخنان خود را تذکر این نکته قرار داد که اصل حاکم بر مطالعات تاریخ پژوهی درمیان همه‌ی مذاهب مسلمانان “اصل یاری مذهب” بوده است، بدین ترتیب که در این مسیر به داده‌های خاص توجه بیشتری کرده و روش‌هایی را برمی گزینند که در اثبات مبانی و یافته های کلامی خاص خود، آنها را یاری رساند که طبیعتاً ممکن است در مسأله‌ی دیگر کلامی از داده هایی از نوع دیگر و با روش‌هایی متفاوت از روش های قبلی بهره گیرند چرا که روش های قبلی ممکن است ادعاهای جبهه‌ی مخالف را اثبات کند.
ادعای سخنران آن بود که در مطالعات تاریخی روشمند در کنار این اصل و پایه عنوان جایگزین آن، باید به اصل “انصاف علمی” نیز توجه کرد و به آن پایبند بود تا در تحلیل های تاریخی دچار تناقض گویی نشده و بدین ترتیب گامی در راستای حل “بحران روش” برداشت.
سخنران آخرین فراز سخنان خود را این گونه قرار داد که در میان همه‌ی علوم و بالتبع در میان تاریخ پژوهان عده ای به مقام ”سوا” (اشاره به آیه قرآن : سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ…) رسیده اند که به شدت مقهور و مبانی خاص خود شده و به هیچ وجه حاضر به گوش دادن به سخن مخالفی نیستند و این گونه افراد از مهم ترین علل رکود در هر علم و از جمله تاریخ می باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *