بازدیدها: 2085
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=14960

مردم شناسی کوفه

مقدمه
شاید بتوان گفت واقعه عظیم و دردناک عاشورا موضوعی است که طی قرون متمادی بیشترین سهم تالیف در میان شیعه و بلکه در میان مسلمانان را از آن خود کرده است.

اما در این میان، بخش ناچیزی از این آثار و تالیفات به بررسی اوضاع اجتماعی دنیای اسلام در زمان واقعه عموما، و شهر کوفه خصوصا، پرداخته است. در حالی که این بررسی می تواند به شناخت بیشتر علل و انگیزه های قیام امام حسین (علیه السلام) و نیز دلایل عدم موفقیت ظاهری آن کمک شایانی نماید.

نوشته حاضر تلاش ناچیزی است در جهت مردم شناسی کوفه که طی سه گفتار به بررسی جمعیت کوفه و شرایط حاکم بر آن، نظام اداره جامعه کوفه و نظام اقتصادی حاکم بر کوفه در زمان شروع نهضت امام حسین (علیه السلام) و قبل از آن پرداخته و در هر مورد سعی نموده است که به مقدار تاثیر مساله مورد بحث در نهضت و پیشبرد و یا متوقف کردن آن اشاره ای بکند.

به آن امید که مقبول درگاه ملکوتی آن شهید بزرگوار گردد.

گفتار اول: جمعیت کوفه و شرایط حاکم بر آن

1 – جمعیت کوفه در زمان نهضت

بنیان شهر کوفه در سال هفده هجری به وسیله خلیفه دوم و به دست سعدبن ابی وقاص، به منظور برپایی یک معسکر و پادگان نظامی برای پیگیری هر چه بیشتر فتوحات اسلامی در داخل کشور ایران پی ریزی شد. (1) عمر دستور داده بود که مسجد این شهر دارای چنان مساحتی باشد که تمام جمعیت جنگجو و مقاتل را در خود جای دهد و مسجدی که طبق این دستور پی ریزی شد، گنجایش چهل هزار نفر جمعیت را دارا بود. (2)

بنابراین می توانیم چنین نتیجه گیری کنیم که کوفه در آغاز تاسیس، حدود چهل هزار سرباز داشته است که با توجه به این که بسیاری از این سربازان، زن و فرزند خود را نیز همراه داشته اند، می توانیم به جمعیتی در حدود صدهزار نفر در زمان تاسیس، دست پیدا کنیم که رقم معقولی به نظر می رسد.

طبری به هنگام بیان حوادث سال بیست و دو هجری پس از نقل عبارتی از عمر که در آن از عدد صد هزار (ماة الف) بدون ذکر معدود یاد کرده است می نویسد:

«واختطت الکوفة حین اختطت علی ماة الف مقاتل»؛ (3) شهر کوفه در آغاز تاسیس برای گنجایش صدهزار جنگجو پی ریزی شد.

اگر این نتیجه گیری را بپذیریم باید جمعیت کوفه را در آن زمان رقمی بیش از دویست هزار نفر بدانیم که این علاوه بر دور از ذهن بودن، با وسعت مسجد در آن زمان نیز ناسازگار است.

پس صحیح‌تر آن است که معدود «صد هزار» در کلام عمر را «نفر» فرض نماییم نه مقاتل و جنگجو، تا با واقعیت تاریخی منطبق گردد.

کوفه پس از تاسیس به علت آب و هوای خوش و نزدیکی به فرات و قرب به ایران و وضعیت اقتصادی نیکویی که از راه غنایم و خراج سرزمین‌های فتح شده کسب نموده بود، پذیرای سیل مهاجرت اقوام و گروه‌های مختلف از سرتاسر مملکت وسیع اسلامی آن روز گردید. این مهاجرت‌ها به خصوص در سال سی وشش هجری که حضرت علی (علیه السلام) این شهر را پایتخت کشور اسلامی قرار دادند شدت بیشتری به خود گرفت به گونه ای که تنها تعداد سپاهیان کوفی آن حضرت (علیه السلام) را در جنگ صفین (سال 37 هجری) بالغ بر 65 هزار نفر ذکر کرده اند (4) که با احتساب خانواده آنان و نیز افرادی که در جنگ شرکت نکرده اند، به راحتی می توان به رقم 150 هزار نفر دست یافت. تازه این در حالی است که گزارش «مسعودی» را در مورد شمار لشکریان حضرت در آن جنگ صفین مبنی بر سپاه 90 هزار نفر یا 120 هزار نفری نادیده گرفته ایم. (5)

بعد از صلح امام حسن (علیه السلام) در سال 40 هجری، بعضی از یاران امام (علیه السلام) به عنوان اعتراض به این عمل سخن از وجود سپاه 100 هزارنفری اهل کوفه به میان می آورند. (6)

از سال 50 هجری که «زیادبن ابیه» از طرف معاویه عهده دار امارت کوفه شد، با توجه به فراوانی شیعیان علی (علیه السلام) در کوفه دست به انتقال عظیم نیروی انسانی از کوفه به شام و خراسان و نقاط دیگر زد، گفته شده است که او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود. (7)

در این موقع جمعیت کوفه به 140 هزار نفر تقلیل پیدا کرد که شامل 60 هزار جنگجو و 80 هزار نفر خانواده های آنان می شد، (8) به گونه ای که «زیاد» هنگامی که اقدام به گسترش مسجد کوفه نمود، آن را به اندازه گنجایش 60 هزار نفر وسعت داد. (9)

در سال 60 هجری و بعد از مرگ معاویه، بعضی از کوفیان با نوشتن نامه به امام حسین (علیه السلام) سخن از سپاه صد هزار نفری آماده به خدمت به میان آوردند (10) که این سخن گرچه نسبت به آمادگی کوفیان اغراق آمیز است اما می تواند تعداد جمعیت کوفه در زمان نهضت امام حسین (علیه السلام) را نشان دهد.

نتایجی که می توان از مطالب فوق در نهضت امام حسین (علیه السلام) گرفت به قرار زیر است:

1) ذکر رقم 12 هزار نامه خطاب به امام حسین (علیه السلام) (11) گرچه بسیار بزرگ می نماید، اما نسبت آن به جمعیت کوفه از نصف کمتر است، هر چند بپذیریم که بعضی از این نامه ها از سوی چند نفر و یا گروه‌هایی نگاشته شده باشد. بنابراین امام حسین (علیه السلام)، بدان اکتفا نکرده و برای کسب آگاهی بیشتر مسلم را به کوفه گسیل می فرماید.

2) تعداد بیعت کنندگان با مسلم را از 12 هزار تا 40 هزار نفر نوشته اند (12) اما در حدیثی منسوب به امام باقر (علیه السلام) از تعداد 20 هزار بیعت کننده یاد شده است. (13)

اگر این رقم را بپذیریم، به تعدادی حدود یک پنجم مقاتلین کوفه دست می یابیم که شاید بتوانیم با این نتیجه گیری به توجیهی برای عدم اقدام جدی از سوی مسلم برسیم.

البته پرواضح است که در صورت اقدام جدی مسلم و تشکیل حکومت، بسیاری از عناصر بی طرف و حتی مخالف، نیز به این حکومت نوپا می پیوستند.

3) به نظر می رسد رقم 30 هزار نفری لشکر عمربن سعد که در روایتی از امام صادق (علیه السلام) به آن اشاره شده است (14) بخصوص با توجه به نفیر عام ابن زیاد، رقمی معقول است؛ و البته این رقم هنوز به نصف جمعیت مقاتل کوفه نرسیده است و از این جا کثرت سپاهیان مختار نیز که آن را 60هزار نفر ذکر کرده اند، (15) قابل توجیه است، زیرا سپاهیان او را افرادی تشکیل می دادند که در کربلا جزو لشکر عمربن سعد نبودند.

2 – ترکیب جمعیت کوفه

ترکیب جمعیت کوفه را از دو بعد نژادی و عقیدتی بررسی می نماییم:

الف: ترکیب نژادی جمعیت:

به طور کلی می توان جمعیت کوفه را به دو بخش عرب و غیرعرب تقسیم نمود:

بخشی از عرب‌های ساکن کوفه را قبایلی تشکیل می دادند که با آغاز فتوحات اسلامی در ایران، از شبه جزیره عربستان به قصد شرکت در جنگ به سمت عراق کوچ کردند و سرانجام پس از پایان فتوحات در کوفه و بصره مسکن گزیدند.

این عرب‌ها که هسته اولیه کوفه را تشکیل می دادند از دو تیره قحطانی و عدنانی بودند که در اصطلاح به آنها یمانی ها و نزاری ها اطلاق می شد. از بیست هزار خانه ساخته شده در آغاز تاسیس کوفه، 12 هزار خانه به یمانی ها و 8 هزار خانه به نزاری ها اختصاص یافت. (16)

در ابتدا یمانی ها علاقه بیشتری نسبت به خاندان اهل بیت (علیهم السلام) داشتند و لذا معاویه سرمایه گذاری بیشتری روی آنها نمود و آنها را به خود نزدیکتر کرد. (17)

بخش دیگری از عرب‌ها را قبایلی همچون «بنی تغلب» تشکیل می دادند که قبل از اسلام در عراق سکونت گزیده و پیوسته با ایرانیان در جنگ بودند. پس از آغاز فتوحات اسلامی این قبایل به مسلمانان پیوستند و آنها را در فتوحات یاری نمودند و سپس بخشی از آنها در شهرهای تازه تاسیس شده اسلامی، سکنا گزیدند. (18)

عناصر غیر عرب کوفه را گروه‌های بزرگی همچون موالی، سریانی ها و نبطی‌ها تشکیل می دادند. (19)

موالی کسانی بودند که با قبایل مختلف عرب پیمان می بستند و به اصطلاح «ولاء» آنها را می پذیرفتند و از نظر حقوقی همانند افراد آن قبیله به شمار می آمدند.

این موالی ممکن بود از نژادهای مختلف مانند ایرانی ها، رومی ها، ترکها و … باشند که عرب‌ها به همه آنها اطلاق لفظ «عجم» می نمودند.

بزرگترین گروه موالی کوفه را ایرانیانی با عنوان «حمراء دیلم» تشکیل می دادند «حمراء» اسم عامی بود که عرب‌ها نسبت به ایرانیان استعمال می نمودند. این گروه یک سپاه چهار هزار نفری ایرانیان را در برمی گرفت که به رهبری شخصی به نام «دیلم» به سپاه اسلام تحت رهبری سعدبن ابی وقاص پیوستند و با او پیمان همکاری بستند. (20)

این گروه بعدها در کوفه ساکن شدند و بسیاری از حرفه ها و صنایع کوفه را اداره نمودند. (21) در بعضی از نوشته ها تعداد این موالی در زمان مختار، یعنی در سال 66 هجری، حدود 20 هزار نفر ذکر شده است. (22)

رشد جمعیت موالی در کوفه بسیار بیشتر از عرب‌ها بود؛ به طوری که پس از چند سال نسبت یک به پنج بین موالی و عرب‌ها برقرار شد. (23) معاویه از این رشد فراوان در بیم شد و به «زیاد» دستور انتقال آنها را از کوفه داد و زیاد بخشی از آنها را به شام و بخشی را به بصره و بخشی را به ایران منتقل نمود. (24)

اما با این حال، کثرت وجود موالی در سپاه مختار در سال 66 هجری که چند برابر عرب‌ها بودند (25) نشانگر فراوانی این گروه در زمان شروع نهضت امام حسین (علیه السلام) در کوفه می باشد.

«سریانی ها» به کسانی گفته می شد که قبل از فتوحات در دیرهای اطراف حیره زندگی می کردند و مسیحیت را پذیرفته بودند. (26)

«نبطی ها» که بعضی آنها را نوعی از عرب می دانند به کسانی گفته می شد که قبل از فتوحات در اطراف و اکناف عراق و در سرزمین‌های جلگه ای زندگی می کردند و پس از تاسیس کوفه به این شهر آمده و به زراعت مشغول شدند. (27)

البته این دو گروه اخیر اندکی از جمعیت کوفه را تشکیل می دادند.

ب: ترکیب عقیدتی جامعه کوفه:

در این جا لفظ عقیدتی را چنان عام فرض نموده ایم که شامل اندیشه سیاسی نیز بگردد.

از نظر عقیدتی می توان جامعه کوفه آن روز را به دو بخش مسلمان و غیرمسلمان تقسیم نمود:

بخش غیر مسلمان کوفه را مسیحیان عرب از بنی تغلب و مسیحیان نجران و مسیحیان نبطی، یهودیان رانده شده از شبه جزیرة العرب در زمان عمر و مجوسیان ایرانی تشکیل می دادند. (28) اینان در مجموع بخش ناچیزی از کل جمعیت کوفه را در برمی گرفتند.

بخش مسلمان کوفه را می توان شامل شیعیان علی (علیه السلام)، هواداران بنی امیه، خوارج، و افراد بی طرف دانست:

شیعیان را می توان به دو بخش رؤسا و شیعیان عادی تقسیم نمود:

از رؤسای شیعه می توان افرادی همچون سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه فرازی، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر اسدی، ابوثمامه صائدی و… که از یاران حضرت (علیه السلام) در صفین و دیگر جنگ‌ها بودند، نام برد. این افراد عمیقا به خاندان اهل بیت (علیهم السلام) نبوت عشق می ورزیدند و همین ها بودند که پس از مرگ معاویه ابتداء باب نامه نگاری به امام حسین (علیه السلام) را گشودند. (29)

یکی از نقاط مبهم و تاریک نهضت کوفه، غیبت این افراد در شام هفتم ذی حجه سال 60 هجری است که «مسلم» قصر «عبیدالله» را محاصره کرد و سپس شکست خورده و یکه و تنها در کوچه های کوفه سرگردان شد. (30)

در توجیه این غیبت نظرات مختلفی ابراز شده است که شاید خوشبینانه ترین آنها این باشد که آنان به دستور شخص مسلم از دور او پراکنده شدند تا جان خود را برای پیوستن به امام حسین (علیه السلام) حفظ نمایند. (31)

اما این توجیه با توجه به وضعیت نابسامان رهبر قیام؛ یعنی مسلم بن عقیل (علیه السلام) غیر وجیه می نماید.

نقطه تاریکتر آن که گرچه بعضی از این افراد مانند حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدی را در صحنه کربلا حاضر می بینیم اما اثر و نشانی از دیگر بزرگان مانند سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعة بن شداد بجلی و مسیب بن نجبه فرازی نمی یابیم و به نصی تاریخی که دلالت بر قصد پیوستن آنها به امام حسین (علیه السلام) باشد نیز برخورد نمی نماییم. توبه آنان بعد از واقعه کربلا و تشکیل نهضت توابین نیز شاهد عدم اراده پیوستن آنها به نهضت امام حسین (علیه السلام) است.

شیعیان عادی که بخش قابل توجهی از مردم کوفه را تشکیل می دادند، گرچه به خاندان اهل بیت عصمت، علاقه وافری داشتند، اما رفتار والیانی همچون زیاد و پسرش، با آنان و نیز سیاست‌های کلی امویان در شیعه زدایی جامعه اسلامی، از آنان چشم زهر سختی گرفته بود، به گونه ای که تا احتمال پیروزی را زیاد نمی دیدند وارد نهضتی نمی شدند و شاید علت نامه نگاری آنان و نیز پیوستن آنها به نهضت مسلم و قیام مختار بدین جهت بود که پیروزی نهضت‌ها را بسیار محتمل می دیدند و لذا به مجردی که بوی شکست نهضت مسلم به مشامشان خورد، از صحنه خارج شدند. البته تعداد فراوانی از آنها بعدها؛ در نهضت توابین و قیام مختار، شرکت نمودند. اما مشخص نیست چه تعداد از این افراد در لشکر عمربن سعد شرکت کرده و علیه امام خود جنگیدند، و بعید می نماید که تعداد فراوانی از این گروه در کربلا حاضر شده باشند، بلکه عمده لشکر کوفه در کربلا را عناصر دیگر از مسلمانان تشکیل می دادند؛ با این توضیح که نامه نگاری به حضرت (علیه السلام) دلیل بر شیعه بودن به حساب نمی آید.

هواداران بنی امیه که افرادی همانند عمروبن حجاج زبیدی، یزیدبن حرث، عمروبن حریث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبه، عمربن سعد، مسلم بن عمرو باهلی از برجستگان آنها به شمار می رفتند، (32) نیز درصد قابل توجهی از مردم کوفه را تشکیل می دادند به خصوص با توجه به آن که بیست سال از حکومت امویان در کوفه می گذشت و آنها توانسته بودند در این بیست سال بسیار قوت بگیرند.

همین افراد بودند که وقتی از پیشرفت کار مسلم بن عقیل و ضعف و فتور نعمان بن بشیر والی کوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشته و از یزید چاره طلبیدند. رؤسا و متنفذان اکثر قبایل از این حزب بودند و این امر خود باعث گرایش بسیاری از مردم به این سو شده بود.

خوارج کوفه پس از سرکوب شدن در جنگ نهروان، در زمان معاویه به واسطه سیاست‌های غیراسلامی وی که ناراضیان فراوانی فراهم آورده بود، قدرت گرفتند و در سال 43 هجری در زمان فرمانداری «مغیرة بن شعبه» قیامی را به رهبری «مستوردبن علقه» ترتیب دادند که به شکست انجامید. «زیادبن ابیه» نیز پس از به عهده گرفتن فرمانداری کوفه در سال 50 هجری نقش عظیمی در سرکوب آنان ایفا نمود، اما پنج سال پس از مرگ «زیاد» در سال 58 هجری آنان به رهبری «حیان بن ظبیان» به قیامی دیگر دست زدند. «عبیدالله بن زیاد» نیز پس از به عهده گرفتن زمام امور کوفه به سرکوبی آنها پرداخت. (33) از این رو می توان گفت: در واقعه کربلا نقش چندانی از این گروه نمی توانیم سراغ بگیریم.

شاید بتوان گفت: بیشترین سهم جمعیت کوفه از آن افراد بی اعتنا و ابن الوقت بود که همتی جز پرکردن شکم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. اینها هنگامی که پیروزی لشگر مسلم بن عقیل را نزدیک دیدند، به او پیوستند، اما با ظهور آثار شکست، به سرعت صحنه را خالی کردند و فشار روانی فراوانی به طرفداران واقعی نهضت وارد آوردند و سهم فراوانی در شکست قطعی نهضت مسلم ایفا نمودند. سپس به دنبال وعده و وعیدهای «ابن زیاد» به سپاه کوفه پیوستند و به جنگ با امام حسین (علیه السلام) پرداختند و سرانجام او را به شهادت رسانیدند. در صورتی که اگر نهضت مسلم به پیروزی می رسید، همین افراد اکثر طرفداران حکومت نوپای مسلم را تشکیل می دادند.

و اینها همان افرادی بودند که فرزدق در ملاقات با امام حسین (علیه السلام) آنها را چنین توصیف نموده بود:

«قلب های آنان با تو است و شمشیرهایشان علیه تو کشیده شده است». (34)

3 – روان شناسی جامعه کوفه:

به طور کلی می توان خصوصیات روانی جامعه کوفه را که در شکست ظاهری نهضت امام حسین (علیه السلام) دخیل بود، چنین برشمرد:

الف: نظام ناپذیری:

هسته اولیه شهر کوفه را قبایل بدوی و صحرانشین تشکیل می دادند که بنا به علل مختلف در فتوحات اسلامی شرکت جستند و سپس از صحرانشینی و کوچ روی به شهرنشینی روی کردند، اما با این حال، خلق و خوی صحرانشینی خود را از دست ندادند.

یکی از صفات صحرانشینان، آزادی بی حدوحصر در صحراها و بیابان‌ها است. و لذا آنان از همان ابتدا به درگیری با امیران خود پرداختند، به گونه ای که خلیفه دوم را به ستوه آوردند تا جایی که از دست آنان این چنین شکوه می کند:

«وای نائب اعظم من ماة الف لایرضون عن امیر و لا یرضی عنهم امیر»؛ (35) چه مصیبتی بالاتر از این که با صدهزار جمعیت روبرو باشی که نه آنها از امیران خود خشنودند و نه امیران آنها از آنان رضایت دارند.

و لذا می بینیم که آنان در سیر تاریخی کوفه چه با امیران و فرماندهان عادل همچون علی بن ابی طالب (علیه السلام) و عمار یاسر و چه با امیران ظالم مانند «زیادبن ابیه» ناسازگار بودند.

آری! در طول تاریخ کوفه تا سال 61 هجری تنها با یک مورد روبرو می شویم که کوفیان بیشترین رضایت را از امیر خود داشته اند و او همان سیاس معروف عرب؛ یعنی «مغیرة بن شعبه است! این سیاستمدار کهنه کار که از سال 41 هجری تا سال مرگش؛ یعنی سال 50 هجری از سوی معاویه عهده دار حکومت کوفه بود، سعی می کرد طوری رفتار نماید تا کمترین تعارض را با مردم و گروه‌های مختلف داشته باشد و لذا وقتی به او می گفتند: فلان شخص دارای عقیده شیعی یا خارجی است، جواب می داد: خداوند چنین حکم کرده که مردم مختلف باشند و خود بین بندگانش حکم خواهد نمود. (36)

و همین طرز سلوک بود که عامه مردم را از او خشنود می نمود، البته خوارج در زمان او از مشی وی پیروی کرده و با مستوردبن علقه بیعت کردند و دست به شورش زدند و مغیره این شورش را سرکوب نمود.

«نعمان بن بشیر» که در سال 59 هجری عهده دار حکومت کوفه شده بود، نیز می توانست امیری مطلوب برای کوفیان باشد، که ناگاه با مرگ معاویه، شرایط و دوافع و انگیزه های قوی تری برای کوفیان پیش آمد که به دعوت از امام حسین (علیه السلام) انجامید.

شاید بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قراء یکی از عوامل تشدیدکننده این خلق وخوی بود، چرا که آنان خود را مجتهدان و صاحب نظرانی در مقابل حکومت به حساب می آوردند و لذا تا آن هنگام که می توانستند و بر جان خود بیم نداشتند، در مقابل حکومت قد علم می کردند که نمونه بارز آن را در جنگ صفین مشاهده می کنیم، به ویژه آن که جمع کثیری از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشکیل می دادند. (37)

می توان چنین گفت که چنین جامعه ای امیر عادل و آزاداندیش را برنمی تابد، در این جامعه از این گونه امیران سوء استفاده می شود و در مقابل آنها به معارضه برمی خیزند و از فرمان‌های آنان اطاعت نمی نمایند. نمونه همه این نشانه ها را در رفتار کوفیان با حضرت علی (علیه السلام) مشاهده می کنیم. امیر مناسب این جامعه امیری مانند «زیادبن ابیه» است که با خشونت و ظلم آنان را وادار به اطاعت در برابر حکومت نماید.

برخلاف جامعه کوفه، جامعه شام را مردمی متمدن و غیرعرب تشکیل می دادند که قرنها به نظام پذیری عادت کرده بودند و از این رو معاویه به راحتی توانست چنین جامعه ای را در اختیار بگیرد. (38)

ب: دنیا طلبی:

گرچه بسیاری از مسلمانان صدر اسلام با هدفی خالص و به جهت رضای حق و پیشرفت اسلام در فتوحات اسلامی شرکت جستند، اما کم نبودند افراد و قبایلی که به قصد به دست آوردن غنایم جنگی در این جنگ‌ها شرکت می جستند اینان پس از سکونت در کوفه حاضر به از دست دادن دنیای خود نبودند و به محض احساس خطری نسبت به دنیای خود عقب نشینی می کردند و به عکس، هر گاه احساس حظی می نمودند فورا در آن داخل می شدند. شاهد صادق این مطلب حضور کوفیان در دو جنگ جمل و صفین است. هنگامی که در سال 36 هجری حضرت علی (علیه السلام) از مدینه به سمت عراق برای مقابله با شورشیان مستقر در بصره، رهسپار عراق شد، از کوفیان درخواست کمک نمود. کوفیان که هنوز حکومت علی (علیه السلام) را نوپا می دیدند و از سرنوشت جنگ به خصوص با توجه به کثرت سپاه بصره بیمناک بودند، کوشیدند از زیر بار این دعوت شانه خالی کنند و بالاخره پس از تبلیغ‌ها و تشویق‌های فراوان تنها 12 هزار نفر یعنی حدود 10 درصد جمعیت مقاتل کوفه در این جنگ شرکت جستند؛ (39) و پس از اتمام جنگ، یکی از اعتراضهای نخبگان و خواص آنان، تقسیم نکردن غنایم از سوی حضرت علی (علیه السلام) بود. (40)

اما در جنگ صفین که کوفیان حکومت علی (علیه السلام) را سامان یافته می دیدند و امید فراوانی به پیروزی می داشتند، رغبت بیشتری به شرکت در جنگ نشان دادند، به طوری که تعداد سپاهیان آن حضرت (علیه السلام) در این جنگ را بین 65 تا 120 هزار نفر نگاشته اند (41) که شمار افراد غیرکوفی آن بسیار ناچیز بود.

کثرت بیعت کنندگان با مسلم را نیز می توان با همین اصل توجیه نمود، گرچه عده قلیلی افراد مخلص نیز در میان آنها بودند.

مردم کوفه در آن هنگام از سویی به علت مرگ «معاویه» و جوانی «یزید» حکومت مرکزی شام را دچار ضعف می دیدند و از سوی دیگر فرماندار کوفه، «نعمان بن بشیر» را قادر به مقابله با قیامی جدی نمی دانستند. از این رو تجمع عده ای از شیعیان مخلص به رهبری «سلیمان بن صرد خزاعی» و پیشنهاد دعوت از امام حسین (علیه السلام) و تشکیل حکومت در کوفه توسط آنان، به سرعت از سوی کوفیان مورد استقبال قرار گرفت زیرا احتمال پیروزی و تشکیل حکومت را قوی می دانستند.

حتی پس از ورود عبیدالله به کوفه، باز هم امید پیروزی را از دست ندادند و از این رو تعداد کثیری به همراه مسلم در محاصره قصر عبیدالله شرکت جستند و هنگامی که احساس خطر نمودند، به سرعت از نهضت کناره جستند و مسلم و هانی را به دست عبیدالله سپردند.

این احساس خطر هنگامی شدت گرفت که شایعه حرکت سپاه شام از سوی طرفداران عبیدالله در میان مردم افکنده شد که ترس از سپاه شام را نیز می توان معلول دنیاطلبی مردم کوفه به شمار آورد. (42)

از اینجاست که به عمق کلام امام حسین (علیه السلام) هنگام نزول در کربلا پی می بریم که فرمود:

«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون»؛ (43) مردم بندگان دنیایند و دین مانند امری لیسیدنی بر زبان آنها افتاده است؛ تا هنگامی به دنبال دین می روند که معیشت آنها برقرار باشد اما هنگامی که در امتحان افتند، دینداران اندک خواهند بود.

ج: تابع احساسات بودن:

با مطالعه مقاطع مختلف حیات کوفه می توانیم این خصیصه را به خوبی در آن مشاهده نماییم. علت اصلی این خصیصه را می توان عدم رسوخ ایمان در قلبهای آنان دانست و طبعا از افراد و قبایلی که با دیدن شوکت اسلام به آن پیوستند و برای دنیای خود به جنگ رفتند، انتظاری جز این نمی توان داشت.

شاید معروف شدن کوفیان به غدر و فریبکاری و بی وفایی به گونه ای که باعث به وجود آمدن مثل‌هایی چون: «اغدر من کوفی»؛ فریبکارتر از کوفی، یا «الکوفی لایوفی»؛ کوفی وفا ندارد، گردیده، نیز ناشی از همین خصیصه احساساتی بودن آنها باشد.

می توان گفت: یکی از موفق ترین کسانی که توانست از احساسات کوفیان به خوبی بهره برداری نماید، جناب مختار بود که البته کوفیان، باز همین که احساس کردند ورق علیه او برگشته است او را تنها گذاشتند تا به دست مصعب بن زبیر کشته شود. (44)

د: خصوصیات دیگر:

بعضی از نویسندگان معاصر خصوصیات زیر را برای جامعه کوفه برشمرده اند:

1 – تناقض در رفتار 2 – فریبکاری 3 – تمرد بر والیان 4 – روحیه فرار در هنگام رویارویی با مشکلات 5 – اخلاق بد 6 – طمع 7 – تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفتن (45)

به نظر می رسد، خصوصیاتی که ما برشمردیم به طور ریشه ای می تواند همه این خصوصیات هفتگانه را توجیه کند.

4 – علل نامه نگاری و دعوت کوفیان از امام حسین (علیه السلام)

نامه نگاری و دعوت کوفیان از امام حسین (علیه السلام) اولین بار در سال 49 یا سال 50 هجری، یعنی پس از وفات امام حسن (علیه السلام) و به وسیله «جعدة بن هبیرة بن ابی وهب» آغاز شد (46) که پس از جواب امام حسین (علیه السلام) مبنی بر احترام گذاشتن آن حضرت (علیه السلام) به عهدنامه ای که با معاویه امضا شده است، متوقف ماند.

پس از مرگ معاویه در سال 60 هجری و استنکاف آن حضرت (علیه السلام) از بیعت با یزید و حرکت از مدینه به مکه، این نامه نگاری دوباره شروع شد و سپس شدت گرفت؛ به گونه ای که تعداد نامه های رسیده به آن حضرت را تا 600 نامه در روز و تعداد کل نامه ها را 12 هزار نوشته اند (47) که البته شاید تعبیر 12 هزارنامه نگار درست تر به نظر رسد، زیرا در یک نامه ممکن بود اسامی بسیاری مندرج گردد، و امام حسین (علیه السلام) همه یا بعضی از این نامه ها را در خورجینی قرار داده بود و در سفر به سمت کوفه آنها را همراه می برد. (48)

به طور کلی می توان علل زیر را برای این نامه نگاری ها ذکر نمود:

1 – گروهی از نامه نگاران مانند سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعة بن شداد بجلی، مسیب بن نجبه و… از شیعیان خاص حضرت علی (علیه السلام) بوده و حکومت عدل علی (علیه السلام) را درک کرده و طی بیست سال تسلط بنی امیه از ظلم و جور آنها به ستوه آمده بودند و دنبال کوچکترین فرصت برای برپایی قیام علیه بنی امیه بودند و شخصیت امام حسین (علیه السلام) و استنکاف آن حضرت (علیه السلام) از بیعت با یزید بهترین فرصت برای آنها بود.

2 – کوفه در زمان حکومت حضرت علی (علیه السلام) مهمترین شهر مملکت اسلامی به شمار می رفت، زیرا پایتخت رسمی مملکت بود. در این زمان عمده رقیب این شهر، شام بود که معاویه در آن حکم می راند اما از آنجا که حکومت او غیررسمی بود، کوفه در این رقابت طرف پیروز بود. بدیهی است که پایتختی این شهر، علاوه بر اهمیت سیاسی فواید اجتماعی و اقتصادی نیز برای اهالی آن در برداشت. اما پس از تسلط معاویه بر مقدرات مملکت اسلامی و به سبب خشم و نفرت او از کوفه، این شهر به شهری عادی تنزل پیدا کرد.

از این رو با مرگ معاویه، مردم به یاد دوران خوش پایتختی این شهر که در آن زمان قدر آن را ندانسته بودند افتاده و به تلاش برای بازگرداندن عظمت از دست رفته پرداختند.

این توجیه را می توانیم برای بسیاری از نامه ها، نه همه آنها، بیاوریم.

3 – با شروع نامه نگاری، شور و هیجان زایدالوصفی در کوفه ایجاد شد و عده زیادی تحت تاثیر همین حالت اقدام به نامه نگاری نمودند.

4 – عده ای از سران و متنفذان قبایل مانند «شبث بن ربعی»، «حجاربن ابجر»، «یزیدبن حارث»، و «قرة بن قیس»، «عمروبن حجاج زبیدی»، «محمدبن عمیر بن عطارد» (49) که چندان دل خوشی از خاندان اهل بیت عصمت نداشتند برای آن که از قافله عقب نمانند و در حکومتی که به وسیله امام حسین (علیه السلام) تشکیل می شود، نفوذ و ریاست خود را حفظ کنند، عاطفی ترین نامه ها را به امام حسین (علیه السلام) نوشتند و آن حضرت (علیه السلام) را دعوت به کوفه نمودند، اما همین که ورق برگشت، آنها در موقعیت‌های حساس سپاه عمربن سعد قرار گرفتند، به گونه ای که امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا در مقابل لشگر کوفه قرار گرفت و فرمود:

«یا شبث بن ربعی و یا حجاربن ابجر و یا قیس بن الاشعث و یا یزیدبن الحارث الم تکتبوا الی ان قد اینعت الثمار و اخضر الجناب و طمت الجمام و انما تقدم علی جند لک مجند فاقبل». (50)

ای شبث بن ربعی، و ای حجار بن ابجر، و ای قیس بن اشعث، و ای یزیدبن حارث!! آیا شماها نبودید که به من نوشتید: میوه ها رسیده و هنگام چیدن آنها شده و خرماها سبز گردیده و زمین پر از گیاه شده است و سپاهی آماده در انتظار توست! پس بشتاب؟!»

گفتار دوم: نظام اداری جامعه کوفه:

می توان مهمترین عناصر دخیل در اداره جامعه کوفه آن روز را چنین برشمرد:

1 – والی 2 – رؤسای ارباع 3 – عرفاء 4 – مناکب

در این گفتار به بررسی اجمالی هر یک از این عناصر می پردازیم:

1 – والی

والی مهمترین مقام اجرایی کوفه بود که به دست رئیس حکومت مرکزی منصوب می شد و اداره حکومت کوفه و توابع آن را در دست می گرفت.

منظور از توابع کوفه، شهرهای بزرگ ایران بود که به وسیله لشگر کوفه فتح شده و اداره آن در اختیار امیر کوفه قرار داشت و عمده خراج آن شهرها نیز در کوفه مصرف می گردید.

بعضی از این شهرها عبارت بودند از:

قزوین، زنجان، طبرستان، آذربایجان، ری، کابل، سیستان و انبار. (51) والیان این شهرها معمولا از سوی امیر کوفه تعیین می شدند چنان که می بینیم «عبیدالله بن زیاد»، «عمربن سعد» را به عنوان والی «ری» انتخاب نموده و بهای آن را شرکت در جنگ با امام حسین (علیه السلام) قرار داد.

به طور کلی وظایف و محدوده اختیارات ولات کوفه در داخل آن شهر از قرار زیر است:

1) عهده داری فرماندهی کل قوا و تنظیم سپاهیان در داخل و خارج شهر برای پیگیری فتوحات

2) جمع آوری خراج و زکات

3) عهده داری امر قضا یا تعیین قاضی؛ البته در زمان عمر، خلیفه، خود قاضی را انتخاب می نمود.

4) مهیا نمودن امر حج (52)

والیانی که طی بیست سال؛ یعنی از سال 41 تا سال 61 هجری عهده دار حکومت کوفه از سوی بنی امیه بودند عبارتند از:

1) مغیرة بن شعبه از سال 41 تا سال 50 هجری که از دنیا رفت.

2) زیادبن ابیه از سال 50 تا سال 53 هجری که از دنیا رفت.

3) عبدالله بن خالد بن اسید از سال 53 تا سال 56 هجری

4) ضحاک بن قیس فهری از سال 56 تا سال 58 هجری

5 – عبدالرحمن بن ام حکم؛ پسر خواهر معاویه، در سال 58 از سوی معاویه به حکومت کوفه منصوب شد که پس از مدت کوتاهی به علت بدرفتاری، مردم کوفه او را اخراج نمودند.

6) نعمان بن بشیر انصاری، در سال 59 هجری

7) عبیدالله بن زیاد، از سال 60 هجری که تا بعد از مرگ یزید در سال 64 هجری عهده دار حکومت کوفه بود. (53)

در میان این فرمانداران، آنها که مناسب بحث ما می باشند عبارتند از: مغیرة بن شعبه، نعمان بن بشیر، زیادبن ابیه و پسرش عبیدالله

مغیرة بن شعبه و نعمان بن بشیر هر دو از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به شمار می رفتند و در میان مسلمانان شخصیتی شناخته شده داشتند و در حقیقت این معاویه بود که از وجهه آنان برای اداره کوفه استفاده می کرد. از این رو این دو نفر تا حدود زیادی مستقل عمل می کردند و لااقل در مقابل شیعیان دست به کشتار نمی زدند و به عبارت بهتر حاضر نبودند برای دنیای معاویه آخرت خود را از آنچه بود خراب‌تر کنند. علاوه بر این که هر دو کهن سال بودند و در سنین پیری بیش از هر چیز، آرامش و آسایش طلب می کردند.

بر خلاف این دو، زیاد و پسرش هر دو افرادی جنگ طلب، ماجراجو و جاه طلب بودند و از آنجا که فاقد نسب و خصیت بودند، از عقده حقارت رنج می برده و سعی در جبران آن می کردند:

در حکومت علی (علیه السلام)، «زیاد» ابتداء کاتب و منشی «ابن عباس» فرماندار بصره بود و سپس از سوی او به ولایت فارس منصوب شد. پس از صلح امام حسن (علیه السلام)، که بسیاری از یاران او، به طرف معاویه رفتند، «زیاد» باز در مقابل معاویه مقاومت کرد و معاویه که روان شناسی ورزیده بود، توانست با مکر و فریب او را هم به سوی خود جذب نماید.

مهمترین خدمت معاویه به «زیاد» این بود که او را از بی نسبی درآورد و او را «زیاد بن ابوسفیان» معرفی کرد – زیرا زیاد زاده سمیه و معاویه در زمان جاهلیت بود – و سپس فرمانداری بصره را به او داد و پس از مرگ مغیره، فرمانداری کوفه را نیز بر قلمرو وی ضمیمه کرد. (54)

والی مهمترین مقام اجرایی کوفه بود که به دست رئیس حکومت مرکزی منصوب می شد و اداره حکومت کوفه و توابع آن را در دست می گرفت.

زیاد در مقابل، به خوش خدمتی و به سرکوبی و قلع و قمع شیعیان کوفه پرداخت به گونه ای که شیعیان جرات اظهار تشیع نداشتند.

فرمانداری کوفه و بصره در آن زمان، در حقیقت به معنای تسلط بر کل ایران، بحرین، عمان و بخشی از افغانستان بود (55) زیرا همه این کشورها به دست اهالی دو شهر بصره و کوفه فتح شده بود.

زیاد در خوش خدمتی تا آن جا پیش رفت که به معاویه نامه نوشت و در آن عنوان کرد که «من عراق (بصره و کوفه) را با دست چپم برای تو ضبط کردم و دست راستم بی کار است پس آن را با اداره حجاز (مکه و مدینه و…) مشغول گردان». (56)

اما عبیدالله بن زیاد: یزید، پس از به دست گرفتن زمام حکومت، از آنجا که با عبیدالله میانه خوبی نداشت قصد کرد تا او را از حکومت بصره عزل نماید، (57) اما پس از شروع نهضت مسلم در کوفه و مشاهده ناتوانی نعمان بن بشیر، به پیشنهاد مشاورش «سی جون مسیحی» علاوه بر حفظ حکومت بصره، اداره حکومت کوفه را نیز به او واگذار کرد. عبیدالله در مقابل این بخشش غیر قابل تصور خوش خدمتی آغاز کرد و به قلع وقمع شیعیان کوفه پرداخت به طوری که نوشته اند: او حدود دوازده هزار نفر شیعه را در کوفه زندانی کرد (58) و بالاخره موفق به سرکوب قیام کوفه و بلکه گسیل لشگر کوفه برای جنگ با امام حسین (علیه السلام) گردید و آن جنایات را نسبت به خاندان عصمت علیهم السلام مرتکب شد.

2 – رؤسای ارباع

قبل از بنیان نهادن شهر کوفه، قبایل مختلفی که در فتوحات شرکت داشتند، در جنگ تحت نظام «اعشار» اداره می شدند؛ بدین معنی که «سعدبن ابی وقاص» لشگر خود را به ده قسمت تقسیم نموده و برای هر قسمت فرماندهی انتخاب کرده بود. در هر قسمت که به نام «عشر» (یک دهم) خوانده می شد، دو یا چند قبیله یا تیره هایی از قبایل مختلف، فعالیت می کردند.

پس از شهرنشین شدن لشگریان، «سعد» به دستور عمربن خطاب، نظام اسباع را به جای نظام اعشار در کوفه تاسیس نمود، بدین ترتیب که از نسب شناسان عرب دعوت کرد تا قبایل و تیره هایی را که به هم نزدیک بودند، در یک گروه قرار دهند، و کل جمعیت عرب کوفه را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسمت به نام «سبع» خوانده می شد و برای هر «سبع» فرماندهی تعیین شد.

رؤسای اسباع در هنگام صلح به اداره قبایل یا تیره های تحت مسؤولیت خویش می پرداختند؛ بدین ترتیب که «عطاء» و حقوق مالی قبایل را از «والی» می گرفتند و بین آنها تقسیم می کردند و در هنگام بروز اختلاف بین افراد به حل آن اقدام می نمودند و مسؤولیت کلیه فعالیت‌های سیاسی افراد را در مقابل حکومت بر عهده داشتند و از این رو سعی می کردند حتی الامکان در محدوده مسؤولیت خود آرامش برقرار نمایند تا حکومت را از خود ناراضی نسازند و موجبات عزل خود را فراهم نیاورند.

در هنگام جنگ نیز، فرماندهی این قبایل و تیره ها به عهده رؤسای اسباع بود چنان که مورخان از آنها در جنگ صفین یاد نموده اند.

حضرت علی (علیه السلام) در دوران حکومت خود، نظام اسباع را تایید نمود و با همین نظام به اداره کوفه پرداخت و فقط به عزل بعضی از رؤسای پیشین و نصب رؤسای جدید اقدام نمود.

اما «زیاد» پس از رسیدن به فرمانداری کوفه در سال 50 هجری، به جهت تسلط بیشتر بر کوفه، نظام اسباع را منحل کرد و نظام ارباع را جایگزین آن نمود که این نظام در تمام دوران حکومت بنی امیه ادامه داشت. (59) همچنان که نظام اخماس را در بصره جایگزین نظام اسباع نموده بود. (60)

در نظام ارباع، کل قبایل کوفه به چهار قسمت ربع اهل مدینه، ربع تمیم و همدان، ربع ربیعه و کنده، ربع مذحج و اسد تقسیم می شدند و فرماندهانی که زیاد برای ارباع انتخاب کرده بود به ترتیب عبارت بودند از: عمروبن حریث، خالدبن عرفطه، قیس بن ولید و ابوبردة بن ابوموسی اشعری. (61)

مسلم بن عقیل نیز هنگام برپایی نهضت و قیام خود، از این نظام استفاده نمود و افراد هر ربع را در همان ربع، منظم نموده و خود رئیسی غیر از رئیس منصوب از سوی حکومت برای هر ربع انتخاب کرد.

در جریان شورش مسلم در کوفه پس از دستگیری هانی و محاصره قصر به نامهای رؤسای ارباع منصوب از طرف او، از قرار زیر برمی خوریم:

مسلم بن عوسجه اسدی رئیس ربع مذحج و اسد، عبیدالله بن عمربن عزیز کندی رئیس ربع کنده و ربیعه، عباس بن جعده جدلی رئیس ربع اهل مدینه و ابوثمامه صائدی، رئیس ربع تمیم و همدان. (62)

هانی بن عروه ریاست ربع کنده و ربیعه را از سوی حکومت برعهده نداشت، اما به قدری در میان این ربع که پرجمعیت ترین ربع کوفه بود، احترام داشت که گفته شده است در هنگام کمک خواستن، سی هزار شمشیر آماده به فریادرسی او می پرداختند (63) که البته «ابن زیاد» توانست با سیاست‌های خود و استفاده از عمروبن حجاج زبیدی، رقیب «هانی»، این نفوذ را به حداقل برساند و بالاخره او را شهید کند بدون آن که هیچ تحرکی در ربع، پدید آید.

لشگر عمربن سعد در کربلا نیز از نظام ارباع پیروی می کرد. در آن هنگام، رئیس ربع اهل مدینه عبدالله بن زهیر بن سلیم ازدی، رئیس ربع مذحج و اسد عبدالرحمن بن ابی سبرة حنفی، رئیس ربع ربیعه و کنده قیس بن اشعث بن قیس، و ریاست ربع تمیم و همدان حربن یزید ریاحی بودند که همگی به جز حر، علیه امام حسین (علیه السلام) وارد کارزار شدند. (64)

3 – عرفاء

عرفاء جمع عریف، و عریف منصبی بوده است در قبیله که صاحب آن ریاست عده ای از افراد قبیله و سرپرستی امور آنان را برعهده داشته و نسبت به اعمال آن افراد در مقابل حکومت پاسخگو بوده است. وظیفه ای که عریف انجام می داد و نیز تعداد افراد تحت نظر او «عرافة» نامیده می شد. (65)

این منصب در قبایل عرب در زمان جاهلیت وجود داشت و از نظر اداری یک یا دو درجه پایین تر از ریاست قبیله بود. (66)

اما پس از پایه ریزی نظام اسباع در سال 17 هجری، نظام عرفاء به گونه ای دیگر پی ریزی شد؛ بدین ترتیب که ملاک تعداد افراد تحت سرپرستی هر عریف را تعدادی از افراد قرار دادند که عطاء و حقوق آنها و زن و فرزندانشان صدهزار درهم باشد (67) و از این جاست که تعداد افراد «عرافت»های مختلف متفاوت بود، زیرا نظامی که عمربن خطاب برای پرداخت عطاء به مقاتلین در نظر گرفته بود بر پایه مساوات قرار نداشت، بلکه براساس فضایل و ویژگی‌های افراد؛ مانند صحابی بودن، شرکت در جنگ‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، شرکت در فتوحات و… متغیر بود (68) و بدین ترتیب «عرافت»های مختلف از بیست تا شصت مقاتل را در برمی گرفت که زن و فرزندان آنها نیز به این رقم اضافه می شدند.

وظیفه اولیه عرفاء در آن زمان این بود که عطاء و حقوق افراد تحت مسؤولیت خود را از امرای اسباع تحویل می گرفتند و به آنان می رساندند و در هنگام جنگ، افراد خود را آماده می کردند و احیانا اسامی افراد متخلف از جنگ را به اطلاع والی یا امرای اسباع می رساندند.

اما در هنگامی که لشگریان عرب شهرنشین شده، و در کوفه مستقر گردیدند، عرفاء اهمیت بیشتری یافتند، زیرا علاوه بر مسؤولیت‌های سابق، مسؤولیت کامل برقراری امنیت در محدوده زیر نظارتشان، به آنها واگذار گردید.

در این هنگام آنها، دفترهایی تهیه کرده بودند که در آن اسامی مقاتلین، زن و فرزندانشان و نیز موالی آنها ضبط شده بود و اسامی تازه متولدین و سال تولد نیز ثبت می شد چنان که اسامی افرادی که از دنیا می رفتند محو می گردید و بدین ترتیب شناخت کاملی از افراد خود داشتند.

چنین به نظر می رسد که همچنان که عرفاء در این زمان در مقابل والی مسؤول بودند (69) نصب و عزل آنها نیز توسط والی صورت می گرفت؛ نه امرای اسباع یا ارباع.

در هنگام بروز تشنج و اضطراب در شهر، نقش و اهمیت عرفاء دوچندان می شد، زیرا آنها مسؤول برقراری نظم در رافت خود بودند و طبعا اگر حکومت مرکزی شهر قوی بود، از آنان می خواست که افراد قیام کننده را معرفی نمایند. (70)

در میان والیان کوفه، زیاد و پسرش، عبیدالله، بیشترین استفاده را از این نظام در سرکوب قیام شیعیان و خوارج و سایر مخالفان و به اصطلاح برقراری نظم نمودند مثلا تاریخ نویسان پیرامون اولین اقدام عبیدالله بن زیاد پس از ورود به کوفه چنین نوشته اند:

«عبیدالله مردم و عرفاء کوفه را به نزد خود فراخواند و خطاب به آنان با شدت چنین گفت: شما باید اسامی غریب ها و موافقین و مخالفین امیرالمؤمنین یزید! را برای من بنویسید. هر کس چنین کرد با او کاری ندارم، اما هر کس از عرفاء که چنین اقدامی ننماید باید مسؤولیت عرافت خود را به عهده بگیرد؛ بدین ترتیب که هیچ مخالفت و شورشی علیه ما در عرافت او نباشد. و اگر چنین نکرد خون و مال او بر ما حلال است و اگر در میان عرافتی شخصی از مخالفین امیرالمؤمنین (یزید)! یافت شود که عریف او نامش را برای ما ننوشته باشد، آن عریف را درب خانه اش بر دار می آویزیم و آن عرافت را از عطاء و حقوق محروم می نماییم». (71)

این اقدام عبیدالله در استفاده از عرفاء بسیار مؤثر افتاد و یکی از مهمترین موجبات شکست نهضت مسلم را فراهم آورد.

4 – مناکب

مناکب جمع منکب و یکی از مناصب موجود در میان قبایل بوده است. از بعضی نوشته ها چنین برمی آید که این منصب بالاتر از عریف بوده و نظارت بر پنج عریف بر عهده صاحب این منصب بوده است. (72) و منصبی بوده که در قبایل جاهلیت نیز وجود داشته است.

اما بعضی دیگر از نوشته ها احداث این منصب را به «زیادبن ابیه» برای تسلط و نظارت بیشتر بر کارهای عرفاء نسبت داده اند (73) و بعضی را نیز نظر بر این است که گرچه این منصب در زمان زیاد احداث شده است اما سمتی پایین تر از عریف بوده و به عنوان معاون آن به حساب می آمده است. (74)

به هر حال هر کدام از نظرهای فوق را بپذیریم، آنچه مسلم است این است که این منصب در سال 60 هجری و هنگام نهضت مسلم بن عقیل وجود داشته است اما در میان نصوص تاریخی به عبارتی که از آن در این سال یاد کرده و نقش آن را بیان نموده باشد، برخورد ننمودیم.

گفتار سوم: نظام اقتصادی حاکم بر کوفه

این گفتار را طی دو بخش: منابع مالی حکومت کوفه و منابع مالی مردم به بررسی می گذاریم:

1 – منابع مالی حکومت کوفه

منابع مالی حکومت کوفه در زمان مورد بحث از قرار زیر بود:

الف: خراج

حکم اولیه سرزمین‌هایی که به وسیله جنگ گشوده می شد آن بود که میان مقاتلین و جنگجویان سپاه اسلام تقسیم گردد، اما عمر به جهت حفظ این سرمایه برای آیندگان و نیز حفظ روحیه جنگ در میان مقاتلین با مشورت با صحابه و از جمله حضرت علی (علیه السلام) دست به تقسیم این سرزمین‌ها نزد بلکه تصمیم گرفت که آنها در دست اهالی باقی بماند و در عوض هر سال مقداری به عنوان خراج پرداخت نمایند و خراج هر شهر مفتوح به سوی شهر فاتح حمل گردد (75) و بدین ترتیب هر ساله خراج شهرهایی مانند آذربایجان، گرگان، کابل، سیستان، انبار و… که به دست کوفیان فتح شده بود به سوی کوفه حمل می شد و به محل مخصوص که نام بیت المال کوفه را به خود گرفته بود، منتقل می گردید و حاکم کوفه پس از تامین مایحتاج شهر و مردم و پرداخت عطاء، مازاد آن را به سوی حکومت مرکزی می فرستاد. (76)

حضرت علی (علیه السلام) پس از رسیدن به حکومت، تصمیم عمر را تایید نمود و نظام خراج و عدم تقسیم سرزمین‌های فتح شده را تثبیت کرد.

این نکته قابل تذکر است که عمده درآمد حکومت از این منبع مالی بود.

ب: جزیه

جزیه مالی بود که افراد غیرمسلمان شهرهای اسلامی شامل مجوسیان، یهودیان و مسیحیان، سالانه و به صورت سرانه به حکومت پرداخت می کردند که در آن زمان معمولا ثروتمندان 48 درهم، متوسطین 24 درهم و طبقه پایین تر 12 درهم در سال ملزم به پرداخت بودند. (77)

با مسلمان شدن بسیاری از اهل ذمه، درآمد حکومت از این منبع رو به کاهش نهاد اما معاویه برای جبران این نقیصه، در دوران حکومت خود دستور داد تا ایرانیان مقیم عراق، طبق رسوم پیش از اسلام، هر سال در اول بهار و اول پاییز که به برگزاری مراسم دو عید نوروز و مهرگان می پردازند، هدایایی به حکومت تحویل نمایند. و از این راه هر سال 10 میلیون درهم به بیت المال عراق سرازیر می شد. (78)

ج: غنایم

فتوحات در داخل ایران و کشورهای همجوار در دوران مورد بحث، هنوز ادامه داشت و بدین ترتیب خمس غنایم هم به بیت المال منتقل می شد، علاوه بر این که اموال مخصوص پادشاهان و امرای دشمن که به «صوافی» مشهور بود، همگی، به خزینه حکومت واریز می شد که درآمد دولت از صوافی عراق در دوران معاویه در سال تا 50 میلیون درهم رسیده است. (79)

د: گمرکات

گرفتن گمرک و عوارض از تجاری که جنس به داخل کوفه می آوردند از زمان حکومت عمر شروع شد؛ بدین ترتیب که از کفار غیرذمی یک دهم و از کفار ذمی یک دهم و از مسلمانان یک دهم مال التجاره را به عنوان مالیات و گمرک می گرفتند که به این مالیات اصطلاحا «مکوس» گفته می شد. (80)

تا اینجا چنین به دست می آید که حکومت کوفه از نظر مالی بسیار قوی بود، بخصوص هنگامی که فرمانداری کوفه و بصره هر دو به وسیله یک فرد اداره می شد، این قوت دو چندان می گردید، زیرا والی در این هنگام با در اختیار گرفتن بیت المال، قدرت اجرای هرگونه شیوه ای را داشت؛ چنان که در زمان زیاد و پسرش عبیدالله چنین اتفاقی افتاد به گونه ای که درآمد عراق از خراج در زمان عبیدالله را رقمی حدود 135 میلیون درهم نوشته اند (81) و عبیدالله توانست با زیاد کردن عطاء و دادن رشوه به رؤسا و بزرگان کوفه آنها را به جنگ با امام حسین (علیه السلام) ترغیب و تشویق نماید. چنان که یکی از اهل کوفه به نام «مجمع بن عبدالله عائدی» هنگامی که در کربلا به امام حسین پیوست چنین جواب داد:

«اما اشراف الناس فقد عظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم یستمال و دهم و یستخلص به نصیحتهم فهم الب واحد علیک»؛ (82) اما اشراف و بزرگان کوفه، رشوه های کلانی به آنها پرداخت شده است و حکومت جوال‌های آنان را پر نموده تا محبت آنان را به خود جلب نماید، پس آنها یکپارچه علیه تو جنگ می نمایند.

2 – منابع مالی مردم

به طور کلی طرق درآمد مردم را می توان به دو بخش کسب و کار، دریافت عطاء و رزق از حکومت کوفه تقسیم نمود:

الف: کسب و کار

کسب و کار مردم در آن زمان معمولا زراعت، صناعت، تجارت و یا کارهای دولتی و حکومتی مانند خدمت در شرطه بود.

به نظر می رسد با توجه به وابستگی شدید مردم به عطاء و حقوق حکومتی، مردم عرب کوفه کمتر به کسب و کار می پرداختند، به طوری که گفته شده است: اکثر حرفه های کوفه را موالی بر عهده داشتند و اصولا عرب‌ها اشتغال به حرفه و صنعت را لایق شان خود نمی دانستند. (83)

ب: عطاء و رزق

عطاء مقدار پرداخت نقدی بود که از سوی حکومت کوفه، یکجا یا طی چند مرتبه، سالانه به مردم مقاتل این شهر پرداخت می شد، چنان که «رزق» کمک‌های جنسی مانند خرما، گندم، جو، روغن و… بود که هر ماه به صورت بلاعوض به آنان تحویل می شد.

نظام عطاء و رزق به وسیله عمربن خطاب بنیانگذاری شد؛ بدین ترتیب که عمر برای برپا داشتن یک لشگر همیشه آماده و به منظور جلوگیری از اشتغال سربازان به کار دیگر، برای آنان حقوقی سالیانه تعیین نمود که ملاک‌های خاصی مانند صحابی بودن، دفعات شرکت در جنگ‌ها و… را در آن مد نظر داشت. این حقوق سالیانه که عمدتا از فتوحات و خراج سرزمین‌های تازه گشوده شده تامین می گشت، به تناسب افراد، مبلغی بین 300 تا 2000 درهم در سال را شامل می گشت (84) که مقدار حداکثر آن به نام «شرف العطاء» نامیده می شد و به افراد دارای ویژگی‌های برجسته مانند شجاعت و رشادت فراوان، پرداخت می گردید. (85)

حضرت علی (علیه السلام) پس از رسیدن به حکومت، اصل نظام عطاء را تصویب کرد اما ویژگی‌ها و ملاک‌های عمر در پرداختهای متفاوت را الغا کرد و مساوات کامل در عطاء را برقرار نمود که این امر نارضایتی های فراوان را سبب شد. (86)

یکی دیگر از ویژگی‌های پرداخت عطاء، در زمان حضرت علی (علیه السلام) آن بود که به محض وصول مال به بیت المال حضرت (علیه السلام) به تقسیم آن اقدام می نمود و نمی گذاشت اموال در بیت المال انباشته گردد؛ چنان که نقل شده است پس از تقسیم سه نوبت عطاء، مال فراوانی از اصفهان رسید و حضرت (علیه السلام) از مردم و رؤسای اسباع خواست تا چهارمین عطاء خود را تحویل بگیرند. (87)

سومین ویژگی این عطاء، در زمان آن حضرت (علیه السلام) آن بودکه حضرت (علیه السلام) حتی به مخالفان خود مانند خوارج مادامی که اقدام عملی علیه حکومت اسلامی ننموده بودند این حقوق را پرداخت می کرد. (88)

اما در زمان حکومت معاویه، این نظام پرداخت به کلی از میان برداشته شد و دوباره نظام طبقاتی عطاء برقرار گردید ولی این بار ملاک‌های فضیلت و سابقه در اسلام و شرکت در جنگ‌ها لحاظ نگردید؛ بلکه میزان تقرب به دستگاه اموی و مقدار سرسپردگی به حکومت ملاک قرار گرفت. (89) عطاء موالی حذف شد و تنها معاویه در برهه ای از زمان دستور پرداخت 15 درهم در سال به آنان را صادر نمود که آن هم پرداخت نگردید (90) و لذا موالی ناچار به ارتزاق از کار و تلاش خود شدند.

در این زمان مردم وابستگی شدیدی به عطاء و رزق داشتند و حکومت نیز از این نقطه ضعف به خوبی آگاه بود و به عنوان دستاویزی مهم از آن استفاده می کرد.

مخالفان حکومت که عمدتا شیعیان بودند تهدید به قطع عطاء می گردیدند؛ چنان که دیدیم عبیدالله عرافت هایی را که در آنها شخص مخالفی وجود داشت، تهدید به قطع عطاء نمود.

هنگامی که مسلم بن عقیل (علیه السلام) به همراه سپاه خود قصر عبیدالله بن زیاد را محاصره نمود و او را در فشار قرار داد یکی از شگردهای موفق عبیدالله تشویق مردم و اطرافیان مسلم به ازدیاد عطاء در صورت پراکنده شدن و نیز تهدید به قطع عطاء در صورت ادامه شورش بود که این شگرد باعث پراکنده شدن سریع اطرافیان مسلم گردید؛ (91) چنان که با همین شیوه؛ یعنی ازدیاد عطاء، توانست لشگر عظیمی از مردم کوفه را که دلهایشان با امام حسین (علیه السلام) بود، علیه آن حضرت وارد جنگ نماید. (92)

در روز عاشورا، هنگامی که امام حسین (علیه السلام) قصد اتمام حجت نسبت به کوفیان را داشت آنها با به راه انداختن سروصدا، سعی در ممانعت از سخنرانی آن حضرت (علیه السلام) می کردند، بالاخره امام (علیه السلام) رشته کلام را در دست گرفت و با اشاره به مساله عطاء، آن را به عنوان یکی از علل عصیان کوفیان نسبت به خود برشمرد؛ سخنان آن حضرت (علیه السلام) چنین است:

«و کلکم عاص لامری غیر مستمع لقولی، قد انخزلت عطیاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام فطبع علی قلوبکم »؛ (93) همه شما عصیان مرا ورزیدید و به سخنان من گوش فرا نمی دهید (باید چنین باشد چرا که) عطاهای شما از مال حرام فراهم آمده و شکم‌هایتان از حرام انباشته گردیده، پس باعث مهر خوردن قلبهایتان شده است.

شاید بتوان گفت اگر جناب مسلم طی حدود سه ماه اقامت در کوفه (از 15 رمضان تا 8 ذی حجه سال 60 هجری) می توانست بیت المال کوفه را در اختیار گیرد و از آن به نفع خود استفاده نماید، پیروزی او تضمین می شد؛ چنان که در سال 66 هجری، مختار با تصرف بیت المال و تقسیم کردن 9 میلیون درهم موجود در آن بین یارانش، توانست بر کوفه مسلط شود. (94)

اما نهضت امام حسین (علیه السلام) نهضتی نبود که بخواهد با زور و پول به پیروزی برسد، چرا که مردمی که با درهم گرد هم آیند، در هنگام به خطر افتادن منافعشان صحنه را ترک خواهند کرد همچنان که در مورد مختار چنین شد و او را در مقابله با دشمنش، مصعب تنها گذاشتند.

 

پی نوشت‌ها

1- طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات،3/145

2- حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی،1399 ق، 4/491

3- تاریخ طبری،3/243

4- همان، 4/49

5- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفة، 2/385

6- دینوری، عبدالله بن مسلم بن قتیبه، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، چاپ اول، قم، منشورات شریف رضی، 1371، 1/185

7- شریف القرشی، باقر، حیاة الامام الحسین بن علی (علیه السلام)، چاپ دوم: قم، دارالکتب العلمیة،1397 ق، 2/178 به نقل از تاریخ الشعوب الاسلامیة، 1/147

8- بلاذری، ابوالحسن، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1398 ق، /345

9- معجم البلدان، 4/491

10- تاریخ طبری، 4/494؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تصحیح محمدباقر بهبودی، تهران، المکتبة الاسلامیة، 44/337

11- بحارالانوار، 44/334

12- همان،337

13- همان، 68

14- همان، 45/4

15- دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، چاپ اول، قاهره، داراحیاء الکتب العربیة، 1968م /305

16- زیدی، محمدحسین، الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فی الکوفة فی القرن الاول الهجری، بغداد، جامعة بغداد، 1970 م /42

17- جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، 4/338

18- الحیاة الاجتماعیة، 42

19- حیاة الامام الحسین (علیه السلام)، 2/438

20- فتوح البلدان، /279

21- جنابی، کاظم، تخطیط مدینة الکوفه عن المصادر التاریخیة و الاثریة، مقدمه احمد فکری، چاپ اول، بغداد، مجمع العلمی العراقی،1386ق، ص 42 به بعد

22- الاخبار الطوال، /288

23- تاریخ التمدن الاسلامی، 4/370

24- فتوح البلدان،279

25- تاریخ التمدن الاسلامی، 4/371

26- تخطیط مدینة الکوفه،26

27- همان،43؛ حیاة الامام الحسین (علیه السلام)، 2/438

28- حیاة الامام الحسین (علیه السلام)، 2/441 به بعد

29- تاریخ طبری، 4/261

30- همان، 294

31- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به الف): الدوافع الذاتیة لانصار الحسین (علیه السلام)، محمد علی عابدین، چاپ دوم: قم، دارالکتاب الاسلامی، 1982م. ب) زندگانی سفیر حسین (علیه السلام) مسلم بن عقیل، محمدعلی عابدین، ترجمه سید حسن اسلامی، چاپ اول: قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1372

32- مقرم، عبدالرزاق موسوی، مقتل الحسین، چاپ پنجم[قم]، دارالکتاب الاسلامی،1399ق، ص 149، و حیاة الامام الحسین،3/441

33- تاریخ طبری، 4/132؛ ضیف، شوقی، تاریخ الادب العربی، العصر الاسلامی، چاپ سوم، قاهره، دارالمعارف مصر، 1963م، 2/186

34- مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، چاپ اول، تهران، دار سروش للطباعة و النشر،1366 ش، 2/57

35- تاریخ طبری،3/243

36- تجارب الامم، 2/15

37- مروج الذهب، 2/405

38- زکی صفوت، احمد، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهر، چاپ دوم: مصر، مطبعة الحلبی، 1385 ق، 1/420 به بعد

39- تاریخ طبری،3/513

40- همان، 545

41- همان، 4/59؛ مروج الذهب، 2/385

42- تاریخ طبری، 4/277

43- محمود شریفی و دیگران. (معهد تحقیقات باقرالعلوم وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی) موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه السلام)، چاپ اول: قم، دارالمعروف، 1415ق، ص 373

44- تاریخ طبری، 4/558 به بعد

45- حیاة الامام الحسین (علیه السلام)، 2/420 به بعد

46- الاخبار الطوال، 221

47- بحارالانوار، 44/334

48- تجارب الامم، 2/59

49- الاخبار الطوال،229

50- تاریخ طبری، 4/323

51- عمر فوزی، فاروق، تاریخ العراق فی عصور الخلافة العربیة الاسلامیة، چاپ اول: بغداد، مکتبة النهضة، 1988م، ص 21؛ و الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیه، ص 221 به بعد

52- براقی نجفی، سیدحسین بن احمد، تاریخ الکوفه، تحقیق سید محمد صادق بحرالعلوم چاپ چهارم: بیروت، دارالاضواء،1407 ق، ص 242

53- مراجعه شود به تاریخ طبری، ج 4، ذیل حوادث سال‌های مذکور در متن

54- تاریخ طبری، 4/128 به بعد

55- تخطیط مدینة الکوفه، ص 62

56- تاریخ طبری، 4/215

57- همان، 258

58- حیاة الامام الحسین (علیه السلام)، 2/416

59- مراجعه شود به: الف) تاریخ طبری 3/151؛ ب) الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فی الکوفة، ص 48؛ ج) کوفه، پیدایش شهر اسلامی، هشام جعیط، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، چاپ اول: مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372، ص 262 به بعد و…

60- جاسم الجنابی، خالد، تنظیمات جیش العربی الاسلامی فی العصر الاموی، بغداد، دار شؤون الثقافة العامة، ص 223

61- تاریخ طبری، 4/199

62- همان، 275

63- تاریخ الکوفة،297

64- تاریخ طبری، 4/285

65- ابن منظور، لسان العرب، تعلیق علی شیری، چاپ اول: بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ق،9/154

66- تاریخ التمدن الاسلامی، 1/176

67- تاریخ طبری،3/152

68- برای اطلاع بیشتر از ویژگی‌های نظام عطای عمر مراجعه شود به: تاریخ طبری،3/108

69- تنظیمات الجیش العربی الاسلامی،223 و الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فی الکوفة،49 به بعد

70- همان

71- تاریخ طبری، 4/267

72- تاریخ التمدن الاسلامی، 1/176

73- تنظیمات الجیش العربی الاسلامی،223 به نقل از الاوائل ابی هلال عسکری

74- الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فی الکوفه، 54 به نقل از العقدالفرید، 5/8

75- تنظیمات الجیش العربی الاسلامی،86 به بعد

76- الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فی الکوفة،219

77- همان

78- همان، 222

79- همان

80- همان، 220

81- اجتهادی، ابوالقاسم، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوران اموی، چاپ اول،: تهران، انتشارات سروش،1363، ص 137

82- تاریخ طبری، 4/306

83- الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة، 82

84- تاریخ طبری،3/108؛ فتوح البلدان، 438

85- الحیاة الاجتماعیة، 240؛ تنظیمات الجیش العربی، 98

86- نهج البلاغة، فیض الاسلام، خطبه 126

87- مروج الذهب، 2/421

88- تاریخ طبری، 4/53

89- تنظیمات الجیش العربی، 92

90- الحیاة الاجتماعیة…،87

91- تاریخ طبری، 4/277

92- حیاة الامام الحسین (علیه السلام)، 2/453

93- موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه السلام)، 422

94- تجارب الامم، 2/138

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *